اباقاخان
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 13 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/Fa/article/222513/اباقاخان
چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404
چاپ شده
2
در فارس سلغریان یا اتابکان سلغری و به تعبیر دیگر اتابکان فارس حکومت داشتند و پس از استیلای مغول بر ایران خود را زیر حمایت ایشان قرار دادند و پرداخت مالیات به باسقاقان و شحنگان مغول را پذیرفتند. پس از کشته شدن اتابک سلجوقشاه در زمان هولاگو (662 ق / 1264 م) از خاندان سلغریان بجز اَبِش خاتون و سلغم خاتون دختران اتابک سعد کسی نمانده بود. سلغم خاتون را به یوسف شاه اتابک یزد عقد کردند و سکه و خطبۀ اتابکی فارس را به نام اَبِش خاتون کردند؛ اما این نام اسمی بیمسمّا بود و به گفتۀ وصاف از آن تاریخ ملک فارس به کلی در قبضۀ تصرف بیگانگان یعنی مغول افتاد (1(2) / 190). در 665 ق از سوی اباقاخان، شادی بیتکجی و دَمُر جهت ضبط اموال سالانه به فارس رفتند، اما چون حاکمی مستقل وجود نداشت، ضبط مالیات چنانکه باید میسر نگردید تا آنکه در 667ق اَنگیانو به حکومت فارس منصوب گردید (وصاف، 1(2) / 193)، آنگیانو چون راه استبداد و استقلال در پیش گرفت و به عمال و مأموران ابش خاتون اعتنایی نکرد، عدهای از اتباع اتابک به اعتراض دور خانۀ اَنگیانو را گرفتند و انگیانو هم کُلجه را که در رأس عمال اتابک بود، به قتل رسانید. شیرازیان به دربار اباقاخان از ظلم و مالاندوزی اَنگیانو شکایت کردند. اباقا او را از حکومت فارس معزول ساخت و به سفر شاق ایلچیگری به دربار قاآن مأمور کرد. اباقا در 670 ق سونجاق یا سوغنچاق نویین را مأمور فارس کرد. سوغنچاق امور مالی فارس را نظمی تازه داد و جزیرۀ کیش یا قیس را که به تصرف محمود والی قلهات درآمده بود، در طی یک جنگ دریایی باز پس گرفت. چون ابِش خاتون را به ازدواج شاهزاده منکوتیمور برادر اباقا درآورده بودند، سوغنجاق به همراه عروس و مالیات دوسالۀ فارس روانۀ تبریز گردید (وصاف، 1(2) / 196-197).در زمستان 677 ق / 1279 م در شیراز شایع شد که 2 هزار از سواران نکودری از راه سیستان و کرمان به فارس به قصد غارت حمله خواهند کرد. این سواران نکودری ظاهراً از لشکریان همان نکودار نبیرۀ جغاتای بودند که پس از گرفتاری او در اران و گرجستان به دست اباقاخان، خود را به سیستان رسانیده بودند. این گفتۀ مورخان است و بعید است که با قدرت و تسلط اباقا در ایران سپاهیان نکودار بیهیچ منازعی توانسته باشند خود را از آن سوی مملکت یعنی از شمال غرب ایران به مشرق یعنی سیستان برسانند. محتمل است که این عده پس از شکست و گرفتاری نکودار خود را از راه شمال خزر به اردوی براق که نکودار را بر ضد اباقا برانگیخته بود، رسانده و پس از شکست براق در سیستان مانده باشند تا به هنگام فرصت برای اباقا دردسر ایجاد کنند. مؤید این مطلب آن است که این عده تابع پسران براق بودهاند. رشیدالدین میگوید: تا 698 ق / 1299 م حاکم نکودریان عبداللـه نوادۀ جغتای بود و پس از آن دُوا پسر براق «او را طلب داشت و موقوف گردانید» (3 / 151، 153).به هر حال بُلْغان شحنۀ فارس و امرای فارس با شمسالدین تازیکو تاکربال (جامع التواریخ: کَلْبار) بیرون رفتند و نزدیک تنگ شکم در عبور از نهر میان ایشان اختلاف افتاد و سرانجام از پل عبور کردند و نکودریان که کمین کرده بودند، بر ایشان تاختند و بسیاری از ایشان را کشتند. بلغان و شمسالدین تازیکو با مشقّت بسیار خود را به شیراز رساندند و شهر را برای دفاع آماده ساختند. نکودریان تا دروازۀ شیراز رفتند و غنایم و اسبان فراوان گرفتند و چون از عهدۀ محاصرۀ شهر بر نمیآمدند و بازگشتند و این حمله و غارت ایشان در 680 قم نیز تکرار شد و به قول وصاف اطراف گرمسیرات تا دشتستان و سواحل و ولایات آن را غارت کردند (1(2) / 203).حکومت کرمان در زمان ایلخانیان در دست قراختاییان کرمان بود و در زمان اباقاخان سلطان حجاج پسر قطبالدین در آنجا فرمان میراند و قتلغ ترکان زن قطبالدین امور را اداره میکرد و چون پادشاه خاتون دختر او به عقد اباقاخان درآمد و این زن در دل اباقاخان جای گرفت، بنای حکومت قراختاییان در کرمان استوار گردید. سلطان حجاج در جنگ اباقا با براق در لشکر اباقا بود، اما بعدها چون با قتلغ ترکان در افتاد، ناچار سلطنت کرمان را ترک گفت و به هند رفت.
هولاگوخان مسیحی نبود و ظاهراً کیش بودایی داشت. آیین دفن او چنانکه وصاف (1(1) / 52) شرح داده است به رسم و آیین مغول بود، اما زن او دوقوز خاتون از قوم کرایت که از دیگر زنان او مقامی والاتر داشت، بر دین مسیح بود، زیرا قوم کرایت مسیحی بودند. این خاتون مسیحیت را تقویت میکرد و در زمان او در سرتاسر مملکت ایلخانی کلیساها ساخته شد و بر درِ اردوی او کلیسایی زده بودند (رشیدالدین، 3 / 6، 7). هولاگوخان در زمان خود خواست با یکی از دختران میخائیل پالئولوگوس امپراتور بیزانس ازدواج کند. امپراتور یکی از دختران نامشروع خود را به نام ماریا با تشریفات زیادی به دربار هولاگو فرستاد. از جملۀ این تشریفات خیمهای برای کلیسا بود که به صورتهای طلایی قدیسان و صلیبهای طلایی و اشیای مقدس دیگر مزین بود. هنگامی که به قیساریه (قیصریه) رسیدند، خبر مرگ هولاگو رسید، اما شاهزاده خانم به حرکت خود ادامه داد و چون به اردوی اباقا رسید، به ازدواج او درآمد و مغولان او را «تسبینه» خاتون (دسپینا در یونانی به معنی شاهزاده خانم است) خواندند. مؤلفان مسیحی میگویند که اسقفانِ همراه این خانم به خواهش او اباقا را غسل تعمید دادند (هوورث، III / 223)، ولی این سخن نباید صحیح باشد.اگرچه اباقا از لحاظ عقیده به کیش مسیحیت درنیامد، اما از لحاظ سیاسی متحد دول مسیحی و خصم حکومتهای مسلمان بود و این معنی از مطالب گذشته به خوبی معلوم میشود. او با صلیبیون که سواحل شرقی مدیترانه را در دست داشتند، بر ضد حکومت ممالیک مصر متحد شد، با پاپ و پادشاهان و امرای اروپای غربی مکاتبه میکرد و از ایشان در جنگ با مصریان یاری میخواست. مسیحیان نسطوری و دیگر مسیحیان در حکومت او بسیار فعال بودند و به حمایت او امیدها داشتند، اما قدرت مسلمانان در داخل امپراتوری و مخصوصاً در ایران به حدی بود که مسیحیت کمترین اثری در ایران نداشت و حتی امرای مغول نیز چندان رغبتی به آن نداشتند و چنانکه تاریخ نشان داد چیزی نگذشت که ایلخانان و امرای مغول دین اسلام را پذیرفتند تا جایی که غازان یکی از مدافعان سرسخت آن گردید. قدرت و نفوذ مسلمانان را در امرای مغول، از اسلام آوردن خانهای اردوی زرین نیز میتوان دریافت. بحثی که میان انگیانو شحنۀ فارس از جانب اباقا و نجیبالدین علی بن بزغش درگرفت و تفصیل آن را وصاف (1(2) / 193-194) آورده است، دلیلی واضح بر گرایش مغول به دین اسلام است.
شمسالدین محمد جوینی و برادرش عطاملک از خاندانی اصیل و به فضل شهره بودند. جد ایشان شمسالدین محمد از مستوفیان سلطان محمد خوارزمشاه بود که در زمان سلطان جلالالدین خوارزمشاه نیز منصب استیفا را داشت. پدر ایشان بهاءالدین محمد در خدمت باسقاقان و شحنگان مغول بود و در 651 ق / 1253 م وفات یافت. علاءالدین عطاملک جوینی سالها در خدمت امیر ارغون که از سوی خانهای بزرگ مغول بر قسمت مهمی از ایران حکومت داشت، به سر میبرد و پس از آنکه هولاگو به حکومت ایران رسید، در خدمت او بود و یک سال پس از فتح بغداد به حکومت بغداد و بینالنهرین منصوب گردید و این حکومت را (به استثنای ایام محنتش) در تمام مدت سلطنت هولاگو و اباقا و مدت کوتاهی از اوایل سلطنت سلطان احمد تگودار بر عهده داشت و در آبادی بغداد و عراق عرب سعی بسیار کرد. حکومت او در بغداد به نیابت سوغنجاق نویان بود که از طرف اباقا حاکم حقیقی عراق و فارس بود. برادر او شمسالدین محمد جوینی که پس از وزارت به صاحب دیوان معروف گشت، بعد از کشته شدن سیفالدین بیتکچی در 661 ق به وزارت هولاگو رسید. شمسالدین به نیروی فضل و دانش و تدبیر و کارآزمودگی اداره مملکت پهناور ایلخانی را از سرحد جیحون تا کنار فرات و کوههای قفقاز و آسیای صغیر بر عهده گرفت و خود به جهت طول مدت وزارت در زمان هولاگو و اباقاخان در سرتاسر این مملکت بزرگ صاحب املاک وسیع گردید، چنانکه به قول وصاف برای اداره آن دیوانی جداگانه معین ساخت و قسمت مهمی از آن را صرف صدقات و صلات کرد، و باز به قول وصاف (1(1) / 56) حاصل «املاک صاحبی» در سال، 360 تومان، یعنی 3 میلیون و 600 هزار دینار بود. فرزندانش نیز به مناصب و مقامات مهم دست یافتند و مهمتر از همه خواجه بهاءالدین محمد بود که متصدی حکومت اصفهان و عراق (عجم) و یزد بود و با سختگیری و شدت فوقالعاده این نواحی را اداره میکرد. تفصیل سطوت و سختگیریها و خشونتهای او در تاریخ وصاف مذکور است.شمسالدین صاحب دیوان چنانکه از گزارشهای تاریخنویسان برمیآید، در جلوگیری از قتلها و غارتهای بیرویۀ مغولان در بلاد اسلامی اقدامات زیادی کرد و چنانکه گفتیم مانع از آن شد که اباقا در بلاد روم دست به غارت و کشتار بزند، اگرچه عمل او در تحریک به غارت و ویرانی شهر بخارا، برای انتقام از مسعود یلواج، قابل بخشایش نیست، اما روی هم رفته سعی او در رفاه و آبادی بلاد و سعی برادرش در آبادانی مجدد بغداد پس از ویرانی بسیار برجسته و چشمگیر است. قدرت فوقالعادۀ این دو برادر در داخل متصرفات ایلخانی به رونق مجدد ادب و فرهنگ و علم کمک فراوان کرد و راه را بر نفوذ فرهنگهای بودایی و مسیحی بست. اما افراط او در جمعآوری مال و خرید املاک حسد امرای مغول و مستوفیان مسلمان ایرانی را برانگیخت و داستان غمازی مجدالملک یزدی را پیش آورد. داستان مجدالملک و متهم ساختن او شمسالدین صاحب دیوان را به خیانت و تصرف ناروا در اموال دیوانی به تفصیل در تاریخ وصاف و جامع التواریخ رشیدی آمده است. مجدالملک در سعایت و توطئه بر ضد شمسالدین صاحب دیوان چندان موفق نبود، اما برعکس سعایتها و اتهامات او بر علاءالدین عطاملک جوینی سخت مؤثر افتاد و منجر به این شد که جمیع اموال و املاک او و فرزندانش فروخته شد و خود در قید و بند افتاد. اما پس از مرگ اباقا و سلطنت سلطان احمد تگودار، مجدالملک گرفتار شد و به طرز فجیعی به قتل رسید و عطاملک از نو به حکومت بغداد برگزیده شد، ولی این حکومت مجدد چندان نپایید و علاءالدین عطاملک در 4 ذیحجه 681 ق / مارس 1283 م است.
بنابر بر گفتۀ رشیدالدین (3 / 164) اباقا 3 ذیقعده 680 ق / 13 فوریه 1282 م از بغداد روی به همدان نهاد و چهارشنبه 6 ذیحجه 680 ق / 18 مارس 1282 م در همدان فرود آمد و در سرای ملک فخرالدین منوچهر اقامت گزید و به «استیفای لذّات» مشغول شد تا آنکه شب چهارشنبه 20 ذیحجه 680 پس از افراط در بادهگساری نیم شب بیرون آمد و در عالم خیال مرغی سیاه بر بالای درختی دید و فرمود تا آن مرغ را به تیر بزنند، ولی کسی مرغی در آن حوالی ندید. در این میان اباقاخان ناگهان دیده بر هم نهاد و بر روی زمین جان سپرد (قس: وصاف، 1(1) / 105). پس از او برادر جوانش منکوتیمور نیز روز یکشنبه 16 محرم 681 که بر اثر شکست از ملک منصور قلاون رنجور بود، در موصل درگذشت. تابوت اباقاخان را به آذربایجان بردند و در نزدیکی دریاچۀ اورمیه پهلوی گور هولاگو به خاک سپردند. به روایت ابن عبری (ص 289) اباقا در آن سال در عید بزرگ نصاری (یعنی عید پاک) داخل کلیسای آن شهر شد و در مراسم ترسایان شرکت جست. روز دوشنبه دوم عید یکی از ایرانیان به نام بهنام مهمانی بزرگی در خانهاش ترتیب داد. شب سهشنبه حال اباقا به هم خورد و از روی خیال در هوا چیزهایی میدید. روز چهارشنبه اول نیسان (آوریل) مطابق با 20 ذیقعده (ذیحجه درست است) از این دنیا رفت. از مجموع گفتههای فوق استنباط میشود که اباقاخان برای رفع اندوه ناشی از شنیدن خبر شکست سپاه خود از مصریان، به افراط در بادهگساری پرداخته و این امر سبب انحراف مزاج او گردیده و مرگ او را تسریع کرده است.اباقاخان زنان بسیاری داشت که اسامی ایشان در جامع التواریخ رشیدی مذکور است. مشهورترین ایشان ماریا یا تسبینه خاتون دختر امپراتور بیزانس، و پادشاه خاتون دختر قطبالدین محمد از قراختاییان کرمان بودند. از او دو پسر بر جای ماندند: یکی ارغونخان و دیگری گیخاتو که هر دو به سلطنت رسیدند (رشیدالدین، 3 / 96- 98).اباقا را مورخان معاصرش به شجاعت و تدبیر و علّو همت ستودهاند. یونینی (4 / 100) میگوید: او پادشاهی بزرگ و بلندهمت و شجاع و بااراده و آگاه به جنگها بود و بعد از پدرش کسی مانند او نبود. مذهب او همان مذهب مغولان بود. مملکتش پهناور و اموالش فراوان و سپاهش زیاد بود و همه سپاهیان فرمان او را قبول داشتند و او اهل حزم و تدبیر بود. مورخان مسیحی به علت نزدیکی و اتحاد او با دول مسیحی او را ستودهاند. مورخان ایرانی نیز از عدالت او سخن گفتهاند. رشیدالدین (3 / 120) میگوید هنگامی که اباقا در 668 ق از حدود آذربایجان روانه جنگ با براق گردید، کِشتها خوشه برآورده بودند. و او از کمال معدلت دستور داد که هیچ آفریده یک خوشه را تعرض نرساند. با وجود این به هنگام خشم مانند همۀ سلاطین مستبد و به خصوص سلاطین مغول و تاتار به خوی توحش باز میگشت و دستور ویرانی و قتل عام میداد، چنانکه در شهرهای روم چنین کرد، اما اگر بخواهیم مجموع حالات او را در نظر آوریم، باید او را پادشاهی معتدل، نه عادل بدانیم و اگر هم او را عادل بخوانند در قیاس با بسیاری از پادشاهان ستمکار مشرق زمین است، عاقل و مجرب بودن او در امور، چنانکه از شرح وقایع سلطنتش برمیآید، جای انکار نیست، اما مانند اکثر ایلخانان بسیار مالدوست بود و در اینباره حاضر بود بهترین و وفادارترین خدمتکارانش را فدا کند و این از معاملهای که در نتیجۀ سعایت مجدالملک با خواجه شمسالدین محمد جوینی کرد، معلوم میشود، اگرچه در این رفتار چنان تند نرفت که او را به دست جلاد بسپارد، چنانکه پادشاهان نظیر او در اینگونه موارد کردهاند. در امر تدبیر جنگ نیز اباقا لیاقت و توانایی خود را نشان داده است. او در جنگهایی که شخصاً فرماندهی آن را به عهده داشت هرگز شکست نخورد. در جنگهای سپاهیان مغول با مصریان که شکست بر سپاه مغول افتاد، خود اباقا حضور نداشت.
ابن بیبی، یحییبن محمد، الأوامر العلائیة، به کوشش عدنان صادق ارزی، آنکارا، 1956 م؛ ابن عبری، غریغوریوسبن هارون، تاریخ مختصر الدول، بیروت، 1958 م؛ ابوالفداء، تاریخ، استانبول، 1286 ق؛ اسفزاری، معینالدین محمد، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات، به کوشش سیدمحمد کاظم امام، تهران، 1339 ش؛ رشیدالدین فضلاللـه، جامع التواریخ، به کوشش ادگار بلوشه، لندن، 1911 م؛ همو، همان، به کوشش علیزاده، باکو، 1957 م؛ رمزی، م. م.، تلفیق الأخبار و تلقیح الآثار، اورنبرگ، 1908 م؛ فصیح خوافی، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1340 ش؛ قلقشندی، احمدبن علی، صبح الاعشی، قاهره، 1383 ق / 1963 م؛ مستوفی قزوینی، حمداللـه بن ابیبکر، نزهة القلوب، به کوشش گ. لسترنج، لیدن، 1915 م؛ مقریزی، احمدبن علی، السلوک، به کوشش محمد مصطفی زیادة، قاهره، 1957 م؛ وصاف الحضرة، عبداللـهبن فضلاللـه، تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار، بمبئی، 1269 ق؛ یونینی، موسیبن محمد، ذیل مرآت الزمان، حیدرآباد دکن، 1374 ق / 1954 م؛ نیز:
Howorth, Henry H., History of the Mongols, New York, Burt Franklin; Minorsky, V., in a pp. on Ηudūd al-cĀlam, London, 1937.
عباس زریاب
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید