صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه فرهنگ مردم ایران / فرهنگ مردم (فولکلور) / خوراکها و نوشیدنیها / آلو /

فهرست مطالب

آلو


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 10 آذر 1398 تاریخچه مقاله

آلو، از گیاهان و میوه‌های بومی و معروف در ایران با مصارف متعدد خوراکی، درمانی و فرهنگی. انواع درختان و درختچه‌های مرتبط با این جنس در ایران با نامهای گوناگونی چون آلو، آلوچه، آلوزرد، آلوسیاه، آلوقیصی، آلوبخارا، آلوی کوهی، آلوی سفید و حتى با نام میوه‌های دیگری چون زردآلو، شفتالو، آلبالو و خرمالو شناخته می‌شوند. 
نقش این گیاهان در فرهنگ مردم ایران بسیار پررنگ و مشخص است، مثلاً کاربرد آن را در برخی از مراسم چون اعیاد و جشنها و اوقات سرگرمی و فراغت تا طبابتهای عامیانه و محلی می‌توان پی گرفت. شاید بارزترین نقش فرهنگی آلو (و هم‌خانواده‌های آن) در نظام خوراک و آشپزی ایرانیان باشد. آلو در متون قدیم عربی و ترجمه شده با نامهایی چون باجاص، اجّاس، اجاص و انجاص معرفی شده است ( لغت‌نامه ... ؛ ابن میمون، 5؛ طلاس، 605). هرگاه واژۀ آلو بدون اضافه به واژۀ دیگر ذکر شود، مراد همان آلوی زرد بخارایی است (قهرمان، 41). در فرهنگ آنندراج واژۀ آلو مأخوذ از آل به معنای رنگ سرخ دانسته شده است. آلو واژه‌ای است پهلوی (مکنزی، 79؛ یونکر، 120؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : عریان، 84-85). 
در گویش طبری و شهمیرزادی به آن هالی، به گیلکی خالو و آلو می‌گویند (معین، 58). آلوچه نیز در مناطق مختلف ایران با نامهایی چون آلچه (در آستارا و طوالش)، اَلو و هَلو (در لاهیجان، دیلمان و رودسر) و همچنین به نامهای خلو و خلوگرده در کتابهای قدیم فارسی، خوانده می‌شود (ثابتی، 548). تنوع بسیار این‌گونه از گیاهان چنان است که تقسیم‌بندی آنها در منابع 
گیاه‌شناسی دشوار شده است. جنس آلو (آلوچه، گوجه) از تیرۀ گل سرخیان در ایران 4گونۀ درختی و درختچه‌ای خودرو دارد. البته انواع اصلاح‌شدۀ بسیاری در سالهای اخیر رایج شده، و انواعی نیز به عنوان درخت زینتی وارد شده‌اند (مظفریان، 433-434). 
این گیاهان در حوزۀ جغرافیایی گسترده‌ای از گرگان و مازندران و گیلان گرفته تا آذربایجان، کرمانشاه، همدان، لرستان، فارس، خراسان، سمنان و تهران پراکنده‌اند (همو، 745). مثلاً دامنۀ انتشار زیرگونۀ آلوچه از انواع دیگر وسیع‌تر است و افزون بر جنگلهای شمال در نواحی استپی کشور نیز دیده می‌شود و در شمال کشور از گرگان (زیارت، لوه، بندرگز و حوالی گنبد قابوس)، دره‌های هراز، تالار، چالوس و در کجور (نیریز بسطام و زانوس ونمازگاه) و ارتفاعات کندوان و در گیلان (لاهیجان و قدوم) و همچنین در نواحی استپی، در کرمانشاه (کوه پرو و بیستون) و همدان، نهاوند، کوه‌گری و در سپیددشت لرستان و در شیراز و توچال تهران نام برده شده است (ثابتی، 547- 548). افزون بر اینها می‌توان از نواحی تربت حیدریه، کدکن، بزق و روستاهای اطراف کوههای هزار مسجد و نیز کرج و دماوند نام برد (مظفریان، 746). 

پیشینه

 جنس آلو و دیگر گونه‌های وابسته به آن ازجمله گیاهان کهنی محسوب می‌شوند که در منابع باستان به آنها اشاره شده است (برای مثال، نک‍ : تئوفراستوس، II / 457, 461). نکتۀ جالب اینکه منابع معتبر گیاه‌شناسی و علوم طبیعی خاستگاه این گیاهان را سرزمین ایران و نواحی اطراف آن دانسته‌اند (نک‍ : دنبالۀ مقاله). هرودت در معرفی سکاها و محیط زیست آنها به درختانی شبیه انجیر اشاره می‌کند که میوه‌هایی هسته‌دار داشتند و مردم از آنها تغذیه می‌کردند. این درختان امروزه درخت گوجۀ (آلوچۀ) خوشه‌ای نامیده می‌شود که مردم سکا هم با آن کیک می‌پختند و نیز همراه با شیر مصرف می‌کردند (IV / 23). در متون پهلوی به انواع گونه‌های آلو اشاره شده است. مثلاً در گفت‌وگوی میان خسرو و ریدک، وی در پاسخ سؤالی از سوی پادشاه می‌گوید: « ... خرمای ایرانی که با گردو آکنده باشد، پستۀ تازه و شفتالوی ارمنی، بلوط، شابلوط و شکر و تبرزد» (ص 76). در بندهش نیز ضمن تقسیم‌بندی میوه‌های مایه‌ور، آلوچه، شفتالو و زردآلو در کنار خرما، سنجد و کُنار ازجمله گونه‌هایی شمرده شده‌اند که بیرونشان قابل خوردن است و درونشان نه (ص 88). 
تقریباً هم‌زمان با این متون، طبیعی‌دانان نامی یونان نیز به انواع آلو در سرزمین ایران پرداخته‌اند. پلینی اکبر در تقسیم‌بندی هفت‌گانۀ خود از این گیاهان، منشأ سیب ایرانی (هلو) را سرزمین پارس، و خاستگاه زردآلو (آلوی ارمنی) را ارمنستان می‌داند (X / 5). دیوسکوریدس هم به نوعی آلو به نام پرسیکامِلا اشاره می‌کند که احتمالاً همان هلو یا شفتالو ست (I / 166). بحث دربارۀ خاستگاه این گیاهان (ایرانی به‌خصوص گیلان و نیز ارمنستان) و آشنایی دیگر ممالک مثل چین با این گونه‌ها از طریق بلخ و سغد در منابع معتبر گیاه‌شناسی آمده است (برای مثال، نک‍ : ژوره، 80-81). لاوفر با بررسی واژه‌های چینی و اشتقاقهای سنسکریت، این احتمال را که درخت آلو از ایران و هند به چین معرفی شده باشد، رد نمی‌کند. نشانه‌هایی چون گسترش این گیاهان در کشمیر، افغانستان، پاکستان و فرغانه دیده می‌شود. اگرچه سهوهایی درنویسه‌گردانی واژه‌هایی چون زردآلو به بادام در زبان چینی و برخی شباهتهای ظاهری میان این دو درخت به خصوص در برگها و نیز هنگام شکوفه دادن در دست است (ص 216, 407-408). 
چنان‌که پیش‌تر گفته شد، متون ادوار اسلامی، چه متون ادبی و چه متون طبی و فلاحتی، به آلو و گونه‌های مختلف آن بسیار پرداخته‌اند. ابن وحشیه در اثر معروف خود، الفلاحة النبطیة، بخشی را به اجاص اختصاص داده که در آن مفصلاً به منافع و مضار این گیاه پرداخته است (ص 1189-1190). مؤلف سمریه از متون سدۀ 6 ق / 12م در بیان اوصاف طبیعی شهر سمرقند می‌گوید: «از میوه‌ها خربوزه و تربوز و سیب و زردآلو و شفتالو و آلوی بخاری و آلبالو ... درین شهر بالیده به هم رسد» (ابوطاهر، 22). همو در جای دیگر سیب و پسته و آلو و زعرور (زالزالک) و انگور و چهارمغز (گردو) را از میوه‌های کوههای اطراف سمرقند برشمرده است (ص 28). در همان سده، جمالی یزدی نیز مفصلاً به آلو و زردآلو، خواص آنها و چگونگی گرفتن تلخی از هستۀ زردآلو پرداخته است (ص 130). ابن بطلان بغدادی، هم‌عصر وی، بیشتر به خواص طبی و طبع آلو توجه داشته است (ص 8). 
مباحث تخصصی دربارۀ چگونگی کشت آلو، زردآلو، شفتالو و انواع متنوع آنها به‌خصوص انواعی که در سمنان، قزوین، ابرقو و بخارا وجود داشتند، به تفصیل در کتاب آثار و احیاء (سدۀ 7ق) مطرح شده است (رشیدالدین، 18- 19)؛ از آن جمله اینکه: «آلو در ولایت گرمسیر و سردسیر بگیرد و در زمینهای بد که هر درختی نگیرد، آن درخت بگیرد و زود به بار آید» (همانجا). دنیسری نیز به ذکر تفاوتهای آلو و شفتالو و زردآلو از منظر طبع پرداخته است (ص 111). ابن اخوه هم ضمن برشمردن بیش از 50 شربت گیاهی از شربت آلو، آلبالو و شفتالو نام می‌برد (ص 116-117). 
ابن بطوطه در وصف شهر کات (کاث)، پایتخت خوارزم، می‌نویسد: « ... در این شهر انگور را از سالی به سال دیگر نگاه می‌دارند و یک نوع میوه‌ای هم دارند که «آلو» نامیده می‌شود و آن را خشک کرده به هندوستان و چین می‌برند و روی آن آب 
می‌بندند و با آبش می‌خورند. این میوه هنگامی که تر و تازه باشد، شیرین است و چون خشک شد کمی ترشی در آن پیدا می‌شود و بسیار گوشتالو ست که من نظیر آن را در اندلس و مغرب و شام ندیده‌ام» (ص 371). 
در متون کشاورزی سدۀ 10ق نیز به طور جامع به انواع گونه‌های آلو، نحوۀ کشت و به‌ویژه انواع پیوندهای مناسب آنها با دیگر درختان پرداخته شده است. مثلاً بیرجندی گفته که اگر شاخ سیب را به درخت آلو پیوند کنند، سیب سرخ حاصل می‌آید، یا آنکه آلو را بر آلو و بادام می‌توان پیوند زد (ص 76). یا در جای دیگر به تفصیل نحوۀ پیوند زدن شفتالو بر درخت بید را توضیح می‌دهد (همو، 80). 
فاضل هروی ضمن آنکه برخی اطلاعات کشاورزی دربارۀ انواع آلو به دست می‌دهد، اشعاری نیز جهت تلطیف متن در تمجید از این گیاهان نقل می‌کند: از گلشن فردوس بود آلوی بالو / مطلوب به صفرا و دوای دل و جان است، و یا: تعریف چه گویم من از آلوی بخارا / شهد است و شکر راحت دلسوختگان است (ص 184-185). 
حضور آلو و دیگر گونه‌های آن در سرزمین ایران چنان مشهود و ملموس بوده که بیشتر سیاحان اروپایی که از ایران دیدار کردند، به آنها اشاراتی دارند. شاردن آلوهای شهر بخارا را می‌پسندد (4 / 83) و تاورنیه نیز مزۀ بسیار خوش انواع زردآلوهای ایران و هستۀ سفید و شیرینشان را می‌ستاید (365). پولاک آلوی به عمل آمده در کوهستانها را معطر و انواع حاصل‌شده از دشتها را بی‌مزه خوانده است (ص 367). پتروشفسکی نیز در جاهای مختلف کتاب خود از منابع کهن دربارۀ آلو و انواع و خواص آن مطالبی نقل می‌کند. اشارۀ وی به نامهایی چون شلیر و شفتالانگ که انواع پیوندی شفتالو و آلو بوده‌اند و نیز آمله (نوعی آلوچه) که به صورت وحشی و نیز اهلی می‌روید، جالب توجه است (1 / 356، 360). 

نقش و کاربرد

 آلو یا اجاص در طب سنتی معروفیت دارد و برای درمان مجموعه‌ای از بیماریها به‌ویژه رفع یبوست به کار می‌رود. ابن‌سینا در این مورد می‌نویسد: «[آلو] که نیاز به معرفی ندارد ... آلوی بُستی از آلوی سیاه قوی‌تر است و آلوی زرد از آلوی سرخ‌رنگ مؤثرتر، آلوی سفید مات سنگین است و کمتر اسهالی است. آلوی ارمنی از هر آلویی شیرین‌تر و اسهال‌آورتر است» (2 / 74). آلوی سفید همان است که در طب سنتی به آن شاهلوج می‌گویند و نوع سیاه آن همان اجاص است که به دو نوع بری و بستانی تقسیم می‌شده است (اسحاق بن سلیمان، 279). ابومنصور موفق هروی بهترین نوع آلو را نوع بستی (شهری میان سیستان، غزنین و هرات) می‌داند. او طبع آلو را سرد و تر اندر میان درجۀ دوم بیان می‌کند (ص 7- 8). 
با آنکه برای آلو خاصیت مسهلی قائل هستند، اما جالب توجه اینکه دیوسکوریدس آلو، خصوصاً آلوی دمشقی را شدیداً قابض و مضر به حال معده و روده معرفی می‌کند (I / 172). رازی به نقل از جالینوس در الحاوی می‌نویسد: «درخت دمشقی خاصیت قبض بیشتری از درخت ارمنی دارد و نمی‌دانم چرا دیوسقوریدوس برای نوع دمشقی خاصیت بند آوردن شکم را قائل شده است، در حالی که ما به وضوح خاصیت مسهلی آن را مشاهده می‌کنیم» (20 / 16؛ نیز نک‍ : ابن‌سینا، 2 / 75). رازی همواره آلو را ازجملۀ مسهلها برشمرده است (نک‍ : کتاب القولنج، 74). 
بیرونی بهترین نوع آلو را آلوی بُستی می‌داند که به آن قومشی می‌گفته‌اند. او نامهای متعددی از آلو را در مناطق مختلف ذکر می‌کند، نظیر الغنجار در بلخ، نیشق در طبرستان، آلو چینی در سمرقند، و شاهلوج در عـراق (نک‍ : کاسانی، 41). برخـی اطبا، لطافت‌بخشی به معده را نیز از خواص آلو دانسته‌اند (جرجانی، 585). 
افزون بر این، خواص بسیاری نیز برای جوشاندۀ برگ آن قائل بودند؛ ازجمله آنکه برای ترشحات مهبلی، لثه‌ها و لوزتین مفید است یا مالیدن ترکیب آن با سرکه در درمان نوعی ضایعات لکه‌ای پوست کودکان سودبخش خواهد بود (دیوسکوریدس، I / 172؛ ابن‌سینا، همانجا). غسانی ترکمانی (ص 5) و ابن‌بیطار (ص 13) نیز تقریباً مطالب پیشینیان را تکرار کرده‌اند. حکیم نیاز (سدۀ 14ق) فوائد عمدۀ طبی آلو را به نظم کشیده که مطلع آن چنین است: آنچه میخوش بود به طعم آلو / بارد و رطب در دویم نیکو (ص 8). 
صفاتی چون مسهل صفراوی، ملین و مُزَلّق (لغزاننده) همواره در طب سنتی از بـرای آلـو آورده شـده است (بـرای مثـال، نک‍ : حکیم‌مؤمن، 30). از سوی دیگر، آلو برای التیام التهابات پوست و به‌خصوص ورم ملتحمه در کنار دیگر تدابیر درمانی نظیر فصد سودمند دانسته شده است (نک‍ : شاه ارزانی، 201). میرزا محمدکاظم گیلانی برای آلو (اجاص)، مانند شفتالو (خوخ) و گیلاس و آلبالو (قراصیا) خواصی همچون زدودن عطش، تب‌بری، رفع بوی بد دهان، تقویت معده و جز آنها یاد کرده است (ص 248-250). همچنین از آلو و به‌ویژه آلوی بخارا در ترکیب نسخ مختلف استفاده می‌شده است (برای مثال، نک‍ : حکیم‌علی، 51-52؛ حکیم سید، 101) و افزون بر خود آلو، شربت و مربای آلو نیز به‌عنوان مسهل و درمان‌کنندۀ امراض صفراوی بلغمی مصرف می‌شده است (حکیم مظهرعلی، 32؛ نفیسی، 351). از دیگر فوائد آلو بهبود سردرد است (حکیم فریدالدین، 3؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : عقیلی، 106-107). 
نقش آلو و انواع آن را در فرهنگ مردم از دیرباز تاکنون در چند حوزه می‌توان بررسی کرد؛ ازجمله استفاده از آلو و نظایر آن بر سر سفره‌های آیینی به‌ویژه سفرۀ نوروز و شب عید است. البته در این موارد بیشتر از برگۀ آلو یا زردآلو و نیز هسته‌های بودادۀ زردآلو استفاده شده است (برای مثال، نک‍ : شریعت‌زاده، 461). هنوز در میان طایفه‌ای به نام علی‌مهدی در روستای ابرسج شاهرود رسم است که طی دوشبی که به عید مانده غذای پخته نخورند و به اصطلاح محل دیگشان گرم نشود، ولی در شب عید آشی از برنج و گوشت و حبوبات و ترشی آلو تهیه می‌کنند که به آش ترش معروف است (همانجا). 
آلو ازجمله خوراکیهایی است که در سنت مردمان میان‌کوه تنکابن توسط پدر عروس برای مراسم «عاروس‌وینی» (عروس‌بینی) تهیه می‌شود. در این مراسم داماد و خانواده‌اش برای دیدار از خانوادۀ عروس و دادن هدایا (دست‌بار) همراه با گوسفندی نر به منزل عروس می‌روند (دانای علمی، 178). آلو و آلوچه ازجمله خوراکیهایی بود که زنان طی مراسم حمام رفتن خود به همراه می‌بردند، چرا که ساعتها ماندن در حمام داغ و در میان بخارهای گرم موجب سردرد می‌شد و زنان به تجربه دریافته بودند که خوردن آلو و آلوچه یا شربت و مربای آلو برای رفع سردرد مفید است (برای نمونه، نک‍ : خوانساری، 18-19). در برخی از نواحی شمالی نیز مردم در روزهای بارانی و تعطیل به حمام می‌رفتند و ساعتها به صحبت و سرگرمی و خوردن آلبالو اخته و آلو خیس و چای دارچین می‌پرداختند (پاینده، 93). 
آلو و دیگر گونه‌های آن در نظام آشپزی ایرانیان جایگاه ویژه‌ای دارند. حتى بسحاق اطعمه آنها را در کنار شفتالو، زردآلو، آلوچه و آلوبالو در زمرۀ اشتهاآورها آورده است (ص 23). آش آلوچه، آش زردآلو و آش آلوی سیاه ازجمله آشهایی است که در کتابهای آشپزی دورۀ قاجار مطرح شده‌اند. آلو و آلوچه و آلوبالی در بسیاری دیگر از خوراکها مثل قلیۀ حبشی، بریان پلاو و قلیۀ اناردان کاربرد داشته است. برخی از خوراکها نیز اساساً با این میوه‌ها طبخ می‌شد، مثل آلوبالو پلاو یا قلیۀ آلوچه (باورچی، 89، 201، 214، 222، 233). البته امروز هم بسیاری از خوراکهای رایج با آلو تهیه می‌شوند. از معروف‌ترین آنها می‌توان به خورش آلواسفناج، خورش آلو مسما و آلوچه مسما (بیشتر در گیلان)، خورش آلوگشنیز (جنوب ایران)، آش آلو و آلوبالوپلو اشاره کرد (برای نمونه، نک‍ : دریابندری، 1 / 617، 867، 929). همچنین در کازرون منظور از آلو در قیمۀ آلو، همان سیب‌زمینی یا آلوزمینی است، اما در همان‌جا به قیمۀ آلو که با آلوبخارایی طبخ شود، قیمۀ آلوکیسه می‌گویند (مظلوم‌زاده، 102). 
در کردستان از آلوهای سیاه و زرد در طبخ خورش آلوسیاه و خورش آلوزرد (آلوچه زرده) استفاده می‌شود (انصافجویی، 415-416). از خورشهای دیگر که با آلو درست می‌شوند، باید از خورش به آلو، خورش آلو میگو، و خورش باقله آلوچه (در سیرجان) نام برد (مؤید محسنی، 395-397). در سیرجان مردم بر این باورند که خوردن غذاهای ترش و نفاخ با همدیگر مضر است و در این باره می‌گویند: آلوچه با کشک نفس نکش، زردآلو با کشک نفس نکش و امثال آن (همو، 459). 
استفاده از آلو و دیگر میوه‌های مشابه آن در تهیۀ مواد خوراکهایی که به اصطلاح شکم آنها پر می‌شود، مثل ماهی شکم‌پر، مرغ شکم‌پر، انواع کوفته، مثل کوفته تبریزی از ضروریات در تهیۀ این مواد محسوب می‌شود (بـرای مثـال، نک‍ : رحمانی‌نژاد، 53؛ دانای علمی، 246). برگۀ قیسی (زردآلو)، آلوچۀ خشک و انواع آلوترش خشک جزو چاشنیها و تنقلات خوش‌طعم و عطر ایرانیان محسوب می‌شوند. استفاده از این میوه‌ها (به‌ویژه نوع خشک‌شدۀ آنها) در شبهای زمستان و شب‌چره‌ها مرسوم است (نک‍ : احمدپناهی، 341). 
آلوچه یکی از ترکیبات دَلار (دَرار) است که گیلانیها آن را به عنوان چاشنی غذا (به‌خصوص همراه با خیار) درست می‌کنند. اصولاً گیلانیها آلوچۀ ترش و آب آلوچه را به عنوان طعم‌دهندۀ غذا بسیار می‌پسندند. چنان‌که معروف است آنها به حدی آلوچۀ ترش دوست دارند که از درختان آلوچه در برابر حملۀ روباهها بیشتر محافظت می‌کنند تا از مرغدانیهای خود (برومبرژه، 108-109). ترشه آش و آلوچه فشکن (دشکن) در گیلان بسیار محبوب هستند. آلوچه فشکن بسیار مورد علاقۀ کودکان گیلان است که در فصل نوبرانۀ آلوچه (گوجه‌سبز) آن را روی «نمکیار» که آغشته به دلار است، می‌ریزند و با ضربه‌ای آرام آن را فشکن (فروشکسته) می‌کنند و کودکان با لذت میوه‌های آغشته به دلار را می‌خورند (همو، 122). 
مَثَلها و تعبیرهای کنایی بسیاری با آلو در ادب فارسی متداول است، مثل آلوچه به آلو نگرد رنگ برآرد (دهخدا، 41)؛ آلو به گلو؛ آلوی کرمویی توی خیک کسی بودن (نجفی، 36)؛ آلو به باغ و هالو (خالو) به ده راه مده (امینی، 46)؛ آلو از آلو رنگ می‌گیرد، همسایه از همسایه پند؛ و ... (بهمنیار، 45؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : ذوالفقاری، جم‍‌ ). 
ترانه‌ها و متلهایی نیز در نقاط مختلف ایران وجود دارد که در آنها از آلو و آلوچه یاد شده است، مثل ترانۀ اللنگ بللنگ در شهربابک که مادران برای کودکان خود می‌خوانند: اللنگ، بللنگ، یاری، یرتی، عباسو کجایه، تو باغچه، چی می‌چینه، آلوچه، آلوچۀ سه گردو، خبر بردن به اردو ... (عزیزی، 377- 378). متلهای مشابهی نیز درگیلان وجود دارد: خانوما کجان تو باغچه، چی می‌چینین الوچه، الوچه‌های غنچه و ... . 
در درمانهای عامیانه و خانگی نیز از انواع آلو استفاده می‌شود. مثلاً در گیلان اگر شیر زائو زیاد و پستانهایش دردناک شود و نوزاد قادر به خوردن شیر نباشد، چند کار می‌کنند، ازجمله آنکه رب گوجۀ سبز (آلوچه روب، هلو تورشی) را به پستانهای زائو می‌مالند. سپس زائو روی چهارچوب در می‌نشیند و موی سر خود را روی پستان می‌ریزد و بر روی آن از بالا به پایین دست می‌کشد تا شیر زیادی خارج شود (پاینده، 35). در پیرسواران ملایر سرگیجه را ناشی از صفرا می‌دانستند و خوردن چیزهای صفرابر مثل آلوبخارا، لیموعمانی و غوره تجویز می‌شد (رسولی، 279-280). سروستانیها آلو و بادنجان را سودایی می‌دانند (همایونی، 518). کچلی ازجملۀ بیماریهایی بوده که در خراسان با آلوچه درمان می‌شده است؛ به این شرح که چند دانۀ آلوچه را در آب می‌انداختند و چند ساعت بعد پوست و هستۀ آنها را جدا می‌کردند. بعد آلوچه‌ها را با مقداری قره‌قوروت در ظرف آبی خیس می‌کردند و یک شبانه‌روز می‌گذاردند، بماند. سپس قره‌قوروت و آلوچه را همان‌طور که در ظرف آب است، چنگ می‌زدند و به شکل خمیر درمی‌آوردند و خمیر حاصل را 3 شب متوالی روی سر فرد کچل می‌مالیدند. صبح روز بعد سر را با آب گرم و سدر می‌شستند. اعتقاد بر این بود که با این کار نه‌تنها زخم کچلی معالجه می‌شود، بلکه موی سر مریض می‌روید و فرفری (منگوله منگوله) درمی‌آید (شکورزاده، 264). 
آلو در ترکیب داروهای التیام‌بخش بواسیر و ضدخارش نیز نقش داشته است (همو، 238، 244). ایلامیها نوشیدن جوشاندۀ آلوسیاه را برای دفع صفرا مفید می‌دانند (اسدیان، 269). در تهران ترکیب جوشاندۀ آلوبخارا (و یا گوجۀ برغانی) با شکر را برای رفع سرفه و درد سینه و همچنین به عنوان مسهل مصرف می‌کنند. جعفر شهری در فواید آلو و درمانهای خانگی برای مداوای بیماریها می‌نویسد: «جوشاندن آلو در گلاب و خوردن آن بندآورندۀ شکم، و خوردن صمغ درخت آلو هر روز به قدر نخودی 3 نوبت در روز تا چند روز جهت سنگ مثانه و سرفه، و ساییده و غبار کردۀ آن که مانند سرمه به چشم کشند، جهت قوت بصر و زیاد شدن نور چشم مؤثر است. اگر صمغ آلو که در سرکه حل کرده به بدن بمالند، جهت خارش و جوشهای تن اطفال بی‌عدیل، و رب آلو سرد و تر و مفید حال گرم جگرها با خاصیت رافع تشنگی و فرونشانندۀ تبهای حار و التهاب و سردرد باید دانست» (5 / 201). مصرف آلو در صبح ناشتا، به طور خالص یا با نان چاودار، در رفع یبوستهای عادی و تقویت اعمال کلیه مؤثر است، اما کسانی که معدۀ حساس دارند، نباید آن را زیاد مصرف کنند. اگر به جای آلوی تازه از پختۀ آن استفاده شود، نه تنها عوارض آلوی تازه ظاهر نمی‌شود، بلکه آسان‌تر هضم می‌شود. آلوی خشک هم در رفع یبوستها بسیار مناسب است، اما مغز هستۀ آلو، خطرناک است (زرگری، 2 / 213-214). 
سرانجام آنکه در خوابگزاری دیدن آلو در خواب به مردی تعبیر می‌شود که برای انسان خرمی و شادی می‌آورد و خوردن آن در خواب تعبیر نیک و میمون دارد (خوابگزاری، 75). 

مآخذ

آقاجمال خوانساری، محمد، عقایدالنساء و مرآت البلها، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، 1349ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، تهران، 1363ش؛ ابن اخوه، محمد، معالم القربة، به کوشش روبن لوی، کیمبریج، 1937م؛ ابن بطلان، مختار، تقویم الصحة (ترجمۀ کهن فارسی سدۀ 6 ق)، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1366ش؛ ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران، 1337ش؛ ابن بیطار، عبدالله، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق، 1291ق / 1874م؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370ش؛ ابن میمون، موسى، شرح اسماء العقار، به کوشش ماکس مایرهف، بغداد / ترکیه، 1940م؛ ابن وحشیه، احمد، الفلاحة النبطیة، به کوشش توفیق فهد، دمشق، 1995م؛ ابوطاهر سمرقندی، سمریه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1343ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1346ش؛ احمد پناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374ش؛ اسحاق بن سلیمان، الاغذیة و الادویة، به کوشش محمد صباح، بیروت، 1412ق / 1992م؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، 1350ش؛ انصافجویی، محمد و دیگران، آشپزی کردستان، سنندج، 1386ش؛ باورچی بغدادی، محمدعلی، «کارنامه»، «مادة الحیوٰة»، آشپزی دورۀ صفوی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1360ش؛ برومبرژه، کریستین، «آشپزی در گیلان»، خوراک و فرهنگ، به کوشش علیرضا حسن‌زاده، تهران، 1387ش؛ بسحاق اطعمه، کلیات، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1382ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369ش؛ بهمنیار، احمد، داستان‌نامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، 1361ش؛ بیرجندی، عبدالعلی، معرفت فلاحت، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1387ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355ش؛ پتروشفسکی، ا. پ.، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1344ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرازی، تهران، 1363ش؛ ثابتی، حبیب‌الله، جنگلها، درختان و درختچه‌های ایران، تهران، 1355ش؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة، تهران، 1345ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346ش؛ حکیم سید بن حسن، تریاق کبیر، تهران، 1383ش؛ حکیم علی گیلانی، مجربات، تهران، 1387ش؛ حکیم فریدالدین، طب فریدی، تهران، 1383ش؛ حکیم مظهرعلی، قرابادین مظهری، تهران، 1383ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386ش؛ حکیم نیاز رقم عبدعادلی، فوائدالانسان و علاج الابدان، تهران، 1387ش؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346ش؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، 1389ش؛ دریابندری، نجف، کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز، تهران، 1384ش؛ دنیسری، محمد، نوادرالتبادر لتحفة البهادر، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و ایرج افشار، تهران، 1350ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1352ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388ش؛ رازی، محمدبن زکریا، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاری‌پور، تهران، 1384ش؛ همو، کتاب القولنج، به کوشش صبحی محمود حمّامی، حلب، 1403ق / 1983م؛ رحمانی‌نژاد، زیور، سفرۀ ایل قشقایی، تهران، 1388ش؛ رسولی، غلامحسین، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1368ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1367ش؛ شاردن، ژان، سیاحت‌نامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1350ش؛ شاه ارزانی، محمداکبر، طب اکبری، قم، 1387ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1371ش؛ طلاس، عماد مصطفى، المعجـم الطبی النبـاتی، دمشق، 1409ق / 1989م؛ عریـان، سعید، واژه‌نامۀ پهلوی ـ پازند، تهران، 1377ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهر بابک، کرمان، 1383ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، کلکته، 1259ق / 1844م؛ غسانی ترکمانی، یوسف، المعتمد فی الادویة المفردة، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1402ق / 1982م؛ فاضل هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346ش؛ قهرمان، احمد و احمدرضا اخوت، تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی، تهران، 1383ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358ش؛ گیلانی، محمدکاظم، حفظ الصحۀ ناصری، تهران، 1382ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ متون پهلوی، به کوشش جاماسب جی دستور منوچهر جی جاماسب ـ آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371ش؛ مظفریان، ولی‌الله، درختان و درختچه‌های ایران، تهران، 1383ش؛ مظلوم‌زاده، محمدمهدی، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، تهران، 1383ش؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع، تهران، 1330ش؛ مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381ش؛ نجفی، ابوالحسن، فرهنگ فارسی عامیانه، تهران، 1378ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، پزشکی‌نامه، تهران، 1317ق؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348ش؛ نیز: 

Dioscorides, De Materia Medic, Johannesburg, 2000; Herodotus, The Histories, tr. A. D. Godley, Cambridge, 1920; Joret, Ch., Les Plantes dans L’antiquité et au moyen age, Paris, 1904; Junker, H. F. J., Farhangi pahlavic, Heidelberg, 1912; Laufer, B., Sino-Iranica, Chicago, 1919; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Mozaffarian, V., A Dictionary of Iranian Plant Names, Tehran, 2007; Pliny The Elder, The Natural History, tr. J. Bostock, London, 1855; Theophrastus, Enquiry into Plants, tr. A. Hort, London, 1916. 
پیمان متین


 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: