احمد بن حنبل
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 7 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/Fa/article/225526/احمد-بن-حنبل
پنج شنبه 29 خرداد 1404
چاپ شده
6
قرنهاست كه فقه حنبلی، یعنی مذهب فقهی منتسب به احمد بن حنبل، به عنوان چهارمین مذهب از مذاهب رسمی اهل سنت به شمار میآید. احمد بن حنبل، در برههای از زمان كه علم فقه دورهای خاص را در جریان تدوین خود سپری میكرد، پایههای مذهبی را بنیان نهاد كه به یاد پایهگذار خود، «مذهب حنبلی» نام گرفت. احمد در تألیفات خویش، جز به تدوین احادیث اهتمام نورزید و حتی در آثاری چون المناسك و الفرائض (ابن ندیم، 285) كه موضوع آنها از علم فقه جداییناپذیر بود، به ضبط احادیث و آثار بسنده كرد. ازاینرو طبیعی بودن كه در سدههای كهن، شخصیت او بهسان یك محدث، فقاهت او را تحت الشعاع خود قرار دهد، اگرچه در ستایش جایگاه او در فقاهت، از بزرگان اصحاب حدیث سخن بسیار نقل شده است (مثلاً نك : ابنابیحاتم، 1(1) / 69؛ ابونعیم، 9 / 167؛ ذهبی، 11 / 195-197). به هر روی، با اهتمامی كه از سوی شاگردان احمد و نسلهای بعدی پیروان او برای تدوین فقه حنبلی مبذول شد، شرایط به گونهای تغییر یافت كه گویی احمد بیش از همه، در فرهنگ اسلامی به عنوان یك فقیه و پیشوای مذهب شناخته میشود كه در عین حال محدثی برجسته نیز بود.
در سدۀ 2 ق / 8 م، جریان تدوین فقه كه با شتاب بسیاری آغاز شده بود، به شكلگیری جناحهای چندی منجر شد كه میتوان به طور شاخص دو جناح متقابل را از یكدیگر تمیز داد: جناح اصحاب رأی كه در فقه حنفی تجلی مییافت و جناح اصحاب حدیث كه طیفهای گوناگونی، چون فقه مدنی مالك، فقه شامی اوزاعی و فقه كوفی سفیان ثوری را در بر میگرفت. با وجود اختلافات اساسی كه بین این دو جناح وجود داشت، از دهههای نخست سدۀ 2 ق، گسترش فقه با طرح مسائل تقدیری، جایگاه خود را نه تنها در عراق، كه حتی در حجاز نیز تثبیت كرده بود و به طور مشترك از سوی اصحاب رأی و غالب اصحاب حدیث پذیرفته شده بود (نك : ه د، اجتهاد). در این دوره بسیاری از فقهای اصحاب حدیث در عمل تا حد زیادی به رأی توسل میجستند (برای نمونه، نك : ابنسعد، 7(2) / 82؛ برای توضیح بیشتر، نك : ه د، اصحاب حدیث). با تأسیس و مركزیت یافتن شهر بغداد در 145 ق / 762 م، این شهر به سرعت به عنوان كانونی برای برخورد مكاتب و مذاهب شناخته شد و در نیمۀ دوم از سدۀ 2 ق، فقیهانی از مذاهب گوناگون اسلامی از حجاز، شام، جزیره و خراسان در بغداد گرد آمدند (نك : همو، 7(2) / 66 به بعد). در زمرۀ اینان فقیهانی برجسته از شاگردان ابوحنیفه، مالك و دیگر عالمان نیز حضور داشتند كه بروز برخوردهای نزدیك میان این مذاهب، خود موجب شكلگیری حركتهای جدید و پیدایش مذاهب نو شد. كوشش دامنهدار فقیهان اصحاب رأی در تدوین فقه و روشهای اجتهاد فقهی، در این نیم قرن موجب شده بود كه آنان، به ویژه در محیط عراق، در موضع قدرت، و رأی ستیزان در موضع ضعف قرار گیرند و همین امر، فضایی را ایجاد كرده بود كه حتی پیروان مكتب اصحاب حدیث، حلقههای درس حدیثگرایان را تنها جایی برای آموختن حدیث میشمردند و برای فراگیری فقه مدون و اجتهادی، به اصحاب رأی روی آوردند. از آن میان باید به ابوعبید قاسم بن سلام (نك : ه د، 5 / 704) و حسین بن ابراهیم اشكاب (ابنسعد، 7(2) / 87) و همچنین احمد بن حنبل (نك : سطور بعد) اشاره كرد و نیز از همین روست كه بشر ابن ولید كندی فقه معاصر احمد بن حنبل و از شاگردان اصلی قاضی ابویوسف نزد اصحاب حدیث بغداد از مقبولیتی بسیار برخوردار بود (نك : همو، 7(2) / 93؛ نیز قس: ماجرای محنه در بخش پیشین مقاله). در اواخر سدۀ 2 ق، با ظهور شخصیتی چون محمد بن ادریس شافعی كه در عین قرار داشتن در جبهۀ اصحاب حدیث، یك اسلوب فقهی مدون و اجتهادی را ارائه میكرد، جریان امور به سود اصحاب حدیث دگرگون شد (نك : بیهقی، 1 / 221 به بعد؛ نووی، 1(1) / 60-63؛ قس: قاضی عیاض، 1 / 95). احمد بن حنبل و جمعی دیگر از فقه پژوهان عراقی و ایرانی چون ابن راهویه، كرابیسی و ابوثور كه در عین حدیثگرایی به تعالیم فقهی اصحاب رأی با دیدۀ اعتبار مینگریستند، پس از آشنایی نزدیك با تعالیم شافعی، از مكتب اصحاب رأی به كلی روی برتافتند (نك : بیهقی، نووی، همانجاها؛ نیز نك : ابوداوود، مسائل ... ، 11، 56-57، 168؛ عبدالله بن احمد، 438). با توجه به نقشی كه شافعی در مدون ساختن فقه اصحاب حدیث ایفا كرد، هرگز نمیتوان تأثیری را كه شخصیت او بر فقه احمد و معاصران او از اصحاب حدیث بر جای نهاد، نادیده گرفت. این عبارت منقول از احمد كه «اگر مسألهای پیش آمد و دربارۀ آن اثری از پیشینیان یافت نشد، فتوا قول شافعی است» (نووی، 1(1) / 60)، البته به دور از مبالغه نیست، اما در كتابهای فقه تطبیقی، یافتن نام احمد در كنار شافعی به عنوان موافق، امری مأنوس است (نیز نك : ابن تیمیه، 4 / 143)، همان قدر كه یافتن ستایشهایی دربارۀ شافعی از زبان احمد امری سهل و آسان است (برای نمونهها، نك : ابن عبدالبر، 73-76). نخستین مرحله از فقهآموزی احمد به 183 ق ختم میشود كه بهطور مستمر و همزمان از محفل درس قاضی ابویوسف (د 182 ق) فقه نامدار اصحاب رأی و هشیم بن بشیر (د 183 ق) از فقهای اصحاب حدیث، برخوردار بود. در فاصلۀ سالهای 183 تا 200 ق نیز در سفرهای مكرر خود با فقه حدیثگرای سرزمینهای مختلف آشنا شد كه در آن میان به ویژه باید به آشنا شدن او با تعلیمات سفیان بن عیینه، فقه مكه (د 198 ق)، وكیع بن جراح فقه كوفه (د 197 ق) و عبدالرحمان بن مهدی فقیه بصره (د 198 ق) اشاره كرد. آشنایی مستقیم او با تعالیم محمد بن ادریس شافعی پس از 190 ق در مكه آغـاز شـد (نك : همو، 74؛ العیون ... ، 359-360؛ سبكی، 2 / 89)، سپس به هنگام حضور شافعی در بغداد، دیدارهای آنان در فاصلۀ سالهای 195 تا 199 ق، ادامه یافت (نك : ابنخلكان، 1 / 64؛ نووی، همانجا). همچنین وی با هدف ادامۀ تحصیل دانش، در 199 ق چندی در یمن از فقه نامدار آن دیار، عبدالرزاق صنعانی (د 211 ق) بهره جست. به طور كلی، از نظر منابع نقلی فقه باید اذعان داشت كه احمد با توجه به سفرهای خود در عراق، حجاز، یمن و حتی شام و بلاد جزیره و با درك محفل مشایخ پرشمار، انبوهی از احادیث و آثار فقهی را در ثبت خود داشته كه كتاب مسند وی گواهی آشكار بر آن است. این گستردگی در روایت خود سبب شد تا احمد در منابع نقلی فقه، محدودیتی را كه فقهان نسلهای پیشین كمابیش با آن مواجه بودهاند، احساس نكند. برخوردار بودن از چنین پشتوانۀ نقلی و گریز از كاربرد وسیع رأی كه پس از شافعی و در روزگار احمد به شعار اصحاب حدیث تبدیل شده بود، در واقع مكتب جدیدی را در فقه اصحاب حدیث پدید آورد كه با فقه مالك و سفیان ثوری یا فقه شافعی متفاوت بود. در این مكتب كه به پیروی بیشینه از آثار و سنن و ترك قیاس و رأی ــ جز در موارد ضرورت ــ توصیه میشد، نوعی پافشاری بر احتیاط و پرهیز از طرح مسائل تقدیری دیده میشود. به عنوان فقیه شاخص این مكتب، نهی از گسترش تقدیری مسائل فقهی و كاربرد سهل پاسخ «لاادری» در روایات گونـاگون از احمد بـن حنبل به چشم میآید (مثلاً نك : ابوداوود، مسائل، 225، 246، 275؛ عبدالله بن احمد، 438). در واقع شدت احتیاط و پرهیز او از اجتهاد به رأی در مسائل حلال و حرام و تكیۀ وی بر حكم مأثور چیزی است كه به عنوان شیوۀ فقهی او در منابع كهن و متأخر اشتهار یافته است (مثلاً نك : ابنابی یعلی، 1 / 15). بدیهی است كه پرهیز نسبی از مسائل تقدیری و اتخاذ سیاست «اتباع» در مسائل فقهی، از كاربرد اجتهار الرأی به همان نسبت میكاهد، چنانكه قاضی عیاض (1 / 30، 93، 96) و ابن خلدون (3 / 1151) با اندكی تند روی و البته با عبارات مختلف، نظیر چنین تحلیلی را ارائه كردهاند (برای تحلیلی موافق دربارۀ پرهیز از مسائل تقدیری، نك : ابن قیم، 4 / 221-222). در حقیقت شیوۀ اصلی احمد آن بود كه در ادلۀ نقلی، حكم مسألۀ فقهی را بیابد و آنجا كه مدلول ادله مختلف باشد، یا صحابه دچار اختلاف بوده باشند، یا پیشینۀ حكم به اقوال تابعین بازگردد، به ترجیح و اختیار میپرداخت. گویا او طرح یك مسألۀ فقهی در میان تابعین را راهگشایی برای پرداختن بدان میدید و شاگردان خود را از سخن گفتن درباره مسألهای كه «پیشوایی» در آن ندارند، بر حذر میداشت (نك : ابن جوزی، 178). در واقع براساس این طبیعت انتخاب و پرهیز از احداث مسائل جدید تقدیری است كه برخی از پیشینیان از همان سدۀ 3 ق، موضعگیریهای فقهی احمد را «اختیار» نام مینهادند (مثلاً نك : ابنعبدالبر، 107؛ ذهبی، 11 / 205). به هر روی، با عنایت به جوانبی چون گسترش تقدیری فقه، كاربرد قیاس و پارهای امور دیگر، میتوان تفاوتی آشكار میان شیوۀ فقهی محمد بن ادریس شافعی و روش فقهی احمد و همقطاران او از اصحاب حدیث قائل شد. فقه احمد در بدو پیدایش، نظریات عالمی از فقیهان اصحاب حدیث با گرایشهای رأیستیز سدۀ 3 ق بود، چنانكه ابنندیم در الفهرست (ص 285) نام احمد را در شمار فقیهان اصحاب حدیث آورده، و برخلاف مالكیان، حنفیان، شافعیان و حتی برخلاف ظاهریان، شیعیان، جریریان و محكمان، بابی مستقل را به حنبلیان اختصاص نداده است. ابراهیم حربی، احمد را تا آن اندازه نمایندۀ فقه اصحاب حدیث میشمارد كه از تعبیر «قول اصحاب حدیث» چیزی جز قول احمد را مقصود ندارد (ابن ابی یعلی، 1 / 92). اما فقه احمد، مذهب دیگر عالمان صاحب حدیث را به یكباره منقرض نگردانید و حتی پس از شكلگیری مذهب حنبلی بهعنوان مذهبی مستقل، بهطور جسته و گریخته گزارشهایی از وجود پیروان مذاهب اصحاب حدیث، سوای حنبلیان در منابع دیده میشود (مثلاً نك : مقدسی، 363؛ نیز ه د، اصحاب حدیث). اگر چه احمد، فقیهان برجستۀ اصحاب حدیث چون اوزاعی، مالك، شافعی و نیز معاصران خود چون حمیدی فقیه مكه و ابن راهویه فقیه خراسان را بس بزرگ میداشت (مثلاً، نك : ابن نقطه، 2 / 43)، اما به شدت با تقلید از مالك یا اوزاعی یا فقیهی دیگر كه در میان اصحاب حدیث شیوع یافته بود، مخالفت میورزید (نك : ابوداوود، مسائل، 277). هر چند كه گرایشهای بومی در سدۀ 3 ق بسیار كمرنگ شده بود، اما گاه رگههایی از گرایش عراقی در تراجیح میان احادیث، در فقه احمد دیده میشود (مثلاً نك : ابنهبیره، 1 / 90، 96، 98، نیز: 2 / 266). اینكه ابن تیمیه (4 / 143)، فقه احمد را چهرهای از فقه حجازی میشمرد، به دور از خلل نیست، به همان اندازه كه رسانیدن ریشۀ فقه احمد با واسطۀ وكیع به ابن مسعود و به دست دادن نسب نامهای كوفی برای آن (خطیب، 9 / 58) كاملاً اغراقآمیز است.
احمد بن حنبل اساساً مكتوب شدن آراء خود را خوش نمیداشت و این نكته را چند تن از شاگردان او چون عبدالله بن احمد حنبل بن اسحاق به صراحت گوشزد كردهاند (نك : عبدالله بن احمد، 437؛ ابن جوزی، 191-193). وی به شدت بر این باور بود كه در تألیف كتاب باید احادیث را به صورت مجرد از آراء شخصی ثبت كرد (نك : ابن قیم، 1 / 28)، از همین رو حتی بهرهگیری از كتابهای فقهی بزرگان اصحاب حدیث چون سفیان ثوری، مالك، شافعی، ابوعبید و ابنراهویه را تجویز نمیكرد و اصرار بر آن داشت كه باید به «اصل» رجوع شود (نك : عبدالله بن احمد، 437- 438؛ ابن جوزی، 192-193). او حتی در راستای نكوهش تألیف آثار مشتمل بر رأی، در این باره بر ابن مبارك خرده گرفته است (نك : همانجا). در دورهای كه تألیف كتابهای فقهی كاملاً متداول شده بود، به سبب یاد شده، احمد نه خود به تألیف آثاری در فقه دست یازید و نه شاگردان را گذاشت تا از نظر او به تدوین نظریاتش بپردازند. با این حال آثاری كه شاگردان احمد به رغم خواستۀ او تدوین نمودند، تنها وسیلۀ انتقال فقه احمد به نسلهای آینده بود. از جملۀ این آثار كه غالباً با نام عمومی مسائل احمد نامیده میشوند، میتوان به مسائل احمد، تحریر ابوداوود سجستانی و اثری با همین عنوان تحریر عبدالله بن احمد بن حنبل اشاره كرد (برای دیگر كتابهای مسائل احمد، نك : ذهبی، 11 / 330-331؛ GAS, I / 507). همچنین اسحاق بن منصور كوسج در تألیفی مسائل احمد و دوست او ابن راهویه را در كنار هم گرد آورده است (نك : همانجا) كه گفتهاند پیش از آنكه شخصاً منحصر احمد را دریابد، آن را با واسطه از احمد گرد آورده، و در زمان حیات وی در خراسان رواج داده است (نك : ابن جوزی، 193-194). علاوه بر كتب مسائل احمد، گاه برخی از شاگردان او آراء فقهی وی را در دیگر تألیفات خود نیز مطرح مینمودند (مثلاً نك : ابوداوود، سنن، 3 / 229، 271، جم ). ابن ندیم به اثری از ابوبكر اثرم از شاگردان وی اشاره كرده است كه در آن سنن فقهی را برپایۀ مذهب احمد و با ذكر شواهد آن از حدیث گرد آورده بوده (ص 285) و همو نظیر چنین تألیفی را از ابوبكر مروذی دیگر شاگرد احمد نشان داده است (همانجا). رابطۀ این دو تألیف با كتابهای مسائل احمد از اثرم و مروذی جای درنگ دارد (قس، GAS، همانجا). تعالیم فقهی احمد، در زمان حیات خود وی، در مناطقی كه مذهب اصحاب حدیث در آنجا ریشه داشت، كمابیش مورد توجه قرار گرفت (برای گزارشهایی از نفوذ آن مثلاً در خراسان و دینور، نك : ابن جوزی همانجا؛ ابوداوود، مسائل، 172). در دهههای میانی سدۀ 3 ق، آراء احمد دركنار آراء ابن راهویه نزد اصحاب حدیث از اهمیتی بسزا برخوردار بود. ابوزرعۀ رازی، آراء احمد و ابن راهویه را بر قول شافعی مرجح میشمرد (ذهبی، 11 / 205) و در نیمۀ دوم سدۀ 3 ق، نویسندگان اصحاب حدیث در باب اختلاف فقها، در سطح گستردهای به بیان آراء این دو میپرداخته، از آن میان، میتوان به یاد كردهای ترمذی در سنن (1 / 14، 25، جم ) و مروزی در اختلاف العلماء (ص 24، 25، جم ) اشاره كرد. حتی یك عالم معتزلی به نام ابومضر در همین دوره در كتاب الاختلاف والائتلاف خود آراء احمد و ابن راهویه را در كنار آراء دیگر فقیهان درج نمود كه این امر اعتراض ابوعلی جبایی را برانگیخت (نك : قاضی عبدالجبار، 301-302؛ نیز نك : ابن قتیبه، 501 به بعد،كه نام او را در زمرۀ فقیهان اصحاب حدیث نیاورده است؛ نیز نك : بلاذری، 433-435). در سالهای پایانی سدۀ 3 و دهۀ نخست سدۀ 4 ق، ابوبكر خلال كه او را بهعنوان مجدد فقه احمد در رأس سدۀ 3 ق معرفی كردهاند (ابن اثیر، مبارك، 12 / 221-222)، با تألیف كتاب الجامع لعلوم احمد بن حنبل (نك : GAS, I / 512)، مجموعۀ تعلیمات مندرج در كتابهای گوناگون مسائل احمد را گرد هم آورد. با اندكی تأخر ابوالقاسم خرقی معاصر وی با تألیف كتاب المختصر (نك : چ دمشق، 1378 ق، ویرایش محمد زهیر شاویش)، فقه حنبلی را به مرحلۀ تدوین آثار مجرد فقهی وارد ساخت (برای توضیح بیشتر دربارۀ جریان تدوین فقه احمد و فقه حنبلی، نك : ه د، حنبلیه). در همان سده ابوجعفر طحاوی از حنفیان در اختلاف الفقهاء و محمد بن جریر طبری پیشوای جریریه در اختلاف الفقهاء، احمد را به عنوان فقیهی كه اقوال او همطراز دیگر فقیهان قرار گیرد، پذیرا نشدند و همین امر موجب اعتراض تند از سوی حنبلیان بغداد نسبت به طبری گردید (نك : ابن اثیر، الكامل، 8 / 134)؛ در حالی كه ابنمنذر معاصر و همتای طبری در الاشراف، آراء احمد را مورد توجه قرار داده است (1 / 37، 41، جم ). درنیمۀ دوم سدۀ 4 ق، پیروان احمد، علاوه بر بغداد كه پایگاه اصلی آنان بود، در بلاد جزیره، مناطق غرب و جنوب دریای خزر، خوزستان و مصر از جمعیتی برخوردار بودند (نك : مقدسی، 112، 126، جم ؛ ابوبكر خوارزمی، 42). ابوبكر خوارزمی در این نیم سده، مذهب احمد را به عنوان یكی از مذاهب فقهی اصحاب حدیث در كنار مذهب مالك، شافعی و داوود آورده است (ص 26)، حال آنكه ابن ندیم با جدا ساختن مذاهب مالكی، شافعی و داوود، مذهب احمد را در شمار مذاهب اصحاب حدیث به معنای اخص جای داده است (ص 285). در طبقهبندی مذاهب درجۀ اول فقهی، ذكر تنها 3 مذهب اصلی بدون یادی از احمد، در منابع مربوط به سدۀ 4 ق فراوان دیده میشود (مثلاً نك : اشعری، 97؛ خطابی، 1 / 4؛ قاضی نعمان، 1 / 87) و گاه نیز با افزودن داوود ظاهری از 4 مذهب سخن رفته است (نك : مقدسی، 46-47، 281). در سدۀ 5 ق، در كنار مذاهب سهگانه، مذهبهای احمد و داوود به عنوان مذاهب درجۀ دوم شناخته میشدند (مثلاً نك : سید مرتضی، 3؛ نیز نك : بغدادی، 21، 189؛ طوسی، 1 / 7، 8، جم ؛ ابواسحاق، 171 به بعد). آنگاه كه از مذاهب اربعه سخن به میـان میآمد، فقیه چهـارم گاه داوود (نك : ابوالصلاح، 508)، گاه سفیان ثوری (نك : عبادی، 55) و گاه احمد بن حنبل بود (نك : كندی، 3 / 211)، اما دربارۀ گفتۀ كندی (همانجا) كه از مؤلفان اباضی عمان است، به سبب انگاشتن حنفیان در شمار اصحاب حدیث، و نیز به سبب ناسازگاری آن با سخن خوارزمی كه مـأخذ اصلی او بوده است، میتوان تردید كرد (نك : خوارزمی، 26). در این سده، در میان مؤلفان كتب خلاف فقهی نیز مواضع دوگانهای نسبت به آراء احمد، آغاز شده است: به رغم شیوۀ غالب نزد حنفیان آن عصر در پرهیز از ذكر آراء احمد، سرخسی در المبسوط خود جابهجا به آراء احمد پرداخته (1 / 149، جم )،و از شافعیه، قفال شاشی در سطح وسیعی نظریات او را در حلیةالعلماء (1 / 151، 277، جم )، آواده است (نیز نك : بیرونی، 167: ثبت رأی او در بحث فقهی از افراد المقال). از مالكیان مغرب، عبدالله بن ابراهیم اصیلی، از نویسندگان كتب خلاف در سدۀ 4 ق در الدلائل خود (نك : ابن فرضی، 1 / 290) و ابن عبدالبر عالم سدۀ بعد در الانتقاد تنها فقهای سه گانه را مطرح كردهاند. به هر حال دامنۀ این مجادلۀ كهن كه « احمد فقیه نیست و تنها محدث است» تا سدۀ 5 ق از سوی مخالفان دوام داشته، و ابوالوفا ابن عقیل (د 513 ق) را به اعتراض شدید واداشته است (ابن جوزی، 64). با قدرت گرفتن حنبلیان در صحنۀ اجتماع و سیاست، عملاً از نیمۀ نخست سدۀ 6 ق، احمد به عنوان چهارمین تن از امامان فقه اهل سنت در سرزمینهای مختلف اسلامی تثبیت شده بود و بازتاب روشن آن در الافصاح وزیر ابن هبیره (د 560 ق) دیده میشود (نیز نك : قرشی، 1 / 286-287؛ ونشریسی، 1 / 200).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید