صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / کلام و فرق / ابو اسحاق بن عیاش /

فهرست مطالب

ابو اسحاق بن عیاش


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَبواِسْحاقِ بْنِ عَیّاش، ابراهیم، متکلم معتزلی بصری در سدۀ 4 ق / 10 م و استادِ قاضی عبدالجبار معتزلی. نام پدر او در غالب منابع «عیاش» ضبط شده است، اما ابن‌ندیم که خود معاصر ابواسحاق بوده، با تصریح به اینکه جز نامش، آگاهی بیشتری دربارۀ وی ندارد، نام و نسب او را «ابراهیم بن محمد بن عیاش» آورده است (ص 221). ابواسحاق بخش عمده‌ای از حیات خود را به دور از بغداد که مهم‌ترین مرکز فرهنگی آن زمان بود، گذرانید (نک‍ : قاضی عبدالجبار، «طبقات المعتزلة»، 328) و شاید به همین سبب ابن‌ندیم چندان با وی آشنایی نداشته است. 
ابواسحاق که از طبقۀ دهم معتزله به شمار می‌رود، به مکتب بصره تعلق دارد. وی نزد ابوهاشم جبایی، یکی از برجسته‌ترین معتزلیان بصره، دانش آموخت و از دو شاگرد صاحب نام او، ابوعبداللـه بصری و ابوعلی بن خلاد بصری، نیز بهرۀ فراوان برد (ابن‌مرتضی، 107، قس: 7، به نقل از ابن‌کرامۀ جشمی که ابوعبداللـه بصری را شاگرد ابواسحاق بن عیاش دانسته است). 
ابواسحاق در بصره، اهواز، تستر (شوشتر)، عسکر و اُبُلّه مجالس درس پررونقی داشته و شاگردان بسیاری را تربیت کرده است (قاضی عبدالجبار، همانجا). گفته شده که جمعی از طالب علمان بغدادی پس از استفاده از مجلس درس ابوعبداللـه بصری به مجلس درس او می‌شتافته‌اند (همانجا؛ ابن‌مرتضی، 107). شاگر نامدار او قاضی عبدالجبار معتزلی است که علم کلام را نخست از وی آموخت (قاضی عبدالجبار، همانجا؛ ابن‌کرامه، 365، 366). قاضی که در آغاز به اشاعره گرایش داشت (مکدرموت، 8)، احتمالاً بر اثر آموزشهای ابواسحاق به معتزله پیوست. قاضی عبدالجبار همواره  از او با احترام بسیار و با عنوان «شیخنا» یاد کرده و دانش و منش او را بسیار ستوده است («طبقات المعتزلة»، همانجا، شرح الاصول، 214، 280، المغنی، 4 / 29، 58). 
ابواسحاق در تداوم فرهنگ و اندیشۀ معتزلی تأثیر بسزایی داشته است. نقش او را در تاریخ فکر معتزله زمانی در می‌یابیم که بدانیم متکلمان این مسلک هنگام برشمردن طبقات خود، او را در سلسله‌ای قرار می‌دهند که دانش خود را از طریق آن آموخته‌اند (عثمان، 17؛ نک‍ : ابن‌مرتضی، همانجا، به نقل از ابن‌کرامۀ جشمی). 
ابواسحاق در زمانی می‌زیست که ابن‌اخشید با تأسیس مکتب کلامی خود و با انتقاد شدید از ابوهاشم، شکافی در میان معتزلیان پدید آورده بود و از این رهگذر اختلاف میان دو گروه اخشیدی و پیروان ابوهاشم بالا گرفته بود (قاضی عبدالجبار، نطبقات المعتزلة»، 329؛ مکدرموت، همانجا)، اما ابواسحاق و دیگر شاگردان ابوهاشم، به وی وفادار ماندند و به دفاع از آراء و عقاید او برخاستند. گفته شده که ابواسحاق یکی از پیروان ابن‌اخشید را که در علوم مختلف چیره‌دست بود، از طریقۀ اخشیدیه به مذهب ابوهاشم باز گردانید (قاضی عبدالجبار، همان، 328). 
ابن‌مرتضی (ص 5-7)، از قول ابواسحاق مطالبی نقل کرده است که مطابق آن، وی سند معتزله را درست‌ترین سند در میان مسلمانان و اهل قبله دانسته است، زیرا این سند از طریق واصل بن عطاء و عمرو بن عبید به ابوهاشم عبداللـه بن محمد بن حنفیه می‌رسد و از طریق آنان به امیرالمؤمنین علی (ع) و سپس به رسول اللـه (ص) منتهی می‌گردد. 
نکاتی دربارۀ سند معتزله در دیگر آثار معتزلی و غیرمعتزلی نیز دیده می‌شود (نک‍ : ابن‌ندیم، 202؛ قاضی عبدالجبار، شرح الاصول، 137، 138، «طبقات المعتزلة»، 164، المغنی، 20(2) / 136، 137؛ ابن ابی الحدید، 6 / 371؛ شهرستانی، 49). ابن‌ندیم هنگامی که از متکلمان معتزلی سخن می‌گوید، از ابوالهذیل علاف نقل می‌کند که تفکرِ مبتنی بر عدل و توحید را از طریق واصل و ابوهاشم بن محمد بن حنفیه از امیرالمؤمنین علی (ع) گرفته و او نیز از رسول‌اللـه (ص) اخذ کرده است (همانجا). قاضی عبدالجبار نیز در مقدمۀ «طبقات المعتزلة» بدون آنکه از ابن‌ندیم یا ابن‌عیاش سخنی به میان آورد، مطالبی به همین مضمون آورده است (ص 164). باید دانست که طرح بحثی با عنوان سند معتزله، احتمالاً از سدۀ 4 ق به بعد به‌طور جدی آغاز گردید و تا حدودی نیز زاییدۀ نوعی گرایش شیعی بود که تمایل به انتساب علوم کلامی و غیرکلامی به علی (ع) داشت (نک‍ : همو، المغنی، همانجا؛ ابن ابی الحدید، همانجا). برخی این سند را ساختۀ شیعیان و ناشی از آمیختن تفکر معتزلی و شیعی در سدۀ 4 ق دانسته‌اند (متز، 1 / 372، 373). 
از ابواسحاق آراء مهمی در مسائل کلامی بر جای نمانده است. برخی از نظریات او را به‌طور پراکنده در آثار قاضی عبدالجبار (نک‍ : شرح الاصول، 214، 280، 307، المغنی، 4 / 29، 58، 271-276، 285، 11 / 474، 12 / 136، 14 / 199، 291) و دیگران (نک‍ : ابورشید نیشابوری، «کتاب المسائل فی الخلاف»، 27، 84، فی التوحید، 541؛ ابن‌متویه، 2 / 86، 143؛ فخرالدین رازی، 83-85) می‌توان یافت. در برخی از کتب کلامی، در باب شیئیت معدوم، آرائی به ابواسحاق نسبت داده شده است. به نقل از این منابع، وی همچون برخی دیگر از متفکران معتزلی، برای ماهیات ممکنه در حال عدم، پیش از آنکه پا به عرصۀ وجود بگذارند، ذوات و حقایقی قائل است، اما آنچه در این مورد وی را از سایر همفکرانش جدا می‌کند، این است که او این ذوات را خالی از هرگونه صفتی می‌داند. ابواسحاق دربارۀ اتصاف این ماهیت معدومه به صفت جوهریت، معتقد است که این صفت با تحیّز (جای گرفتن در مکان) یکی است و از آنجا که تحیز از صفاتی است که تابع وجود است و اتصاف ماهیت ممکنه قبل از موجود شدن به صفت تحیز ممکن نیست، اتصاف آنها به صفت جوهریت نیز در عالم عدم امکان ندارد (همانجا؛ عضدالدین ایجی، 56، 57؛ نادر، 132). 
دیدگاه ابواسحاق در مسألۀ امامت به روشنی معلوم نیست. همین قدر می‌دانیم که ابن مرتضی کتابی در امامت امام حسن و امام حسین (ع) و فضایل ایشان به وی نسبت می‌دهد (ص 107). اگر انتساب این کتاب به وی صحیح باشد، می‌توان گفت که وی گرایش شیعی داشته و در این مورد احتمالاً تحت تأثیر استادش ابوعبداللـه بصری بوده که وی نیز کتابی در تفضیل امیرالمؤمنین علی (ع) نوشته بوده است (همانجا). 
از آثار ابواسحاق، جز برخی آراءِ پراکنده در آثار قاضی عبدالجبار و دیگران چیزی بر جای نمانده است. قاضی عبدالجبار وی را صاحب کتابهایی در «نقض» و «اجوبة المسائل» می‌داند («طبقات المعتزلة»، 328؛ نیز نک‍ : ابن‌ندیم، همانجا). 

مآخذ

ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة‌اللـه، شرح نهج‌البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، داراحیاء الکتب العربیة؛ ابن‌کرامۀ جشمی، محسن بن محمد، «الطبعة الحادیة عشرة و الثانیة عشرة من کتاب شرح العیون»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به کوشش فؤاد سید، تونس، 1393 ق / 1974 م؛ ابن متویه، حسن بن احمد، المجموع فی المحیط بالتکلیف، به کوشش جین یوسف هوبن، بیروت، 1986 م؛ ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزلة، به کوشش دیوالد ویلتسر، بیروت، 1380 ق / 1961 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابورشید نیشابوری، سعید بن محمد، فی التوحید، به کوشش محمد عبدالهادی ابوریدة، قاهره، وزارة الثقافة؛ همو، «کتاب المسائل فی الخلاف بین البصریین و البغدادیین»، به کوشش آرتوربیرم، دراسات ... (نک‍ : مل‍ ، بیرم)؛ شهرستانی، عبدالکریم بن محمد، الملل و النحل، به کوشش عبدالعزیز محمد وکیل، قاهره، 1387 ق / 1968 م؛ عثمان، عبدالکریم، مقدمه بر شرح الاصول الخمسة (نک‍ : هم‍ ، قاضی عبدالجبار)؛ عضدالدین ایجی، عبدالرحمن بن احمد، المواقف فی علم الکلام، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ فخرالدین رازی، محمد بن عمر، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، بیروت، 1984 م؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، شرح الاصول الخمسة، به کوشش عبدالکریم عثمان، قاهره، 1384 ق / 1965 م؛ همو، «طبقات المعتزلة»، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، به کوشش فؤاد سید، تونس، 1393 ق / 1974 م؛ همو، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، به کوشش محمدعلی نجار و دیگران، قاهره، الدار المصریة للتألیف؛ متز، آدام، الحضارة الاسلامیة فی القرن الرابع الهجری، ترجمۀ محمد عبدالهادی ابوریدة، قاهره، مکتبة الخانجی، مکدرموت، مارتین، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ترجمۀ احمد آرام، تهران، 1363 ش؛ نیز: 

Biram, A., Studien zur Philosophie des Abū Rašīd Annīsābūriy, ed. Fuat Sezgin, Frankfurt, 1986; Nader, A. N., le Système philosophique des Mu῾tazila, Beirut, 1956. 

مسعود حبیبی مظاهری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: