صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ابن جراح /

فهرست مطالب

ابن جراح


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 18 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ جَرّاح‌، نام‌ چند تن‌ از وزيران‌ و نويسندگان‌ و ديوانيان‌ ايرانی‌ نژاد سده‌های‌ 3 و 4 ق‌/ 9 و 10 م‌ كه‌ اصل‌ آنان‌ از دير قنّی‌ نزديك‌ بغداد بود (خطيب‌، 12/ 14؛ صابی‌، الوزراء، 305) و احتمالاً در آغاز مسيحی‌ بودند. شاخه‌ای‌ از اين‌ خاندان‌، منسوب‌ به‌ مخلد بن‌ جراح‌، همچون‌ حسن‌ و سليمان‌ بن‌ مخلد (ه‍ د، ابن‌ مخلد) نيز به‌ وزارت‌ و كتابت‌ مشهورند. برخی‌ از افراد اين‌ خاندان‌ عبارتند از: 

1. داوود بن‌ جرّاح

دربارۀ او آگاهی‌ چندانی‌ در دست‌ نيست‌. در روزگار خلافت‌ متوكل‌ (232-247 ق‌/ 847-861 م‌) يك‌ چند رياست‌ ديوان‌ زمام‌ داشت‌ (تنوخی‌، 1/ 212) و در روزگار خلافت‌ مستعين‌ (248-252 ق‌) به‌ سمت‌ كتابت‌ وی‌ منصوب‌ شد (ابن‌نديم‌، 128). وی‌ از نويسندگان‌ سدۀ 3 ق‌/ 9 م‌ به‌ شمار می‌آيد و كتابهای‌ التاريخ‌ كه‌ حاوی‌ اخبار مربوط به‌ ايرانيان‌ و ملل‌ ديگر بوده‌ (مسعودی‌، 1/ 22)، اخبار الكتّاب‌ كه‌ گويا نخستين‌ اثر در نوع‌ خود به‌ شمار می‌رفته‌ (فراج‌، ص‌ «ن‌») و تاريخ‌ الرسائل‌ يا كتاب‌ الرسائل‌ (عزام‌، 16؛ ابن‌نديم‌، همانجا) از اوست‌. وی‌ همچنين‌ در املا و روايت‌ حديث‌ نيز دستی‌ داشته‌ است‌ (نک‍ : ابن‌كثير، 1/ 43). داوود جدّ علی‌ بن‌ عيسی‌ وزير معروف‌ مقتدر عباسی‌ است‌. 

2. ابوعبدالله‌ محمد بن‌ داوود بن‌ جراح‌ (243-296 ق‌/ 857- 909 م‌)

نقادِ ادب‌، ديوانی‌ و وزير. در منابع‌ نخستين‌ بار از او هنگامی‌ ياد شده‌ كه‌ احمد بن‌ فرات‌ ديوان‌ الدار را پديد آورد (احتمالاً در 279 ق‌) و او را همراه‌ با برادرزاده‌اش‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ (شم‍ 5 در همين‌ مقاله‌) در آنجا به‌ كار گمارد (صابی‌، همان‌، 148). در 285 ق‌ مكتفی‌ از سوی‌ معتضد خليفه‌ به‌ بلاد جبل‌ رفت‌ (ابن‌ اثير، 7/ 491)، و عبيدالله‌ بن‌ سليمان‌ وزير كه‌ در مصاحبت‌ مكتفی‌ بود، محمد بن‌ داوود را كه‌ در آن‌ وقت‌ رياست‌ مجلس‌ خراج‌ شرق‌ در ديوان‌ الدار را داشت‌، برای‌ رسيدگی‌ به‌ كارهای‌ ديوانی‌ با خود برد (صابی‌، همانجا). 
كفايت‌ و لياقت‌ محمد بن‌ داوود در اين‌ سفر باعث‌ شد كه‌ در زمرۀ خواص‌ وزير درآمد و با دختر او ازدواج‌ كند (همان‌، 149). اين‌ رويداد مقدمۀ پيشرفت‌ او را در ميان‌ كاتبان‌ و ديوانيان‌ فراهم‌ آورد؛ چنانكه‌ در 286 ق‌ عبيدالله‌ بن‌ سليمان‌، گويا به‌ دستور خليفه‌، ديوان‌ مشرق‌ را از ديوان‌ الدار مستقل‌ كرد و ابن‌ جراح‌ را به‌ رياست‌ آن‌ گمارد (طبری‌، 13/ 2190؛ ابن‌ اثير، 7/ 496). در روزگار خلافت‌ مكتفی‌، كار ابن‌ جراح‌ بيش‌ از پيش‌ بالا گرفت‌. در 294 ق‌ رياست‌ ديوانهای‌ خراج‌ و ضياع‌ مشرق‌ و نيز ديوان‌ جيش‌ داشت‌، و عباس‌ بن‌ حسن‌ بن‌ ايوب‌ وزير او را برای‌ بسيج‌ سپاه‌ بر ضد قرمطيان‌ كه‌ به‌ كاروانهای‌ حاجيان‌ حمله‌ برده‌ بودند، به‌ كوفه‌ فرستاد (طبری‌، 13/ 2373؛ قس‌: قرطبی‌، 15، 16، كه‌ در ذيل‌ همين‌ واقعه‌، از محمد بن‌ داوود به‌ عنوان‌ وزير ياد كرده‌ است‌). ابن‌ جراح‌ در 296 ق‌ نيز يكی‌ از رؤسای‌ اين‌ ديوانها بود (ديوان‌ جيش‌: صابی‌، همان‌، 109) كه‌ با شدت‌ گرفتن‌ بيماری‌ مكتفی‌، جهت‌ تعيين‌ خليفۀ جديد مورد مشورت‌ عباس‌ بن‌ حسن‌ وزير واقع‌ شد و اين‌ معتز را برای‌ خلافت‌ پيشنهاد كرد (ابن‌ مسكويه‌، 1/ 2) و از عقل‌ و ادب‌ و تدبير وی‌ سخن‌ گفت‌ (ابن‌اثير، 8/ 9)، اما چون‌ مقتدر به‌ خلافت‌ رسيد، محمد بن‌ داوود با حسين‌ بن‌ حمدان‌ بر عزل‌ مقتدر همداستان‌ شد و با گروهی‌ از كاتبان‌ و قاضيان‌ و اميران‌، ابن‌معتز را به‌ خلافت‌ نشاندند. خليفۀ جديد نيز محمد بن‌ داوود را به‌ وزارت‌ برداشت‌ (طبری‌، 13/ 2282)، ولی‌ اين‌ خلافت‌ و وزارت‌ يك‌ روز بيشتر دوام‌ نيافت‌ و ابن‌ جراح‌ پس‌ از حملۀ طرفداران‌ مقتدر گريخت‌ و پنهان‌ شد (همو، 13/ 2282-2283). وی‌ از مخفيگاه‌ خود نامه‌ای‌ به‌ ابن‌فرات‌ وزير مقتدر نوشت‌ و از او ياری‌ خواست‌. ابن‌فرات‌ نيز محمد را پند داد كه‌ در مخفيگاه‌ خود بماند تا اوضاع‌ آرام‌ گيرد و وی‌ به‌ تدبير، كار او را راست‌ كند (ابن‌ مسكويه‌، 1/ 10). نيز گفته‌اند كه‌ مردی‌ به‌ نزد ابن‌ فرات‌ رفت‌ و مدعی‌ شد كه‌ از جايگاه‌ ابن‌ جراح‌ آگاه‌ است‌. ابن‌ فرات‌ وی‌ را نگاه‌ داشت‌ و در نهان‌ كس‌ به‌ نزد ابن‌ جراح‌ فرستاد تا مخفيگاه‌ خود را تغيير دهد. سپس‌ مدعی‌ را به‌ جرم‌ دروغگويی‌ حد زد (همو، 1/ 9-11). گويا اين‌ شخص‌ همان‌ علی‌ بن‌ حسين‌ قنّای‌ نصرانی‌ بود كه‌ با محمد بن‌ داوود دوستی‌ داشت‌ و سرانجام‌ با تهديد سوسن‌ حاجب‌ و صافی‌ الحرمی‌ كه‌ دشمن‌ ابن‌ جراح‌ بودند، و شايد برای‌ دست‌ يافتن‌ به‌ 000‘10 ديناری‌ كه‌ در ازای‌ تحويل‌ او می‌دادند (قرطبی‌، 29)، محمد را تسليم‌ آنان‌ كرد (ابن‌ مسكويه‌، 1/ 9-10). ابن‌ جراح‌ را به‌ زندان‌ افكندند (صفدی‌، 3/ 61) و اندكی‌ بعد وی‌ را كشتند. 
محمد بن‌ داوود در كنار فعاليتهای‌ سياسی‌، در ادب‌ و نقد نيز دستی‌ قوی‌ داشت‌ و از كاتبان‌ دانشمند و دانا به‌ ايام‌الناس‌ و اخبار خلفا و وزرا به‌ شمار می‌رفت‌ (خطيب‌، 5/ 255). وی‌ همواره‌ به‌ نزد دانشمندان‌ و اديبان‌ می‌رفت‌ (ابن‌ نديم‌، همانجا) و از كسانی‌ چون‌ عمر بن‌ شبة نميری‌، عبيدالله‌ بن‌ سعد زهری‌، و ابويعلی‌ زكريا بن‌ يحيی‌ منقری‌ روايت‌ كرده‌ است‌ و كسانی‌ چون‌ احمد بن‌ عبدالله‌ بن‌ عمار، قاضی‌ عمر بن‌ حسن‌ بن‌ اشنانی‌ و ديگران‌ از او روايت‌ كرده‌اند (خطيب‌، همانجا). 
مهم‌ترين‌ اثر او كه‌ بخشی‌ از آن‌ بر جای‌ است‌، الورقة نام‌ دارد كه‌ گويا همان‌ است‌ كه‌ در برخی‌ منابع‌ از آن‌ به‌ نام‌ اخبار الشعراء ياد كرده‌اند (سخاوی‌، 200؛ كحاله‌، 4/ 295). نسخۀ منحصر به‌ فرد اين‌ كتاب‌ كه‌ بر اساس‌ تحقيقات‌ نسخه‌شناسان‌ در روزگار ابن‌ جراح‌ كتابت‌ شده‌ و در 636 ق‌ در تملك‌ محمد بن‌ علی‌ بن‌ مده‌ الديلر بوده‌ و به‌ ابن‌ مسكويه‌ تعلق‌ داشته‌ است‌، در 1345 ق‌ در تهران‌ يافت‌ شد (عزام‌، 7- 9) و در 1372 ق‌/ 1953 م‌ به‌ كوشش‌ عبدالوهاب‌ عزام‌ و عبدالستار احمد فراج‌ در قاهره‌ به‌ چاپ‌ رسيد. اين‌ كتاب‌ ظاهراً بخشی‌ از متن‌ اصلی‌ الورقة است‌، زيرا در منابع‌ ديگر، اطلاعاتی‌ دربارۀ بعضی‌ از اديبان‌ به‌ نقل‌ از الورقة ديده‌ می‌شود كه‌ در نسخۀ موجود نمی‌توان‌ آنها را يافت‌ (مثلاً: ابن‌ خلكان‌، 1/ 45، 2/ 95، دربارۀ صولی‌ و ابونواس‌). به‌ هر حال‌ كتاب‌ الورقه‌ای‌ كه‌ اينك‌ در دست‌ است‌، شرح‌ حال‌ 63 شاعر را در بردارد كه‌ ذيل‌ نام‌ 58 تن‌ ذكر شده‌اند. اين‌ كتاب‌ از ديرباز مورد استفاده‌ و مراجعۀ نويسندگان‌ بوده‌ است‌ (مثلاً: ابن‌نديم‌، 54، 123، 124؛ مرزبانی‌، نورالقبس‌، 218؛ همو، معجم‌ الشعراء، 379؛ ابن‌حزم‌، 408). آثار ديگر كه‌ به‌ او منسوب‌ است‌ اينهاست‌: اخبار الوزراء يا الوزراء (ابوحيان‌، اخبار الوزيرين‌، 380؛ ثعالبی‌، 12). گفته‌اند ابراهيم‌ بن‌ موسی‌ واسطی‌ با نوشتن‌ كتابی‌ دربارۀ وزرا به‌ رقابت‌ با آن‌ برخاست‌ (مسعودی‌، 1/ 24)؛ الشعر و الشعراء (كحاله‌، 4/ 295) كه‌ فروخ‌ (2/ 382) آن‌ را با دو كتاب‌ طبقات‌ الشعراء (قس‌: جهشياری‌، 165) و اخبار الشعراء منطبق‌ دانسته‌ است‌. بنابراين‌، چنانكه‌ سخاوی‌ (ص‌ 200) گفته‌ است‌، اگر اخبار الشعراء همان‌ الورقة باشد، اين‌ چهار، همه‌ نام‌ يك‌ كتاب‌ است‌ اگر چه‌ بروكلمان (GAL, I/ 225) از آنها به‌ مثابۀ كتابهای‌ جداگانه‌ ياد كرده‌ است‌؛ من‌ سُمّی‌ من‌ الشعراء عمرو فی‌ الجاهلية و الاسلام‌ (كحاله‌، همانجا) كه‌ بروكلمان‌ (همانجا) آن‌ را به‌ شكل‌: من‌ اسمه‌ عمرو من‌ الشعراء فی‌ الجاهلية و الاسلام‌ ضبط كرده‌ است‌ و سرانجام‌ كتاب‌ الاربعة (كحاله‌، همانجا). از محمد بن‌ داوود اشعاری‌ نيز نقل‌ شده‌ (صفدی‌، 3/ 62)، ولی‌ او را شاعری‌ اندك‌ شعر و متوسط دانسته‌اند (فروخ‌، 2/ 382). 

3. ابواسحاق‌ ابراهيم‌ بن‌ عيسی‌ بن‌ داوود بن‌ جراح‌ (د پس‌ از 311 ق‌/ 923 م‌)

از آغاز كار ديوانی‌ او اطلاعی‌ در دست‌ نيست‌. در روزگار وزارت‌ عبيدالله‌ بن‌ سليمان‌ (279- 288 ق‌) به‌ نيابت‌ از برادر خود علی‌ بن‌ عيسی‌، كارگزار امور زاب‌ عليا بود و سپس‌ خود رياست‌ يافت‌ تا آنكه‌ ابوالعباس‌ احمد بن‌ فرات‌ او را معزول‌ كرد (صابی‌، الوزراء، 149). چون‌ قاسم‌ بن‌ عبيدالله‌ به‌ وزارت‌ نشست‌ (288 ق‌) به‌ پيشنهاد علی‌ بن‌ عيسی‌ كه‌ ابراهيم‌ را مردی‌ با شهامت‌ و مستقل‌ الرأی‌ معرفی‌ می‌كرد، وی‌ را به‌ رياست‌ امور ديوانی‌ راذانين‌ (راذان‌ بزرگ‌ و كوچك‌ نزديك‌ بغداد) و سپس‌ واسط گماشت‌. ابراهيم‌ در اين‌ شغل‌ به‌ وجود بسياری‌ از املاك‌ دو ابن‌ فرات‌ كه‌ برای‌ گريز از پرداخت‌ ماليات‌، آنها را كتمان‌ می‌كردند، آگاه‌ شد و وزير از اين‌ راه‌ توانست‌ مالی‌ هنگفت‌ از آنان‌ طلب‌ كند (همان‌، 150، 151). ظاهراً همين‌ معنی‌ سبب‌ شد كه‌ وقتی‌ ابوالحسن‌ علی‌ بن‌ فرات‌ به‌ وزارت‌ نشست‌، ابراهيم‌ را به‌ الصافية تبعيد كرد (همان‌، 152)، ولی‌ در 301 ق‌ برادرش‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ كه‌ به‌ وزارت‌ گمارده‌ شده‌ بود، او را آزاد ساخت‌ و به‌ رياست‌ ديوان‌ جيش‌ منصوب‌ كرد (قرطبی‌، 42). در 304 ق‌ ابوالحسن‌ بن‌ فرات‌ دوباره‌ وزارت‌ يافت‌ و ابراهيم‌ را گرفت‌ و دستور داد 000‘50 دينار از اموالش‌ را مصادره‌ كنند، ولی‌ 000‘30 دينار آن‌ را به‌ چنگ‌ آورد. ابراهيم‌ از آن‌ پس‌ خانه‌نشين‌ شد (صابی‌، همانجا). پس‌ از عزل‌ ابن‌فرات‌ (306 ق‌) نام‌ وی‌ را در زمرۀ نامزدان‌ وزارت‌ برای‌ اظهار نظر به‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ دادند، ولی‌ او ابراهيم‌ را برای‌ اين‌ شغل‌ مناسب‌ ندانست‌ (قرطبی‌، 72-73). ابن‌ فرات‌ در 311 ق‌ سومين‌ بار به‌ وزارت‌ نشست‌ و پس‌ از آنكه‌ چند بار اموال‌ ابراهيم‌ را مصادره‌ كرد (صابی‌، همانجا)، وی‌ را به‌ پسر خود محسن‌ بن‌ فرات‌ سپرد و محسن‌ نيز پس‌ از آزارهای‌ بسيار كه‌ بر او روا داشت‌، به‌ بصره‌ (قس‌: قرطبی‌، 114) نزد ابن‌ ابی‌ الاصبغ‌، عامل‌ آنجا تبعيدش‌ كرد و او نيز ابراهيم‌ را با خوراندن‌ زهر به‌ قتل‌ آورد (صابی‌، همان‌، 50، 152). 

4. ابوعلی‌ عبدالرحمان‌ بن‌ عيسی‌ بن‌ داوود بن‌ جراح‌

نخستين‌ بار در وقايع‌ سال‌ 299 ق‌ كه‌ برادرش‌ علی‌ در مكه‌ در تبعيد بود، از وی‌ ياد شده‌ است‌ (همان‌، 159). به‌ نظر می‌رسد كه‌ سپس‌ همراه‌ علی‌ به‌ بغداد آمده‌ باشد، زيرا در 302 ق‌ كه‌ مونس‌ مظفر برای‌ جنگ‌ به‌ مصر رفت‌، عبدالرحمن‌ از سوی‌ برادرش‌ به‌ عنوان‌ كاتب‌ مونس‌ با او همراه‌ شد (همدانی‌، 14). در روزگار وزارت‌ ابومحمد حامد بن‌ عباس‌ (306- 311 ق‌/ 918-923 م‌)، وی‌ رياست‌ ديوان‌ ناحيۀ سواد را داشت‌ (صابی‌، همان‌، 339) و چون‌ ابن‌فرات‌ به‌ وزارت‌ نشست‌، علی‌ بن‌ عيسی‌ را دستگير كرد، ولی‌ به‌ رغم‌ جست‌ و جوی‌ بسيار نتوانست‌ بر عبدالرحمن‌ دست‌ يابد (همان‌، 50). گويا دو سال‌ بعد، در روزگار وزارت‌ احمد خصيبی‌ (313-314 ق‌)، عبدالرحمن‌ به‌ برادرش‌ علی‌ كه‌ در شام‌ می‌زيست‌، پيوست‌؛ زيرا وقتی‌ علی‌ برای‌ تصدی‌ شغل‌ وزارت‌ از شام‌ به‌ بغداد آمد (315 ق‌)، عبدالرحمن‌ نيز با او بود (همان‌، 336)، و سپس‌ از سوی‌ برادر، همراه‌ با عموزاده‌اش‌ سليمان‌ بن‌ حسن‌ بن‌ مخلد عهده‌دار مشاغل‌ ديوانی‌، خاصه‌ نظارت‌ بر ديوان‌ مغرب‌ شد (همان‌، 339). وی‌ در اين‌ شغل‌ چندان‌ نپاييد، زيرا در 316 ق‌ او را با برادرش‌ علی‌ توقيف‌ كردند (ابن‌ مسكويه‌، 1/ 185). اگر چه‌ در 318 ق‌ كه‌ مقتدر خليفه‌ در باب‌ انتخاب‌ وزير جديد با علی‌ بن‌ عيسی‌ مشورت‌ كرد و او عبدالرحمن‌ را نامزد اين‌ كار ساخت‌ (همو، 1/ 205)، ولی‌ معلوم‌ نيست‌ كه‌ وی‌ در آن‌ تاريخ‌ در حبس‌ بوده‌ يا نه‌. به‌ هر حال‌ از آن‌ پس‌ تا 322 ق‌ كه‌ راضی‌ به‌ خلافت‌ نشست‌، از عبدالرحمن‌ خبری‌ در دست‌ نيست‌. در آن‌ سال‌ راضی‌ در آغاز خلافت‌ خود، علی‌ بن‌ عيسی‌ و عبدالرحمن‌ را به‌ مشورت‌ خواند و آن‌ دو برای‌ خليفۀ جديد از قاضيان‌ و نويسندگان‌ و اميران‌ بيعت‌ گرفتند (همو، 1/ 290). به‌ گفتۀ صولی‌ (ص‌ 4)، خليفه‌ در آغاز كار از علی‌ بن‌ عيسی‌ خواست‌ تا بر مسند وزارت‌ نشيند، ولی‌ وی‌ نپذيرفت‌ و پيشنهاد كرد كه‌ عبدالرحمن‌ رسماً وزير باشد و خليفه‌ خود بر كارها نظارت‌ كند. ابن‌ اثير (8/ 282، 283) بر آن‌ است‌ كه‌ علی‌ بن‌ عيسی‌، ابن‌مقله‌ را برای‌ اين‌ شغل‌ پيشنهاد كرد و ابن‌ مقله‌ وزير جديد، عبدالرحمن‌ را به‌ رياست‌ ديوانها منصوب‌ نمود، ولی‌ در صفر 323 ق‌ او را معزول‌ ساخت‌ (همدانی‌، 87). سرانجام‌ در 324 ق‌ پس‌ از عزل‌ ابن‌ مقله‌ از وزارت‌، به‌ پيشنهاد علی‌ بن‌ عيسی‌ (ابن‌ مسكويه‌، 1/ 336)، عبدالرحمن‌ به‌ وزارت‌ نشست‌ (صولی‌، 81؛ همدانی‌، 94)، در حالی‌ كه‌ به‌ گفتۀ ابن‌ مسكويه‌ (همانجا) مُلك‌ به‌ تدبير برادرش‌ علی‌ اداره‌ می‌شد. ابن‌ مقله‌ را نيز برای‌ بررسی‌ كارهايش‌، در دوران‌ وزارت‌، به‌ عبدالرحمن‌ سپردند و او به‌ مصادرۀ 000‘000‘1 دينار از اموال‌ وی‌ فرمان‌ داد (همو، 1/ 337). با اينهمه‌ عبدالرحمن‌ در كارها ناتوان‌ ماند و به‌ سبب‌ اوضاع‌ نابسامان‌ مالی‌ كه‌ منجر به‌ وام‌ خواهی‌ او از خليفه‌ شد، پس‌ از 50 روز از وزارت‌ عزل‌ گرديد (كتبی‌، 10/ 343؛ صولی‌، 84) و به‌ حبس‌ افتاد. ابوجعفر محمد بن‌ قاسم‌ كرخی‌، وزير بعدی‌، 000‘70 دينار از اموال‌ عبدالرحمن‌ را مصادره‌ كرد، ولی‌ او 000‘30 دينار بيشتر نداد (ابن‌مسكويه‌، 1/ 338؛ قس‌: صابی‌، الوزراء، 359). ظاهراً عبدالرحمن‌ 5 سال‌ خانه‌نشين‌ شد تا در 329 ق‌ متقی‌ خليفۀ جديد كه‌ از قبولاندن‌ شغل‌ وزارت‌ به‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ نااميد شده‌ بود، از عبدالرحمن‌ خواست‌ كه‌ با اختيار تام‌ رشتۀ كارها را در دست‌ گيرد. ولی‌ علی‌ اين‌ بار عبدالرحمن‌ را از پذيرفتن‌ آن‌ شغل‌ منع‌ كرد (صولی‌، 203). با اينهمه‌ عبدالرحمن‌ چند روز بی‌آنكه‌ به‌ وزارت‌ منصوب‌ شده‌ باشد، به‌ ادارۀ امور پرداخت‌ تا آنكه‌ محمد بن‌ احمد اسكافی‌ رسماً به‌ وزارت‌ نشست‌ (ابن‌ مسكويه‌، 2/ 18، 19). از اين‌ پس‌ در منابع‌ تاريخی‌ از عبدالرحمن‌ ياد نشده‌ و از سرانجام‌ وی‌ اطلاعی‌ در دست‌ نيست‌. 
عبدالرحمن‌ بن‌ عيسی‌ مردی‌ فاضل‌ و دانشمند بود. كتابهای‌ سيرة اهل‌ الخراج‌ و اخبارهم‌ و انسابهم‌ فی‌ القديم‌ و الحديث‌؛ التاريخ‌ كه‌ شامل‌ وقايع‌ سال‌ 270 ق‌ تا روزگار او بود و الخراج‌ كه‌ ناتمام‌ ماند (ابن‌نديم‌، 29) منسوب‌ به‌ اوست‌. صابی‌ نيز بسياری‌ از روايتهای‌ خود را دربارۀ وزارت‌ ابن‌ فرات‌ و علی‌ بن‌ عيسی‌ بن‌ جراح‌ از او نقل‌ كرده‌ است‌ (مثلاً: الوزراء، 149، 152، 153، 311). 

5. ابوالحسن‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ بن‌ داوود بن‌ جراح‌ (245-234 ق‌/ 859-945 م‌)

از رجال‌ مشهور دولت‌ بنی‌عباس‌، كه‌ در اوايل‌ سدۀ 4 ق‌/ 10 م‌ و آغاز هرج‌ و مرجهای‌ سياسی‌ و نظامی‌ كه‌ به‌ فروپاشی‌ سلطۀ دستگاه‌ خلافت‌ انجاميد، يك‌ چند به‌ وزارت‌ نشست‌. 
از دوران‌ كودكی‌ و نوجوانی‌ او چيزی‌ نمی‌دانيم‌. با آنكه‌ از سخن‌ باون‌ (EI2) برمی‌آيد كه‌ او در 265 ق‌ يعنی‌ در حدود 20 سالگی‌ وارد كارهای‌ ديوانی‌ شده‌ است‌، ولی‌ به‌ گفتۀ صابی‌ (الوزراء، 148)، چون‌ احمد بن‌ فرات‌ ديوان‌ الدار را پديد آورد (احتمالاً در 278 ق‌)، علی‌ بن‌ عيسی‌ و عمويش‌ محمد بن‌ داوود را در آنجا به‌ كتابت‌ گمارد. در 285 ق‌ كه‌ معتضد خليفه‌ به‌ آمِد و مرزهای‌ غربی‌ قلمرو خلافت‌ می‌رفت‌ (ابن‌ اثير، 7/ 491)، قاسم‌ بن‌ عبيدالله‌ را با خود برد، و قاسم‌ نيز كه‌ كاتبی‌ چيره‌ دست‌ می‌طلبيد تا با خود همراه‌ سازد، به‌ پيشنهاد ابن‌ فرات‌، علی‌ ابن‌ عيسی‌ را برگزيد. مدتی‌ بعد چون‌ كفايت‌ و لياقت‌ علی‌ ثابت‌ شد، ظاهراً به‌ دستور خليفه‌ در شوال‌ 286 ق ديوان‌ مغرب‌ را از ديوان‌ الدار جدا ساختند (صابی‌، همان‌، 148، 149) و علی‌ بن‌ عيسی‌ را به‌ رياست‌ آن‌ گماردند، چنانكه‌ عمويش‌ محمد بن‌ داوود را نيز به‌ رياست‌ ديوان‌ مشرق‌ منصوب‌ كردند (طبری‌، 10/ 73). علی‌ بن‌ عيسی‌ مدتها رياست‌ ديوان‌ مغرب‌ را به‌ عهده‌ داشت‌ (صابی‌، همان‌، 315) و شايد در 290 ق‌/ 903 م‌ در همين‌ مقام‌ بود كه‌، از رقه‌ دربارۀ خروج‌ قرمطيان‌ به‌ مكتفی‌نامه‌ نوشت‌ ( العيون‌، 4(1)/ 182). به‌ هر حال‌ در 295 ق‌ كه‌ بيماری‌ مكتفی‌ شدت‌ گرفت‌، به‌ عنوان‌ يكی‌ از رؤسای‌ ديوانها برای‌ تعيين‌ خليفۀ جديد مورد مشاورۀ عباس‌ بن‌ حسن‌ جرجرايی‌ وزير واقع‌ شد (ابن‌ مسكويه‌، 1/ 2). اين‌ واقعه‌ را می‌بايد آغاز رقابت‌ ميان‌ دو خاندان‌ ابن‌جراح‌ و ابن‌فرات‌ دانست‌. چه‌، محمد بن‌ داوود سركردۀ آل‌ جراح‌ طرفدار خلافت‌ ابن‌معتز بود، در حالی‌ كه‌ خاندان‌ ابن‌فرات‌ به‌ خلافت‌ مقتدر برادر مكتفی‌ دل‌ بسته‌ بودند (همو، 1/ 3). با پيروزی‌ جناح‌ ابن‌ فرات‌ و استقرار مقتدر بر مسند خلافت‌، محمد بن‌ داوود به‌ مخالفت‌ برخاست‌ و از حسين‌ بن‌ حمدان‌ ياری‌ خواست‌. با پديد آمدن‌ شورشی‌ سريع‌ كه‌ به‌ قتل‌ عباس‌ بن‌ حسن‌ وزير و گريز مقتدر انجاميد، ابن‌معتز به‌ خلافت‌ نشست‌ و محمد بن‌ داوود را به‌ وزارت‌ برداشت‌ (همدانی‌، 5) و علی‌ بن‌ عيسی‌ را به‌ رياست‌ ديوانها منصوب‌ كرد (ابن‌ مسكويه‌، 1/ 6)؛ اما چيرگی‌ ياران‌ مقتدر، بساط خلافت‌ يك‌ روزۀ ابن‌ معتز را برچيد و محمد بن‌ داوود و علی‌ بن‌ عيسی‌ به‌ ناچار گريختند. اگر چه‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ اندكی‌ بعد دستگير شد، ولی‌ علی‌ بن‌ فرات‌ وزير جديد مقتدر به‌ سبب‌ مودتی‌ كه‌ از پيش‌ با او داشت‌، نزد خليفه‌ از ابن‌ جراح‌ دفاع‌ كرد و او را در واقعۀ ابن‌ معتز بی‌گناه‌ خواند و سپس‌ او را به‌ واسط فرستاد (همو، 1/ 8). نيز به‌ سوسن‌ حاجب‌ رشوه‌ داد تا نزد خليفه‌ از علی‌ بن‌ عيسی‌ ياد نكند و سبب‌ تحريك‌ خليفه‌ بر ضد او نشود. آنگاه‌ به‌ كارگزار خود در واسط دستور داد كه‌ از ابن‌ جراح‌ به‌ احترام‌ پذيرايی‌ كند و به‌ خدمتش‌ قيام‌ نمايد (صابی‌، همان‌، 29)؛ اما علی‌ بن‌ عيسی‌ پس‌ از آنكه‌ به‌ واسط رسيد، از ابن‌ فرات‌ اجازه‌ خواست‌ و از طريق‌ بصره‌ به‌ مكه‌ رفت‌ (همدانی‌، 6) و همانجا سكنی‌ گزيد. 
در پی‌ نابسامانيهای‌ سياسی‌ و اقتصادی‌ كه‌ در اين‌ روزگار، قلمرو خلافت‌ را فراگرفته‌ بود، ابن‌ فرات‌ در 299 ق‌ بر كنار شد و ابوعلی‌ محمد خاقانی‌ به‌ وزارت‌ نشست‌. اندكی‌ نگذشت‌ كه‌ بی‌كفايتی‌ خاقانی‌ در ادارۀ امور، و نيز سعايتهايی‌ كه‌ بر ضد او نزد خليفه‌ می‌شد (العيون‌، 4(1)/ 241) و ظاهراً طرفداران‌ ابن‌فرات‌، وزير معزول‌، در آن‌ دست‌ داشتند، خليفه‌ را نسبت‌ به‌ بركناری‌ او و انتصاب‌ مجدد ابن‌ فرات‌ به‌ انديشه‌ واداشت‌، اما مونس‌ خادم‌، رئيس‌ شرطۀ بغداد، كه‌ از ابن‌ فرات‌ دل‌ خوش‌ نبود، نزد خليفه‌ از ديانت‌ و امانت‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ سخن‌ گفت‌ و او را به‌ وزارت‌ پيشنهاد كرد (همدانی‌، 12). خليفه‌ پذيرفت‌ و دستور به‌ احضارش‌ داد (300 ق‌/ 913 م‌). علی‌ بن‌ عيسی‌ در آغاز سال‌ 301 ق‌ وارد بغداد شد (ابن‌ اثير، 8/ 68) و بلافاصله‌ با مقرری‌ 000‘5 دينار در ماه‌ و اقطاع‌ عباسيه‌ كه‌ مخصوص‌ وزيران‌ بود (صابی‌، همان‌، 306) به‌ وزارت‌ نشست‌ (قرطبی‌، 41). ابن‌ جراح‌ در آغاز كار برای‌ سامان‌ دادن‌ به‌ اوضاع‌ ناهنجار اقتصادی‌ كه‌ بيشتر ناشی‌ از اسرافهای‌ نزديكان‌ خليفه‌ و وزير اسبق‌ و شيوۀ رشوه‌خواری‌ در روزگار وزير سابق‌ بود، دست‌ به‌ اقدامات‌ وسيع‌ زد. او پس‌ از سامان‌ دادن‌ به‌ كار ديوانها (صابی‌، همانجا)، اقطاعات‌ و مقرريهای‌ افزون‌ بر اندازۀ لشكريان‌ و نزديكان‌ خليفه‌ را حذف‌ كرد و كارگزاران‌ مالياتی‌ را زير نظر خود قرار داد و آنان‌ را به‌ رعايت‌ دادگری‌ خواند ( العيون‌، 4(1)/ 253، 254). نيز برخی‌ از مالياتهای‌ زايد چون‌ «مَكْس‌» در مكه‌ و «تكلمة» در فارس‌ و برخی‌ مناطق‌ ديگر را حذف‌ كرد (ابن‌ مسكويه‌، 1/ 28) و به‌ عاملان‌ شهرها دستور داد تا اموالی‌ را كه‌ بر عهده‌ دارند، به‌ بغداد بفرستند (صابی‌، همانجا) و برخی‌ از آنان‌ را كه‌ به‌ مردم‌ آزار می‌رساندند، عزل‌ كرد (قرطبی‌، همانجا). وی‌ حتی‌ در برابر سرپيچی‌ حسين‌ بن‌ حمدان‌ از پرداخت‌ مالی‌ كه‌ بر عهده‌ داشت‌، سپاه‌ به‌ سوی‌ وی‌ فرستاد تا او را دستگير كردند (303 ق‌) و به‌ بغداد بردند (ابن‌ مسكويه‌، 1/ 36-37). اينگونه‌ اقدامات‌ از يك‌ سو موجب‌ ناخشنودی‌ و مخالفت‌ امرا با علی‌ بن‌ عيسی‌ و بدگويی‌ از او شد (همدانی‌، 13) و از سوی‌ ديگر طرفداران‌ ابن‌ فرات‌ كه‌ وزير را با خواستهای‌ خود همراه‌ نمی‌ديدند، از سعايت‌ دربارۀ او از هيچ‌ كوششی‌ فروگذار نكردند و برخی‌ نيز نزد خليفه‌ از بازگشت‌ ابن‌ فرات‌ به‌ وزارت‌ سخن‌ گفتند (ابن‌ مسكويه‌، 1/ 39، 40). علی‌ بن‌ عيسی‌ كه‌ از اين‌ تلاشها آگاهی‌ يافته‌ بود، بيمناك‌ از سرانجام‌ كار، املاك‌ خود را وقف‌ كرد و بندگانش‌ را آزاد ساخت‌ و خواست‌ از وزارت‌ كناره‌ جويد، ولی‌ مقتدر نپذيرفت‌ و او را به‌ پشتيبانی‌ خويش‌ دلگرم‌ ساخت‌ (صابی‌، همان‌، 307، 308). علی‌ بن‌ عيسی‌ سپس‌ در نامه‌ای‌ كه‌ به‌ سيده‌ مادر خليفه‌ نوشت‌، خدمات‌ خود را در اصلاح‌ امور مالی‌ و ديوانی‌ و مقرری‌ خدم‌ و حشم‌ و سپاه‌ برشمرد و خاطرنشان‌ ساخت‌ كه‌ افزايش‌ مقرری‌ كسانی‌ كه‌ خواستار آن‌ هستند، ضرورت‌ ندارد، و وی‌ در مواضع‌ خود پای‌ می‌فشارد و هر رنجی‌ را در خدمت‌ خليفه‌ به‌ جان‌ می‌خرد (همان‌، 308-310). با اينهمه‌ چون‌ توطئه‌ بر ضد وزير، در غيبت‌ مونس‌ كه‌ برای‌ سركوب‌ علويان‌ به‌ مغرب‌ رفته‌ بود، شدت‌ يافت‌ (ابن‌ مسكويه‌، 1/ 44)، خاصه‌ به‌ سبب‌ كدورتی‌ كه‌ ام‌ موسی‌ قهرمانه‌، از زنان‌ با نفوذ دربار، از وزير داشت‌ و مقتدر را به‌ عزل‌ او تحريك‌ می‌كرد، وی‌ در اواخر سال‌ 304 ق‌ در حالی‌ كه‌ به‌ قصر خليفه‌ می‌رفت‌، دستگير و معزول‌ شد (صابی‌، همان‌، 310). ابن‌ فرات‌ دوباره‌ به‌ وزارت‌ نشست‌ و دست‌ به‌ توقيف‌ و مصادرۀ اموال‌ اطرافيان‌ و كارگزاران‌ و كاتبان‌ وزير معزول‌ زد (همدانی‌، 17؛ العيون‌، 4(1)/ 265)، اما به‌ رغم‌ آنكه‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ را در قصر مقتدر (قرطبی‌، 61؛ ابن‌ مسكويه‌، 1/ 40) به‌ حبس‌ افكندند (قس‌: همدانی‌، همانجا، كه‌ از تبعيد او به‌ دير العاقول‌ سخن‌ گفته‌ است‌)، ولی‌ از مصادره‌ اموال‌ او چيزی‌ ياد نكرده‌اند، احتمال‌ دارد اين‌ امر ناشی‌ از وقف‌ املاك‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ توسط خود وی‌ يا به‌ سبب‌ عهدی‌ بوده‌ كه‌ از پيش‌ ميان‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ و ابن‌ فرات‌ بسته‌ شده‌ بود، مبنی‌ بر آنكه‌ يكديگر را ياری‌ رسانند و بر جان‌ و مال‌ يكديگر آسيبی‌ وارد نسازند (صابی‌، همان‌، 320). بی‌مهری‌ خليفه‌ نسبت‌ به‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ و توقيف‌ او چندان‌ به‌ درازا نكشيد، چه‌ در 305 ق‌ به‌ سادگی‌ توانست‌ خود را از اتهام‌ رابطه‌ با يوسف‌ بن‌ ابی‌ الساج‌ كه‌ بر خليفه‌ شوريده‌ بود، مبرا سازد و همين‌ امر باعث‌ شد كه‌ خليفه‌ با او بر سر مهر آيد و از فشار زندانش‌ بكاهد (قرطبی‌، 67). مدتی‌ بعد در 306 ق‌ ابن‌ فرات‌ كه‌ به‌ بهانۀ جنگ‌ با يوسف‌ بن‌ ابی‌ الساج‌ مقرری‌ لشكريان‌ را به‌ تأخير انداخته‌ بود، و نيز به‌ سبب‌ كاهش‌ درآمد دولت‌، از وزارت‌ عزل‌ شد و ابومحمد حامد بن‌ عباس‌ به‌ پيشنهاد ابوالقاسم‌ بن‌ حواری‌ به‌ وزارت‌ نشست‌ (ابن‌مسكويه‌، 1/ 58). به‌ روايت‌ ابن‌مسكويه‌ (همانجا) ابن‌ حواری‌ همچنين‌ از خليفه‌ خواست‌ كه‌ ابن‌ جراح‌ را از توقيف‌ برهاند و به‌ رياست‌ ديوانها بنشاند. خليفه‌ موافقت‌ خود را به‌ رضايت‌ وزير جديد موكول‌ كرد و چون‌ حامد بن‌ عباس‌ نيز به‌ اين‌ پيشنهاد روی‌ خوش‌ نشان‌ داد، علی‌ بن‌ عيسی‌ به‌ رياست‌ ديوانها منصوب‌ شد ( العيون‌، 4(1)/ 277، 278). به‌ گفتۀ قرطبی‌ (ص‌ 73، 74) به‌ سبب‌ ضعف‌ و پيری‌ حامد بن‌ عباس‌، علی‌ بن‌ عيسی‌ را به‌ معاونت‌ او برگزيدند و خليفه‌ در نامه‌ای‌ به‌ وزير جديد خاطرنشان‌ ساخت‌ كه‌ سبب‌ عزل‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ از وزارت‌، خيانت‌ وی‌ يا كاری‌ كه‌ موجب‌ ناخشنودی‌ خليفه‌ شده‌ باشد، نبوده‌ است‌، بلكه‌ خود وی‌ از وزارت‌ كناره‌ گرفته‌ بوده‌ است‌. 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: