صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / مردم شناسی / باصری /

فهرست مطالب

باصری


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

باصِری، ایلی کوچنده از ایلات خمسۀ فارس. این ایل از چند گروه قومی ـ زبانی گوناگون تشکیل شده است. اصل و خاستگاه بنیان‌‌گذار این باصری را برخی عرب و از بصره (فیلد، 216؛ نیز‌‌ﻧﻜ : شیل، 398)، و برخی دیگر آمیزه‌‌ای از عرب و ترک و احتمالاً از بازماندگان قبایل عرب مجاور فردوس خراسان که به فارس مهاجرت کرده‌‌بودند (ادواردز، 288)، دانسته‌‌اند.
گفته شده است که باصریهای اولیه به دو دستۀ بومی فارس، از نسل علی میرزا (شاخۀ علی میرزایی) و مهاجران خراسان، از نسل وِیس (شاخۀ ویسی) تقسیم می‌‌شوند (‌‌ﻧﻜ : بارث، 52؛ توکلی، 37-40). گونه‌‌گونی قومی در ترکیب جمعیت ایل باصری سبب تنوع زبانی ـ گویشی میان جامعۀ ایلی باصری شده است. مثلاً حسن فسایی (2/ 1577) زبان مردم ایل را، بجز تیرۀ چاربنیچۀ آن که ترکی است، فارسی؛ فردریم بارث (ص 2-1)، گویش نزدیک به زبان فارسی شیرازی و گاه دو زبانه: فارسی ـ ترکی و فارسی ـ عربی؛ فیلد و ادواردز (همانجاها) گویش عربی مغلوط نوشته‌‌اند.

ساختار اجتماعی ـ سیاسی

شالودۀ این ساختار بر ساخت شاخه‌‌ای ایل، تیره، اولاد و چادر یا خونه (خانه) بنیاد نهاده شده است. ایل بزرگ‌‌ترین، و تیره کوچک‌‌ترین واحد اجتماعی ـ سیاسی جامعۀ ایلی ـ عشایری باصری است و ایل از چند تیره شکل یافته است که میان آنها نیای مشترک وجود ندارد. تیره‌‌ها و برخی کوچک و فاقد اولاد، و برخی دیگر، به سبب افزایش جمعیت، دارای دو تا 6 اولاد یا بیشترند. هر اولاد چندین چادر را در بر می‌‌گیرد که در هر چادر یک خانوادۀ هسته‌‌ای یا گسترده زندگی می‌‌کنند. چادر کوچکترین واحد اجتماعی ایل باصری است. چند چادر بر اساس پیوند ورابطۀ خویشاوندی میان اعضای خود،واحدی دام پرور را در یک اردو تشکیل می‌‌دهند. شمار این اردوهادر زمستان اندک، و در فصلهای دیگر بیشتر است. اعضای هر اردو با هم کوچ می‌‌کنند ودر کنار هم در جایی معین استقرار می‌‌یابند.در رأس ایل پیش‌‌تر خان یا کلانتر قرار داشت وهر تیره را،یک کدخدا، و اولاد را یک کدخدا یا ریش سفید رهبری وسرپرستی می‌‌کرد(بارث،11, 25-26, 50 ). نظریۀ دیگری نیز دربارۀ تقسیم‌بندی ایل و شاخه‌‌های آن ارائه شده است(‌‌ﻧﻜ : توکلی،45-46).
شماره تیره‌‌های ایل باصری را در منابع به اختلاف داده‌‌اند. قدیم‌‌ترین سند از آغاز سدۀ 14ق، 6 تیره به نامهای تَربُر، چارینیجه، (تربر و چارینیچه را یک تیره نیز به شمار آورده‌‌اند)، شکاری، علی‌‌قنبری، علی‌‌میرزایی و ویسی را برای ایل برمی‌‌شمرد (فسایی، 2/ 1577). مسعود کیهان (2/ 87) به 5 تیرۀ آن، بجز تربر، اشاره می‌‌کند. هنری فیلد (همانجا) دو تیرۀ ویسی با 14 اولاد، و علی میرزایی با 6 اولاد را از تیره‌‌های بزرگ و اصلی ایل نام می‌‌برد و همراه نام هریک مناطق ییلاقی و قشلاقی آنها را می‌‌آورد (قس: «راهنمای...»، 375، که ایل ترک «نفر» اشتباهاً از تیره‌‌های باصری به شمار آمده است).
پارت شمار تیره‌‌های ایل را 13 نوشته (ص 53؛ نیز ‌‌ﻧﻜ : ایرانیکا، III/ 843)، اما در فهرستی که از تیره‌‌ها در 1330ش/ 1951م برای کلانتری باصری تهیه شده، نام 15 تیره همراه نام اولادها و شمار چادرهای هر یک آمده است. یکی از این تیره‌‌ها «خوانین» و دیگری «دربارضرغامی» است (بارث، 50-51).
«دربار» یکی از گروه‌‌های وابسته به رؤسای ایل یا خوانین بوده است. اعضای این گروه همراه کلانتر ایل کوچ می‌‌کردند و کنار اردوی او قرارگاهها اردو می‌‌زدند. دربار در ایل باصری وظیفه و نقشی شبیه طایفۀ عمله و ایلات دیگر فارس ایفا می‌‌کرد. دربار کدخدای رسمی نداشت و نوکر شخصی، رئیس انبارها، مهتر اسبان سواری کلانتری از میان افراد آن انتخاب می‌‌شدند. یک منشی و یک ملازم بزم و شکار هم از دربار خدمت کلانتر بودند (همو، 76).
بارث اعضای تیره‌‌های پانزده‌‌گانه را از لحاظ پیوندهای نسبی به 7 گروه ایل خاص، جوچین، ویسی، علی‌‌میرزایی، قشقایی، عرب و سَلِوستونی (سروستانی) تقسیم می‌‌کند (ص 52-53). او از یک گروه غُربتی (کولی) وابسته به ایل نیز خبر می‌‌دهد که همراه باصریها و تحت حمایت رئیس ایل زندگی و کوچ می‌‌کردند. این گروه قومی که از 50 تا 60 چادر یا خانوار تشکیل می‌‌شد، در اردوی جداگانه و مستقل از باصریها سامان یافته بودند و هریک کدخدایی مستقل داشتند. غربتیها به زبان رمزی مخصوص در میان خود صحبت می‌‌کردند و از راه ساختن ابزار و وسایل فلزی برای امور دامداری و کشاورزی و حمل و نقل و آشپزخانه زندگی ‌‌می‌‌کردند (‌‌ﻧﻜ : همو، 91-92؛ توکلی، 32-39، 45-58، 60-99، 142-143؛ نیز صفی‌‌نژاد، 98؛ قهرمانی، 171).

جمعیت

شمار خانوار و نفرات ایل را در زمانها مختلف، از نخستین دهه‌‌های سدۀ 14ش به تفاوت آورده‌‌اند. کیهان (همانجا)، و بارث (ص 1) شمار آنها را 3 هزار خانوار یا چادر داده‌‌اند. فیلد جمعیت هریک از دو تیرۀ بزرگ ویسی و علی میرزایی را جداگانه و به ترتیب 3000هزار و 500‘1 خانوار تخمین زده است (ص 216؛ نیز ‌‌ﻧﻜ : «راهنمای»، همانجا). صفی‌‌نژآد (ص 95) شمار آنها را در 1353ش، 049‘2 خانوار (196‘1 خانوار کوچنده، 853 خانوار اسکان یافته) آورده، می‌‌نویسد: در 1361ش، 402 خانوار از شمار کوچندگان کاسته شد (‌‌ﻧﻜ : ص95، 98). آخرین آمار از کوچندگان باصری در 1366ش، 113‘1 خانوار (868‘7 تن) را نشان می‌‌دهد که مناطق ییلاقی و قشلاقی آنها در آباده، اقلید، جهرم، شیراز، لار و مرو دشت است (سرشماری...، 13؛ ‌‌ﻧﻜ : بارث، 113-121).

قلمرو کوچ

سرزمینی که ایل باصری در آن زندکی و ییلاق و قشلاق می‌‌کنند، نوار باریکی است که از دامنه‌‌های کوهستانی کوه‌‌بُل در شمال تا تپه‌‌های ساحلی غرب لار در جنوب فارس کشیده شده است و طول آن را حدود 450 ﻛﻤ و پهنای آن را در نقاط مختلف از 30 تا 75 کمـ نوشته‌‌اند. چراگاههای زمستانی ایل در منطقۀ گرمسیری جنوب جهرم و غرب لار است. کوچندگان باصری در بهار (کوچ‌‌بهاره) از جهرم راه می‌‌افتند و به خَفر و سروستان و مرودشت می‌‌روند و در نواحی پیرامون دشت مرغاب برای مدتی توقف می‌‌کنند؛ در خردادماه از آنجا می‌‌کوچند و به «سرحد» (سردسیر)، در اطراف کوه‌‌بُل و نزدیک آباده می‌‌روند؛ همزمان با کوچ پرستوها، کوچ پاییزه را آغاز می‌‌کنند و از همان ایل‌‌راه به گرمسیر و چراگاههای زمستانی خود باز می‌‌گردند. افراد ایلیاتی در تمام مدت کوچ و نیز در قرارگاههای تابستانی و زمستانی خود همواره در چادر زندگی می‌‌کنند (همو، 1, 5-6؛ توکلی، 126-129).
در میان عشایر کوچندۀ فارس ایل باصری طولانی‌‌ترین ایل راهها را میان ییلاق و قشلاق می‌‌پیماید. در ازای این راه را صفی‌‌نژاد حدود 338 ﻛﻤ و مدت زمانی که کوچندگان از ییلاق به قشلاق یا برعکس در راه می‌‌گذرانند، 48 روز و زمان اقامتشان را در ییلاق 140 و در قشلاق 132 روز نوشته است (ص 88-89). توکلی مدت زماتن کوچ دریک سال را حدود 120 روز نوشته است (برای جزئیات ایل راه باصری، ‌‌ﻧﻜ : توکلی، 129-131).
از 1312ش (دورۀ سلطنت رضاشاه)، وقفه‌‌ای درکوچ و شیوۀ زندگی شبانی عشایر باصری پیش آمد و بیشتر کوچندگان باصری به اجبار اسکان یافتند. اسکان یافتگی باصریها زیان اقتصادی فراوانی به آنها وارد آورد، چنانکه بسیاری احتشام و حتێ افراد خود را از دست دادند. پس از برکناری رضاشاه در 1320ش، و ضعف حکومت مرکزی در نظارت بر ایلات و عشایر، بار دیگر باصریها آزادی عمل خودر ا بازیافتند و به چادرنشینی وکوچ شبانی و سنتی روی آوردند و تا 1340ش به کوچ روی خود ادامه دادند (بارث، 3؛ ایرانیکا، III/ 844؛ نیز ‌‌ﻧﻜ : ادواردز، 288؛ توکلی، 140). از این سال به بعد حدود 80٪ ایل باصری اسکان یافتند. گروهی از آنها در شهر مرودشت و روستاهای مسیر ایل راه، و گروهی دیگردر املاک شخصی خود که پیش‌‌تر خریده بودند، نشمین گزیدند (توکلی، 131-132).
استقرار عشایر باصری، زمینۀ فعالیتهای کشاورزی را در چراگاههای مناطق بهاری و پاییزی گسترش داد و فرصتهای خوب اقتصادی به دست آمده در نواحی استقرار یافتگی به توقف کوچ جمهی و طولانی باصریها منجر شد. از این پس، برخی از عشایر به فرستادن گله‌‌های خود همراه شبانان در زمستان به جنوب منطقه ادامه دادند و برخی دیگر دامهای خودر ا در سخت‌‌ترین شرایط در ارتفاعات منطقه نگهداشتند و پس از انقلاب اسلامی (در 1357ش) گروههایی از ایل باصری دوباره شیوۀ زندگی کوچ‌‌روی را پیش گرفته‌‌اند (ایرانیکا، همانجا).

مهاجرت و پراکندگی

از دورۀ قاجار به این‌سو گروههایی از تیره‌‌های ایل باصری به نقاط مختلف ایران مهاجرت کرده، یا از ایل گسسته و به ایلات و عشایر دیگر پیوسته‌‌اند. در 1282ق/ 1865م تیرۀ ایلخاص تماماً به ایزدخواست اصفهان مهاجرت کرد و در حدود 90 سال در آنجا اقامت گزید و در اواسط سدۀ 14ش به سرزمین پیشین خود بازگشت و دوباره به ایل باصری پیوست (بارث، 52، 50).
در 1336ق/ 1918م رمضان‌‌خان باصری (از طایفۀ عبداللهی) با ایل و احشام خود در پی یافتن مراتع مناسب به جندق و بیابانک کوچید؛ در آنجا با یاری رؤسا و منتقدان محلی، قدرت‌‌الله خان، نایب‌‌الحکومه و پسرش را کشت و خود را نایل الحکومه خواند؛ و سرانجام در 1337ق از جندق رانده شد (هنر یغمایی، 131-132). خانواده‌‌هایی از این گروه هنوز در آن منطقه اقامت دارند (توکلی، 146). در 1313ش، 250 خانوار از باصریها به سمنان و گرمساری مهاجرت کردند. 30 خانوار از آنها در 1322ش به ایوانکی و سپس از آنجا به ورامین رفتند و در روستاهای آن ساکن شدند (همو، 99).
گروههایی از اولادها و تیره‌‌های باصری نیز در زمانهای مختلف به ایلات و عشایر عرب، لُریاسوجِ کهگیلویه و تُرک قشقایی پیوسته‌‌ان (‌‌ﻧﻜ : همو، 143-146، 149-150).

ساختار اقتصادی

اقتصاد ایل باصری در گذشته و در دورۀ کوچندگی عمدتاً برپایۀ دامداری و بهره‌‌برداری از فرآورده‌‌های دامی میش و بز استوار بود. در کنار گله‌‌داری خانوارهایی نیز کم‌وبیش به زراعت می‌‌پرداختند. با گذشت زمان و گسترش نظام سرمایه‌‌داری در میان گله‌‌داران بزرگ باصری و گرایش حکومتها به یکجانشین کردن عشایر کوچنده و استفاده از مراتع طبیعی، کم‌‌کم باصریها نیز از کوچ‌‌روی به آبادی‌‌نشینی و از شیوۀ اقتصاد گله‌‌داران به اقتصاد کشاورزی و زمین‌‌داری روی آوردند. در روند این تحول بیش از همه گله‌‌داران بزرگ ایل باصری دارایی منقول، یعنی گله‌‌های خود را به دارایی غیرمنقول، یعنی زمین کشاورزی تبدیل کردند. امروزه باصریها، برخلاف گذشته به زمین و تولید زراعی بسیار اهمیت می‌‌دهند (ﻧﻜ : بارث، 111-101).
کوچندگان باصری در مسیر ایل‌‌راه با گروهی از ایلیاتیها و روستاییان همسایه ارتباط و دادوستد برقرار می‌‌کردند. تماس آنها بیشتر با ایل قشقایی در سمت جنوب غربی، با ایل عرب خمسه در سمت شرق، با روستاییان سروستانی در جنوب شرقی شیراز، و با طیفه‌‌های کوچک کوهی در منطقۀ میان شهرستان جهرم و لارستان در راه کوچ به قشلاق بود. باصریها در تماس با روستاییان و کالاهاو وسایل موردنیاز خو مانند قند، چای، آرد، برنج، پارچه، سیگار، توتون و گیوۀ ملکی را از آنها می‌‌خریدند گوسفند، پشم، پوست، دوغ، کره، روغن و موی بز را به آنها می‌‌فروختند (همو، 9-10؛ همایونی، 231). آنان در شهر شیراز نیز محل مخصوصی برای تماس و ارتباط داشتند. محلۀ دروازۀ اصفهان این شهر مدتها مرکز و پاتوغ ارتباطات اجتماعی و اقتصادی باصریها با یکدیگر و با شهرنشینان و ایلات دیگر بود (شهبازی، 126).
در صنایع دستی، قالی و گلیمِ باصربها در منطقه شهرت و اهمیت بسیار داشت. در طایفه‌‌های کلمبه‌‌ای جوچین و لبو موسێ بافت قالیچه بردارِ افقی رونق فراوان داشت. قالیچه‌‌های باثصری یک‌‌پوده، و تار و پودش از پشم و مرغوب‌‌تر از قالیچه‌‌های بافت عشایر عرب منطقه بود (ادواردز،288 ؛ نیز ‌‌ﻧﻜ : توکلی، 198-200).

رهبری

چگونگی هدایت ایل باصری تا دورۀ قاجار دقیقاً روشن نیست. فسایی در فارس‌‌نامه (2/ 1576-1577، 1579) ایل باصری را در دورۀ صفوی فاقد رئیس، و ضمیمۀ حکومت و ضابطی ایل عرب دانسته است. به نوشتۀ او در آن زمان افرادی از خاندان خوانین طایفۀ عرب شیبانی (‌‌ﻧﻜ : ﻫ د، ایلات خمسه) ضابطی ایل باصری را برعهئه داشتند و آخرین آنها محمودخان باصری بود که در 1279 درگذشت.
پس از تشکیل اتحاد سیاسی ایلات خمسه بود که در 1278ق، ریاست و ضابطی خوانین عرب شیبانی بر ایل باصری پایان یافت و خاندان قوام‌الملک شیرازی حکومت و سرپرستی ایلات خمسه را بر عهده گرفت. به گزارشی (‌‌ﻧﻜ : وقایع اتفاقیه، 9) قوام الملک در 1291ق امور ایل باصری را به حاجی نصرالله خان سرتیپ واگذارد و حکومت قوامهای شیرازی بر ایلات خمسه تا برکناری ابراهیم خان قوام در 1310ش ادامه یافت. پس از آن قدرت رهبری در ایل باصری تمرکز یافت و خوانینی از اولاد مَهْدخان کلانتری و ادرۀ امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایل را عملاً در دست گرفتند.
اولاد مهدخان که نام خود را ازمهدخان بزرگ گرفته، یکی از اولادهای تیرل کلمبه‌‌ای یا کلمبی، شاخۀ ویسی ایل بصری است. مهدخان، به روایت مردم در زمان زندیان و آقا محمدخان می‌‌زیسته، و نخستین کلانتر سنتی باصری بوده است. کلانتران برجسته و بنام دیگر ایل که از اواخر سدۀ 13ش تا پیش از اجرای اصلاحات ارضی در 1340ش رهبری باصریها را بر عهده داشتند، اینانند: پرویزخان پسر حاج محمدخان (1293-1314ش)، محمدخان (1314-1325ش) و حسنعلی‌‌خان (1325-1335ش) پسران پرویزخان. محمدخان از کلانتران قدرتمند و با نفوذ ایل بود و دورۀ کلانتری او را دوران طلایی در تاریخ حیات اجتماعی ـ سیاسی ایل بصری دانسته‌‌اند (بارث،72-73؛ توکلی، 89-90، 153، 162، 166-168).
از 1335ش ادارۀ ایل زیر نظر قوای نظامی و انتظامی درآمد. با اجرای قانون اصلاحات ارضی نیز بیشتر خانوارهای ایل اسکان یافتند و آبادی‌‌نشین شدند و نظام سیای رهبری ایل به طور کلی درهم ریخت و کارآمدی پشین خود را از دست داد و تیره‌‌ها و اولادهایی حضورخان یا کلانتر ایل گردش امور سیاسی اجتماعی و اقتصادی خود را بر عهده گرفتند (بارث، 26؛ توکلی، 167؛ امان‌اللهی، 195-196).
در 1365ش، پس از تصویب طرح امنیت و انتظامات عشایر، وظایف و نقش سازمان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به شورای عالی عشایر استان و شهرستان واگذار شد. این شورا همۀ امور مربوط به امنیت و انتظامات قلمرو ایلی، امور اقتصادی، دام و دامداری و زراعی، کوچ، تعاون، آموزش و پرورش، بهداشت و عمران و نوسازی را بر عهده گرفت. امروزه سازمانها و نهادهای دولتی نظامی و تعاونی در امور جاری ایل نقش و اهمیت فراوان یافته‌‌اند (عشایر...، 48-62).

مآخذ

امان‌الهی بهاروند، سکندر، کوچ‌‌نشینی در ایران، تهران، 1360؛ توکلی، غلامرضا، ایل باصری از تُرناس تا لَهباز، تهران،1379ش؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده (1366ش)، نتایج تفضیلی، ایل خمسه، مرکز آمار ایران، تهران، 1368ش؛ شهبازی، عبدالله، ایل ناشناخته، تهران، 1366ش؛ صفی‌نژاد، جواد، عشایر مرکزی ایران، تهران، 1368ش؛ عشایر و دولت جمهوری اسلامی ایران، سازمان امور عشایر ایران، تهران، اتحادیۀ مرکزی ایران، تهران، اتحادیۀ مرکزی تعاونیهای عشایری ایران؛ فسایی، حسن، فارس نامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367ش؛ قهرمانی ابیوردی، مظفر، از باوردیا ابیورد خراسان تا ابیورد یا اباالورد فارس، شیراز، 1335ش؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ وقایع اتفاقیه (مجموعه گزارشهای خفیه‌‌نویسان انگلیس)، به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، 1362ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371ش؛ هنر یغمایی، اسماعیل، جندق و قومس در اواخر دورۀ قاجار، به کوشش عبدالکریم حکمت یغمایی، تهران، 1363ش؛ نیز:

Barth, f., nomads of south persia: the basseri tribe of the khamseh confederacy, oslo, 1965; edwards, a. c., the persian car pet, london, 1975; field, h., contributions to the anthropology of iran, chicago, 1939; iranica; the middle esat intelligence handbooks, 1943-1946, (persia), london; sheil, l., glimpses of life and manners in persia, london, 1856.
علی بلوکباشی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: