صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / آل کاکویه /

فهرست مطالب

آل کاکویه


آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 1 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

3. ظهیرالدین فرامرز، ابومنصور (د پس از 455 ق / 1063 م). در روزگار چیرگی غزنویان، وی از سوی پدرش علاء‌الدّوله، به گروگان نزد سلطان مسعود بود. پس از پیکار دندانقان او را گرفتند و به نزد طغرل بردند و او فرامرز را بنواخت (بیهقی، ابوالفضل، 627- 628). فرامرز پس از مرگ علاء‌الدوله، در اصفهان به جای پدر نشست. (قس: مجمل ‌التواریخ و القصص، 407) و از کوتوال دژ نطنز خواست که بخشی از اموال علاء‌الدّوله را که در آنجا محفوظ بود، به اصفهان فرستد، اما کوتوال مخالفت کرد و فرامرز همراه برادرش ابوحرب به نطنز تاخت. ابوحرب که می‌دید برادرانش، فرامرز و گرشاسب، هر یک بخشی از قلمرو پدر را تصرف کرده‌اند، ظاهراً برای پیشبرد کار خویش، با کوتوال مذکور بر ضد برادرش فرامرز همداستان شد و فرامرز ناکام به اصفهان بازگشت. ابوحرب که از انتقام فرامرز بیمناک بود، از سلجوقیان ری مدد خواست. گروهی از سلجوقیان به یاری او شتافتند و پس از تصرف و غارت کاشان آنجا را به ابوحرب دادند. فرامرز سپاه فرستاد تا آنجا را باز پس گیرد. ابوحرب نیز سپاهی تدارک دید و برای تصرف اصفهان به آن سامان گسیل داشت، ولی به سختی از سپاه فرامرز شکست خورد و خود در محاصره افتاد و اندکی بعد به شیراز نزد عمادالدین ابوکالیجار گریخت. ابوحرب در آنجا از کوشش برای مقابله با برادر باز نماند و ابوکالیجار دیلمی را به تسخیر اصفهان تحریک کرد. ابوکالیجار نیز اصفهان را به محاصره گرفت، ولی پس از چند جنگ کوچک با فرامرز میان آن دو صلح شد و ابوکالیجار با گرفتن مال بازگشت. ابوحرب که راه به جایی نمی‌برد، باز به دژ نطنز رفت، ولی فرامرز او را محاصره کرد و سرانجام مقرر شد که ابوحرب بخشی از اموال پدر را به فرامرز دهد و وی به اصفهان بازگردد. در این هنگام ابراهیم ینال که سودای تسخیر ری و جبال داشت، فرامرز را به صلح خواند، ولی او نپذیرفت و حتی به غرب تاخت و همدان و برجرد را تصرف کرد و برادر خود گرشاسب را در همدان حکومت داد (ابن اثیر، 9 / 495-696). در 434 ق / 1042 م طغرل سلجوقی گروهی را به اصفهان فرستاد و آنان پس از غارتِ اطراف شهر بازگشتند. این تاخت و تاز ظاهراً مقدمه‌ای بود برای حملۀ طغرل به اصفهان که سپس به تن خویش قصد آنجا کرد، اما با تعهد خراج از سوی فرامرز، طغرل بازگشت (ابن اثیر، 9 / 509). در 435 ق / 1043 م فرامرز، شاید به پشتگرمی طغرل، پیمان خود را با ابوکالیجار دیلمی شکست و سپاهی به کرمان فرستاد و دو دژ را در آنجا تصرف کرد و به درخواست ابوکالیجار مبنی‌بر تخلیۀ آنجا اعتنا نکرد، امّا سرانجام سپاه او به سختی از لشکری که ابوکالیجار به کرمان فرستاده بود شکست خورد، و مجبور به عقب‌نشینی شد (همو، 9 / 519-520). فرامرز از بیم هجوم ابوکالیجار فرمان او را گردن نهاد (437 ق / 1045 م) و در اصفهان خطبه به نام او کرد. شاید همین پیمان‌شکنی فرامرز باعث شد که طغرل سال بعد اصفهان را به محاصره گیرد، اما این بار نیز کار به صلح انجامید و فرامرز پذیرفت که خراج دهد و در اصفهان خطبه به نام طغرل کند (همو، 9 / 530، 534). از آن پس تا 442 ق / 1050 م از فرامرز آگاهی چندانی در دست نیست. او در خلال این سالها نیز بر پیمان خود با طغرل وفادار نبود و گاه به اطاعت از آل بویه گردن می‌نهاد (غفاری، 81-82) و خراج به آنان می‌داد تا در 442 ق / 1050 م که طغرل از خراسان به جبال تاخت و اصفهان را به محاصره گرفت. این محاصره یک سال به درازا کشید تا کار بر فرامرز تنگ شد و صلح خواست. ولی طغرل که او را بارها آزموده بود، نپذیرفت و در محاصره پای فشرد تا سرانجام مردم، شهر را تسلیم کردند (محرم 443 ق / 1051 م). طغرل پس از ورود به شهر با سرکردگان سپاه فرامرز نیکیها کرد و حتی یزد و ابرقو را به اقطاع فرامرز داد (ابن اثیر، 9 / 562-563). دوران حکومت کاکوییان یزد از همین تاریخ آغاز می‌گردد.

آل کاکویه در یزد (443-536 ق / 1051-1141 م)

ظهیرالدین ابومنصور فرامرز پس از آنکه یزد و ابرقو را به اقطاع گرفت، همراه با سپاهیان دیلمی و چهار تن از سرهنگان خود ــ که نام آنان پس از این خواهد آمد ــ رهسپار یزد شد و از این پس وی و چند تن دیگر از افراد خانواده‌اش نزدیک به یک سده بر این ایالت مرکزی ایران فرمانروایی کردند و سرانجام در اواسط دوران پادشاهی سنجر سلجوقی منقرض گردیدند (ابن اثیر، 9 / 562-563؛ غفاری، 81-82؛ جعفری، 35؛ اقبال، وزارت در عهد سلجوقی، 83؛ صفا، 2 / 38). فرمانروایان این دودمان دانش‌دوست و مردم‌دار بودند و در آبادانی شهر یزد و روستاهای پیرامون آن سهم مؤثّری داشتند، از‌جمله مدارس، مساجد و حصارهایی ساختند و در اطراف یزد کاریزها و روستاهایی به وجود آوردند. در این زمان یزد یکی از شهرهای پررونق ایران محسوب می‌گردید. فرمانروایان این خاندان به این شرحند:
1. ظهیرالدین ابومنصور فرامرز (فرمانروایی در یزد: 443- پس از 455 ق / 1051- پس از 1063 م). لقب او را پاره‌ای از مآخذ علاء‌الدوله یاد کرده‌اند، اما احتمالاً این لقب به فرزندان او تعلق داشته است. از احوال ظهیرالدین فرامرز، در دوران فرمانروایی او بر یزد، آگاهی دقیقی در دست نیست. وی هنگام ورود به این شهر گروهی از دیلمیان و نیز 4 تن از سرهنگان خود: ابومسعود بهشتی، ابویعقوب دیلمی، ابوجعفر (کاتب، نام او را «کیانرسو» ضبط کرده است، ص 61) و ابویوسف را به همراه داشت. این 4 تن که در مآخذ مربوط به یزد نام آنان مکرّر آمده است، به هنگام اقامت در این شهر در آبادانی آنجا کوششهایی کردند و از‌جمله بارویی گرد شهر برآوردند و دروازه‌های آهنین بر آن کار گذاشتند (جعفری، 35-36؛ مستوفی بافقی، 1 / 77)، اما اینکه جعفری ساختن بارو را در 432 ق / 1041 م یعنی پیش از فرمانروایی فرامرز در یزد، دانسته احتمالاً درست نیست، مگر اینکه تصور کنیم که آن سرهنگان، پیش از ورود به یزد، هنگام اقامت در اصفهان نیز آبادانی یزد علاقه داشته و به همّت آنان باروی شهر را در آن وقت برآورده باشند.
ظهیرالدین فرامرز تا 455 ق / 1063 م زنده بود، چه بنابر نقل ابن اثیر، او در 454 ق / 1062 م با هیأتی به سرپرستی عمیدالملک کُندری وزیر، برای خواستگاری از دختر خلیفه قائم برای طغرل سلجوقی، به بغداد رفت. در این سفر ارسلان خاتون، زوجۀ خلیفه، نیز همراه آنان بوده است (10 / 21). سال بعد که طغرل به بغداد می‌رفت، نام فرامرز نیز جزو امیران همراه او یاد شده است (همو، 10 / 25). پس از این واقعه دیگر نامی از او در میان نیست. احتمالاً بایستی مقارن همین سالها درگذشته باشد. آخرین تاریخ در سکّه‌هایی که از او به دست آمده 440 ق / 1048 م است که در اصفهان ضرب شده است (باسورث، 85). اگر گفتۀ جعفری را (ص 37) که می‌گوید فرامرز به هنگام پادشاهی ملکشاه سلجوقی (465-485 ق / 1072-1092 م) در گذشته است، بپذیریم، مرگ فرامرز سالها پس از 455 ق / 1063 م روی داده، اما حوادث این سالها را جعفری (صص 36 به بعد) و کاتب (صص 60 به بعد) و به‌ویژه مستوفی بافقی (1 / 43 به بعد) بسیار آشفته و درهم یاد کرده‌اند و نویسندۀ اخیر حتی در نقل حوادث دوران کاکوییان در یزد نیز دچار حوادث اشتباهات فراوانی شده است.
2. علاء‌الدوله امیرعلی بن فرامرز (پس از 455- 488 ق / 1063-1095 م). او القاب دیگری همچون عضدالدین و شمس‌الملوک نیز داشت و چون ادب‌پرور و شعرشناس بود، همواره دانشمندان و سرایندگان پارسی زبان را حمایت و تشویق می‌کرد و گروهی از شاعران همچون امیر معزّی در قصاید خود او را ستوده‌اند. ظاهراً زامباور با استناد به اینکه مآخذ کهن‌تر، از حوادث یزد میان سالهای 455 تا 469 ق / 1063 تا 1076 م سخن نرانده‌اند، به اشتباه، آغاز فرمانروایی علاء‌الدوله را در 469 ق / 1076 م دانسته است (ص 328).
علاء‌الدوله همچون پدر راه اطاعت از پادشاهان سلجوقی می‌سپرد و بعضی از اوقات در اردوی آنان به سر می‌برد. او در 469 ق / 1076 م ارسلان خاتون ــ دختر چغری‌بیک برادر طغرل و عمّه ملکشاه سلجوقی ــ را که پیش از آن در نکاح قائم خلیفۀ عباسی بود، پس از مرگ قائم به عقد ازدواج خویش درآورد. ارسلان خاتون زنی دانشمند و متصّف به صفات پسندیده بود. غفاری او را زنی فاضل و فیلسوف و صاحب کتابی به نام نتیجة ‌التوحید دانسته است (ص 82). این زن در دوران اقامت در یزد آثار خیری از خود بر جای گذاشت و کاریزها و مزارعی احداث کرد. گفته‌اند که او روزی دوبار دعوت عام داشت و در دستگیری از نیازمندان کوشا بود (بنداری،60؛ غفاری، 82؛ صفا، 2 / 39). بنداری، ارسلان خاتون را دختر داوود بیک، برادر دیگر طغرل دانسته (ص 60) و قول او را ابن اثیر نیز مورد تأیید قرار داده است (1 / 105). ولی امیر معزّی که هم سلجوقیان و هم کاکوییان یزد را مدح کرده، صریحاً او را منتسب به چغری بیک دانسته است. ارسلان خاتون سرانجام در یزد درگذشت و در مدرسۀ دو مناره به خاک سپرده شد (کاتب، 60، 63). امیرعلی از او صاحب فرزندانی شد که دو تن از آنان گرشاسب و فرامرز) پس از پدر به ترتیب بر یزد فرمان راندند (کاتب، 62؛ مستوفی بافقی، 1 / 80). در حوادثی که پس از مرگ ملکشاه روی داد، امیرعلی بن فرامرز جانب تتش بن الب ارسلان را گرفت و سرانجام در جنگی که در 488 ق / 1095 م میان تتش و برکیارق بن ملکشاه درگرفت، تتش و امیرعلی هر دو به هلاکت رسیدند. این نبرد در بیابان میان ساوه و ری روی داد (مجمل ‌التواریخ و القصص، 409؛ابن اثیر، 10 / 244-245؛ قزوینی، 170؛ صفا، 2 / 39). پیکر امیرعلی را فرزندش گرشاسب به یزد آورد و در مدرسۀ دو مناره به خاک سپرد (جعفری، 37). امیرعلی از امیران دانش‌دوست و دانش‌پرور بود. به گفتۀ نظامی عروضی وی از حامیان اصلی امیر معزّی در دربار ملکشاه سلجوقی بوده است. او هنگامی که در دربار سلجوقیان به سر می‌برد این شاعر را به شاه معرفی کرد و وسایل پیشرفت او را آماده ساخت (صص 40-43). امیر معزّی چند بار در ضمن قصاید خود این امیر را ستوده و از نیکیهای او یاد کرده است (صص 472، 482-483). افضل کرمانی نیز از دانش‌دوستی و حمایت او از بزرگان و فاضلان معاصر، و دعوت او از آنان به شهر یزد یاد کرده و وی را ستوده است (صص 159-160).
3. علاء‌الدوله ابوکالیجار گرشاسب‌بن علاء‌الدوله امیرعلی (488- پس از 513 ق / 1095- 1119 م). او گرشاسب دوم و مشهور به امیر خاصبک بود که پس از کشته شدن پدرش، از سوی سلجوقیان، به فرمانروایی یزد برگزیده شد (جعفری، 37). گرشاسب اندکی پس از آنکه به فرمانروایی رسید، یکی از دختران ملکشاه سلجوقی را که خواهر تنی سلطان محمد و سنجر سلجوقی بود به عقد نکاح خود درآورد و بدین‌ترتیب رابطۀ او با سلجوقیان استحکام بیش‌تری یافت. بر اثر درگیریهایی که میان گروههای مختلف دودمان سلجوقیان وجود داشت، سلطان محمودبن محمدبن ملکشاه سلجوقی،گرشاسب را از فرمانروایی یزد برکنار کرد، لیکن وی در دستۀ طرفداران سنجر درآمد و همو بود که سنجر را در 513 ق / 1119 م به پیکار با سلطان محمود برانگیخت (ابن اثیر، 10551-552؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، 49-50). این جنگ در 12 جمادی‌الاول 513 ق / 22 اوت 1119 م در نزدیکی ساوه روی داد و علاء‌الدوله نیز در رکاب سنجر بود (اقبال، وزارت در عهد سلاطین سلجوقی، 247، 266). از حوادث دیگر دوران زندگی او، همراهی وی با سلطان محمدبن ملکشاه در سفر بغداد است. سلطان محمد در 501 ق / 1107 م با گروهی از سپاهیان خود به جانب بغداد رفت. علاء‌الدوله گرشاسب نیز در بین راه به او پیوست. به گفتۀ ابن‌اثیر، در جنگی که میان سلطان محمد با سپاهیان بغداد صورت گرفت، سپاهیان سلجوقی پیروز گردیدند (10 / 446-447). براساس نوشتۀ مجمل ‌التواریخ و القصص محمودبن محمدبن ملکشاه که در 511 ق / 1117 م بر تخت نشست، در 513 ق / 1119 م با ملک مسعود که از سوی محمدبن ملکشاه فرمانروایی موصل و شام داشت، نبرد کرد. این جنگ در حوالی همدان در 18 ربیع‌الاول 513 ق / اول ژوئیه 1119 م روی داد و ملک مسعود دستگیر شد. 3 روز پس از دستگیری او به فرمان سلطان محمود، امیر علاء‌الدوله را که ظاهراً در اردوی او می‌زیسته دستگیر کردند و در قلعۀ فرزین زندانی ساختند، اما او در رجب همین سال از آنجا گریخت و به خراسان رفت (صص 413-414). به گفتۀ ابن فوطی، گرشاسب در سالهای پس از 520 ق / 1126 م به طبس هجوم برد و در این میان شیخ محمدبن ناصر یزدی را که از جملۀ دانشمندان آن عصر بود، گرفتار ساخت و عاقبت او را کشت و در بیابان طبس به خاک سپرد (4 / 1072). اگر گفتۀ او را درست بدانیم، بایستی گرشاسب تا این سالها زنده بوده باشد. به احتمال دیگر این واقعه در زمان برادر او فرامرز روی داده است. روایت مآخذ دیگر در مورد پایان زندگی گرشاسب مبهم است. علاء‌الدوله گرشاسب فرمانروایی دانش‌دوست و مشوق اهل علم بوده است. او گروهی از دانشمندان را در دستگاه خود گرد آورده بود و به تشویق او کتابهایی تألیف گردید. از‌جمله شهمردان بن ابی‌الخیر، از دانشوران اواخر سدۀ 5 ق / اواخر سدۀ 11 م کتاب نزهت‌نامۀ علائی را به سبک دانشنامۀ علائی ابن‌سینا به نام او نوشت. این کتاب در دانشهای گوناگون و همانند کتب دائرة‌المعارف و از آثار ارزشمند نثر کهن فارسی است.
4. فرامرزبن علاء‌الدوله امیرعلی (پس از 513-536 ق / 1119-1141 م). منابع تاریخی آشکارا از حوادثی که پس از 513 ق / 1119 م بر یزد گذشته یاد نمی‌کنند. برخی از این منابع گفته‌اند که پس از مرگ گرشاسب، سنجر یزد را به دختر او داد و رکن‌الدّین سام بن لنگر را به اتابکی آنان برگزید (جعفری، 39)، اما این روایت معتبر نیست و همین نویسنده خود کمی پیش از آن، مطلب را به صورتی دیگر آورده است (همو، 38). ولی با تطبیق حوادث زندگی گرشاسب با حوادث روزگار جانشین وی، می‌توان به این نتیجه رسید که پس از گرشاسب، فرامرزبن امیرعلی، برادرش، که در دستگاه سنجر می‌زیست به فرمانروایی یزد منصوب گردیده است. این امیر را ابوالحسن علی‌بن زید بیهقی در 516 ق / 1122 م در خراسان دیده و شرحی دربارۀ او به دست داده و دانش و دین‌پروری وی را ستوده است. به گفتۀ او علاء‌الدوله فرامرز در حکمت و فلسفۀ یونان دست داشته و با عمر خیام ملاقات کرده و با وی دربارۀ اعتراضات ابوالبرکات بغدادی بر ابن‌سینا مباحثه کرده است. پس از آن بیهقی گوشه‌ای از سخنان حکیمانۀ او را از کتاب مُهجَة ‌التوحید وی نقل کرده است (تتمه صوان الحکمه، 110-111، درة ‌الاخبار، 70-71؛ شهرزوری، 393-394). مادر فرامرز، ارسلان خاتون عمۀ ملکشاه بود و خود نیز یکی از دختر عموهای سلطان سنجر را به زنی گرفت (مستوفی بافقی، 1 / 82). این امیر در 516 ق / 1122 م به هنگام فرمانروایی بر یزد، در اردوی سلطان سنجر به سر می‌برده است. به گفتۀ ابوالحسن بیهقی در همین سال او خواجه احمدبن حسین داری را با خود به بلخ برد و عالمِ یاد شده در این شهر بدرود زندگی گفت ( تاریخ بیهق، 388). فرامرز با ارسلان ‌شاه بن کرمانشاه بن قاورد، از فرمانروایان سلسلۀ آل‌قاورد کرمان که از 495-537 ق / 1102-1142 م بر این شهر فرمانروایی می‌کرد، مراوده‌هایی داشت. محمدبن ابراهیم اشاره می‌کند که در اواخر عهد ارسلان شاه امیرعلی بن فرامرز به کرمان آمد و خواستگار دختر وی شد (ص 34). سال این حادثه با حوادث دوران امیرعلی تطبیق نمی‌کند و بدیهی است که اگر این خواستگاری انجام شده باشد، باید از سوی همین فرامرز بن امیرعلی بوده باشد.
امیر فرامرز بن امیرعلی در 536 ق / 1141 م به یاری سلطان سنجر، که به نبرد با قراختاییان می‌رفت، شتافت. در این جنگ سنجر به سختی شکست یافت، فرامرز نیز در آن گیرودار به قتل رسید (536 ق / 1141 م) و چون پسری از خود نداشت، سنجر یزد را به دختران او داد و یکی از امیران لشکرش را اتابک آنان کرد. از این پس آل کاکویه در این شهر منقرض شدند و به جای آنان، پس از چند سال، اتابکان یزد به قدرت دست یافتند (جعفری، 38؛ کاتب، 65-66؛ مستوفی بافقی، 1 / 82-83؛ غفاری، 82). فرامرز در آبادانی شهر یزد کوشا بود، چنانکه قناتی در این شهر حفر کرد و دهی در نزدیکی ابرند آباد احداث نمود که آن را گرد فرامرز می‌گفتند. کاتب، نام این ده را «کیفرامرز» یاد کرده (ص 64) و مستوفی بافقی «کفرامرز» ضبط کرده است (1 / 82). این آبادی را امروزه «کِفله ‌مرز» می‌گویند (افشار، 2 / 43). چنانکه گفته شد فرامرز بن امیر علی کتابی به نام مهجة ‌التوحید نوشته بوده است. حاج خلیفه نام این کتاب را به دو صورت بهجة ‌التّوحید و مهجة ‌التّوحید آورده است (1 / 258، 2 / 1912). این کتاب ظاهراً باید همان کتابی باشد که غفاری آن را با عنوان نتیجة ‌التوحید به مادر او، ارسلان خاتون، منتسب داشته است (ص 82).

آثار، عمارات و بناهای آل کاکویه در یزد

فرمانروایان این دودمان پس از استقرار در یزد در آبادانی شهر و اطراف آن بسیار کوشیدند، چنانکه یزد در این دوره از رونق و آبادانی، نمونه‌ای کوچک از شیراز عهد عضدالدّوله بود.
ظهیرالدوله فرامرز نخستین فرمانروای این سلسله، پس از ورود به یزد برای خود کاخی عالی ساخت و 4 تن از سرهنگان او، بارویی گرد شهر کشیدند و 4 دروازه با درهای آهنین بر آن نهادند. یکی از درهای دروازۀ حظیره که آنان ساخته‌اند، اکنون بر جای مانده و نام امیر مسعود بهشتی، امیر مظفر ابویعقوب بدر و اسحاق فرزندان ینال بر آن منقوش است (مجدزاده صهبا، 74-77؛ جعفری، 35-36) دیگر نزدیکان فرامرز نیز هر یک بنائی در شهر برافراشتند، یکی از سرهنگان او در محلۀ سرریگ مدرسه‌ای ساخت، ابویعقوب قناتی حفر کرد و بناهایی در آن محل برآورد و آنجا را آبادان کرد و نام «یعقوبی» بر آن نهاد (جعفری، 36؛ کاتب، 61؛ مستوفی بافقی، 1 / 77). گرشاسب بن امیرعلی در یزد مسجد جمعه‌ای بنا کرد و در کنار آن کتابخانه و جماعتخانه‌ای ساخت و نهر آب در آن جاری کرد (جعفری، 37، 94؛ کاتب، 114). از آثار دیگر گرشاسب باغ گرشاسبی است که در محلۀ اهرستان قرار داشته و آب تفت در بیرون و اندرون آن جاری بوده است. شاه یحیی مظفری، ساباطی در این باغ ساخت (جعفری، 168؛ کاتب، 202-203؛ مستوفی بافقی، 82). برخی از ابنیه که فرمانروایان این دودمان ساخته‌اند، اکنون نیز بر جای است، از‌جمله: قدمگاه مجموعه بنایی است واقع در کنار جادۀ تفت به ده شیر و در مرکز فراشاه. مردم آن را قدمگاه حضرت رضا (ع) می‌دانند. این بنا با توجه به کتیبه‌ای سنگی که در محراب آن نصب گردیده در 512 ق / 1118 م به دستور گرشاسب ابن علی ساخته شده است. اصل این بنا چهار ضلعی است و هر ضلع از داخل 8 متر است. در سنگ منقوش بر آن چنین آمده است: «امر بعمارة هذا المسجد المعروف بمشهد علی بن موسی الرّضی علیهما السلام العبد المذنب الفقیر الی رحمة الله تعالی گرشاسب بن علی بن فرامرز بن علاء‌الدوله تقبل ‌الله منه فی شهور سنة اثنی عشرة و خمس مائة» (افشار، 1 / 382-384). آبادی گرد فرامرز را که فرامرز بن امیرعلی بنا کرده نیز امروز بر جای است و نام آن «کفله مرز» است (همو، 2 / 43-44). ده یعقوبی که آن را ابویعقوب، سرهنگ فرامرز بنیاد نهاده بود اکنون با گسترش شهر یزد جزو محلات داخل شهر شده است (همو، 2 / 74). آثار دیگری نیز از مجموعۀ عمارات گرشاسب‌ بن امیرعلی بر جای مانده که افشار فهرست آنها را به دست داده است (2 / 111-1114). مدرسۀ دو مناره نیز که از مستحدثات کاکوییان یزد بوده تا چندی پیش بر جای بوده است.

مآخذ

ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، 1982 م، 9 / فهرست،10 / 25، 244-245، 447، 551-552؛ ابن اسفندیار، بهاء‌الدین، تاریخ طبرستان، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1320 ش؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، حیدرآباد دکن، 1359 ق؛ ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر؛ ابن فوطی، عبدالرزاق بن احمد، تلخیص مجمع الآداب، به کوشش مصطفی جواد، قاهره، ج 4، بخش 2 و 3؛ ابن قفطی، جمال‌الدین علی، اخبار العلماء، مصر، 1326 ق؛ افشار، ایرج، یادگارهای یزد، تهران، 1348 ش؛ افضل‌الدین کرمانی، ابوحامد احمد، عقدالعلی للموقف ‌الاعلی، به کوشش علی محمد عامری، تهران، 1356 ش؛ اقبال، عباس، تاریخ ایران، تهران، 1362 ش؛ همو، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و یحیی ذکاء، تهران، 1338 ش؛ امیر معزی، محمدبن عبدالملک، دیوان، به کوشش ناصر هیری، تهران، 1362 ش؛ باسورث، کلیفورد ادموند، «دورۀ اول غزنوی»، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1363 ش، ج 4؛ بوسه، هربرت، «ایران در عصر آل بویه»، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه؛ بنداری، فتح بن علی، تاریخ سلسلۀ سلجوقی، ترجمۀ محمدحسین جلیلی، تهران، 1356 ش؛ بیهقی، ابوالحسن علی بن زید، تاریخ بیهق، به کوشش قاری سید کلیم‌ اللّٰه حسینی، حیدرآباد دکن، 1968 م، صص 385- 388؛ همو، تتمة صوان الحکمة، لاهور، 1351 ق؛ همو، درة ‌الاخبار و لمعة ‌الانوار، ترجمۀ ناصرالدین منتخب‌الدین منشی یزدی، تهران، 1318 ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علی اکبر فیاض، تهران، 1324 ش، فهرست؛ جعفری، جعفربن محمد، تاریخ یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1343 ش، صص 94-95، 181، 211، 216، 217- 218؛ حاجی خلیفه، کشف ‌الظنون، استانبول، 1941 م، ج 1 و 2؛ حسینی، صدرالدین بن علی، اخبار الدولة السلجوقیة، به کوشش ضیاء‌الدین بونیاتوف، مسکو، 1980 م؛ خواندمیر، غیاث‌الدین بن همام، حبیب ‌السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1333 ش؛ زامباور، نسب‌نامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمدجواد مشکور، تهران، 1356 ش، صص 328- 329؛ شهرزوری، شمس‌الدین محمد، نزهة ‌الارواح و روضة ‌الافراح، ترجمۀ مقصود علی تبریزی، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و محمدسرور مولائی، تهران، 1365 ش؛ شهمردان بن ابی‌الخیر، نزهت‌نامۀ علائی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش، مقدمه؛ شیخ علی گیلانی، تاریخ مازندران، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1352 ش؛ صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1363 ش؛ عتبی، محمدبن عبدالجبار، تاریخ یمینی، ترجمۀ ابوالشرف ناصح بن ظفر جرفادقانی، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1345 ش؛ عنصرالمعالی، کیکاووس بن اسکندر، قابوس‌نامه، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1362 ش؛ غفاری، قاضی احمد، تاریخ جهان‌آراء، تهران، 1343 ش؛ قزوینی، محمد، تعلیقات بر چهار مقالۀ نظام عروضی، لیدن، 1910 م؛ کاتب، احمدبن حسین، تاریخ جدید یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1357 ش؛ گردیزی، عبدالحی، تاریخ، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛ لین پول، استانلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمۀ عباس اقبال، تهران، 1363ش؛ مادلونگ، «سلسله‌های کوچک شمال ایران»، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1363 ش؛ مافروخی، مفضل بن سعد، محاسن اصفهان، به کوشش جلال‌الدین تهرانی، تهران، 1312 ش؛ مایلز، سی، «سکه‌شناسی»، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1363 ش؛ مجدزادۀ صهبا، جواد، «دروازه‌های نهصد و سی ‌ساله»، س 1، شم‍ ‍3،آبان 1323 ش؛ مجمل ‌التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش، صص 398، 407- 409، 412-414؛ محمدبن ابراهیم، سلجوقیان و غز در کرمان، به کوشش محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، 1443 ش، مقدمه؛ مستوفی، حمداللّٰه، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی تهران، 1362 ش، ص 499؛ مستوفی بافقی، محمد مفید، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1342 ش، 1 / 43-44، 76-83؛ نظامی عروضی، چهار مقاله، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1910؛ همو، همان، به کوشش محمد معین، تهران، 1333 ش؛ هندوشاه نخجوانی، تجارب ‌السلف، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1313 ش؛ یاقوت، معجم ‌البلدان، به کوشش فردیناند ووستنفلد، لایپزیک، 1866-1870 م، ج 3؛ نیز:

Bosworth, C., E., »Dailamĭs in Central Iran: the Kākuyids at Jibāl and Yazd«, Journal of Persian Studies, 1970, VIII.

صادق سجادی ـ سیدعلی آل‌داود

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: