آفرینش
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
پنج شنبه 27 آذر 1399
https://cgie.org.ir/Fa/article/238018/آفرینش
دوشنبه 22 اردیبهشت 1404
چاپ شده
1
در آغاز، قلمرو روشنی یا بهشت روشنی از قلمرو تاریکی یا دوزخ تاریکی جدا بود. بهشت روشنی از شمال، شرق و غرب تا بینهایت گسترده بود و دوزخ تاریکی در جنوب واقع شده بود (تقیزاده، 37؛ ناطق، 36؛ ویدنگرن، «مانی ... »، 47). فرمانروای بهشت روشنی، پدرِ بزرگی بود. این فرمانروا همسر و همدمی به نام روح بزرگ یا روح پاک (روح القدس) داشت (لیو، 11). به نوشتۀ زبور مانوی، او در موجودات بهشت روشنی میدمید و با نور خویش آنان را غذا میداد (هویزر، 10). پدر بزرگی را 12 اِئون یا موجود ازلی که تجلیات او بودند و پسرانش محسوب میشدند، در 4 سو احاطه میکردند، 3 تن در هر سو (آسموسن، «ادبیات ... »، 113؛ ویدنگرن، همانجا). آن 12 موجود اینها هستند: شهریاری، زیرکی، رستگاری، خرسندی (قناعت)، اورنگ (شکوه و جلال)، راستی، ایمان، بردباری، دادگری، نیکوکاری، نرمی (ملایمت)، روشنی (میرفخرایی، 24-25؛ قس: ابوالقاسمی، 80). ائونهای ائونها (آسموسن، خواستوانیفت، 12) نیز در بهشت روشنی سکنا داشتند که شمارشان به 144 میرسید (گاردنر، xxvi؛ لیو، همانجا). بهشت روشنی شامل 5 عنصر آب، آتش، اثیر (عربی: نسیم) (ابنندیم، 1 / 329؛ ابننباته، 159: شبح)، باد و روشنی بود (ابنندیم، همانجا) و 5 منزلگاه داشت: خرد (ذهن)، دانش (آگاهی)، عقل، اندیشه و تفکر (نک : همانجا: حلم، علم، عقل، غیب، فطنت؛ جکسن، 223؛ ویدنگرن، «مانویت»، 974). این 5 ویژگی در کفالایا (از آثار مانی) 5 اندام نورانی پدر بزرگی دانسته شدهاند (نک : هویزر، همانجا). بهشت روشنی سرشار از حب، ایمان، وفا، مروت و حکمت بود (ابنندیم، همانجا). پدر بزرگی دارای 3 جنبه بود: روشنی، نیرو و خرد. این 3 جنبه به همراه ویژگی خدایی یا الوهیت، از او خدایی چهارچهره (یونانی: tetraprosōpos) میساخت (قس: جکسن، 154؛ هویزر، 12). بهشت روشنی در مانویت به درخت زندگی تشبیه شده است. دوزخ تاریکی شامل 5 عالم از 5 عنصر متضاد ضَباب (مِه)، حریق، سم (دخان) (ابن قیّم، 2 / 262؛ ابن ندیم، همانجا)، سَموم (باد سوزان) و ظلمت بود (همانجا) که در هریک از آنها موجودات پلید دوپا، چهارپا، پرنده، شناگر و خزنده زندگی میکردند. از این 5 عالم 5 درخت روییده بود که روی هم، درخت مرگ را تشکیل میداد که نماد مادّه بود (لیو، 12-13). ماده در مانویت مادر همۀ پلیدیها ست (هویزر، 16). موجودات دوزخی دارای دو جنس نر و ماده بودند و به شهوترانی روزگار میگذرانیدند. هر عالم دوزخی فرمانروایی جداگانه داشت: دیو، شیر، عقاب، ماهی و اژدها. اهریمن یا پادشاه تاریکی نامی عام برای موجودات دوزخی بود. ابنندیم (همانجا) و کفالایا (نک : گاردنر، 79) او را جانوری دارای سر شیر، تن اژدها، بال پرنده (در کفالایا: عقاب)، دم ماهی و پای چهارپایان بارکش دانسته است. به همین سبب است که صفت او در متون یونانی «پنج شکل» است (لیو، 12). زمانی برخی از دیوان برحسب اتفاق به مرز میان بهشت و دوزخ آمدند (همو، 14) و پس از مشاهدۀ روشنی، در طمع تصرف آن به بهشت روشنی حملهور شدند. پدر بزرگی برای حراست از قلمرو خویش از ذات خود تجلیاتی را به هستی فراخواند (بویس، 4) که ایزدان مانوی هستند. باید به خاطر داشت که در مانویت هرگز برای ایزدان بهشت روشنی از واژۀ «زادن» استفاده نمیشود. ازآنجا که زادوولد و تولید مثل در مانویت امری اهریمنی است، در متون مانوی برای ایزدان همواره از فعلی به معنای «(فرا) خواندن» استفاده شده است (جکسن، 9، نیز 224، حاشیۀ 8؛ ویدنگرن، مانی، 48). همۀ ایزدان مانوی درواقع تجلیات پدر بزرگی و درنتیجه ذاتاً یکی هستند، اما نقشها و وظایف متفاوت دارند. آفرینش ایزدان در 3 مرحله صورت گرفت:
نخستین ایزدی که به هستی فرا خوانده شد، مادرِ زندگی بود. او نیز پسر خویش هرمزدبغ یا انسان نخستین را به هستی فراخواند و او هم پسران خویش، (اَ)مَهراسپَندان یا 5 عنصر روشنی را: آب، آتش، اثیر، باد و روشنی. انسان نخستین 5 پسرش را چون زره بر تن کرد و به راهنمایی فرشتهای به نام نَحَشبط به جنگ دیوان رفت (جکسن، 224-225). پدر بزرگی قلمرو خویش را برای نبرد مناسب نمیدید؛ ازاینرو، ترجیح داد که نبرد در قلمرو تاریکی واقع شود (ویدنگرن، «مانویت»، 976). به نوشتۀ زبور مانوی، پدر بزرگی درواقع پسر خویش را چون برهای به کام شیر فرستاد تا گلهاش را نجات بخشد (نک : هویزر، 28). پادشاه تاریکی نیز 5 نیروی دوزخی خویش را بر تن کرد. در میانۀ نبرد، انسان نخستین برای متوقفکردن دیوان تدبیری اندیشید و پسرانش را در میان آنان افکند. دیوان از فروبلعیدن عناصر روشنی ارضا شدند و حمله را متوقف کردند. درنتیجه، انسان نخستین بیهوش در میدان کارزار افتاد و فرزندانش به اسارت دیوان درآمدند (لیو، همانجا). بدین ترتیب، 5 عنصر روشنی با 5 عنصر تاریکی درآمیخت (نک : ابنندیم، 1 / 330؛ شهرستانی، 1 / 247) و بخشی از روشنی در زندان تاریکیگرفتار شد. در مانویت به مجموعۀ فرزندان انسان نخستین که به اسارت درآمدند، نفس زنده گفته میشود که نماد روشنی محبوس در ماده است (هویزر، 37). شکست انسان نخستین برنامهای از پیش طراحیشده بود و مقدمهای برای پیروزی نهایی به شمار میرفت (تقیزاده، 39)، چرا که تاریکی عنصری را در خود وارد کرده بود که ماهیتی جداگانه داشت و هضمش برای تاریکی ناممکن بود (ویدنگرن، همانجا، نیز مانی، 50). انسان نخستین پس از آنکه به هوش آمد، فریاد یاریخواهی سرداد و 7 بار به درگاه پدر دعا کرد (تقیزاده، 40؛ جکسن، 228؛ لیو، 15). مادر زندگی از پدر بزرگی کمک خواست و او نیز ایزدان آفرینش دوم را به هستی فراخواند (دربارۀ آفرینش نخست، قس: ایرانیکا، VI / 311؛ اسماعیلپور، 73؛ میرفخرایی، 25).
ایزدان آفرینش دوم که برای یاری انسان نخستین فراخوانده شدند، عبارت بودند از: دوستروشنان که وظیفۀ اصلیاش روشن نیست (لیو، همانجا). او بام ایزد یا بنّای بزرگ را به هستی فراخواند و بنای بزرگ نیز مهرایزد یا روح زنده را. روح زنده نیز 5 پسر خویش را به هستی فراخواند: دهبد یا نگاهبان شکوه، مرزبد یا پادشاه بزرگ جلال، ویسبد یا الماس روشنی، زندبد یا پادشاه شکوه و مانبد یا اطلس (قس: اسماعیلپور، 74). روح زنده با 5 پسرش به مرز تاریکی رفت و فریادی سرداد و انسان نخستین از اعماق تاریکیها بدو پاسخ گفت. آن فریاد و پاسخ خود ایزدانی هستند که به ترتیب فرزندان ششم روح زنده و انسان نخستین بهشمار میروند (هویزر، 35). فریاد، نماد دعوت الٰهی برای نجات، و پاسخ، میل انسان به نجات است (لیو، 16). روح زنده دست راست خود را دراز کرد و انسان نخستین آن را گرفت (ویدنگرن، «مانویت»، 977) و برخاست و به یاری مادر زندگی و روح زنده، به بهشت روشنی بازگشت (همو، مانی، 52). آنگاه روح زنده به همراه پسرانش به نیروهای تاریکی حملهور شد و آنان را شکست داد. سپس برای نجات روشنیهای بلعیدهشده توسط دیوان، جهان را پدید آورد. جهان درواقع مکانی برای پالایش روشنی، و زندانی برای تاریکی است. روح زنده از بدن دیوانی که کشته بود، 8 زمین، از استخوانهایشان کوهها، و از پوستشان 11 آسمان ساخت، یکی آسمانی که از زمین دیده میشود و 10 آسمان دیگر بر فراز آن (قس: ابن ندیم، همانجا). به نوشتۀ شکند گمانیگ وزار (نک : جکسن، 176-177) آسمان از پوست، زمین از گوشت، کوه از استخوان، و گیاه از موی دیوی به نام کونی یا کوندی ساخته شده است. آنگاه سرکردگان دیوان را زنده در آسمان به بند کشید (لیو، 17). پس از آن، روشنیهای آزادشدهای که آلوده نشده بودند، خورشید و ماه را، و از روشنیهایی که اندکی آلوده شده بودند، ستارگان را ساخت. دهبد در حالی که در سپهر میان سیارات و ستارگان ثابت ایستاده (هویزر، 38-39)، بر آسمانهای هشتم، نهم و دهم نظارت میکند (گاردنر، xxviii)؛ مرزبد در آسمان هفتم بر تخت تکیه زده است (قس: هویزر، 39) و آسمانهای زیرین را سرپرستی میکند (گاردنر، همانجا)؛ مانبد درحالیکه بر زمین پنجم ایستاده است (جکسن، 33)، 3 زمین بالایی را بر شانههایش حمل میکند (بویس، 5). آنگاه روح زنده برای رهاسازی دیگر روشنیهای محبوس در تاریکی، 3 چرخ ساخت: چرخ آب، چرخ آتش و چرخ باد، و سرپرستی آنها را به زندبد سپرد. زندبد درواقع گردانندۀ این 3 چرخ است (گاردنر، هویزر، همانجاها). در آن زمان جهان بیحرکت بود. آنگاه پدر بزرگی ایزدان آفرینش سوم را به هستی فراخواند (دربارۀ آفرینش دوم، قس: ایرانیکا، همانجا؛ اسماعیلپور، 73-74؛ میرفخرایی، 25-26). آفرینش سوم: هدف از آفرینش سوم نجات روشنیهای محبوس در تاریکیها بود. ایزدان آفرینش سوم درواقع ایزدان رهاییبخش بودند. نخستین آنها نریسهایزد یا پیامآور سوم بود که دوشیزۀ روشنی یا 12 دوشیزه را، به شمار نشانههای منطقةالبروج (ویدنگرن، «مانویت»، 978، نیز مانی، 55)، به هستی فرا خواند. آن دو خود را به ترتیب در خورشید و ماه، عریان به دیوانی که در آسمان به بند کشیده شده بودند، نمایاندند. نطفۀ دیوان نر با مشاهدۀ زیبایی دوشیزۀ روشنی بیرون ریخت و بدینسان روشنیهای محبوس در تن آنان رها شد. گناه کوشید تا با آن روشنیها بیامیزد، اما پیامآور سوم روشنی را از گناه جدا کرد. آنگاه گناه در قالب نطفۀ دیوان نر به آب افتاد و هیولایی هراسناک، شبیه پادشاه تاریکی پدید آمد که توسط الماس روشنی کشته شد. بخشی از نطفهها نیز بر زمین ریخت و از آنها 5 درخت رویید که همۀ درختان و گیاهان از آنها پدید آمدند (قس: جکسن، 244-247). مادهدیوان نیز با مشاهدۀ زیبایی پیامآور سوم هیجانزده شدند و جنینهایی را که در نتیجۀ جفتگیریهایشان در دوزخ با خود حمل میکردند، سقط کردند. جنینهای سقطشده که دارای اندکی از روشنیها بودند، گیاهان را بلعیدند و پس از جفتگیری، زمین را پر از انواع پنجگانۀ موجودات پلید کردند (لیو، 18). بدین ترتیب، روشنی نجاتیافته و آمیخته با تاریکی در قالب گیاهان و جانوران به زمین منتقل شد (همو، 19). آنگاه بنّای بزرگ بهشت نو را آفرید که در دوران آمیختگی روشنی با تاریکی از بهشت روشنی جدا، و منزلگاه ایزدان و روشنیهای نجاتیافته است. فرمانروایی بهشت نو به انسان نخستین سپرده شد. پس از آن، پیامآور سوم چرخ آب و آتش و باد، و خورشید و ماه را به حرکت درآورد (بویس، 6؛ هویزر، 42) و نجات روشنیها آغاز شد. ایزد سوم از آفرینش سوم که توسط پیامآور سوم به هستی فراخوانده شد، ستون روشنی بود (لیو، 20) که نام دیگرش مرد کامل است ( ایرانیکا، همانجا). تجلی مرئی این ایزد کهکشان راه شیری است. دیگر خدایان آفرینش سوم به ترتیبی که به هستی فراخوانده شدند، عبارت بودند از: عیسای درخشان، اندیشۀ بزرگ، عیسای دادگر یا داور دادگر و واپسین ایزد. به باور مانویان، ستون روشنی روشنیهای محبوس در این عالم را برای پالایش و نجات، نخست به ماه و سپس به خورشید میبرد و سرانجام به بهشت نو منتقل میکند. به روایتی، ماه و خورشید به ترتیب وظیفۀ پاکسازی روشنیهای محبوس در دیوان سرد و گرم را بر عهده دارند (نک : ابنندیم، شهرستانی، همانجاها). دیگر لقب ستون روشنی، «بهترین گردونهران» و مراد از گردونه در این ترکیب، ماه و خورشید است (رضایی، 3). در دوران آمیختگی، ماه منزلگاه انسان نخستین، دوشیزۀ روشنی و عیسای درخشان، و خورشید منزلگاه مادر زندگی، روح زنده و پیامآور سوم است (هویزر، 41؛ دربارۀ آفرینش سوم، قس: ایرانیکا، VI / 311-312؛ اسماعیلپور، 74-75؛ میرفخرایی، 27- 28).
اهریمن برای جلوگیری از نجات روشنیها، در قالب آز و به صورت دو دیو بزرگ نر و ماده به نامهای اَشَقلون و نَمرایل یا نَبرایل ظاهر شد و فرزندان نر و مادۀ دیگر جانوران را بلعید. بدینسان همۀ روشنیهای محبوسْ در تن آن دو جانور انباشته شد. سپس آن دو با یکدیگر نزدیکی کردند و گِهمُرد یا آدم و مُردیانگ یا حوا به پیکر پیامآور سوم و دوشیزۀ روشنی، از آن دو زاده شدند (قس: جکسن، 248-249). ازاینرو، بخش بزرگی از روشنیهای محبوس به تن آدم و حوا منتقل شد و روح آن دو را شکل داد. آدم و حوا افزون بر روح روشن، روح تاریک نیز داشتند که آنها را به آز، رشک، شهوت، نفرت و جز آنها وا میداشت. هدف اهریمن از زادن آدم و حوا این بود که آن دو پس از زادوولد، اسارت روشنی را در تاریکی ابدی سازند. 5 اندام نورانی پدر بزرگی از مادر زندگی، انسان نخستین، روح زنده و پیامآور سوم خواستند که کسی را بفرستند تا آدم را از بندگی تن رها کند و دانش پرهیزکاری را بدو بیاموزد. آنها برای انجام این مأموریت، عیسای درخشان را فرستادند. او دیو فریبنده را از آدم دور راند، ماده دیو بزرگ را در بند کرد (لیو، 21) و پدر بزرگی را در بلندیها به آدم نمود. آدم به بالا نگریست، گریه سرداد و گفت: «وای، وای بر سازندۀ تنم و بر دربندکنندۀ روحم و بر شورشیانی که مرا اسیر کردهاند» (قس: جکسن، 249-254). عیسای درخشان آدم را از نزدیکی با حوا برحذر داشت، اما حوا که دارای روشنی کمتری بود، توسط اشقلون فریفته شد و در نتیجۀ نزدیکی با اشقلون، قاین (قابیل) را به دنیا آورد. قاین نیز با مادرش نزدیکی کرد و هابیل به دنیا آمد. یک بار دیگر قاین با مادرش نزدیکی کرد و دو دختر به نامهای حکیمةالدهر و ابنةالحرص به دنیا آمدند. هابیل و قاین بهترتیب آندو را به زنی گرفتند. پس از مدتی همسر هابیل با الهام فرشتهای، دو دختر به نامهای فریاد و برفریاد به دنیا آورد. هابیل قاین را پدر آن دو دانست و به مادرش حوا شکایت کرد. قاین نیز از سرِ خشم، هابیل را کشت و حکیمةالدهر را به زنیگرفت. اشقلون به حوا آموخت که چگونه آدم را بفریبد (ابنندیم، 1 / 331). سپس حوا آدم را فریفت و از او شاثل (شیث) را به دنیا آورد (بویس، 7). اشقلون یک بار دیگر حوا را به نزدیکی با آدم ترغیب کرد. پس از آن، شاثل پدر را سرزنش کرد و آن دو با هم به سوی شرق و روشنی رهسپار شدند. به اعتقاد مانویان آدم، شاثل، فریاد، برفریاد و حکیمةالدهر پس از مرگ وارد بهشت شدند، اما حوا، قاین و ابنةالحرص به دوزخ رفتند (ابنندیم، 1 / 332). پس از مدتی، اراکنۀ دربندشده در آسمان شوریدند، اما بار دیگر به بند کشیده شدند؛ با این همه، 200 تن از آنان به زمین گریختند و بدی را در زمین گسترش دادند. سپس 4 فرشته به نامهای ایسترائیل (Istrael)، جبرائیل (Gabriel)، رافائیل (Raphael) و میکائیل (Michael) به زمین فرستاده شدند و آنها را اسیر و در زندانی که روح زنده ساخته بود، در بند کردند (نیز نک : لیو، 22). پس از عیسای درخشان، وظیفۀ روشنگری و نجاتبخشی بنیآدم بر عهدۀ بهمن بزرگ نهاده شد. او پدر همۀ رسولان دانسته میشود و تجسم زمینیاش سلسلهای از انسانهای کامل است: شیث، نوح، ابراهیم، سم (Sem)، شم (Šem)، انوش (Enoš)، نیکوتئوس (Nikotheos)، اخنوخ (ادریس) (Enoch)، بودا، زردشت و عیسى مسیح؛ و آخرین و کاملترین تجلی او، مانی بود (کلیما، 232؛ لیو، 23؛ دربارۀ آفرینش انسان، قس: ایرانیکا، VI / 312؛ آسموسن، «ادبیات»، 113-115؛ اسماعیلپور، 75-76؛ میرفخرایی، 28- 29).
ابن قیم جوزیه، محمد، اغاثة اللهفان، به کوشش محمد حامد فقی، بیروت، 1408ق / 1988م؛ ابن نباته، محمد، سرح العیون، اسکندریه، 1290ق؛ ابن ندیم، الفهرست، به کوشش گوستاو فلوگل، بیروت، 1964م؛ ابوالقاسمی، محسن، مانی به روایت ابن الندیم، تهران، 1379ش؛ ابوالمعالی، محمد، بیان الادیان، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1376ش؛ اسماعیلپور، ابوالقاسم، اسطورۀ آفرینش در آیین مانی، تهران، 1381ش؛ تقیزاده، حسن، مانی و دین او، تهران، 1335ش؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد سید کیلانی، بیروت، دارالمعرفه؛ میرفخرایی، مهشید، فرشتۀ روشنی، تهران، 1383ش؛ ناطق، ناصح، بحثی دربارۀ زندگی مانی و پیام او، تهران، 1357ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، به کوشش هوتسما، لیدن، 1969م؛ نیز:
Asmussen, J. P., Manichaean Literature, New York, 1975; id, X uāstvānīft (Studies in Manichaeism), Copenhagen, 1965; Boyce, M., «A Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian», Acta Iranica, Tehran / Liège, 1975, vol.IX; Decret, F., Mani et la tradition manichéenne, Paris, 1974; Gardner, I., The Kephalaia of the Teacher, Leiden etc., 1995; Heuser, M. and H. Klimkeit, Studies in Manichaean Literature and Art, Leiden etc., 1998; Iranica ; Jackson, A. V. W., Researches in Manichaeism, New York, 1932; Klíma, O., Manis Zeit und Leben, Prague, 1962; Lieu, S. N. C., Manichaeism in the Later Roman Empire and Medieval China, Tübingen, 1992; Rezai Baghbidi, H., «On the Unknown Epithet of a Manichaean God», Central Asiatic Journal, 2002, vol. XLVI; Widengren, G., Mani and Manichaeism, tr. Ch. Kessler, London, 1965; id, «Manichaeism and its Iranian Background», The Cambridge History of Iran, vol.III(2), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983. حسن رضایی باغبیدی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید