صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / ابن ابی طاهر طیفور /

فهرست مطالب

ابن ابی طاهر طیفور


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 4 تیر 1399 تاریخچه مقاله

اِبْنِ اَبی‌طاهِـرِ طَیفور، ابوالفضل احمد (204-26 جمادی‌الاول 280ق /  819-13 اوت 893م)، نویسنده، شاعر، اَخباری. طیفور نام پدر اوست، از این رو گاه او را به اختصار ابن طیفور نیز خوانده‌اند. نیاكانش از خراسان، یا به عبارت دقیق‌تر، از مرو الروذ (ابن ندیم، 163؛ خطیب، 4 / 211) به بغداد آمده بودند و از جملۀ كسانی بودند كه به‌سبب اخلاص به دولت عباسی، «ابناء الدولة» یا «اولاد الدولة» خوانده می‌شدند (ابن ندیم، همانجا؛ بستانی ف). شاید نژاد ایرانی ابن ابی‌طاهر است كه هوار (ص 534) را بر آن داشته كه ریشه‌ای فارسی برای كلمۀ «طیفور» بیابد. وی نظر كلر را (در مقدمۀ كتاب بغداد) كه پنداشته طیفور واژه‌ای مغربی و به معنی بشقاب است، نامعقول خوانده و ریشۀ عربی آن (به معنی پرندۀ كوچك) را نیز نمی‌پسندد و خود دو ریشۀ فارسی برای دو جزء آن پیشنهاد می‌كند: فور Für>Puthra به معنی پسر، و «طَیْ» كه به نظر او مأخوذ از taka به معنی تاج است (= تاج پور). وی این لفظ را با «اولاد الدولة» كه لقب عمومی ‌آن خاندان بوده، بی‌مناسبت نمی‌داند.
از زندگی ابن ابی طاهر، با آنكه نزدیك به 50 كتاب تألیف كرده، شعر بسیار سروده و در مجامع ادبی بغداد شهرت بسیار داشته است، جز آنچه ابن ندیم (ص 163)، عمدتاً از كتاب الباهر تألیف جعفر بن حمدان نقل كرده، چیزی نمی‌دانیم. وی احتمالاً همزمان با ورود مأمون از خراسان به بغداد (204ق /  819م) در همین شهر به دنیا آمد. در جوانی در مكتب خانه‌های بغداد به آموزگاری پرداخت. پس از چندی در بازار وراقان (كتاب فروشان) در شرق بغداد دكانی گرفت و به كار كتاب و تألیف پرداخت (نیز قس: یاقوت، 3 / 87؛ خطیب 4 / 211؛ صفدی، 7 /  8). در كتب ادبی از زندگی و شخصیت اجتماعی و معنوی ابن ابی طاهر با وجود شهرت وی آگاهیهای زیادی نمی‌یابیم، ولی ویژگیهای محیط و روزگار زندگی وی (قرن 3ق /  9م) در بغداد سخت آشكار است. در این روزگار بیش‌تر ادیبان و شاعران، ضمن آفریدن آثار نو و جمع‌آوری میراث كهن، زندگی را میان دربارِ خلفا و امیران و مجامع ادبی و محافل عشرت و باده‌خواری می‌گذراندند. شاعران بیشتر به ممدوحی می‌پیوستند كه از حمایت مادی و معنوی او برخوردار می‌شدند. هجاء كه گاه به زبان تودۀ مردم سخت نزدیك می‌شد، هم ابزار فرو كوفتن دشمنان بود و هم مایۀ مطایبه و «مُجون» میان یاران. ابن ابی طاهر نیز در چنین محیطی پرورش یافت. اگر چه از خود او اطلاع وسیعی نداریم، امّا معاصران، همنشینان و رقیبانش را، چون ابوتمّام، ابن الرّومی، بحتری، ابوعلی بصیر ... (ه‍ م م) نیك می‌شناسیم، تنها از این راه است كه می‌توانیم تصویری، هر چند مبهم، از شخصیت اجتماعی و ادبی او ترسیم كنیم: وی در بازار ورّاقان، با بسیاری از مشاهیر ادب آشنا شد و از آنجا كه اهل فهم و ذوق بود و دانش وسیعی كسب كرده بود و شعر نیك می‌سرود (قس: خطیب، 4 / 211)، شهرت بسیار یافت، آنچنانكه ابن المعتز در حق او گوید: شعرش مشهورتر از آن است كه من چیزی از آن نقل كنم، او را كتابهای بسیاری است و شهرت او به شرق و غرب عالم رسیده است (صص 319، 416-417). شاید بتوان تصور كرد كه نخستین آثار او از همان نوعی بوده كه در آن روزگار، خاطر بیش‌تر ادیبان بدان مشغول می‌گردیده است. مراد، گردآوری میراث ادبی كهن و گاه اعمال نظرات انتقادی در آنهاست. دست كم 15 كتاب از حدود 40 كتابی كه ابن ندیم از او برشمرده، در همین باب است. از آن میان، سه كتاب مستقیماً مربوط به معاصران او بود كه ناچار رقابتها و گفت‌وگوها و گاه دشمنیهای تندی میان او و دیگران برانگیخت. نخستین كتاب، سرقات البحتری من ابی تمّام نام دارد كه در آن بنا به ظاهر ابوتمّام (د 230ق / 845م) را ستوده و بحتری (د 284ق / 897م) را فرو كوفته است. گویا پیش از تألیف این كتاب نیز میان او و بحتری، رقابت تندی وجود داشته است، زیرا می‌بینیم كه وی چندین بار از بحتری گلایه می‌كند و به هجو او می‌پردازد. یك بار دو بیت گزنده در هجای او می‌سراید (مرزبانی، الموشح، 299)، یك بار او را بی‌وفا و فرومایه می‌خواند و شاهدی بر این مدعا نقل می‌كند (صولی، اخبار البحتری، 112؛ مرزبانی، الموشّح، 302)، بار دیگر نسب او را به ریشخند می‌گیرد (حاتمی، 161)، یك بار رفتار زشت و بی‌شرمانۀ او را نسبت به فتح ابن خاقان (د 247ق /  861م) ذكر كرده، به هجو او و ذكر داستان می‌پردازد (صولی، اخبار البحتری، 78). اگرچه بحتری خود این داستان را انكار كرده است (نك‍ : دیوان، 3 / 1985، قاهره، 1964م)، اما بحتری نیز در مقابل او آرام نمی‌نشست. روزی كه دید او از باب الشّام تا نزدیكی خانۀ وی در محلۀ مُخرّم را طی کرده و سخت خسته است، وی را به خانۀ خویش خواند و پذیرایی نیک كرد، بعدها كه ابن‌ابی‌طاهر سوار بن ابی شراعه را برای سپاسگزاری از او فرستاد، اظهار داشت كه همۀ‌ اندوه او از آن است كه این «ابن ...» با چنین پیری توان آن را داشته است كه از باب الشام تا مُخرّم را طی كند (صولی، اخبار البحتری، 2 / 131-132)، اما انتقام سخت بحتری آنجا بود كه سخنی در حق ابن ابی طاهر، برای جعفر بن حمدان گفت و جعفر آن سخن را در شرح حال او، در كتاب باهر خویش ثبت كرد: بحتری گوید: «من در میان كسانی كه به نویسندگی و شاعری شهرت یافته‌اند، كسی را تحریف‌كننده‌تر و بی‌دانش‌تر و غلط‌گوی‌تر از او ندیده‌ام. روزی شعری از برای من خواند كه در بیش از ده جای آن خطا كرد» ( ابن ندیم، 164). اگرچه وی در سرقات البحتری من ابی تمام، ابوتمام را ارج نهاده، اما او نیز از گزند انتقادهای ابن ابی طاهر در امان نمانده است. در میان آثار او به كتابی با عنوان سرقات ابی تمام اشاره نشده، اما شاید در سرقات الشعراء به این شاعر نیز پرداخته باشد. به هر حال، آمدی اشاره می‌كند كه وی «سرقات» ابوتمام را بر شمرده، در برخی راه صواب پیموده و در برخی راه خطا، و عیب او در آن است كه معانی و مضامین مشترك میان همۀ شعرا را، «سرقت» پنداشته است (ص 103). با اینهمه تردید نیست كه وی پیوسته به خدمت ابوتمام كه حدود 16 سال از او بزرگ‌تر بوده، می‌رفته (صولی، اخبار ابی تمّام، 173، 216) و در باب شعر از او پرسشها می‌كرده است. انبوهی روایت كه او از قول ابوتمام نقل كرده در منابع جمع است (همان، جم‍ : 22 روایت؛ آمدی، جم‍ ‍: 64 روایت؛ قس: ابن انباری، 108)، اما گویا طینت ناسپاسی كه در او بود (یاقوت، 3 / 94)، وی را بر آن داشت كه (حتی شاید پس از مرگ شاعر بزرگ) دست از او نكشد و ادعا كند كه در خانۀ او دیده است كه شعر ابونواس و مسلم را چون اللاّت و العزّى می‌پرستیده است (صولی، اخبار ابی تمام، 173) و بدین سان، اتهام كفر و الحاد بر وی زند.
ابن ابی طاهر، با شاعران بزرگ دیگر نیز در می‌افتاده است. نمی‌دانیم خاطر ابن الرومی ‌(د 284ق / 897م) را تا چه حد آزرده بوده است كه وی چندین بار به هجو او پرداخته و شعرش را «خنك» و خود او را در هنرها بی‌مایه خوانده است (نك‍ : ابن‌ابی‌عون، 324-325)؛ در شعری دیگر گوید كه «چون سگان بر من پارس می‌كند» (صولی، اخبار ابی تمام، 47). ابن ابی‌طاهر، حتی از زبان زهرآگین شاعر هجاگوی هرزه درایی چون ابوالعیناء (د 282ق / 895م) نیز بیمی ‌به خود راه نداد و او را در قطعه‌ای هجو گفت (مرزبانی، نورالقبس، 323). از دیگر كسانی كه مورد حمله یا عتاب او قرار گرفته‌اند، مُفَضّل بن سَلَمة (همان، 339) و ابن‌ثوابه (ه‍ م) و ابوعلی البصیر (258ق / 872م) شاعر شیعی مذهب و ایرانی‌الاصل (صفوت، 4 /  299-301) را نیز می‌توان نام برد.
مهاجات او با 4 تن از بزرگ‌ترین شاعران عرب، نشان آن است كه وی در خود آن قدر توان علمی ‌و ذوق شاعری سراغ داشته كه در نبرد با آنان گستاخ باشد. وی اگر خود را هم سنگ بزرگ‌ترین شاعران و ادیبان نمی‌دانست، البته با مُبَرِّد (د 285ق /  898م) نحوی بزرگ زمان، مطایبه نمی‌كرد: روزی از منزل ابوالصقر (د 278ق / 891م) به خانۀ خود در باب الشام می‌رفت. مُبرد او را كه خسته و گرمازده بود، به خانۀ خود خواند و غذای لذید داد و حدیث نیكو گفت، اما «من از خبث طینت و ناسپاسی، دو بیت در هجو او گفتم» (یاقوت، 3 / 94).
وی با اینهمه اعتبار و شهرت، هرگز نتوانست به دربار خلفا، یا حتی امیران راه یابد. تنها یك بار به مدح او در بارۀ حسن بن مخلَّد (د 269ق / 882م) وزیر معتمد اشاره شده (همو، 3 /  89، به نقل از جهشیاری)، اما از این مدح، یا چگونگی پیوند او به این وزیر هیچ خبری در دست نیست.
گفته‌اند كه وی روزی در خانۀ دوستی كه در همسایگی معلّی ابن ایوب (یكی از فرماندهان لشكری دوران مأمون) می‌زیست، میهمان بود، به سبب تنگدستی خود و میزبانش به پیشنهاد میزبان خود را به مردن زد و با این حیله به عنوان هزینۀ كفن چند دیناری از معلّی گرفتند (همو، 3 /  88- 89).
تنها مجلسی كه ظاهراً وی در آن حضوری مستمر داشت و رنگ ادب نیز بر آن غالب بود، مجلس ابوالحسن علی بن یحیی ابن المنجم (د 275ق /  888م) از ندیمان معروف عصر عباسی بود. چندین روایت به حضور او در آن مجلس شركت در مناظره‌های شاعرانه اشاره دارند (همو، 15 /  89، 159؛ ابن ظافر، 79؛ مرزبانی، الموشح، 35). ابن ابی طاهر در سپاسگزاری از انعام ابوالحسن علی، دو رساله نوشته است كه در كتاب المنثور و المنظوم وی آمده است (صفوت، 4 / 297، 298) گویا مدایح او را آن مایه از گیرایی نبود كه پسند خاطر بزرگان افتد، یا زندگی آزاده و بی‌بند و بار، و عشق به كتاب و نگارش مانع نفوذ او به دربارها می‌گردید. ‌اندك مالی هم كه از راه مدایح به دست می‌آورد، صرف باده‌خواری و خوشگذرانی می‌كرد: روزی از بغداد به سامره رفت تا كاتبی را مدح كند، كاتب وی را صله‌ای و غلامی ‌بخشید. در راه بازگشت شبی را در دیر سوسن به سر برد و آن مال را به راهب باده‌فروشی بخشید و قطعه شعری در وصف آن شب سرود كه یاقوت آن را نقل كرده است (3 / 95-96).
مجموعۀ اطلاعاتی كه دربارۀ روابط اجتماعی او داریم، از آنچه گذشت، در نمی‌گذرد. شاید تنها بتوان این را نیز افزود كه وی سعید بن حمید (د ح 252ق / 866م) را كه در زمان مستعین صاحب دیوان رسائل بود، هجو گفته است (راغب، 1 / 260). ابن‌ثوابه را در رساله‌ای به باد انتقاد گرفته و رسالۀ دیگری در گلایه از ابوعلی البصیر نوشته است (صفوت، 4 /  299، 301). دو بیتی كه در خطاب به فتح بن خاقان سروده (علاق، 167) دلیل بر ملاقات او با فتح نیست، نیز ابواحمد را كه در لامیه‌ای مدح گفته (شمشاطی، 35؛ علاق، 265، به نقل از نسخۀ خطی زهرة، 3 / 131)، ندانستیم كیست، اما كسانی كه در زمینۀ ادب مناعب روایت او بوده‌اند، یا از وی روایت كرده‌اند، غالباً در شمار درخشان‌ترین چهره‌های ادبی آن روزگارند. وی علاوه بر ابوتمّام و بُحتری و ابن‌الرومی، از ثَعْلَب و حماد فرزند اسحاق موصلی (مرزبانی، الموشح، 38، 101)، عُمَر بن شبّه، احمد بن هَیثَم و عبدالله بن ابی سعید ورّاق (خطیب، 4 / 211) روایت ادب كرده است. نیز مشهورترین كسانی كه وی را دیده و مستقیماً از او روایات ادبی اخذ كرده‌اند، عبارتند از: ابن جراح (ابن جراح، 9)، محمد بن خلف مرزبان (خطیب، همانجا) و فرزندش عُبیدالله كه كتاب بغداد او را تكمیل كرده است (همانجا؛ یاقوت، 3 / 93؛ ابن ظافر، 79، جم‍‌ ).

اشعار او

اینك با آنچه از اشعار ابن ابی‌طاهر در منابع یافت می‌شود، می‌توان فهرستی شامل 153 بیت بدین شرح ترتیب داد:
قافیۀ همزه:   3 مصراع (ابن ابى عون، 256).
قافیۀ ب:   ءِ بِ، 8 بیت (یاقوت، 3 / 97)؛ بِ، یك بیت (حاتمی، 161)؛ بِ، 2 بیت (یاقوت، 15 / 96)؛ بِ، 2 بیت (همو، 15 / 167)؛ بِ، 2 بیت (صولی، اخبار ابی تمام، 250)؛ بِ، 2 بیت (یاقوت، 3 / 93). مصراع چهارم این دو بیت با مصراع چهارم دو بیت قبلی مشترك است؛ بِ، 10 بیت، یا 20 مصراع با قافیۀ بِ (شمشاطی، 256-257)؛ بُ، 2 بیت (جاحظ، 65)؛ بُ، 4 بیت (زجاجی، 70)؛ بُ، 3 بیت (ابن عبدربه، 4 / 193)؛ ابُ، 2 بیت، (یاقوت، 3 / 94)؛ ابِ، 2 بیت (حاتمی، 132)؛ ابِ، 2 بیت (جاحظ، 65)؛ با، 3 بیت (راغب، 4 / 603)؛ بی، 2 بیت (حاتمی، همانجا).
قافیۀ ت:   تْ، 3 بیت (ثعالبی، 166).
قافیۀ د:   دِ، 2 بیت (یاقوت، 3 / 93؛ صفدی، 7 / 10)؛ دُ، 2 بیت (یاقوت، 3 / 95).
قافیۀ ر:   ارِ، 9 بیت (حصری، 4 / 920)؛ ارِ، 3 بیت (ابن عبدربه، 6 / 286)؛ رِ (ی)، 5 بیت (مرزبانی، الموشح، 315؛ قس: راغب، 3 / 126)؛ رِ(ی)، 2 بیت (همان، 299)؛ رُ، 5 بیت (ابن شجری، 115؛ ابوهلال عسكری، 425)؛ رُ، 2 بیت (یاقوت، 3 / 90).
قافیۀ ع:   عُ، 4 بیت (جاحظ، 47، 48).
قافیۀ ل:   لِ، یك بیت (ابن معتز، 416)؛ لِ، 6 بیت (شمشاطی، 35؛ علاق، 265)؛ لِ (ی)، 3 بیت (حاتمی، 132)؛ لِ، 2 بیت (همو، 161)؛ لِ، 4 بیت (ابن عبدربه، 4 / 202-203)؛ لُ، 2 بیت (همو، 5 /  418)؛ لُ، 2 بیت (ابن عربی، 437).
قافیۀ م:   مُ، 2 بیت (ابن معتز، 416)؛ مُ، 3 بیت (شمشاطی، 50).
قافیۀ ن:   نِ، 2 بیت (علاق، 167)؛ نِ، 7 بیت (یاقوت، 13 / 270-271).
قافیۀ ه‍ :   بِه 5 بیت (مرزبانی، نورالقبس، 126)؛ بُهْ 2 بیت (جاحظ، 65)؛ بُهْ 2 بیت (روزنتال، 687)؛ بُهْ یك بیت (مرزبانی، الموشح، 315)؛ بُهْ 3 بیت (شمشاطی، 35؛ علاق، 266)؛ عِهِ 4 بیت (مرزبانی، نورالقبس، 323)؛ لِهِ 3 بیت (راغب، 1 / 260)؛ لِه 5 بیت (ابن عبدربه، 6 / 286-287)؛ هِ 2 بیت (مرزبانی، نورالقبس، 339)؛ مُهْ 8 بیت (علاق، 291).
در این مجموعۀ شعر، نكتۀ تازه‌ای به چشم نمی‌خورد و بیان شاعر به روال سبك و شیوۀ سده‌های 2 و 3ق /  8 و 9م است: وزنها سبك و كوتاهند، معانی و مضامین كهن به ندرت در آنها به چشم می‌خورد و شاعر، همچون گذشتگان شتر را به سوی ممدوح می‌راند و بیابانهای هول‌انگیز را در می‌نوردد و گاه نیز بر كشتی می‌نشیند (لامیه در شمشاطی، 35)، از سوی دیگر، ملاحظه می‌كنیم كه از وصف الاغ خود نیز روی گردان نیست (علاق، 291). در هجا و وصف، گاه به ملموس‌ترین پدیده‌های زندگی عادی خود می‌پردازد و شعر را سراسر واقع‌گرا و به احوال عامۀ مردم سخت نزدیك می‌سازد. وصف فواره در رجزی آهنگین (ابن ابی عون، 256) از نوع اشعاری است كه از دورۀ عباسی به بعد متداول شده است. با اینهمه ابن ابی طاهر بیش‌تر به نویسندگی شهرت دارد. بیش‌تر منابع ما، او را «نویسندۀ كتاب بغداد» معرفی می‌كنند. در سبك این كتاب، ابن ابی‌طاهر ابتكاری نشان نداده است و شیوۀ تاریخ‌نگاری آن روز بر آن غالب است، اما چند رساله كه وی در المنثور و المنظوم آورده (صفوت، 4 / 297، 298، 299، 301) و دو قطعۀ كوتاهی كه جاحظ از او نقل كرده (2 / 44، 47)، روش او را در نویسندگی آشكار می‌سازد. نوشتۀ او تقریباً از هر گونه صنعت به دور است. كوشش در به كار بردن الفاظ غریب و استعاره‌های بعید در آن به چشم نمی‌خورد. قطعات، از جملات كوتاه مكرر تشكیل یافته كه گاه تكرار یك معنی است، اما خواننده از آن احساس تكلف و ناهنجاری نمی‌كند.
از میان همۀ كتابهای او، كتاب بغداد از اهمیت و شهرت خاصی برخوردار است. در زمینۀ تاریخهای شهرها، كتابی كهن‌تر از آن سراغ نداریم (قس: كراچكوفسكی، 1 / 167). دومین كتاب در همین باب، حدود 200 سال بعد توسط خطیب بغدادی تدوین شد. حاجی خلیفه (1 /  288) فهرستی كوچك از این‌گونه كتابها تدارك دیده و كتاب بغداد را در آغاز آن نهاده است، اما از این كتاب، كه گاه اخبار بغداد (مسعودی، 8 /  208) و گاه نیز اخبار الخلفاء (روزنتال، 546) نامیده شده، تنها بخش ششم آن به جای مانده كه نخست توسط كلّر تحقیق و به آلمانی ترجمه شد (لایپزیک، 1908م)، سپس در 1920م در نیویورك به انگلیسی ترجمه گردید. پس از آن، محمد زاهد كوثری چاپ دیگری از آن عرضه كرد (قاهره، 1949م)، اما هیچ یك از این چاپها، نیاز پژوهشگران را بر نمی‌آورد. آنچه اینك در دست داریم، از 204ق /  819م، یعنی هنگام ورود مأمون به بغداد، تا 218ق / 833م را در بر می‌گیرد و در لابه‌لای آن، اطلاعات ارزنده‌ای دربارۀ خلیفه و بزرگان دربار، زناشویی مأمون و بوران، جنگ شام، روایات تازه‌ای دربارۀ طاهر ذوالیمینین و گروهی از شاعران و موسیقی‌دانان فراهم آمده است.
عُبیدالله فرزند ابن ابی طاهر كه خود اهل فضل بود (ابن‌ندیم، 164؛ قس: روزنتال، 622)، بر آن شد كه اثر پدر را كه گویا در 256ق / 870م متوقف شده بود، تكمیل كند. پس اخبار معتمد و معتضد و مكتفی و مقتدر (از 256-320ق / 870-932م) را بر آن افزود (ابن ندیم، همانجا). این كتاب نیز از دست رفته است. كتاب بغداد از شهرت گسترده‌ای برخوردار بود، آنچنانكه حتی در ‌اندلس، احمد بن محمد ‌اندلسی، كتابی به تقلید از آن در اخبار قُرطبه تألیف كرد (حُمَیدی، 168). برخی از نویسندگان پس از وی، قطعاتی از آن كتاب را نقل كرده‌اند: تردید نیست كه طبری برای نوشتن تاریخ سلسلۀ عباسی، از كتاب بغداد استفاده كرده است، حتی گاه شیوۀ نگارش در هر دو كتاب، یكی است ابن قفطی هر دو را در یك طراز نهاده است (روزنتال، 117)، اما اصرار كلّر در مقدمۀ كتاب، بر اقتباس كامل طبری از ابن ابی‌طاهر، اغراق‌آمیز است (قس: هوار، 535؛ روزنتال، 187، حاشیه) علاوه بر طبری نویسندگان دیگری نیز از این كتاب و تكملۀ عبیدالله نقل قول كرده‌اند و روزنتال (ص 621، حاشیه) به بسیاری از آنها اشاره كرده است. لازم است ابن ازرق نیز كه در كتاب خود (تاریخ الفارقی) استفادۀ بسیار از كتاب بغداد برده (نك‍ ‍: بدوی، 17)، بر فهرست روزنتال افزوده شود. شاید جالب‌ترین قطعاتی كه از آن به جای مانده، وصف هدایای خلفا باشد كه رشید بن زبیر در سدۀ 5ق / 11م در الذخائر و التحف خویش آورده است (صص 31 به بعد). هر چند تألیفی با عنوان كتاب الهدایا به ابن ابی طاهر منسوب است (ابن ندیم، 163؛ صفدی، 7 / 9 و دیگران)، اما ابن زبیر تصریح می‌كند كه مطالب خود را از كتاب بغداد گرفته است.
كتاب دیگری كه از او به جای مانده، المنثور و المنظوم است كه عمدتاً برگزیده‌ای از نظم و نثر بزرگان و به قول ابن ندیم، در اصل شامل 14 جزء بوده، اما در زمان وی بیش از 13 جزء در دست مردم نمانده بوده است. اینك بخشهای 11 و 12 و 13 به صورت نسخه‌های خطی موجود است (نك‍ : سزگین، 1(2) / 216). بخش 11، با عنوان بلاغات النساء به چاپ رسیده است (به كوشش احمد الالفی، قاهره، 1908م). از این كتاب، 4 رساله را كه ابن‌ابی‌طاهر خود نوشته، زكی صفوت در جمهرة رسائل العرب (4 / 297 به بعد) چاپ كرده است. همچنین محمد كردعلی، رساله‌ای از ابن مقفع به نام الیتیمة از آن استخراج كرد و در رسائل البلغاء (ص 115- 118) منتشر ساخته است .
غیر از این دو كتاب، اثری از 50 تا 60 كتاب منسوب به ابن ابی طاهر به جای نمانده است. نمی‌دانیم چرا سزگین (همانجا) كتاب النغم و علل الاغانی را كه به الآداب الرفیعة معروف بوده و ابوالفرج اصفهانی (9 / 41) آشكارا به عبیدالله نوادۀ طاهر ذوالیمینین نسبت داده، از آنِ ابن ابی طاهر دانسته، نیز پیدا نیست چرا از همۀ آثار او، تنها به دو كتاب كه در شرح ابن ابی الحدید و اصابۀ ابن حجر یافته، بسنده كرده است .
كتابهایی كه ابن ندیم (ص 163) به وی نسبت داده، بسیار متعدد است و نام 38 كتاب را ذكر كرده است. یاقوت (3 / 90-92) و صفدی (7 /  8) كه هر دو از ابن ندیم نقل قول كرده‌اند، اسامی ‌48 كتاب را از او برشمرده‌اند. شكعه (ص 238) از آن جمله 47 كتاب را برحسب موضوع بخش‌بندی كرده است: ادبیات عمومی ‌و اخبار و نقد، 10 كتاب؛ شعر و شعرا، 16 كتاب؛ تاریخ و سیاست، 7 كتاب؛ اخلاق و اخوانیات، 9 كتاب؛ لغت، 1 كتاب؛ معانی عمومی، 4 كتاب. خوب است كتاب اخبار الملوك را كه ابن ابی الحدید (10 / 101) نقل كرده، بر این فهرست بیفزاییم. از این میان، دو كتاب را كه تا حدودی به روحیات او اشاره دارد نام می‌بریم: نخست كتاب فضل العرب علی العجم است كه بی‌گمان مانند چندین كتاب از همان روزگار و به همان نام، فضائل عرب را نسبت به عجم برشمرده است. تألیف چنین كتابی از جانب ابن‌ابی طاهر كه ایرانی نژاد بوده غریب می‌نماید (در این باب، مقایسه شود با ابن قتیبه و كتاب تفضیل العرب او). از سوی دیگر به نظر می‌رسد كه او نسبت به تاریخ كهن ایران بی‌التفات نبوده، زیرا كتاب دیگری به نام مرثیۀ هرمز بن كسری انوشروان («ابن‌ابی شروان» در یاقوت تحریف است) نیز به او نسبت داده‌اند.

مآخذ

آمدی، حسن بن بشر، الموازنة، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1363ق / 1944م؛ ابن ابی الحدید، هبةالله بن محمد، شرح نهج‌البلاغة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1961م؛ ابن ابی عون، ابراهیم بن محمد، التشبیهات، به كوشش محمد عبدالمعید خان، لندن، 1369ق / 1950م؛ ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد، نُزهة الالبّاء فی طبقات الادباء، به كوشش ابراهیم السامرائی، بغداد، 1959م؛ ابن جراح، محمدبن داوود، الورقة، به كوشش عبدالوهاب عزام و عبدالستّار احمد فراج، قاهره، 1953م؛ ابن زبیر، رشید، الذخائر و التحف، به كوشش محمد حمیدالله، كویت، 1959م؛ ابن شجری، هبةالله بن علی، كتاب الحماسة، حیدرآباد دكن، 1345ق / 1926م؛ ابن ظافر ازدی، علی، بدائع البدایة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1970م؛ ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402ق / 1982م؛ ابن عربی، محیی‌الدین، محاضرةالابرار، بیروت، 1388ق /  1968م؛ ابن معتز، عبدالله بن محمد، طبقات الشعراء، به كوشش عبدالستّار احمد فراج، قاهره، 1375ق / 1956م؛ ابن ندیم، فهرست؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، بیروت، دارالكتب؛ ابوهلال عسكری، حسن بن عبدالله، كتاب الصناعتین، به كوشش علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1406ق / 1986م؛ بدوی، عبداللطیف عوض، مقدمه بر تاریخ الفارقی احمد بن یوسف بن علی بن الازرق، قاهره، 1379ق /  1959م؛ بستانی ف؛ تنوخی، محسن بن علی، الفرج بعد الشدة، به كوشش عبود الشالجی، بیروت، 1398ق /  1978م؛ همو، المستجاد، به كوشش محمد كردعلی، دمشق، 1970م؛ ثعالبی، عبدالملك بن محمد، ثمار القلوب، قاهره، مطبعة الظاهر؛ جاحظ، عمروبن بحر، رسائل، به كوشش عبدالسلام محمد‌ هارون، قاهره، 1384ق / 1965م؛ حاتمی ‌كاتب، محمدبن حسن، الرسالة الموضحة به كوشش محمد یوسف نجم، بیروت، 1385ق /  1965م؛ حاجی خلیفه، كشف الظنون، استانبول، 1941م؛ حصری، ابراهیم بن علی، زَهر الآداب، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1374ق / 1954م؛ حُمَیدی، محمدبن ابی نصر، جذوة المقتبس، به كوشش ابراهیم الابیاری، 1403ق /  1983م؛ خطیب بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق / 1930م؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاضرات الادباء، بیروت، 1388ق /  1968م؛ روزنتال، فرانتس، علم التاریخ عندالمسلمین، ترجمۀ صالح احمد العلی، بغداد، 1963م؛ زجاجی عبدالرحمن بن قاسم، الامالی، بیروت، 1403ق / 1983م؛ سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربی، ترجمۀ محمود فهمی‌ حجازی، ریاض، 1403ق / 1983م؛ شكعة، مصطفی، مناهج التألیف عندالعلماء العرب، بیروت، 1982م؛ شمشاطی، علی بن محمد، الانوار و محاسن الاشعار، به كوشش محمد یوسف، كویت، 1399ق /  1978م؛ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، بیروت، 1969م؛ صفوت، احمد زكی، جمهرة رسائل العرب، بیروت، 1357ق /  1938م؛ صولی، محمد بن یحیی، اخبار ابی‌تمام، به كوشش خلیل محمود عساكر و دیگران، بیروت، المكتب التجاری؛ همو، اخبار البحتری، به كوشش صالح الاشتر، دمشق، 1378ق /  1958م؛ علاق، صبیح حسین، الشعراء الكتاب فی العراق، بغداد، 1975م؛ كراچكوفسكی، ایگناتی، تاریخ الادب الجغرافی العربی، ترجمۀ صلاح‌الدین عثمان ‌هاشمی، قاهره، 1963م؛ كردعلی، محمد، رسائل البلغاء، قاهره، 1331ق / 1913م؛ كوثری، محمد زاهد، مقدمه بر كتاب بغداد ابن طیفور، بغداد، 1368ق /  1949م؛ مرزبانی، محمدبن عمران، الموشح، قاهره، 1385ق / 1965م؛ همو، نورالقبس، به كوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، 1384ق / 1964م؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، به كوشش باربیه دو منار، پاریس، 1871م؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:

EI2; Huart, CI., «comptes rendus» in JA, Paris, 1909; Wüstenfeld, F., Die Geschichtschreiber der Araber und ihre Werke, Göttingen, 1882. p. 27.

آذرتاش آذرنوش

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: