صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / ابله /

فهرست مطالب

ابله


آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 29 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اُبُلّه، شهری باستانی در كنار رود دجله و در شمال نهر بزرگ اُبُلّه. به قول ابن خردادبه فاصلۀ آن تا شهر بصره 4 و تا شهرها اهواز 31، واسط 54 و بغداد 104 فرسنگ (ص 194) و به گفتۀ مقدسی در یك منزلی خوزیه (حویزه) بوده است (ص 135). مورخان و جغرافی‌دانان اسلامی ‌ابله را به اسامی‌ مختلفی یاد كرده‌اند: ابن قتیبه آن را «طِخْفَه» نامیده (ادب الكاتب، 331) و طبری آن را «فرج الهند» نوشته است (1 / 2016، 2021). برخی برای آن ریشه‌ای نبطی (آرامی) عنوان كرده و ظاهراً بر اساس افسانه‌ای آن را مأخوذ از نام زنی به نام «هُوبَی» دانسته‌اند كه گویا در آنجا می‌زیسته است، براساس این افسانه كسانی كه در این مكان به كار اشتغال داشتند، شب هنگام ابزارهای خود را نزد زنی به نام «هوبی» می‌گذاشتند. پس چون زن درگذشت، گفتند «هوبی لیٰ» یعنی هوبی مرد و ابله چنین نامیده شد (بكری، 1 / 98) و یا گفتند «هوبالَتّا» یعنی هوبی رفته است (جوالیقی، 16) و یا گفتند «هُوبُ لاّكا»یعنی هوب اینجا نیست، پس فارسیان آن را «هوبُلَّت» تلفظ كردند و در زبان عربی به شكل «اُبّله» درآمد (یاقوت، 1 / 77). اما محققان جدید براساس روایت پریپلوس ماریس اریترائی گفته‌اند كه ممكن است ابله همان اپولوگوامپریون یونانی باشد كه در نزدیكی ساحل قرار داشته است (دائرةالمعارف الاسلامیة) و لسترنج تصریح كرده است كه ابله همان ایولوگوس یونانی است (صص 34، 68).
ابن خردادبه (ص 7) اُبُلّه را با دست میسان (دشت میشان) یكی شمرده و یاقوت (2 / 455) آن را مركز همین ناحیه دانسته است، در حالی كه دشت میشان در ساحل شرقی دجله قرار دارد و ابله در ساحل غربی آن بود است (دانشنامه). لسترنج و به پیروی از او دیگران گفته‌اند كه بصرۀ جدید در جایگاه ابله بنیان نهاده شده است (ص 68)، اما هیچ دلیل مستندی در دست نیست كه این نظریه را تأیید كند، جز اینكه بعضی به استناد وجود ناحیه‌ای به نام «العَشّار» در بصرۀ امروزی احتمال داده‌اند كه چون در ابلّه ناحیه‌ای به نام مشهد العَشّار وجود داشته است، شاید العشار بصره همان مشهد العشار ابله باشد. این نظر به دو دلیل مردود است: نخست آنكه به تصریح همۀ مورخان و جغرافی‌دانان بصره در چهار فرسخی ابله بنا شده بود و تا قرن 8ق / 14م بصره و ابله هر دو جدا از هم وجود داشتند و هیچ دلیلی در دست نیست كه بصره بر خرابه‌های ابله ساخته شده باشد. دیگر آنكه ناحیه‌ای كه در ابله بود، مشهد العشار نامیده می‌شد نه عشار. بر اساس تحقیقات فؤاد افرام، مشهد العشار نیز همراه با خود ابله از میان رفته است (بستانی ف، 2 / 274-276).

سابقۀ تاریخی

بر اساس منابع اسلامی‌ سابقۀ تاریخی شهر ابله به هزارۀ دوم پیش از میلاد بازمی‌گردد. براساس برخی روایات، همان قریه‌ایست كه موسی و خضر (ع) در آخرین مرحلۀ همراهی، از آن گذشتند (حمیری، 8). ابن خلدون از حملۀ بختنَصَّر (نَبوكَدْ نَصَّر) از پادشاهان بنی‌اسرائیل، به عربها كه در جزیرةالعرب و میان ایله و ابله اتفاق افتاده خبر داده است (3(1) / 322، 495) گردیزی بنای شهر ابله را به اردشیر درازدست (466-424ق‌م) نسبت داده و نام آن را بهمن اردشیر خُرّه ذكر كرده است (ص 15)، اما در بعضی منابع بنای شهر را به اردشیر بابكان مؤسس سلسلۀ ساسانیان (224-241م) نسبت داده‌اند (ابن قتیبه، المعارف، 654؛ ابن فقیه، 198). به نوشتۀ دینوری، وَهْرِز، یكی از سرداران انوشیروان، در حدود 570م برای جنگیدن با حبشیان و راندن آنان از یمن با سپاه خویش از این بندر سوار بر كشتی شد و به یمن رفت (ص 64) و به گفتۀ طبری پادشاهان ایران برای دفاع در برابر هجوم اعراب صحرانشین به مرزهای كشور 500 تن سوار با تجهیزات جنگی در این شهر نگاه می‌داشتند (1 / 2384). به گفتۀ ابن سعد، سنان بن مالك (پدر صُهَیب رومی‌ از یاران پیامبر اسلام (ص) و به روایتی برادرش، از جانب كسری به فرمانداری ابله منصوب شده بود (3 / 226). روایت ابن سعد، با سخن ابن عبدربه (3 / 310) كه این انتصاب را از سوی نعمان بن منذر، فرمانروای حیره دانسته، منافات ندارد، زیرا حاكم حیره خود از جانب شاه ایران منصوب می‌شده است (نک‍ : ابن اثیر، 1 / 483- 488).
پس از ظهور اسلام و در دوران خلفای راشدین این شهر به دست مسلمانان فتح شد. اختلاف است كه چه كسی فاتح این شهر بوده است. در یك روایت فتح شهر در 12ق / 633م و در زمان ابوبكر بن ابی قُحافه نخستین خلیفۀ مسلمانان و به دست خالد بن ولید (د 21ق / 641م) رخ داده است (ابن سعد، 7 / 75-76؛ شباب، 1 / 100، 114)، اما در روایتی دیگر، شهر در 14ق / 635م و در خلافت عمر بن خطاب، خلیفۀ دوم و به دست عُتبة بن غزوان فتح شده است (همو، 1 / 113، 115؛ بلاذری، 331). به نظر می‌رسد كه ابله دو بار توسط مسلمانان فتح شده باشد، زیرا بر اساس روایت اول ابوبكر به خالد بن ولید دستور داد كه در حمله به عراق نخست از ابله آغاز كند (ابن اثیر، 2 / 384) و در روایت دوم آمده است كه عُتبة پس از فتح ابله نامه‌ای به عمر بن خطاب نوشت و در آن نامه از موقعیت مهم بازرگانی و بندرگاه بودن ابله برای كشتیهایی كه از هند و چین و عمان و بحرین می‌آیند سخن به میان آورد (بلاذری، 237). با این حال، طبری با اشاره به اختلاف مورخان و نقل هر دو قول در باب فتح ابله، قول دوم را ظاهراً ترجیح داده است (1 / 2025، 2026). در فتح ابله بر اساس روایات اسلامی ‌70 تن از مسلمانان شهید شدند كه در مكان شهادت آنان مسجد ابله ساخته شد. از پیامبر اسلام روایت كرده‌اند كه از شهدای ابله خبر داده و مقام آنان را با شهدای بدر یكی دانسته است (شباب، 1 / 115). در این جنگ مسلمانان غنائم بسیاری به دست آوردند (طبری، 1 / 2384).
پس از فتح ابله عمر بن خطاب نخست عثمان بن ابی‌العاص‌بن بشر ثقفی (ابن سعد، 7 / 40) و سپس كِلاب بن اُمَیة بن اسكر بن عبدالله را به فرمانداری آن منصوب كرد (ابوالفرج، 18 / 156). اَنَس بن سیرین، برادر محمد بن سیرین خوابگزار معروف، یكی دیگر از فرمانداری است كه در زمان ابن زبیر (د 73ق-692م) به حكومت این شهر انتخاب گردید. ابوالملیح عامر بن اُسامة بن عمیر هُذَلی (د 112ق / 730م) نیز بر این شهر حكومت كرده است (ابن سعد، 7 / 207، 219، 220).
ابله دوبار در فتنۀ 14 سالۀ صاحب الزنج (علی بن محمد بن احمد علوی) دستخوش تاخت‌وتاز و كشتار زنگیان قرار گرفت: نخست در زمان سوّار بن عبدالله قاضی (د 245ق / 589م) كه مردم شهر كشتار شدند (جاحظ، 1 / 195) و بار دیگر در 255ق / 868م كه صاحب الزنج بر بصره و ابله و دیگر نقاط عراق مسلط شد. در این بار به نوشتۀ یعقوبی صاحب الزنج پس از تصرف شهر، آن را به آتش كشید و مردم آن را قتل عام كرد (2 / 507). خلیفه عباسی، المعتمد علی الله (د 256ق / 869م) نخست سعید‌بن صالح را به جنگ صاحب الزنج فرستاد (یعقوبی، همانجا)، سپس جعلان ترك همراه با ابوالاحوص باهلی را كه به فرمانداری اُبله انتخاب شده بود، به جنگ وی اعزام كرد (ابن اثیر، 7 / 215) و پس از وی المولّد از جانب معتمد به جنگ او به ابله رفت (همو، 7 / 246)، تا اینكه ابواحمد الموفق بالله برای جنگ با صاحب الزنج به ابله وارد شد و صاحب الزنج شكست خورد و كشته شد (همو، 7 / 402-405). در 325ق / 936م ابوعبدالله بَریدی و برادران وی بر ابله مسلط شدند (ابوعلی مسكویه، 5 / 372-373) و در 331ق / 942م یوسف بن وجیه حاكم عمان فرزندان بریدی را شكست داد و بر آنجا مسلط گردید (همو، 6 / 46؛ همدانی، 1 / 135). در 340ق / 951م ابومحمد مهلبی وزیر خلیفۀ عباسی در ابله با حاكم عمان به جنگ پرداخت، اما شكست خورد (العیون و الحدائق، 4(2) / 192). اصطخری (د 346ق) ابله را شهری كوچك، اما آباد و پر نعمت دانسته كه به دجله محدود می‌شده است (ص 81). در 356ق / 966م معزالدوله دیلمی ‌(د حدود 356ق) برای جنگ با عمران بن شاهین به واسط و سپس به ابله رفت و در آنجا سپاهی تجهیز كرد و به عمان فرستاد (ابن اثیر، 8 / 568، 573). مقدسی (د 380ق / 990م) آن را شهری بر كنارۀ دجله و در دهانۀ نهر بصره كه در شمال آن قرار داشته توصیف كرده که دارای مسجد جامع بزرگی بوده است (ص 118). در 394ق / 1003م ابوالعباس‌بن واصل در شهر ابله با ابوسعید بن ماكولا به جنگ پرداخت و او را منهزم كرد (ابن اثیر، 9 / 108). در 425ق / 1033م جلال‌الدوله دیلمی ‌بر بصره و نواحی آن مستولی شد، اما ابوالقاسم ظهیرالدین برادر زن بختیار دیلمی ‌برادر جلال‌الدوله كه والی ابله بود، با او به جنگ پرداخت و خود به ابوكالیجار كه از مخالفان جلال‌الدوله بود، پیوست (همو، 9 / 430-431).
این شهر تا اوایل قرن 5ق / 11م رونق بسیار داشته و ناصرخسرو از كاخها، بازارها، مساجد، كاروانسراها و آبادانی آن سخن گفته و تصریح كرده است كه او خود این شهر را دیده است. وی ابله را دارای دو قسمت شمالی و جنوبی دانسته است (ص 159). كامل‌ترین توصیف ابله را قزوینی بدین شرح به دست داده است: شهر دارای دو قسمت شرقی و غربی است. قسمت شرقی كه در قدیم به «شاطی عثمان» (عثمان بن ابان بن عثمان بن عفان) معروف بوده، اكنون ناحیه‌ای است آباد و پر درخت بر كنار دجله با نهرها و باغها و بستانها كه نهرهایش از دجله سرچشمه می‌گیرد ولی قسمت غربی ویران شده است، با این حال بنای معروف به مشهد العشار، مشرف بر دجله، بر جای مانده است ... (صص 286-287). ابن بطوطه (د 756ق / 1355م) ظاهراً آخرین فردی است كه مشاهدات خود را دربارۀ ابله می‌نویسد. وی در قرن 8ق / 14م از این شهر گذشته و آن را قریه‌ای كوچك دانسته است (ص 189). از اواخر قرن 8ق / 14م به بعد دیگر سخنی دربارۀ ابله دیده نمی‌شود و آنچه در كتابها دربارۀ آن آمده، نقل گفته‌های پیشینیان است. به نظر می‌رسد كه ابله از این تاریخ به كلی از میان رفته و جز نامی ‌از آن باقی نمانده بوده است (لسترنج، 68).
این شهر در روزگاران كهن یكی از بنادر مهم تجاری و بازرگانی و اقتصادی به شمار می‌رفته است و كشتیهای بازرگانی از چین، هند، عمان و بحرین به این بندرگاه می‌آمدند و لنگر می‌انداختند (بلاذری، 337). به گفتۀ ابن فقیه همدانی بازرگانان یهودی كه «راهدانیه» نامیده می‌شدند و به زبانهای فارسی، رومی، عربی و فرنگی سخن می‌گفتند، كالاهای بازرگانی خود را كه عبارت بود از مُشك و عود و جز آنها از فرنگستان با كشتی به انطاكیه و سپس به بغداد و از آنجا به اُبُله می‌آوردند و در آنجا به فروش می‌رساندند (ص 270). به روایت پریپلوس این شهر (آپولوگوس) یك بازار پارسی (پارتی) بوده و از آنجا مروارید و پارچه‌های ارغوانی، می، خرما، زر و برده به یمن صادر می‌شده (حورانی، 18). پارچه‌های كتان نیز در آنجا بافته می‌شد (مقدسی، 128). ابله با هند داد و ستد تجاری داشته است (حورانی، 19). كارگاه كشتی‌سازی آن نیز از شهرت برخوردار بوده است (دائرةالمعارف الاسلامیة). با رونق گرفتن شهر بصره از اهمیت ابله كاسته شد تا جایی كه رفته رفته رو به ویرانی گذاشت و سرانجام از میان رفت.
نهر ابله یكی از دلائل اشتهار شهر ابله در سده‌های میانه است. این نهر نخست به دستور زیادبن ربیع حارثی و یا زیادبن ابی‌سفیان در 30ق / 650م تا نزدیكی كوهی نزدیك ابله حفر شده (شباب، 1 / 175)، اما ابن قتیبه، عبدالله بن عامر را نخستین كسی می‌داند كه دستور حفر نهر ابله را داده است (المعارف، 321). در بعضی منابع آمده است كه حفر آن در زمان خلافت عمر بن خطاب آغاز شد و در دورۀ خلافت عثمان بن عفان به پایان رسید (حمیری، 8). اصطخری طول نهر ابله را چهار فرسخ نوشته و گفته است كه در حاشیۀ این نهر از دو سوی كوشكها و بوستانهای به هم پیوسته است (ص 81) و مقدسی منشأ دو نهر ابله و مَعْقِل را رود دجله دانسته (ص 117) كه در بصره به هم می‌پیوندند (ناصرخسرو، 159). در قرن 8ق / 14م مستوفی تنها از این نهر یاد كرده و نامی ‌از شهر ابله به میان نیاورده است (ص 38). اغلب نویسندگان قدیم از جمله ابن فقیه همدانی (ص 104) نهر ابله را به نقل از اصمعی یكی از بهشتهای سه گانۀ دنیا به شمار آورده‌اند (قس: قزوینی، 286).

شخصیتهای منسوب به ابله

دانشمندان و محدثان بسیاری از این شهر برخاسته‌اند و یا به این شهر منسوبند، از آن جمله‌اند: ابوهاشم كثیر بن سلیم اُبُلّی محدث، ابومحمد شیبان بن ابی شیبه اُبُلّی محدّث، ابوالحسن احمد بن حسن بن ابان مُضَری ابلی محدث، ابوبكر احمد بن محمد بن فضل قیسی اُبُلّی، ابوعبدالله محمد بن علی بن اسماعیل بن فضل اُبُلّی (سمعانی، 1 / 98- 99)، حفص بن عمر بن اسماعیل ابلی محدث و اسماعیل بن حفص ابوبكر ابلی (یاقوت، 1 / 78).

مآخذ

ابن اثیر، الكامل؛ ابن بطوطه، محمدبن عبدالله، رحله، بیروت، 1964م؛ ابن‌خردادبه، عبیدالله بن عبدالله، المسالك و الممالك، به كوشش دخویه، لیدن، 1889م؛ ابن خلدون، تاریخ، بیروت، 1956م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبری، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1968م؛ ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقد الفرید، به كوشش عبدالمجید الترحینی، بیروت، 1404ق؛ ابن فقیه همدانی، احمدبن محمد، مختصر البلدان، به كوشش یان دخویه، لیدن، 1885م؛ ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، ادب الكاتب، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1382ق؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1388ق؛ ابوعلی مسكویه، احمدبن محمد، تجارب الامم، به كوشش، ه‍ ف. آمد روز، قاهره، 1332ق؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، بیروت، دارالفكر؛ اصطخری، ابراهیم بن محمد، مسالك الممالك، به كوشش یان دخویه، لیدن، 1894م؛ بستانی ف؛ بكری، عبدالله بن عبدالعزیز، معجم ما استعجم، به كوشش مصطفی السقا، قاهره، 1364ق؛ بلاذری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان، به كوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، 1398ق؛ جاحظ، عمروبن بحر، رسائل، به كوشش عبدالسلام محمد‌ هارون، قاهره، 1384ق؛ جوالیقی، ابومنصور، المعرب، به كوشش احمد محمد شاكر، قاهره، 1390ق؛ حمیری، محمدبن عبدالمنعم، الروض المعطار، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1980م؛ حورانی، جرج ف .، دریانوردی عرب در دریای هند، ترجمۀ محمد مقدم، تهران، 1338ش؛ دائرةالمعارف الاسلامیة؛ دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدین الشیال، قاهره، 1960م؛ سمعانی، عبدالكریم بن محمد، الانساب، به كوشش عبدالرحمن بن یحیی المعلمی ‌الیمانی، حیدرآباد دكن، 1382ق؛ شباب، خلیفة بن خیاط، تاریخ، به كوشش سهیل زكار، قاهره، 1387ق؛ طبری، تاریخ؛ العیون و الحدائق، به كوشش عبدالمنعم داود، نجف، 1392ق؛ قزوین، زكریابن محمد، آثار البلاد، بیروت، 1380ق؛ گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، زین الاخبار، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347ش؛ لسترنج، گ، بلدان الخلافة الشرقیة، ترجمۀ بشیر فرنسیس و كوركیس عواد، بیروت، 1405ق؛ مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، به كوشش گ. لسترنج، لیدن، 1331ق / 1913م؛ مقدسی، محمدبن احمد، احسن التقاسیم، به كوشش یان دخویه، لیدن، 1906م؛ ناصرخسرو، ابومعین، سفرنامه، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1354ش؛ همدانی، محمدبن عبدالملک، تكلمة تاریخ الطبری، به كوشش آلبرت یوسف كنعان، بیروت 1691م؛ یاقوت، بلدان، بیروت، 1374ق؛ یعقوبی، احمدبن واضح، تاریخ، بیروت، دارصادر.

علی رفیعی

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: