صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / آل صاعد /

فهرست مطالب

آل صاعد


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 24 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

9. ابوالقاسم صاعدی منصوربن اسماعیل‌بن صاعدبن محمد (د 30 ربیع‌الاول 490 ق / 17 مارس 1097 م). وی حدیث را از یاران اصم و از نیایش قاضی صاعد فراگرفت. چندی به نیابت از سوی پدر منصب قضاوت داشت و سپس خود قاضی‌القضات شد. مدتها مفتی مذهب حنفی بود و در مذهب تعصب می‌ورزید. فارسی شرح آثار طحاوی و برخی کتب دیگر را از او فراگرفته است (ص 673). ابن ابی‌الوفاء به اشتباه تاریخ وفات او را 470 ق / 1077 م یاد کرده است (2 / 182).
10. ابوالفتح صاعدی عبدالملک بن عبیدالله بن صاعد (د 6 جمادی‌الثانی 501 ق / 22 ژانویه 1108 م). وی نوۀ قاضی صاعد و از فقهای برجستۀ این خاندان بود و از قاضی‌القضات ابومحمد عبدالله ابن حسین نیای مادریش روایت می‌کرد. او در سالخوردگی درگذشت (ابن ابی‌الوفاء، 1 / 331؛ فارسی،508).
11. ابوالعلاء صاعدبن محمدبن عبدالرحمن بخاری اصفهانی (448-502 ق / 1056- 1109 م). وی قاضی اصفهان و از مردم آن شهر و مشهور به ابن راسمندی بود. او را جدّ قضات صاعدی در اصفهان دانسته‌اند. ابوالعلاء حدیث را از علی‌بن عبدالله خطیبی آموخت و همراه او به زیارت مکه رفت. در این سفر او و همراهانش به دست عربهای بادیه اسیر شدند و 7 ماه در اسارت آنان بودند تا آنکه نظام‌الملک از این حادثه آگاه شد و 700 دینار از طریق خلیفةالقائم برای آن بادیه‌نشینان فرستاد تا آنان را آزاد سازند. ابوالعلاء پس از آزادی و زیارت کعبه به بغداد آمد و از آنجا به اصفهان برگشت و قضای آن شهر را به جای اسماعیل‌بن علی‌بن عبدالله خطیبی بر عهده گرفت (لکنوی، 83-84).
به روایت ابن ابی‌الوفاء او در دوران خود در میان همگنانش به دیانت و پرهیزگاری و پاکدامنی شهره بود (1 / 262). فصیحی خوافی تولد او را روز پنجشنبه 22 محرم 448 ق / 12 آوریل 1056 م ضبط کرده و قتلش را روز عید فطر 502 ق / 1109 م به دست یکی از باطنیان، در مسجد جامع اصفهان دانسته است (2 / 216). ابن اثیر این حادثه را یک بار ذیل وقایع سال 499 ق / 1106 م (10 / 415) و بار دیگر ذیل حوادث سال 502 ق / 1109 آورده، با این تفاوت که در این بار ابوالعلاء را قاضی نیشابور خوانده است. با توجه به آنچه ابن اثیر ضمن شرح رویدادهای سال 502 ق / 1109 م دربارۀ ازدواج خلیفه‌المستظهر با دختر ملکشاه سلجوقی آورده و گفته است که خطبۀ نکاح میان آنان را قاضی ابوالعلاء صاعدبن محمد خواند (10 / 471، 472)، باید روایتِ ذیل 499 ق را نادرست دانست، به‌ویژه آنکه سخن فصیحی نیز روایت دوم ابن اثیر را تأیید می‌کند. بنابراین سخن ابن ابی‌الوفاء دربارۀ تاریخ هلاکت او (عید فطر 552 ق / 6 نوامبر 1157 م) نادرست می‌نماید.
12. ابوالعلاء صاعدی صاعدبن منصوربن اسماعیل‌بن صاعدبن محمد (د رمضان 506 ق / فوریه 1112 م)، از افراد برجستۀ این خاندان بود و سمت خطیبی نیشابور داشت قاضی خوارزم گردید (همو، 10 / 494). از پدر و نیا و سایر نزدیکانش حدیث شنید. نیز بسیاری از کتابهای اصول و مسند صحیحین را از پدرش آموخت. او از کسانی بود که حدیث بسیار شنید، اما کم روایت کرد. گفته‌اند که وی کتابی در مناقب ابوحنیفه و احادیث وی نوشته است.
13. ابوبکر صاعدی علی‌بن حسن بن اسماعیل‌‌بن صاعد (د 27- محرم 508 ق / 3 ژوئیه 1114 م). او حدیث را همراه برادرش ابوالفضل آموخت. از زندگانی وی آگاهی چندانی در دست نیست. به گفتۀ فارسی در آرامگاه دودمان صاعدی در نیشابور مدفون است (ص 596).
14. ابوالفضل صاعدی حسین‌بن حسن‌بن اسماعیل‌بن صاعد (د 23 جمادی‌الاول 511 ق / 22 سپتامبر 1117 م). وی منصب قضاوت داشت و حدیث را همراه برادرش ابوبکر آموخت. از ابوالحسین عبدالغافر و ابن مسرور و نیایش ابوالحسن اسماعیل صاعدی و گروهی دیگر از فقیهان و محدثان حدیث فراگرفت. سمعانی او را از استادان خود شمرده است. او در سالخوردگی درگذشت و در آرامگاه خانوادگی آل صاعد به خاک سپرده شد (ابن ‌ابی‌االوفاء، 1 / 208- 209).
15. ابوالعلاء صاعدبن سیاربن عبدالله‌بن ابراهیم (د 520 ق / 1126 م). وی حدیث را از ابواسماعیل عبدالله‌بن محمد انصاری و دیگران آموخت. صاعد در 509 ق / 1115 م حج گزارد و از آنجا به بغداد رفت و کتاب ترمذی را در آن شهر درس گفت و در جامع‌القصر بغداد مجلس املای حدیث برپا کرد. محمدبن ناصر و ابوالفرج بن کلیب از او حدیث روایت کرده‌اند (همو، 1 / 260).
16. ابوالمعالی صاعدی اسعد‌بن صاعدبن منصوربن اسماعیل‌بن صاعد. تنها فارسی از او یاد کرده است. ابوالمعالی حدیث را از پدر و نیایش فراگرفت و در دانش پایه‌ای بلند یافت و سخنوری ماهر و زبردست بود (صص 240، 241). تاریخ تولد و مرگ او معلوم نیست.
17. ابوسعد صاعدی محمدبن احمدبن محمدبن صاعدبن محمد (444-527 ق / 1052-1133 م). کنیۀ او را گاهی ابوسعید گفته‌اند. وی از پدر و عمویش حدیث شنید و قضاوت و ریاست نیشابور به وی داده شد و به شیخ‌الاسلام شهرت یافت. به‌سبب فضل و ثبات اندیشه‌اش فردی شایسته برای قضاوت بود. عمری دراز کرد و به گروه بسیاری حدیث آموخت (ابن ابی‌الوفاء، 2 / 22).
به روایت ابن اثیر در 488 ق / 1095 م آشوبهایی در نیشابور روی داد. امام الحرمین ابوالمعالی جوینی رئیس شافعیان و محمدبن احمد صاعدی پیشوای حنفیان بر ضد محمشاد رئیس کرامیان متحد شدند و بر او پیروز گشتند. مدارس کرامیان ویران گشت و گروهی از آنان و دیگر فرقه‌ها به هلاکت رسیدند (10 / 251).
18. ابوالعلاء صاعدی صاعدبن حسین بن حسن بن اسماعیل‌ بن صاعدبن محمد (د 5 شعبان 532 ق / 18 آوریل 1138 م). ابن اثیر نام او را به صورت صاعدبن حسین‌بن اسماعیل ضبط کرده و گفته است که او قضای نیشابور را پس از پسرعمویش ابوسعید به دست گرفت (11 / 66). سمعانی از او حدیث آموخته و از او در کتاب معجم‌الشیوخ یاد کرده است. ابوالعلاء در نیشابور درگذشت.
19. صاعدبن عبدالملک بن صاعد (مق‍ ‍549 ق / 1154 م). وی قاضی نیشابور بود و پس از اینکه غزان، سلطان سنجر سلجوقی را در خراسان شکست دادند و به نیشابور حمله بردند و گروه بسیاری از مردم این شهر را کشتند، او را نیز به همراه محمدبن یحیی فقیه شافعی به هلاکت رساندند. (ابن اثیر، 11 / 181-182). فصیحی با آنکه بیش‌تر اطلاعات خود را از ابن اثیر اخذ کرده، مرگ او را به اشتباه در 548 ق / 1153 م دانسته است (2 / 246-247).
20. ابو‌المغافر عزیز بن محمد بن احمد بن صاعد بن محمد صاعدی نیشابوری (481-551 ق / 1088-1156 م)، قاضی نیشابور بود. حدیث را از ابوبکر بن خلف و واحدی فراگرفت. سمعانی از او روایت نقل کرده است (ابن ابی‌الوفاء، 1 / 347).
21. ابوالقاسم منصور بن محمد بن احمد بن صاعد بن محمد (475-552 ق / 1082-1157 م). وی قاضی نیشابور بود و به «قاضی برهان» شهرت داشت. حدیث را از پدرش ابوسعد قاضی و نیایش ابونصر قاضی فراگرفت. وی مردی درستکار، باوقار، آرام، با‌مهابت و خوش‌رفتار بود و بیش‌تر اوقات را به عبادت و اعتکاف در جامع نیشابور می‌گذراند. سمعانی دوبار با او دیدار کرد: در 530 ق / 1136 م و 552 ق / 1157 م. ابوالقاسم در ربیع‌الثانی 552 ق / مۀ 1157 م درگذشت. پیکرش را در آرامگاه خانوادگی صاعدیان در نیشابور به خاک سپردند (ابن ابی‌الوفاء، 2 / 183-184؛ ابن اثیر، 11 / 228).
22. شرف‌الدین علی بن ابی‌القاسم منصور بن ابی‌سعد صاعدی (د رمضان 554 ق / سپتامبر 1159 م). به گفتۀ ابن‌اثیر، او قاضی نیشابور بود و در ری درگذشت و در آرامگاه محمدبن حسن شیبانی، یار ابوحنیفه، به خاک سپرده شد (11 / 253).
23. ابوالحسن صاعدی اسماعیل ‌بن صاعد بن منصور بن اسماعیل‌بن صاعد، او در دوران کودکی دانشهای دینی را از پدر فراگرفت. سپس از نیایش قاضی منصور و از عموی پدرش ابوعلی حسن بن اسماعیل‌بن صاعد و ابونصر احمدبن محمدبن صاعد و امام زین‌الاسلام ابوالقاسم و سید ابوالحسن محمدبن محمدبن زید حسنیِ ساکن در سمرقند حدیث شنید. از حوادث زندگانی او سفر به خراسان بود که نویسندگان بدان اشاره کرده‌اند (فارسی، 208؛ ابن ابی‌الوفاء، 1 / 152).
24. ابوسعد صاعدی یحیی بن عبدالملک بن عبداللّٰه بن صاعد. وی مردی فاضل بود و فقه و حدیث را نزد پدرش آموخت و پس از آن نزد دیگر دانشمندان دودمان خویش و بزرگان آن دوره درس خواند (فارسی، 748).
25. صاعدبن حسن بن محمدبن حسن. تنها فارسی از وی یادکرده و گفته است که او مردی دانشمند و متبحر بود و حدیثهای بسیار آموخت (ص 401).
26. ابوعبداللّٰه محمدبن فضل‌بن احمد صاعدی فراوی. به گفتۀ ابن ابی‌الوفاء او استاد عقیلی بوده است (2 / 107). وی کتاب لطائف ‌الاشارات فی حقائق ‌العبارات نوشتۀ جمال ‌الاسلام ابوالقاسم عبدالکریم بن هوازن قشیری (د 465 ق / 1072 م) را نزد پدرش فضل ابن احمد صاعدی فراگرفته است (مرکزی، میکروفیلمها، 1 / 372).
27. ابوالبرکات عبداللّٰه بن محمدبن فضل بن احمد بن احمدبن محمد صاعدی فراوی (سدۀ 6 ق / 12 م)، ملقب به صفی‌الدین. وی دانشمندی پاکدامن بود. علی‌بن ابی‌بکر بن عبدالجلیل فرغانی، صاحب کتاب الهدایة او را از استادان خود به شمار آورده است (ابن ابی‌الوفاء، 1 / 288- 289).
28. ابوالعلاء صاعدبن سیار بن محمدبن محمد هروی. وی از هرات بود و به حافظ ابوالعلاء شهرت داشت. عمرش را در فراگیری دانش گذراند. در هرات از بزرگان آن زمان احادیث بسیار شنید و مطالب فراوان نوشت. پس از آن کتابهای مسند را خواند و آنگاه به نیشابور رفت و در آنجا دانش خود را تکمیل کرد. در سالهای پس از آن به حج رفت و در راه سفر از بزرگان عراق و حجاز دانش آموخت و دیگر بار به نیشابور آمد و در آن شهر مجلس درس برپا کرد. سرانجام به هرات بازگشت و در آنجا به تربیت شاگردان و آموزش آنچه آموخته بود، پرداخت (فارسی، 405).
29. عمدة‌الدین فضل‌‌بن محمودبن صاعد سیاری (د 600 ق / 1204 م)، قاضی هرات بود. فصیحی نام او را عمدة‌الدین فضل سیاری نوشته، اما ابن اثیر از او به نام ساوی یاد کرده است (فصیحی، 2 / 279؛ ابن اثیر، 12 / 199).
30. صاعدبن فضل (د پس از 603 ق / 1206 م). وی پس از درگذشت پدر به جای او به‌عنوان قاضی هرات برگزیده شد (ابن‌اثیر، 12 / 199). همو در شرح رویدادهای سال 602 ق / 1205 م در هرات، از او یاد کرده و گفته است که وی و ابن‌زیاد فقیه از سوی اهالی شهر نامه‌ای به غیاث‌الدین غوری نوشتند و از او خواستند که والی جدیدی به جای ابن خرمیل برای هرات بفرستد. چون ابن‌خرمیل از این کار آگاه شد، قاضی صاعد و بزرگان شهر را خواست و با نرمی با آنان سخن گفت و فرمانبری خود را از غیاث‌الدین اعلام کرد و افزود که من مانع ورود لشکر خوارزمشاه شدم و می‌خواهم پیکی نزد غیاث‌الدین فرستم و دیگر بار اعلام وفاداری کنم. اما وی در نهان، خوارزمشاه را به هرات خواند. چون لشکریان او فرا رسیدند، ابن خرمیل با آنان دیدار کرد، آنان را به شهر درآورد، ابن‌زیاد فقیه را کور ساخت و قاضی صاعد را از شهر بیرون کرد (12 / 227- 228). یک سال پس از آن به فرمان خوارزمشاه قاضی صاعد را به شهر بازگرداندند، ولی ابن خرمیل همچنان آشوب‌انگیزی می‌کرد. وی به خوارزمشاه گفت: قاضی به غوریان گرایش دارد و خواهان دولت آنان است. در نتیجۀ این سعایت، به فرمان خوارزمشاه، قاضی صاعد را در قلعه زوزن زندانی کردند و صفی ابوبکربن محمد سرخسی را به جای او به قضاوت هرات برگماشتند (همو، 12 / 247).
31. رکن‌الدین ابوالعلاء صاعدبن مسعود (مق‍ ‍600 ق / 1204 م). وی نخستین فرد از صاعدیان اصفهان است که شهرتی فراوان کسب کرده است. از زمان شروع قدرت یافتن این خانواده در اصفهان و دستیابی آنان بر منصب قضاوت و ریاست حنفیان، آگاهی دقیقی در دست نیست، لیکن نام وی و فرزندش رکن‌الدین مسعود به این سبب که آنان در پاره‌ای از رویدادهای تاریخی آن دوران شرکت داشته و ممدوح دو سرایندۀ نام‌آور آن عهد یعنی جمال‌الدین عبدالرزاق و فرزندش کمال‌الدین اسماعیل بوده‌اند، بارها در متون تاریخی و ادبی این زمان آمده است. جمال‌الدین عبدالرزاق قصاید بسیار در ستایش او و وصف رویدادهای زندگانی‌اش سروده است. جمال‌‌الدین در 588 ق / 1192 م هنگامی که قضاوت و ریاست اصفهان در دست رکن‌الدین صاعد بود، درگذشت. فرزندش کمال‌الدین اسماعیل دربارۀ مرگ پدر چکامه‌ای سروده و حقوق پدر را به یاد رکن‌الدین آورده است. او نیز همانند پدر بیش از 30 قصیده در مدح رکن‌الدین صاعد پرداخته است.
در این زمان افزون‌بر حنفیان، شافعیان نیز در اصفهان بسیار بودند و ریاست آنان را آل خجند بر عهده داشتند. بیش‌تر اوقات میان پیروان این دو فرقه جنگ و خونریزی بود. گرچه کمال‌الدین چکامه‌هایی نیز در ستایش برخی از بزرگان آل خجند دارد، اما پیرو سرسخت صاعدیان بود و با اینکه آنان چند بار او را از خود راندند، وی با سرودن چکامه‌هایی، دیگر بار نظر آنان را به خود جلب کرد.
بنابر قراین تاریخی، چون نظام‌الملک و فرزندان وی شافعی بودند، در زمان چیرگی سلجوقیان بر اصفهان، مسجد جامع آن شهر در اختیار شافعیان بود، اما چون سلطان محمدبن محمودبن محمدبن ملکشاه سلجوقی به فرمانروایی رسید، لشکری به اصفهان فرستاد و فرمان داد که جامع شهر را از شافعیان بگیرند و به رکن‌الدین صاعد بدهند. پس از آن، وی در آن مسجد خطبه می‌خواند (راوندی، 18).
از رویدادهای زندگی قاضی رکن‌الدین در اصفهان، حملۀ دشمنان به خانۀ او در 585 ق / 1189 م بود. بر اثر تهاجم، خانۀ وی به آتش کشیده شد و ویران گردید. کمال‌الدین اسماعیل این حادثه را در چکامه‌ای نقل کرده و در ضمن آن به دلداری او پرداخته است.
رکن‌الدین پس از آنکه خانه‌اش یک بار دیگر مورد هجوم قرار گرفت، گریخت و به عزالدین یحیی پناه برد. از قصیده‌ای که کمال‌الدین به همین مناسبت سروده، چنین برمی‌آید که رکن‌الدین صاعد در پی این رویدادها مدتی از اصفهان کوچ کرده و پسر او محمود نیز زندانی شده است. بنابر آنچه از اشعار کمال‌الدین بر‌می‌آید، رکن‌الدین صاعد سرانجام در سال 600 ق / 1204 م با تیری که از شست دشمنانش رها شد، به هلاکت رسید (ص 410-414).
32. رکن‌الدین مسعودبن صاعدبن مسعود (مق‍ پس از 625 ق / 1228 م)، پس از پدر قضاوت اصفهان یافت. در دوران او رویدادهای گوناگونی در این شهر اتفاق افتاد. شافعیان به ریاست آل خجند قدرت یافتند و درگیریهای فراوانی میان آنان و آل صاعد رخ داد. در 619 ق / 1222 م که رکن‌الدین در اصفهان ریاست داشت، یکی از پسران سلطان محمد خوارزمشاه به نام رکن‌الدین غورسانجی با لشکریان خود به همراه صدرالدین خجندی و گروه وی بر محلۀ جوباره که قاضی رکن‌الدین و حنفیان در آنجا مسکن داشتند، هجوم بردند و بسیاری را کشتند و خانه‌های آنان را ویران کردند. رکن‌الدین به شیراز گریخت و به اتابک سعد زنگی پناه برد. این حمله، خشم اصفهانیان را برانگیخت و چون ستم رکن‌الدین غورسانجی و سپاهیان او از اندازه درگذشت، مردم اصفهان بر آنان تاختند و گروهی را کشتند. بدین‌سبب غورسانجی به تنگ آمد و به ری رفت.
قاضی رکن‌الدین مسعود در اوایل این درگیریها جانب سلطان غیاث‌الدین ملقب به پیرشاه را نگه می‌داشت و به این دلیل با صدرالدین خجندی که هوادار خوارزمشاهیان بود، درگیری داشت (نسوی، 94-95، 100؛ اقبال، تاریخ مغول، 113؛ همو، مجموعه مقالات، 298). گذشته از این، در این زمان یک بار میان حنفیان و شافعیان اصفهان آشتی برقرار گشت، و چنانکه یکی از قصاید کمال‌الدین اسماعیل حکایت دارد، این پیمان آشتی میا رکن‌الدین مسعود صاعدی و صدرالدین عمر خجندی بسته شد.
رکن‌الدین مسعود را شاعران مشهوری همچون جمال‌الدین عبدالرزاق، کمال‌الدین اسماعیل و رفیع لبنانی ستوده‌اند. کمال‌الدین در مجموع بیش از 30 چکامه در ستایش او سروده که از لابه‌لای آنها می‌توان به وقایع تاریخی آن دوران دست یافت. از جملۀ آنها قصیده‌ای است که برای رکن‌الدین به خوارزم فرستاده و در آن رویدادهای ناگواری را که در طی مسافرت او مردم شهر دیده‌اند، بر شمرده است (صص 261-263). همچنین، پس از اینکه او از این سفر بازگشت، چکامه‌ای سروده و به رویدادهای خونین اصفهان اشاره کرده است (همو، 252-261).
دربارۀ پایان زندگانی رکن‌الدین مسعود آگاهی دقیقی در دست نیست. به گفتۀ نسوی زیدری، در 23 رمضان 625 ق / 26 اوت 1228 م پس از هزیمت سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه و بی‌تکلیف ماندن امر سلطنت، اهالی اصفهان قصد دست‌درازی به زنان خوارزمی و غارت اموال آنان را داشتند. قاضی رکن‌الدین میانجیگری کرد وتا روز عید فطر مهلت خواست تا خبری از جلال‌الدین خوارزمشاه به دست آید، و چنانچه تا آن روز خبری از او نرسید، اتابک یغان طایسی را بر تخت نشانند، اما روز عید چون مردم به نمازگاه آمدند، ناگاه جلال‌الدین فرارسید و به نماز ایستاد (صص 171-172). پس از این تاریخ، حوادث زندگانی رکن‌الدین چندان روشن نیست. ظاهراً او از ترس هجوم سپاهیان مغول از اصفهان گریخت و به یکی از قلعه‌های فیروزکوه پناه برد، ولی مغولان پس از 6 ماه برآنجا دست یافتند و او را کشتند (اقبال، تاریخ مغول، 113). کمال‌الدین اسماعیل که در 635 ق / 1237 م در حملۀ مغول به اصفهان کشته شد، ترکیب‌بندی در سوگ او سروده و وی را شهید و مقتول خوانده است (صص 426- 428). بنابراین، هلاکت او را باید میان 625-635 ق / 1228-1237 م دانست.
جریان تازش سپاهیان مغول به اصفهان و ویرانی شهر و کشتار مردم، در زمان جانشینان رکن‌الدین مسعود اتفاق افتاد. در این هنگام جدال همیشگی میان حنفیان و شافعیان به بالاترین حد خود رسیده بود. اصفهان که تا 633 ق / 1235 م از دستبرد سپاهیان مغول در امان مانده بود، به تصرف آنان درآمد. به گفتۀ ابن ‌ابی‌الحدید، در این سال شافعیان برای اینکه یکباره خود را از شر حنفیان رهایی بخشند، به سپاهیان مغول که در این زمان زیر فرمان اوکتای قاآن بودند، توسل جستند. پیشنهاد آنان به آگاهی اوکتای قاآن رسید. او فرمان داد که گروهی از لشکریان مغول به اصفهان فرستاده شوند. آنان با سپاهی که جرماغون فرمانده اردوی مغول در آذربایجان در اختیارشان گذاشته بود، بر اصفهان تاختند. هنگامی که مغولان شهر را در محاصره داشتند، این دو دسته در داخل به جان هم افتادند. سرانجام شافعیان به این امید که خود از کشتار مغول جان به‌در می‌برند، دروازه‌های شهر را به روی آنان گشودند، لیکن سپاهیان مغول کشتار را از شافعیان آغاز کردند و پس از آن حنفیان و و دیگر مردم شهر را به هلاکت رساندند و زنان را به اسیری گرفتند و اموال مردم را تاراج کردند و اصفهان بر اثر این هجوم به کلی ویران گردید (ابن ابی‌الحدید، 7 / 237-240؛ اقبال، مجموعۀ مقالات، 299-301).
33. قاضی صاعد (زنده در 789 ق / 1387 م). نام او را یک‌بار حافظ ابرو در ضمن رویدادهای سال 789 ق / 1378 م یاد کرده است. به گفتۀ او در بهار این سال امیر مظفر کاشی که از سوی زین‌العابدین فرزند شاه شجاع در اصفهان فرمانروا بود، برای اظهار بندگی و فرمانبری، قاضی صاعد را به نزد امیر تیمور گورکان فرستاد و از وی امان خواست (حافظ ابرو، 288).
34. قاضی نظام‌الدین احمد صاعدی (مق‍ ‍815 ق / 1413 م). نام او نخستین‌بار در رویدادهای سال 810 ق / 1407 م به میان آمده است. به روایت روملو، در این سال میرزا پیر محمد جهانگیر تیموری با سپاهی انبوه به سوی اصفهان شتافت. میرزا رستم و میرزا اسکندر به کمک قاضی احمد صاعدی به مقابلۀ او رفتند. قاضی در میان لشکر جای گرفت، اما وی و متحدانش در این نبرد شکست خوردند. پیرمحمد فرمانروایی اصفهان را به فرزندش عمر شیخ تفویض کرد (ص 41). قاضی احمد در 812 ق / 1409 م هنگامی که امیرزاده رستم بهادر از خراسان به اصفهان آمد، همراه دیگر بزرگان آن شهر به پیشواز او شتافت. فصیحی که این آگاهی را به دست داده، یک‌بار آن را ذیل رویدادهای سال 810 ق / 1407 م و دیگر بار ذیل حوادث سال 812 ق / 1409 م یاد کرده است. در همین سال قاضی احمد به فرمان قرایوسف ترکمان با گروهی دیگر مأموریت یافت که عراق و فارس را تسخیر کند و بر قلمرو فرمانروایی او بیفزاید. در جنگهایی که در این راستا رخ داد، قاضی احمد پایداری بسیار کرد، اما نتیجه‌ای نگرفت (همو، 57- 58). میرزا رستم در 815 ق / 1413 م دیگر‌ بار به اصفهان آمد و دوماه در آنجا اقامت گزید. در همین سفر به فرمان او قاضی احمد صاعدی را به این سبب که فرمانهای او را گردن نمی‌نهاد، روز عید قربان 815 ق / 13 مارس 1413 م به هلاکت رساندند. قتل او موجب شورشهایی در میان مردم اصفهان شد (همو، 81).

مآخذ

آوی، حسین‌ بن محمد، ترجمۀ محاسن اصفهان، به کوشش عباس اقبال، تهران، 1328 ش، صص 30-31؛ ابن ابی‌الحدید، عزالدین، شرح نهج‌البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت؛ ابن ابی‌الوفاء محیی‌الدین، الجواهر المضیئة، حیدرآباد دکن، 1332 ق، 1 / 190، 213، 363؛ ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، 1402 ق؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، منتظم، حیدرآباد دکن، 1359 ق؛ ابن قطلوبغا، زین‌الدین، تاج ‌التراجم، بغداد، 1962 م، ص 83؛ اقبال، عباس، تاریخ مغول، تهران، 1341 ش، صص 532-533؛ همو، مجموعۀ مقالات، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1350 ش؛ باخرزی، علی‌بن حسن، دمیة ‌‌القصر، به کوشش محمد تونجی، بیروت، 1392 ق، 2 / 893-894؛ باسورث، کلیفورد ادموند، تاریخ غزنویان، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1362 ش، 1 / 190-191؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علی‌اکبر فیاض تهران، 1324 ش؛ همو، همان، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 2 / 921، 960-963؛ بیهقی، ابوالحسن علی بن زید، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1317 ش، جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی، دیوان اشعار، به کوشش وحید دستگردی، تهران، 1320 ش، جم‍ ‍؛ حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع‌‌التواریخ، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، 1350 ش؛ خطیب بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد، بیروت؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة‌ الشعرا؛ به کوشش ادوارد براون، لیدن، 1318 ق، صص 148- 149، 170-171؛ ذهبی، محمدبن احمد، تذکرة ‌الحفاظ، بیروت، 3 / 1102-1103، 1194؛ همو، العبر، به کوشش محمد سعیدبن بسیونی زغلول، بیروت، 1405 ق، 2 / 344؛ راوندی، محمدبن علی، راحة‌الصدور، به کوشش محمد اقبال، لیدن، 1921 م، صص 41، 374، 496؛ روملو، حسن بیک، احسن ‌التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1349 ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، 1382 ق، 1 / 207؛ صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1363 ش، 2 / 61، 731-732، 846، 871-872؛ عتبی، ابونصر، تاریخ یمینی، ترجمۀ ناصح‌بن ظفر جرفادقانی، به کوشش جعفر شعار، تهران، 1357 ش، صص 392-401؛ فارسی، عبدالغافر، تاریخ نیشابور، به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، 1362 ش، صص 280، 743-744، 746؛ فصیحی خوافی، احمدبن جلال‌الدین، مجمل، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1340، 1341ش، 2 / 67، 231، 234، 249-251، 279-280، 3 / 184، 197؛ کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی، دیوان اشعار، به کوشش حسین بحر‌العلومی، تهران، 1348 ش، جم‍ ؛ لکنوی، محمد عبدالحی، الفوائد البهیة، بیروت، 1324 ق، صص 34-35؛ محمدبن منور، اسرار التوحید، به کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، امیرکبیر، 1361 ش، صص 111-112؛ مرکزی، میکروفیلمها؛ مؤید ثابتی، علی، تاریخ نیشابور، تهران، 1355 ش، صص 266- 268؛ مهدوی، مصلح‌الدین، تذکرة‌ القبور، اصفهان، 1348 ش، صص 24-25؛ نسوی زیدری، شهاب‌الدین محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، به کوشش مجتبی مینوی، تهران، 1344 ش، صص 95-100، 128؛ نفیسی، سعید، «خاندان صاعدیان»، مجموعۀ مقالات تحقیقی خاورشناسی، تهران، 1342 ش، صص 85-101؛ همو، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران، 1352 ش، 1 / 531، 539، 586، 901- 908؛ یافعی، عبدالله ابن اسعد، مرآة ‌الجنان، بیروت، 1390 ق، 3 / 133.

سیدعلی آل‌‌داود

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: