صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / ابن سعید مغربی /

فهرست مطالب

ابن سعید مغربی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ سَعیدِ مَغْرِبی، نورالدین ابوالحسن علی بن ابوعُمران موسی بن محمد بن عبدالملك ابن سعید العَنْسی مَذْحِجی غَرناطی قَلعی (610-685 ق/ 1214-1286 م)، ادیب، شاعر، تاریخ‌نگار، جهانگرد و جغرافی‌نویس اندلسی. وی را به جهت انتساب به صحابی معروف عمّار یاسر عَمّاری نیز گفته‌اند (ابن فضل‌الله، 8/ 382؛ زبیدی، ذیل ماده «عمر»، هر چند در بعضی از مآخذ این نسبت را غُماری (مثلاً صفدی، 22/ 253؛ ابن رافع، 145) و گاه عمادی (حاجی خلیفه، چ فلوگل، 3/ 524) ضبط كرده‌اند. 
نسبت قَلعی ابن‌سعید به سبب زاده شدن او در قلعۀ بنی سعید، نزدیكی غرناطه، یا اقامت خاندان او از زمانهای دور در آن مكان بوده است (نک‍ : ابن فضل‌الله، 8/ 382؛ پتیرون، 2-3). 
نخستین كس از نیاكان ابن سعید كه در قلعۀ مذكور اقامت گزید عبدالله بن سعید بن عمار، فرمانده جند یمنی دمشق بود كه با استفاده از آشفتگی اوضاع اندلس بر قلعۀ اَسْطَلیر در منطقۀ غرناطه چیره شد و استقلال آن را اعلام كرد تا به دستور عبدالرحمن بن معاویه (حك‍ 138-172 ق/ 756- 788 م) كشته شد (پتیرون، 4-5؛ عیادی، 41-42). از آنگاه باز اخلاف عبدالله بر آن مكان استوار حكمروایی داشتند و آن قلعه به قلعۀ بنی یحْصُب (از نام قبیلۀ یمنی) یا بنی سعید معروف شد و اكنون آلكالا لارِئال نام دارد (عیادی، همانجا؛ EI2). از این دودمان مردان قلم و شمشیر چندی برخاستند (برای مشاهیر بنی سعید، نک‍ : پتیرون، 4-14؛ عیادی، 49-66). ظاهراً او تنها فرزند خاندان بود و از كمال توجه پدر در تربیت و تعلیم برخوردار شد، به قسمی كه از آغاز جوانی شعر می‌سرود و در آن سن، شاعری از او شگفت می‌نمود (ابن خطیب، 4/ 154). از كودكی با مناقب خانواده آشنا و در مجالس پدر حاضر می‌شد (عیادی، 69). در غالب سفرهای پدرش همراه او بود و به این ترتیب بسیاری از مناطق اندلس را دید و با بزرگان علم و ادب آن سامان آشنا شد (همو، 77- 89). ابن سعید در 631 ق جای پدر را در حكومت جزیرة الخضراء گرفت (ابن خلیل، 2). به علت تبدیل سریع اوضاع در اندلس آن روزگار، ابوالحسن نیز ناگزیر با فواصل كوتاه موضع سیاسی خود را عوض می‌كرد و گاه، به رسم روزگار، حتی به تهنیت قاتل ممدوح پیشین خود برمی‌خاست (قاضی، 14). پس از فوت متوكل بن هود (635 ق/ 1237 م) تحمل وضع موجود در اندلس بر ابوالحسن و پدرش دشوار شد. از این رو آن دو نیز مانند بسیاری از اهل علم و قلم اندلس در آن زمان به آن سوی دریا در جنوب یعنی به مغرب رفتند (عنان، 453). این سفر در 636 ق صورت گرفت. شاید پیش از این، در سالهای میان 627 و 629 ق ابوالحسن از سَبته دیدن كرده بود (عیادی، 89-90). آن دو 3 سال در قسمتهای مختلف مغرب (مراكش)، مغرب میانی (الجزایر) و افریقیه (تونس) به سر بردند. در تونس، ابوالحسن به دربار ابوزكریا یحیی اول حَفصی (حك‍ 625-647 ق/ 1228- 1249 م) پیوست و از نزدیكان سلطان شد و منصب قرائت مظالم یافت (همو، 93-94). ظاهراً در آن هنگام پدر او موسی هم در خدمت والی سبته، پسر ابوزكریا بود و ابوعبدالله محمد بن حسین، نوۀ عموی ابوالحسن (نک‍ : پتیرون، 6-7) از نزدیكان سلطان تونس شمرده می‌شد. بدگویی عده‌ای از حاسدان، كه گویا ابوعبدالله نیز از زمرۀ آنان بود، موجب گردید كه پدر و پسر هر دو از مناصب خود بركنار شوند (عیادی، همانجا) و راه مشرق پیش گیرند. آن دو در ربیع الاول 639 در اسكندریه بودند. موسی برای تدارك سفر حج در اسكندریه ماند، كه در آن سال موفق به این امر نشد (همو، 98- 99)، اما ابوالحسن به قاهره رفت و در آنجا بود تا از درگذشت پدر در اسكندریه (شوال 640) آگاهی یافت و برای عزای او به اسكندریه آمد (ابن سعید، المغرب، 2/ 172؛ قاضی، 14). موسی هنگام حركت پسرش به قاهره وصیت نامه‌ای به نظم و نثر برای وی نوشته و در آن، با استفاده از دانش و تجربۀ خود، بهترین صفات اخلاقی لازم و رفتار مطلوب را به فرزندش توصیه كرده بود تا در غربت راهنمای او باشد (مقری، 352-361). در بعضی مآخذ متأخر این وصیت‌نامه را اشتباهاً به خود ابوالحسن نسبت داده‌اند كه گویا برای پسرش نوشته است (قمی، 62؛ مدرس، 7/ 564). به موسی كتابی به نام واجب الادب كه تلخیصی است از تاریخ رقیق قیروانی و یك معجم در تراجم نسبت داده‌اند (پتیرون، 14). ابوالحسن از معجم پدرش نقل كرده است (مقری، 3/ 130). 
ابن سعید در 640 ق مجدداً به قاهره بازگشت (ابن سعید، المغرب، 2/ 171). او كه آوازه‌اش پیشاپیش به مصر رسیده بود، خواه به علت اشتهار خود به شعر و نویسندگی یا بر اثر معروفیت پدر و خانواده‌اش، در محافل علمی و ادبی قاهره به خوبی پذیرفته شد و به زودی پیوندهای دوستی بسیاری با مشاهیر عصر در آن سرزمین برقرار كرد كه جمال‌الدین ابوالحسن جزّار مصری (د 679 ق)، ابن مطروح (د 654 ق) و بهاء زُهیر (د 656 ق) از آن جمله بودند (ابن خطیب، 4/ 155). اگرچه ابن سعید به دربار سلطان مصر الملك الصالح نجم‌الدین ایوب (حك‍ 637-647 ق/ 1240- 1249 م) نپیوست، اما با مشاور و نایب سلطان در شام، جمال‌الدین احمد بن موسی بن یغمور (د 673 ق) شاعر معروف مصری مأنوس شد (ابن خطیب، 4/ 155؛ ابن هُذیل، 196؛ ابن سعید، رایات، 32). ابن سعید تا 644 ق در مصر ماند. در این سال او با كمال‌الدین عمر مشهور به ابن عدیم كه از سوی الملك الناصر یوسف حكمران ایوبی حلب (حك‍ 634- 658 ق/ 1237- 1260 م) برای سفارت به قاهره آمده بود، آشنا شد. شیفتگی آن دو نسبت به یكدیگر موجب شد كه وقتی ابن عدیم به حلب بازگشت، ابن سعید هم به همراه او رفت. ابن عدیم ابن سعید را به الناصر معرفی كرد (ابن سعید، المغرب، 2/ 171، 172؛ ابن خطیب، همانجا). ظرافت در سخن، شعرشناسی و آواز خوش ابن سعید ناصر را خوش آمد و او را لقب «بلبل» داد (همو، 4/ 157) و ابن سعید چندین كتاب خود را به نام این سلطان كرد (عیادی، 111)، او سه سال در ملازمت دربار حلب ماند (قاضی، 15) و با بزرگان علم و ادب آن خطه دیدار كرد (ابن خطیب، 4/ 157). از آن جا به دمشق رفت و به مجلس انسِ الملك المعظم توران شاه (حك‍ 647- 648 ق) پسر سلطان مصر درآمد. در اواخر 648 ق از دمشق به موصل و بغداد رفت و تا نواحی بصره و در ایران تا اَرَّجان (در غرب فارس و نزدیك بهبهان) سفر كرد (همانجا؛ عیادی، 112-115). شاید یكی از انگیزه‌های او به سفر در مشرق و دیدار دوردستهای آن، افزون بر نیاز به گردآوری اطلاعات لازم برای تدوین تاریخ ادبی مشرق (EI2) و نیز توصیفهای گیرای مشرق دیدگانی چون ابوالعباس احمد بن مُفَرّج اشبیلی معروف به ابن رومیه (د 631 ق)، كه آرزوی دیدار آن سرزمینها را در ابن سعید جوان برمی‌انگیخت (ابن خلیل، 181)، پیشینۀ چنین سفری در خانوادۀ او بوده باشد. در واقع، عموی ابوالحسن، عبدالرحمن بن محمد در پی سفر حج به شام و عراق و ایران تا بخارا رفته و به هنگام استیلای مغول بر آن شهر در 616 ق/ 1220 م كشته شده بود (پتیرون، 11-12). ابن سعید از عراق به دمشق و حلب رفت و از آنجا عزم سفر حج كرد و پس از ادای فریضه به حلب بازگشت (عیادی، 121-124). او آنگاه در 652 ق/ 1255 م به افریقیه در مغرب مراجعت كرد (ابن خطیب، 4/ 157- 158) و به این ترتیب مرحلۀ نخست سفر مشرق ابن سعید پایان یافت. به گفتۀ خود وی، او گاه در جامۀ توانگران و گاه در خرقۀ درویشان سفر می‌كرد (ابن خلیل، 2). در ترتیب و تاریخ سفرهای او پس از اقامت در مصر تشویش و اختلاف وجود دارد. از میان رفتن بسیاری از نوشته‌های خود ابن سعید، بازسازی درست و دقیق این جابه‌جاییها را ناممكن می‌سازد. در مآخذ كهن این سفرها را یكسان ذكر نكرده‌اند. 
در بعضی مراجع آمده است كه ابن سعید از مصر به عراق رفت و از آنجا به شام آمد (مثلاً نک‍ : صفدی، 22/ 253؛ ابن رافع، 145؛ ابن‌تغری بردی، 4/ 352). این روایت در نوشته‌های متأخران نیز دیده می‌شود (نک‍ : EI2 عربی، 12؛ بستانی ف). با توجه به تصریح ابن سعید به ملاقات باكِنانی قادسی در بیت المقدس در 643 ق (ابن خلیل، 213) گمان می‌رود كه وی پیش از رفتن به حلب به همراه ابن عدیم، سفری به نواحی شام داشته است (عیادی، 124). به همین گونه، بعضی مآخذ سفر حج و بازگشت او را به مغرب درپی گشت و گذارش در حدود عراق و ایران، بدون اشاره به مراجعت به شام، آورده‌اند (ابن خطیب، 4/ 157؛ بغدادی، 1/ 714). گاه در همان سفر نخستین مشرق، دو مسافرت به عراق نیز به او نسبت داده‌اند كه سفر حج در پی دومین آنها بوده است (بستانی ف).این سفر احیاناً حج دوم او تلقی شده است (EI2) او خود عزیمت به حج را در 647 ق ضبط كرده است ( المغرب، 2/ 173). 
ابن سعید پس از بازگشت به افریقیه در 652 ق به خدمت ابوعبدالله محمد المستنصر حفصی (حك‍ 647-675 ق/ 1249- 1277 م) در آمد و مورد توجه قرار گرفت (ابن خطیب، 4/ 158). یك بار به سبب اختلاسی كه در اموال دولتی روی داد، ابن سعید مورد بی‌مهری قرار گرفت، اما اندكی بعد به دنبال سرودن قصیده‌ای و پوزش‌خواهی از سلطان بخشوده شد. در این هنگام پسر عم او ابوعبدالله محمد بن حسین وزیر سلطان بود (عیادی، 125-126). ابن سعید در تونس به حشر و نشر با عالمان و ادیبان آن خطه و مكاتبه با دوستان مشرقی خود ادامه داد (همو، 126- 129). از گفتۀ ابن خطیب چنین برمی‌آید كه ابن سعید تا پایان عمر در تونس ماند و همانجا درگذشت (4/ 158)، اما از گفتۀ مقری با استناد به عُدّة المستنجز ابن سعید چنین برمی‌آید كه او در 666 ق/ 1269 م، پس از 14 سال اقامت در تونس، مجدداً بار سفر به سوی مشرق بست (2/ 398) و در اسكندریه بود كه شنید مخدومش الملك الناصر به دست مغولان كشته شده است. وی ویرانی حلب به دست مغولان را نقل كرده است. ابن سعید سپس درصدد برآمد كه حكمران مغول، هولاكو را از نزدیك ببیند. از این رو از طریق حلب به سوی ارمنستان رفت و خان مغول را دریافت و مهمان او شد (2/ 368-370). وی پس از آن به ایران سفر كرد و به گفتۀ خودش میان آبادان و قزوین و عمان و نَصیبین را در نوردید (ابن خلیل، 2) و تا خراسان نیز رفت (همو، 9). لحن او در وصف بعضی جاهای آذربایجان به گونه‌ای است كه نشان می‌دهد او این سرزمین را دیده است (ابن سعید، كتاب الجغرافیا، 172). از این پس زندگانی ابن سعید در ابهامی شگفتی‌آور فرو رفته است و معلوم نیست چه زمانی از سفر دوم مشرق و نیز به كجا بازگشت و عمرش چه وقت و در كجا به پایان آمد؟ اینها پرسشهایی است كه متقدمان و متأخران به آنها پاسخهای متفاوت داده‌اند. با توجه به تحقیقات اخیر می‌توان احتمال داد كه ابن سعید در حدود 675 ق/ 1276 م به تونس بازگشته است. در این زمان ابوزكریای دوم حفصی الواثق (حك‍ 675- 678 ق) در تونس حكمرانی می‌كرد و ابن سعید كتاب القِدح المُعَّلى را به او اهدا كرد (عیادی، 131). ظاهراً او اواخر عمر را دور از غوغای زندگی اداری و درباری به تألیف گذراند و در تونس درگذشت (همو، 132-134). آنگونه كه از مآخذ برمی‌آید ابن سعید در عمر خود تأهل اختیار نكرد و خود وی در قطعه‌ای از سروده‌های خویش به امتیازات زندگی بی‌زن و فرزند اشاراتی دارد (مقری، 2/ 268؛ قس : عیادی، 68). 
از خود ابن سعید نوشتۀ مستقلی در بیان برنامه‌های آموزشی او در جوانی و فهرست كتابهایی كه در پیش استادان زمان خوانده است، سراغ نداریم. از مجموع اشارات او در نوشته‌های مختلفش و از بعضی اشارات ترجمه‌نویسان او چنین برمی‌آید كه او با توجه به امكانات و موقعیت خانواده‌اش آموزشهای رایج زمان را فراگرفته و نزد شمار بسیاری از عالمان عصر شاگردی كرده است (همو، 72). نخستین و مهم‌ترین استاد او پدرش موسی بود كه مقدمات علم و معرفت را به او آموخت (همو، 69). جز دوستان و دانشمندانی كه ابن سعید در مغرب و مشرق از آنان بسیار چیزها فراگرفت، این چند عالم بزرگ اشبیلیه به عنوان استادان رسمی او یاد شده‌اند: ابو علی عمر بن محمد الشَلوبین، ابوالحسن بن جابر الدَبّاج و ابوالحسن بن عُصفور (ابن خطیب، 4/ 153). گذشته از آنان ابوالحسن بن مالك، ابواسحاق ابراهیم بن قاسم اَعلم بَطَلیوسی، ابوعمران موسی بن علی طَریانی، ابوالمتوكل هیثم بن احمد بن هیثم اشبیلی، ابوالعباس النیار اشبیلی، ابوالحسن حازم بن محمد قَرطاجنی و ابوالعباس احمد بن الحاج اشبیلی را از استادان او یاد كرده‌اند (قاضی، 13؛ عیادی، 73). ابوبكر ابن البناء محمد بن احمد اشبیلی نیز از استادان او بوده است (ابن خلیل، 118- 119). 
ابن سعید تعلیم و تدریس را ظاهراً تجربه نكرد و از این رو كسی را به نام شاگرد او نمی‌شناسیم، اما طبعاً همان گونه كه در روابط بسیار گسترده‌اش او خود از دیگران می‌آموخت، كسانی هم از محضر دانش او فایده می‌بردند. مثلاً شرف‌الدین ابوالعباس احمد تیفاشی (تونسی)، كه مانند ابن سعید سفرهای درازی در مشرق كرده بود، در قاهره از وی اجازۀ روایت المغرب گرفت (فروخ، 6/ 183). ابن‌سعید این اجازه را به غلام تیفاشی، جمال‌الدین ابوعبدالله محمد فارسی اُرموی نیز داده بود (مقری، 2/ 332). ظاهراً ابن سعید در همۀ مدت عمر پس از بیرون آمدن از اندلس اوقات فراغت را به تألیف گذراند و در فرصتهای دیگر هم عملاً به دنبال جمع‌آوری مواد و مطالب تألیفات متعدد خود بود و ضمن سفرهای خود به هر شهر مهمی كه می‌رسید، به سراغ كتابخانه‌های شخصی و عمومی آنجا می‌رفت. 

آثـار

شمار آثار ابن سعید را به نقل از مقری 400 عدد نوشته‌اند (عربی، 14)، اما در هیچ مأخذی نام همۀ نوشته‌های او نیامده است. ابن خطیب با كمتر از یك سده فاصلۀ زمانی از روزگار ابن سعید اشاره می‌كند كه شماری از این آثار به دست او نرسیده است (4/ 153). حاجی خلیفه 12 اثر (چ فلوگل، 2/ 103، 151، 3/ 524، 4/ 311، 5/ 127، 309، 498، 556، 6/ 108، چ استانبول، 2/ 1925) و بغدادی 19 اثر (1/ 715) از او را یاد كرده است. بروكلمان 7 عنوان (GAL, I/ 411; GAL, S, I/ 576)، قاضی در مقدمۀ رایات (صص 16-17) 26 اثر و عیادی در تحقیق خود (صص 172-262) از آثار بازمانده یا تنها یاد شدۀ ابن سعید در نوشته‌های دیگران بیش از 40 عنوان را برشمرده است. توجه به آثار ابن سعید از سدۀ گذشته در اروپا آغاز و اجزایی از بعضی آثار او به وسیلۀ خاورشناسان منتشر و احیاناً به زبانهای اروپایی برگردانده شد (عقیقی، 1/ 279، 2/ 594، 610، 615، 633، 3/ 1042؛ عیادی، 172-173) و پس از جنگ دوم جهانی محققان عرب به تصحیح و انتشار دیگر آثار او برخاستند (همو، 173-174). آثار ابن سعید را می‌توان در موضوعات مربوط به تاریخ و ادب عربی، جغرافیا و سفرنامه دسته‌بندی كرد. 

الف ـ آثار او در تاریخ و ادب عربی

1. مهم‌ترین و مشهورترین كار ابن سعید اتمام تألیف طولانی كتاب المغرب است. احتمالاً همین كتاب بوده است كه موجب شناخته شدن ابن سعید در سفر نخستین او در مصر و بازشدن راه او به محافل علم و ادب شده است و شاید المغرب پیش‌تر از رسیدن ابن سعید به قاهره در آنجا شناخته شده بود (EI2). ابن سعید بعضی كارهای معروف دیگر خود را با اتكا بر این اثر عظیم و در پی آن و به نحوی در ارتباط با آن پرداخته است. اجمال داستان طولانی تألیف این كتاب همان عباراتی است كه ابن سعید در آغاز هر جزء از آن آورده است: «جزء ... از كتاب المُغرب فی حلی المغرب كه در طول 115 سال شش نفر یكی بعد از دیگری به تألیف آن پرداخته‌اند». نخستین مؤلف این كتاب ابوعبدالله محمد بن ابراهیم الحجاری بود كه در 530 ق/ 1135 م به تشویق عبدالملك بن سعید به تألیف آن پرداخت و نامش را المُسْهب فی غرائب المَغرب گذاشت (نک‍ : ابن خطیب، 3/ 435). موضوع آن، احوال ادبای اندلس از فتح عرب تا 530 ق بود. عبدالملك آن را پسندید و پیوسته به مطالعۀ آن می‌پرداخت و به خاطرش گذشت كه فروگذاشته‌های حجاری را بر آن بیفزاید و موارد غیر لازم را كوتاه كند. پس از عبدالملك دو پسرش احمد (د 558 ق/ 1163 م) و محمد (د 591 ق/ 1195 م) همین شیوه را ادامه دادند تا نوبت به موسی بن محمد رسید و او از حاصل مطالعات فراوان و شنیده‌های خود بر آن افزود و آن را تحویل فرزندش ابوالحسن علی داد (EI2) و وی احوال سخن‌سرایان مغرب را تا سدۀ 7 ق/ 13 م در آن درج كرد و كتاب را به صورت نهایی آن به پایان برد (ابن فضل‌الله، 11/ 171؛ ضیف، 1/ 1-2). ابن سعید در خلال این اثر، خود را به عنوان تكمیل كنندۀ این نوشته یاد كرده است ( المغرب، 2/ 172، النجوم الزاهرة، 98، 106). گفته شده است كه ابن سعید این كتاب را در 641 ق در مصر به پایان برد. واقعیت این است كه تألیف و تكمیل اجزای مختلف این اثر تا سالها پس از آن ادامه داشته و ظاهراً نسخۀ نهایی آن در میان سالهای 645 و 647 در حلب تنظیم شده است (ضیف، 1/ 21). به گفتۀ حاجی خلیفه (چ استانبول، 2/ 1747) المغرب در حدود 15 مجلد بوده است. هنوز همۀ اجزای این كتاب به دست نیامده است. این اثر به سه قسمت كلی منقسم شده است: «الاكلیل فی حلی وادی النیل»، مربوط به مصر، شامل 6 كتاب اول؛ «نفحات العنبر فی حلی بلاد البربر»، دربارۀ بلاد شمال افریقا در غرب مصر، شامل 3 كتاب بعدی؛ «وَشی الطُرس فی حُلی جزیرة الاندلس»، 6 كتاب آخر (عیادی، 209). هر قسمت به اجزایی بخش شده است و هر جزء هم تقسیماتی دارد. مؤلف در بحث از هر شهر و دیار ابتدا توضیحاتی جغرافیایی می‌آورد، آنگاه به تاریخ منطقه می‌پردازد و پس از ذكر ابنای ملوك از طبقات پنجگانۀ امرا، رؤسا، علما، شعرا و لفیف (نكته‌پردازانی از هر صنف كه صاحب نظم نیستند)، سخن به میان می‌آورد (ضیف، 1/ 9، 12). در تدوین مطالب این اثر از سه نوع مأخذ استفاده شده است: دیده‌ها (مخصوصاً در توصیفهای جغرافیایی)، شنیده‌ها (به ویژه در نقل اشعار و سروده‌ها) و نوشته‌های دیگران. در مآخذ نوع اخیر، المغرب مستند به كتابهای بسیار زیادی است كه در خلال متن از آنها یاد شده است (همو، 1/ 13-16). بعضی اجزای المُغرب را ابن سعید شخصاً تألیف كرده است، مانند اجزای مربوط به تاریخ اخشیدیان و ایوبیان (عیادی، 207). این اثر به رغم عظمت و اشتهارش با نامهای مختلف یاد شده است. خود ابن سعید نام آن را المُغرب فی حُلی المَغرب ( النجوم الزاهرة، 398) و المغرب فی حلی المغرب فی حلی اهل المغرب ( عنوان المُرقصات، 3) آورده است (برای موارد دیگری از این اختلافهـا در تسمیۀ كتـاب نک‍ : عیادی، 186). سخاوی از المغرب فی حلی المغرب و المغرب فی محاسن المغرب به صورت دو كتاب مجزا و هر دو را از ابن سعید یاد كرده است (ص 279). حاجی خلیفه بجز المُغرب كتابی با عنوان تاریخ مغرب (چ فلوگل، 2/ 103) و اثری دیگر با نام المغرب عن سیرة ملوك اهل المغرب (همان، 2/ 151) به نقل از ابن خلكان به ابن سعید نسبت داده است. 
در اواخر سدۀ گذشته نخستین بار فولرس قسمتی از المغرب را در مورد طولونیان مصر با عنوان الدّر المكنون فی حُلی دولة بنی طولون، با ترجمۀ آلمانی آن و درپی او تالكیست متن و ترجمۀ آلمانی قسمت مربوط به اخشیدیان را با عنوان كتاب العُیون الدُعج فی حُلی دولة بنی طُغج منتشر كرد. به مناسبت جشن صدمین زادروز آماری خاورشناس ایتالیایی، موریتس قسمت مربوط به جزیرۀ سیسیل را با عنوان الالحان المُسَلّیة فی حلی جزیرة صقلیة به طبع رسانید (GAL, S, I/ 576) عیادی، 172). جزء اول قسمت مصری المغرب را زكی محمد حسن با همكاری شوقی ضیف و سیدة كاشف در 1953 م در قاهره به چاپ رساند. شوقی ضیف قسمت مربوط به اندلس را در 2 مجلد (1953 م و 1955 م) در قاهره منتشر كرد. جزء قاهره از المغرب با عنوان النجوم الزاهرة فی حلی حضرة القاهرة به وسیلۀ حسین نَصّار به مناسبت جشن هزارۀ بنای قاهره تصحیح و در 1970 م در آن شهر چاپ شده است. با اینهمه كار در مورد المغرب هنوز نسخه‌ای از برخی اجزای آن به دست نیامده است. مثلاً از قسمت دوم كتاب كه مربوط به بلاد بربر است، چیزی شناخته نشده است. همچنین از بعضی اجزای قسمت مصری كتاب تنها عنوان آن شناخته است (نصار، 9). جزء آغازین قسمت اندلس (قسمت سوم كتاب) هنوز مفقود است (عیادی، 187؛ برای نسخه‌های خطی ازاین اثر، نک‍ : GAL, S، همانجا). از نسخه‌ای به خط مؤلف كه به كتابخانۀ ابن عدیم در حلب اهدا شده است و از دست كسانی چون صفدی و ابن‌دُقماق گذشته، بخشهای پراكنده‌ای مانده كه در 4 مجلد بزرگ در دارالكتب مصر نگهداری می‌شود. بخشی از آن هم با برگهای نامنظم در كتابخانۀ بلصفورة در نزدیكی سوهاج مصر وجود دارد. این نسخه‌ها اساس كارهای اخیر در انتشار اجزای المغرب قرار گرفته است (نک‍ : ضیف، 1/ 21- 23). با آنكه یكی از محققان متأخر لحن ابن سعید را در المغرب بیش از حد خودستایانه و متوجه بزرگ كردن خود و خانواده‌اش شمرده و ادعاهای او را بزرگ‌تر از محتوای اثرش دانسته است (اهوانی، 2(1)/ 312-314)، اما ابن فضل‌الله عمری (د 749، كه مسالك خود را بسیار بزرگ‌تر و پرمغزتر از المغرب می‌داند) ابن سعید مكمل المغرب را به ابداع و دانایی بسیار ستوده است (8/ 382، 11/ 171). 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: