صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / آل مظفر (سلسله) /

فهرست مطالب

آل مظفر (سلسله)


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : جمعه 2 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

شاه منصور شیراز را مرکز عملیات خود ساخت، لیکن در آنجا به خوش‌گذرانی و کامرانی پرداخت. چون امیر تیمور به شوشتر رسید، شاه منصور از شیراز گریخت و به فسا رفت، ولی بر اثر سرزنش مردم شیراز به آن شهر برگشت. تیمور روز دوشنبه 10 جمادی‌الاول 795 ق / 24 مارس 1393 م به دژ سفید که زین‌العابدین در آنجا زندانی بود، رسید و او را نیک بنواخت (شامی، 131، 132). منصور با 000‘2 سوار آمادۀ رزم با امیر تیمور شد. دژهای شهر را استوار ساخت و مردم را به پایداری تشویق کرد، اما در این هنگام یکی از امیران لشکرش به نام محمدبن زین‌العابدین خیانت ورزید و به امیر تیمور پیوست. در نتیجه، بیش از 000‘1 تن سپاهی با او نماند. کتبی عدۀ سپاهیان او را در این زمان 000‘3 تن یاد کرده است (ص 124). شاه منصور دل بر مرگ نهاد و با جانفشانی به رزم در ایستاد و در حملات پیاپی گروهی از سپاهیان امیر تیمور را به هلاکت رساند و آهنگ سرا پردۀ او کرد و شمشیری نیز بر کلاه خود تیمور زد، اما چون لشکر تیمور بی‌شمار بود، در پایان کار با همۀ شجاعت و فداکاری شکست خورد و در گیرودار جنگ کشته شد. سر او را بریدند و نزد تیمور بردند. پس از آن امیر تیمور وارد شیراز شد و خزاین آل مظفر را تصاحب کرد. امیران آل مظفر همگی به خدمت او روی آوردند؛ شاه یحیی از یزد، عمادالدین احمد و سلطان غیاث‌الدین محمد فرزندش از کرمان و گروهی دیگر از جاهای دیگر. پس از چندی امیر تیمور از نفوذ آنان در ایالتهای فارس، کرمان و اصفهان هراسان شد و فرمان داد که امیرزاده عمر شیخ بهادر، که از سوی او به فرمانروایی فارس گماشته شده بود، آنان را نابود کند. او نیز همۀ افراد آل مظفر را که در این هنگام در روستای ماهیار اصفهان بودند (رجب 795 ق / مۀ 1393 م) از دم تیغ گذراند (کتبی، 122-127؛ شامی، 135؛ فصیح، 135؛ میرخواند، 4 / 589-593). گفته‌اند جنازۀ آنان را مادر شاه یحیی (مهد علیا شاه خاتون) به یزد آورد و در مدرسۀ خانقاه که خود بنیاد نهاده بود، به خاک سپرد (مفید بافقی، 3 / 657). یکی از شاعران آن زمان در تاریخ این حادثه چنین سرود:
                         به عـبـرت نـظـر کـن بـه آل مـظـفّر               شهانی که گوی از سلاطین ربودند
                         که در هفتصد و پنج وتسعین زهجرت            دهم شب زمـاه رجب، چون غنودند
                         چـو خـرمـابُنان در زمـانـها بـرسـتند              چـو تـَرّه به انـدک زمـانی درودند

چند تن از دودمان آل مظفر، از‌جمله سلطان زین‌العابدین و سلطان شبلی پسران شاه شجاع که هر دو نابینا بودند، از این کشتار رستند. آن دو به فرمان تیمور به سمرقند کوچانیده شدند و تا سالهاپس از آن زنده بودند و سرانجام به مرگ طبیعی درگذشتند (میرخواند، 4 / 593؛ غنی، 444).

اوضاع اقتصادی و اجتماعی

اوایل حکومت آل مظفر همزمان با زوال فرمانروایی ایلخانان و اواخر آن مقارن با جهانگیری امیر تیمور گورکان بود. از‌این‌رو، دوران حکومت آنان برای تودۀ مردم، از دوره‌های سخت و دهشت ‌بار به شمار می‌آمد. فرمانروایان آل مظفر نیز به‌سبب اختلافات و درگیریهای پی‌درپی با همدیگر، بر این دشواریها می‌افزودند. آنان به ناچار هزینۀ لشکرکشیهای مکرر خود را به صورت مالیات از مردم عادی می‌گرفتند. در روزگار آنان، نه شهر را رونقی بود نه روستا را طراوتی. کرمان، یزد، اصفهان و شیراز در جنگهای پیاپی این فرمانروایان ویران گردید. در 751 ق / 1350 م هنگامی که ابواسحاق اینجو یزد را که در اختیار مبارزالدین محمد بود به محاصره درآورد، چنان قحطی بزرگ و وحشت‌انگیزی در آنجا رخ داد که مردم گوشت همدیگر را می‌خوردند. از مردم بی‌گناه چندان هلاک شدند که بازماندگان از تکفین و خاک‌سپاری آنها درماندند (فصیح، 77؛ کتبی، 34).
اوضاع اقتصادی اصفهان نیز بارها دستخوش بحران گردید. به‌سبب جنگهای متعدد که میان شاه محمود، فرمانروای این شهر، و شاه شجاع روی داد، شهر آسیبهای بسیاری دید به گونه‌ای که چون شاه شجاع در زمان آشتی خراج آن شهر را از محمود طلبید، وی پاسخ داد: «به واسطۀ عبور لشکرها، ویرانی اصفهان به مرتبه‌ای رسید که این برادر به خرج ‌الیوم احتیاج دارد» (خواندمیر، 3 / 303). چند سال پس از درگذشت شاه محمود اصفهان به دست امیر تیمور افتاد، او نیز با بهانه‌جویی بیش‌تر مردم آن شهر را کشت و بر ویرانی آن افزود. کرمان نیز یکی دیگر از مراکز حکومت مظفریان بود، پیوسته دستخوش ناآرامی بود. در زمان شاه شجاع، پهلوان اسد فرمانروای آن شهر سر از اطاعت او پیچید. کرمان زمانی دراز در محاصره بود و سرانجام قحطی سختی روی نمود که که روزی افزون‌بر 200 نفر از گرسنگی جان می‌سپردند. به گفتۀ محمود کتبی «نان چنان شیرین آمد که جان غمگین هر مسکین در طلب آن به لب می‌رسید و دست بدان نمی‌رسید» (ص 89). مردم کرمان در این قحطی، مغز پنبه و تخم سپستان می‌خوردند و سواران با گوشت اسبانی که از گرسنگی می‌مردند، سدّ جوع می‌کردند. پهلوان اسد ناگزیر فرمان داد که بیچارگان را از شهر بیرون برانند (وزیری، 218). او در دوران فرمانروایی خود چندان بر کرمانیان ستم کرد که چون کشته شد «او را از قصر در میان کُشتی‌گاه انداختند و ریسمان در سرهای پای بسته و به خاک‌کشان تا پای دار آوردند و بر دار زدند و جلاد مثل قصاب که گوشت گاو و گوسفند فروشند، اعضای او را پاره می‌کرد و مردم کرمان زری می‌دادند و می‌خریدند» (غنی، 286، به نقل از جامع ‌التواریخ حسنی).
شیراز که در دوران فرمانروایی شاه شجاع از آرامش نسبی برخوردار بود، پس از درگذشت او دستخوش هرج و مرج گردید. هنگامی که شاه منصور آنجا را به تصرف خود درآورد، قحطی و کمیابی شدیدی در آن شهر پیش آمد چنانکه مردم بسیاری هلاک گردیدند و گروهی به آوارگی به شهرهای دیگر رفتند (کتبی، 118). البته بیش‌تر فرمانروایان آل مظفر در دوران حکومت خود، آنگاه که آسودگی و فراغتی داشتند، در آبادانی شهرها می‌کوشیدند. شاه یحیی در یزد عمارات متعددی ساخت و کاریزهایی حفر کرد که اکنون برخی از آنها بر‌جای است. در شیراز، اصفهان و کرمان نیز بناهایی برآورده شد که در زمانهای کوتاه سبب رونقی گذرا در اوضاع اقتصادی مردمان این شهرها گردید.
اوضاع اجتماعی آن زمان نیز همانند اوضاع اقتصادی بود. مبارزالدین محمد که در حقیقت او را باید بنیادگذار این سلسله دانست، امیری سخت‌گیر، متعصب، عامی، زاهدنما و ریاکار بود. به گفتۀ کتبی او در 740 ق / 1339 م یعنی در 40 سالگی از گناهان گذشته توبه کرد چنانکه از خانه به مسجد پیاده می‌رفت (ص 15). او پیش از آنکه به شیراز برود، برای به دست آوردن یک تار موی حضرت رسول (ص) که گفته می‌شد در خاندان شمس‌الدین علی بمی است، به بم رفت و با کوشش فراوان توانست آن را به دست آورد. پس از این دگرگونی احوال، پیوسته به عبادت و خواندن قرآن سرگرم بود و در امر به معروف و نهی از منکر سختگیریها داشت. به گونه‌ای که گناهکاران را با دست خود قصاص می‌کرد و از خون‌ریزی لذت فراوان می‌برد. از قول مولانا لطف‌ اللّٰه عراقی که از نزدیکان او بود روایت کرده‌اند که گفته است من خود دیدم که وقتی مبارزالدین به خواندن قرآن مشغول بود، مجرمی را نزد او آوردند. او ترک تلاوت کرد، گناهکار را با خونسردی سر برید و باز با آرامش به تلاوت قرآن پرداخت (خواندمیر، 3 / 275). عمادالدین احمد یکی از فرزندانش نیز روایت کرده که روزی شاه شجاع از پدر پرسید «شما هزار کس به دست خود کشته باشید؟ گفت نی، ولیکن ظَنّ من آن است که عدد مردمی که به تیغ من مقتول شده به هشتصد می‌رسد» (خواندمیر، 3 / 275). مبارزالدین چنان در عقاید خود پافشاری و سختگیری می‌کرد که پس از مستقر شدن در شیراز مصمم شد صندوق آرامگاه سعدی را به واسطۀ برخی اشعار او که به گمان وی ناروا می‌آمد بسوزاند، لیکن شاه شجاع با تدابیری از این کار جلوگیری کرد (نطنزی، 185). او در ادامۀ این روش کتابهای فلسفی را که با شریعت مغایر می‌دانست از میان برد. از‌جمله در مجموعۀ خطی کهنه‌ای چنین آمده: «در حدود سنۀ ستین و سبعمائة ]760 ق / 1359 م[ سلطان سعید مبارزالدین محمدبن مظفر الیزدی در اطراف ممالک که حشر ایالت او بود، اعنی فارس و کرمان و یزد و صفاهان به بازوی تقویت دین و امداد عنایت از روضۀ مقدسۀ رحمة للعالمین کمابیش سه چهار هزار مجلد کتاب فلسفه در عرض یک دو سال به آب شست» (دانش‌پژوه، ص 72). این امیر چنان سختگیر بود، که مردم شیراز لقب «محتسب» به وی دادند. خواجه حافظ که در عصر پادشاهی آل مظفر می‌زیسته و در ضمن اشعار خود بارها نام این فرمانروایان را آورده، گاهی مبارزالدین را با بیانی کنائی نکوهیده است. برای دستیابی به چگونگی زندگی مردم در آن دوره، غور در اشعار حافظ بسیار ضروری است، به گونه‌ای که می‌توان بر پاره‌ای از ویژگیهای جامعۀ آن روز در لابه‌لای اشعار او دست یافت. از‌جمله در غزلی که در زمان مبارزالدین سروده، سختگیری او را این‌گونه وصف کرده است:
                    اگرچه باده فرح‌بخش و بـاد گل بیزاسـت                 به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
                    صراحـیی و حریفـی گرت بـه چنگ افتد                 بـه عـقـل نـوش که ایـام فـتـنـه‌انـگـیز اسـت
                    در آسـتیـن مـرقــع پـیـالـه پنـهـان کـن                     که هـمچو چشم صراحی زمانه خون‌ریـز اسـت
                    مجوی عیش خوش از دور بـاژگون سپهر                کـه صـاف این سر خـم جمله دردی‌آمیز اسـت

شاه شجاع فرزندش نیز رباعی را دربارۀ او گفته است:
                    در مجلس دهر ساز مستی پسـت است                     نه چنگ به قانون و نه دف بر دست است
                    رنـدان همـه تـرک می‌پـرستـی کردند                      جز محـتسب شهر که بی می مـست است

اما شاه شجاع روحیه‌ای خلاف پدر داشت. او با آنکه امیری کامجوی و زن‌باره بود، با صاحبان علم و ادب نشست و برخاست می‌کرد و نه تنها سختگیری و خشک‌مغزی پدر را نداشت، بلکه گونه‌ای آزادمنشی ویژه از خود نشان می‌داد که او را مقبول مردم آن زمان می‌ساخت. وی پس از روی کار آمدن، بساط زهدفروشی را از میان برد و با مردم صاحب‌نظر به گونه‌ای رفتار کرد که آنان فرمانروایی او را موجه دانستند و در ستایش او شعرها سرودند. حافظ دوران او را چنین توصیف کرده است:
                    سحر ز هـاتف غـیبم رسـید مژده به گـوش                که دوره شـاه شجاع است مـی دلـیر بنـوش
                    شد آنـکه اهـل نظـر بـر کـناره مـی‌رفتنـد                 هـزارگـونه سخـن در دهان و لب خامـوش
                    به صـوت چنـگ بگـویـیم آن حــکایــتها                  که از نهفتـن آن دیـگ سینـه می‌زد جـوش
                    ز کـوی میـکده دوشش به دوش می‌بـردند                امـام شهـر که سـجاده می‌کـشید بـه دوش

ادبیات و فرهنگ

در دورۀ فرمانروایان آل مظفر به‌سبب اشتغال دائم آنان به جنگ و خونریزی و لشکرکشی، فرصت چندانی برای ترویج دانش و ادب و هنر نماند. حافظ اگرچه در این روزگار می‌زیست و پادشاهان این سلسله را می‌ستود، اما پروردۀ دورۀ پیش بود. در میان امیران این دودمان، شاه شجاع، پادشاهی صاحب ذوق بود و با اهل شعر و ادب و دانش نشست و برخاست داشت. او با صاحبان ذوق و نظر سختگیری نمی‌کرد و همواره خاطر آنان را نگه می‌داشت. وی در ضمن یکی از سفرهای خود به یزد در بین راه به میر سیّد شریف جرجانی برخورد. احترام فراوان بر او نهاد و او را با خود به شیراز برد و در مدرسۀ دارالشفاء به تدریس برگماشت (میرخواند، 4 / 555، 556). شاه شجاع طبع شعر نیز داشت و از او شعرهایی به عربی و پارسی برجای مانده است. خطش نیز خوش بود و گویند یک نسخه از کشاف زمخشری را به خط خود نوشته بود (غنی، 325). افزون‌برآن، نامه‌هایی که به فرمانروایان و بزرگان هم‌دورۀ خود نوشته و برخی از آنها در کتابها ضبط شده، نمایانگر ذوق و تبحر او در نامه‌نگاری است. از دانشمندان دیگر این دوره، معین‌الدین معلم یزدی است که سمت معلمی شاه شجاع را داشته و کتاب مواهب الهی را در تاریخ این دودمان نوشته است. یکی دیگر از دانشمندان مشهور که چندی در دستگاه آل مظفر به سر برد، قاضی عضدالدین ایجی بود. در یزد در این دوره عارفان و بزرگانی می‌زیسته‌اند که شرح حال و کرامات آنان را جعفری در تاریخ یزد (صص 134 به بعد) و کاتب در تاریخ جدید یزد (صص 164 به بعد) آورده‌اند.

آبادانی و ابنیه

بیش‌تر فرمانروایان مظفری در ساختن مساجد و مدارس و حفر کاریزها اهتمام داشتند. مبارزالدین محمد در 752 ق / 1351 م مسجد جامع کرمان را بنیاد گذاشت و سال بعد آن را به اتمام رساند (فصیح، 78، 79). لیکن در کتیبه‌ای که بر سر در این مسجد از همان زمان نصب شده، تاریخ ساختمان آن شوال 750 ق / دسامبر 1349 م یاد شده است (وزیری، 192). مسجد دیگری نیز از آل مظفر در کرمان هست و آن مسجد پامنار است که در 793 ق / 1391 م سلطان عمادالدین احمد آن را بنیاد نهاده است (وزیری، 193). قطب‌الدین شاه محمود نیز زمانی که در اصفهان فرمانروایی داشت، آثاری از خود باقی گذاشت. از‌جمله صفۀ معروف به «صفۀ عمر» در مسجد جامع اصفهان است که در 768 ق / 1366 م ساخته شد. صفۀ دیگر در امام‌زاده اسماعیل اصفهان است که کتیبۀ آن اکنون نیز برجاست (غنی، 291). امیر مبارزالدین محمد چون یزد را تصرف کرد، برخی از محلات آن را که بیرون از شهر بود داخل حصار کرد و به این ترتیب بر وسعت شهر افزود. او دروازه‌های جدیدی نیز برای شهر یزد احداث کرد (جعفری، 50؛ مفید بافقی، 1 / 119). از بناهای دیگر او در این شهر خانقاه، گرمابه و بازاری در جنب آن بود. مبارزالدین و فرزندان او 12 روستا در حدود میبد و یزد پدید آوردند (جعفری، 52؛ مفید بافقی، 1 / 121). شاه یحیی نیز در دوران فرمانروایی خود بر یزد، آثار و بناهای فراوان ایجاد کرد که نام آنها در مآخذ یاد شده است (جعفری، 55، 129، 170، 171، 175؛ کاتب، 86- 88، 206، 209، 211؛ مفید بافقی، 1 / 132- 138). برخی از آثار او در یزد اکنون نیز برجای است که از‌جمله می‌توان از مسجد یعقوبی در روستای یعقوبی یزد و مسجد شاه یحیی در محلۀ قلعه کهنۀ شهر نام برد (افشار، 2 / 75، 230). در میبد نیز شرف‌الدین مظفر مدرسه‌ای عالی بنیاد نهاد و آن را «مظفریه» نام کرد که پس از مرگ، خودش را در آنجا به خاک سپردند.

مآخذ

افشار، ایرج، یادگارهای یزد، تهران، 1354 ش؛ اقبال، عباس، تاریخ ایران، تهران، 1362 ش، صص 569-586؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، «به عبرت نظر کن به آل مظفر»، یغما، س 16، شم‍ 11 و 12، بهمن و اسفند 1342 ش، صص 517-525، 545-551؛ همو، «عبرتی از تاریخ»، یغما، س 15، شم‍ 1، فروردین 1341 ش، صص 34- 38؛ باسورث،کلیفورد ادموند، سلسله‌های اسلامی، ترجمۀ فریدون بدره‌ای، تهران، 1349 ش، صص 242-243؛ تاج‌الدین وزیر، احمد، بیاض (جنگ)، به کوشش ایرج افشار و مرتضی تیموری، اصفهان، 1353 ش؛ جعفری، جعفربن محمد، تاریخ یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1343 ش، صص 115- 119، 123، 128، 136، 143-153، 159-161، 178، 179، 249؛ حافظ ابرو،عبداللّٰه، ذیل جامع التواریخ، به کوشش خان بابا بیانی، تهران، 1350 ش، صص 243، 247-251، 264-267، 275، 276؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب ‌السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1353 ش، 3 / 273-325؛ دانش‌پژوه، محمدتقی، «کتاب شویان»، راهنمای کتاب، س 8، زمستان 1344 ش؛ زامباور، نسب‌نامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمدجواد مشکور، تهران، 1356 ش، ص 379؛ شامی، نظام‌الدین، ظفرنامه، به کوشش فلیکس تاور، بیروت، 1937 م، صص 88، 89، 94، 95، 131؛ عبدالرزاق سمرقندی، کمال‌الدین، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1353 ش، فهرست؛ غنی، قاسم، بحث در آثار و افکار و احوال حافظ، تهران، زوار، جم‍ ؛ فسایی، میرزا حسن، فارس‌نامۀ ناصری، تهران، 1312 ق، گفتار اول، صص 53-66؛ فصیح خوافی، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1339 ش، صص 43، 95-100، 107، 110-112، 117، 118، 121-123، 129-136؛ قزوینی، یحیی بن عبداللطیف، لب ‌التواریخ، تهران، 1363 ش، صص 266-280؛ کاتب، احمدبن حسین، تاریخ جدید یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1357 ش، صص 120، 193، 220؛ کتبی، محمود، تاریخ آل مظفر، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1335 ش، جم‍ ؛ لین پول، استانلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمۀ عباس اقبال، تهران، 1363 ش، صص 221-223؛ معلم یزدی، معین‌الدین، مواهب الهی، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1326 ش، جم‍ ؛ مفید بافقی و محمد مستوفی، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1342 ش، 1 / 94-160، 185، 207؛ میرخواند، محمدبن خاوند شاه، روضة ‌الصفاء، تهران، 1339 ش، 6 / 127- 128؛ نطنزی، معین‌الدین، منتخب‌ التواریخ، به کوشش ژان اوبن، تهران، 1336 ش، صص 169-176؛ وزیری، احمدعلی، تاریخ کرمان، به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران، 1340 ش، صص 178-236.

سیدعلی آل‌داود

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: