صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / آل زنگی /

فهرست مطالب

آل زنگی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 24 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

ب ـ اتابکان شام

1. نورالدین محمود زنگی، الملک ‌العادل (حک‍ 541- 569 ق / 1146-1174 م). هنگامی که عمادالدین زنگی کشته شد، پسرش نورالدین محمود انگشتری او برگرفت و رهسپار حلب شد تا پایه‌های حکومت خود را استوار سازد. دشمنان عمادالدین که منتظر فرصت بودند، قلمرو پیشین خود را عمادالدین از آنها ستانده بود، بازپس گرفتند. معین‌الدین انر بانیاس را تسخیر کرد و امیر حمص و حماة را به فرمانبری واداشت. آل ارتق در دیار بکر بر قلمرو سابق خود چیره شدند. ریموند صلیبی نیز تا پای حصار حلب رسید و ژوسلین قصد بازپس گرفتن رها کرد و مسیحیان آنجا را بر ضد مسلمانان بشورانید. نورالدین به مقابله شتافت و سپاه صلیبی را درهم شکست. بالدوین صاحب مَرْعَش کشته شد و ژوسلین زخمی گشت و به سُمَیْساط گریخت و بدین‌سان رها که در آستانۀ سقوط بود، نجات یافت (541 ق / 1146 م). در 542 ق / 1147 م، ارتاح، بُصرفون، حصن مابوله و کَفَرلاثا را تصرف کرد و در اراضی انطاکیه به تاخت و تاز پرداخت. سال بعد سلطان مسعود سلجوقی برای حمله به صلیبیان از نورالدین یاری خواست، اما ریموند پیشدستی کرد و در رجب 543 ق / 1148 م نورالدین را در نزدیکی انطاکیه غافلگیرانه درهم شکست. نورالدین در همین سال با برادرش سیف‌الدین برای مقابله با کنراد و لوئی پادشاهان آلمان و فرانسه که با آغاز جنگ دوم صلیبی دمشق را محاصره کرده بودند، روانۀ آن دیار شد، اما پس از کوششهای معین‌الدین انر که از چیرگی زنگیان بر دمشق بیم داشت، کار به ترک محاصره از سوی صلیبیان کشید. مدتی بعد نورالدین دژ عریمه را تصرف کرد و صلیبیان را که برای تسخیر حلب آمده بودند، در محلی به نام یَغْری شکست داد و غنایم بسیار به نزد برادرش سیف‌الدوله و خلیفۀ عباسی و سلطان مسعود فرستاد. در 544 ق / 1149 م به انطاکیه هجوم برد و سپاه ریموند را در بَغْراس درهم شکست. از آنجا بر دژ اِنِّب که از نیرومندترین پایگاههای صلیبیان در شرق ارنتس (یا نهر العاصی) بود تاخت و سپاه ریموند را دوباره شکست داد و خود او را کشت و کاسۀ سرش را به سیم اندود و چون هدیه‌ای به نزد خلیفۀ بغداد فرستاد. در این میان معین‌الدین انر در دمشق فوت کرد (544 ق / 1149 م) و نورالدین بر مجیرالدین بوری هجوم برد (545 ق / 1150 م)، ولی توفیق نیافت و مقرر شد که سکه و خطبه (پس از خلیفه و سلطان) به نام نورالدین کنند. در 546 ق / 1151 م بر ژوسلین دست یافت و پس از کور کردن وی، در حلب به زندانش افکند. نورالدین پس از مرگ برادرش سیف‌الدین در موصل، به دعوت چند تن از امیران آن دیار عازم سنجار شد. در آنجا میان وی و قطب‌الدین پیمانی منعقد گشت مبنی‌بر آنکه شام در تصرف نورالدین باشد و قطب‌الدین بر موصل و جزیره فرمان راند. نورالدین که اینک سراسر شام را به جز دمشق زیر نگین داشت، فرصتی می‌جست تا این شهر را نیز به متصرفات خود ضمیمه سازد. در 548 ق / 1153 م، صلیبیان که تا آن هنگام از دمشق خراج می‌ستادند، طمع در تصرف آن بستند. نورالدین پیشدستی کرد و به آنجا تاخت و در نزدیکی شهر اردو زد. آنگاه با حیله، مجیرالدین بوری را از امرای دمشق بیمناک کرد و او را واداشت تا آنان را به قتل رساند. مجیرالدین که خطر را از سوی نورالدین احساس کرده بود، از صلیبیان مدد خواست، اما پیش از رسیدن آنها، نورالدین به کمک برخی از مردم شهر وارد دمشق شد و بر تخت نشست (549 ق / 1154 م). او مدتی بعد توسط حَسّانِ مَنْبِجی از امرای بزرگ خود، تل باشر را که دژی استوار در شمال حلب بود، تصرف کرد و سپس در 551 ق / 1156 م قلعۀ حارم را که از مراکز تجمع سپاهیان صلیبی بود، به محاصره گرفت و قرار شد نیمی از توابع شهر را در ازای قطع محاصره در اختیار او گذارند. در 552 ق / 1157 م زمین‌لرزه‌ای سخت شام را تکان داد و شمار بسیاری از مردم کشته شدند و انطاکیه، طرابلس، حمص، حماة، شیزر، لاذقیه و چند شهر دیگر ویران گردید. نورالدین برای جلوگیری از استیلای فرنگان بر این شهرها و دژها، به سرعت سپاه آراست و در سراسر شام و جزیره بر فرنگان تاخت و با شتاب به تجدید بنای دژها و ارگها پرداخت و بر دژ شیزر و شهر بعلبک استیلا یافت. او در 554 ق / 1159 م به سختی بیمار شد. این بیماری که شایعۀ مرگ وی را همراه داشت موجب آشوبهایی در دمشق شد. اما نورالدین سلامت خود را بازیافت و بی‌درنگ به حران حمله برد و آن دیار را که در هنگام بیماری وی به دست نصرة‌الدین زنگی افتاده بود، بازپس گرفت. آنگاه رقه را از بنی‌جاندار گرفت. در 557 ق / 1162 م بار دیگر دژ حارم را به محاصره گرفت، ولی ناکام بازگشت. در 558 ق / 1163 م به قلمرو صلیبیان تاخت و پس از محاصرۀ حصن اکراد عزم کرد به سوی طرابلس رود، ولی صلیبیان غافلگیرانه بر او حمله بردند و سپاهش را درهم شکستند. وی تا نزدیک حمص عقب نشست و فرمان داد تا از دمشق و حلب سلاح و لباس و ساز و برگ جنگ بیاورند. بدین‌سان وی برای پیکاری دیگر آماده شد صلیبیان پیشنهاد صلح کردند، ولی او نپذیرفت و آنها نیز حصن اکراد را رها ساختند و رفتند. سال بعد، شاوِر وزیر العاضد لدین‌الله فاطمی که در جدال با ضرغام بر سر وزارت مغلوب شده بود، به شام گریخت و از نورالدین درخواست کمک کرد و تعهّد نمود که پس از پیروزی یک سوم درآمد مصر را به او دهد. نورالدین سپاهی به فرماندهی اسدالدین شیرکوه به مصر فرستاد و شاور بر مسند وزارت نشست، اما به وعده وفا نکرد و از آمالریک پادشاه صلیبی بیت‌المقدس بر ضد شیرکوه یاری خواست. سپاه شاور و آمارلیک، شیرکوه را در بِلْبیس به محاصره گرفتند. نورالدین از این فرصت سود جست و با کمک برادرش قطب‌الدین امیر موصل و فخرالدین قره ارسلان امیر حصن کَیْفا و نجم‌الدین البی ماردین و دیگر امیران، بر دژ حارم تاخت. صلیبیان به فرماندهی پرنس بوهمند امیر انطاکیه به مقابله آمدند، ولی شکست خوردند و نورالدین بر حارم چیره شد و بوهمند و توروس پسر ژوسلین را به اسارت گرفت. در همین سال دژ بانیاس (نزدیک دمشق) را از دست فرنگان خارج ساخت. صلیبیانی که شیرکوه را به محاصره گرفته بودند، از بیم نورالدین پیشنهاد صلح دادند. شیرکوه که از حملات نورالدین آگاه نبود، صلح را پذیرفت و به شام بازگشت. در 562 ق / 1167 م نورالدین مجدداً سپاهی به فرماندهی شیرکوه روانۀ مصر کرد. او سپاه شاور و صلیبیان را که به یاری مصریان آمده بودند درهم شکست و اسکندریه را که فتح کرده بود با دریافت غرامت رها کرد و به شام بازگشت. در همین سال، نورالدین به یاری برادرش قطب‌الدین بر قلمرو صلیبیان هجوم برد و چند دژ را تسخیر کرد و غازی بن حسان صاحب مَنْبِج را که نافرمان گشته بود، سرکوب کرد. در 564 ق / 1169 م دژ جعبر را از شهاب‌الدین مالک امیر عُقَیْلی گرفت. آنگاه به درخواست مصریان و خلیفۀ فاطمی که از سیطرۀ فرنگان به همدستی شاور به تنگ آمده بودند، شیرکوه و برادرزادۀ او صلاح‌الدین ایوبی را در رأس سپاهی به آن دیار روانه کرد. صلیبیان با ورود سپاه نورالدین، مصر را ترک کردند و عقب نشستند. صلاح‌الدین از همین زمان در مصر ماند و پایه‌های فرمانروایی آیندۀ خویش را استوار کرد. نورالدین سال بعد کَرَکْ را که از مهم‌ترین و استوارترین دژهای صلیبیان بود، محاصره کرد و سپاه آنان را درهم شکست. در 565 ق / 1170 م زمین‌لرزه‌هایی ویرانگر و پی‌درپی به وقوع پیوست و بخشی از دمشق، بعلبک، حمص، حماة، حلب، شیزر، بعرین و دیگر شهرها و نواحی را ویران کرد و دژها و ارگها را منهدم ساخت و زیانهای جانی و مالی بسیار به بار آورد. نورالدین بار دیگر به آباد کردن ویرانیها پرداخت. در این میان قطب‌الدین مودود درگذشت و نورالدین به درخواست عمادالدین زنگی دوم روانۀ موصل شد. پس از آنکه عمادالدین را حکومت سنجار داد، با سیف‌الدین صلح کرد و سعدالدین گمشتگین را از سوی خود در موصل گمارد و به شام بازگشت. در 567 ق / 1172 م صلاح‌الدین ایوبی که از سوی نورالدین بر مصر فرمان می‌راند، برای حمله به صلیبیان وارد شام شد، اما به زودی از بیم آنکه نورالدین او را از حکومت مصر بردارد، به آنجا بازگشت. نورالدین که از این حرکت خشمناک شده بود، آهنگ مصر کرد و نزدیک بود که در میانه پیکاری پدید آید، اما صلاح‌الدین مراتب بندگی و فرمانبری خود را اعلام کرد و نورالدین به شام بازگشت. در 568 ق / 1173 م فرنگان به حوران از توابع دمشق تاختند. نورالدین آهنگ آنان کرد. صلیبیان با شنیدن این خبر گریختند. با این حال مسلمانان دنبالۀ سپاهشان را بریدند و غنایمی به چنگ آوردند. مدتی بعد ملیح ‌بن لیون ارمنی که در خدمت نورالدین می‌زیست، به اشارۀ مولای خود سپاه رومیان را که از قسطنطنیه بدین سوی تاخته بودند به سختی درهم شکست و مَصّیصَه و طَرْطوس را اشغال کرد و غنایم بسیار به نزد نورالدین فرستاد. نورالدین در این میان به یاری ذوالنون دانشمندی برخاست و بر قلمرو قلج ارسلان در آسیای صغیر هجوم برد و کَیْسوم، مرعش، سیواس، بَهْنَسٰی و مرزبان را تصرف کرد. آنگاه میان وی و قِلِج ارسلان به این شرط که نورالدین را بر ضد صلیبیان یاری دهد، صلح شد. نورالدین تا پایان عمر که قلمروی وسیع از رها تا ماوراء اردن در اختیار داشت، از مقابله با صلیبیان دمی فروگذار نکرد و همچنان در این کار بود تا آنکه در گیرودار گشودن مصر به قصد برانداختن صلاح‌الدین از آنجا، درگذشت و در قلعۀ دمشق به خاک سپرده شد. اندکی بعد پیکرش را در مدرسه‌ای که خود در دمشق بنا کرده بود، به خاک سپردند.
2. الملک‌ الصالح اسماعیل (حک‍ 569-577 ق / 1174-1181 م). پس از نورالدین پسر 11 سالۀ او اسماعیل با تأیید امیران دمشق، خاصه امیر شمس‌الدین محمد معروف به ابن المقدم، به جای پدر نشست. برخی از امیران از اینکه بی‌دستور و رایزنی صلاح‌الدین، اسماعیل را بر مسند حکومت نشانده‌اند در بیم بودند، ولی دیری نگذشت که صلاح‌الدین نامه‌ای فرستاد و اسماعیل را تعزیت مرگ پدر و تهنیت سلطنت گفت و دینارهای مصری را که به نام الملک‌ الصالح بود به نشانۀ فرمانبرداری همراه کرد. با اینهمه، اندکی بعد که سیف‌الدین غازی دوم امیر موصل، برخی از شهرهای جزیره را تصرف کرد، صلاح‌الدین، الملک ‌الصالح و امیران دولت او را سخت نکوهش کرد که چرا او را برای خدمتگزاری و مقابله با سیف‌الدین آگاه نکرده‌اند. شمس‌الدین علی‌ بن دایه از امرای بزرگ نورالدین که در حلب حکومت داشت، الملک الصالح را به حلب فراخواند، اما امیران دمشق از بیم غلبۀ شمس‌الدین بر آنها، از رفتن او جلوگیری کردند. در این میان سعدالدین گمشتگین از سیف‌الدین جدا شد و به حلب رفت و از آنجا به اشارت شمس‌الدین وارد دمشق گشت و الملک‌ الصالح را به حلب برد، اما خود سعدالدین بر آنها بشورید و بر شهر چیره شد. امرای دمشق از سیف‌الدین خواستند به شام آید تا شهر را به او تسلیم کنند، ولی او که می‌پنداشت نیرنگی در کار است، نپذیرفت و دمشقیان از صلاح‌الدین تقاضای یاری کردند. صلاح‌الدین بی‌درنگ به راه افتاد و وارد دمشق شد و امیران فرمان او را گردن نهادند (570 ق / 1174 م). در این میان، سیف‌الدین برای استیلا بر قلمرو نورالدین و شاید به اشارۀ الملک‌ الصالح، سپاهی به فرماندهی عزالدین مسعود به شام گسیل داشت، اما صلاح‌الدین این سپاه را درهم شکست و بی‌درنگ حلب را به محاصره گرفت و نام الملک الصالح را از سکه و خطبه بینداخت، اما قرار شد امیر مخلوع در حلب باقی بماند. الملک ‌الصالح همان‌‌‌جا بود تا در 577 ق / 1181 م درگذشت. او پیش از مرگ وصیت کرد حلب را به پسر عمویش عزالدین مسعود واگذارند. با مرگ الملک ‌الصالح، سلسلۀ اتابکان شام برافتاد.

ج ـ اتابکان سنجار

در 566 ق / 1171 م نورالدین محمود پس از استیلا بر موصل، سنجار را به اقطاع عمادالدین ابوالفتح زنگی بن مودود واگذاشت. عمادالدین در سنجار باقی بود تا اینکه در 570 ق / 1174 م پس از مرگ نورالدین، الملک ‌الصالح از سیف‌الدین بر ضد صلاح‌الدین یاری خواست. سیف‌الدین سپاه آراست و از برادرش عمادالدین خواست با لشکر خویش آمادۀ حرکت به شام گردد. عمادالدین دعوت او را وقعی ننهاد و سیف‌الدین غازی از موصل بر او تاخت و سنجار را به محاصره گرفت، اما اندکی بعد با دریافت خبر شکست عزالدین مسعود از صلاح‌الدین، سنجار را ترک کرد و به موصل بازگشت. عمادالدین چندی بعد حلب را در ازای سنجار از عزالدین مسعود گرفت و در آنجا مستقر شد. در 579 ق / 1183 م صلاح‌الدین بر او هجوم برد و عمادالدین در ازای سنجار، نصیبین، رقه، سروج و خابور، حلب را به او تسلیم کرد. از دست دادن حلب در برابر این بهای ناچیز، همه حتی تودۀ مردم حلب را شگفت‌زده ساخت و مردم او را به باد سرزنش و اهانت گرفتند. عمادالدین در قلمرو خود می‌زیست تا در 594 ق / 1198 م کمی پیش از مرگ، به پاره‌ای از روستاهای اطراف موصل دست‌اندازی کرد و نورالدین ارسلان شاه، صاحب موصل، برای سرکوبی او به نصیبین تاخت. در این میان عمادالدین درگذشت و پسرش قطب‌الدین محمد جای او را گرفت، و نورالدین که در قلمرو او طمع بسته بود، به پیشروی ادامه داد و نصیبین را تسخیر کرد، او چندی بعد به موصل بازگشت. قطب‌الدین در 595 ق / 1199 م به دعوت الافضل ایوبی، همراه با ارسلان شاه و معزالدین سنجر دو پسر عم خویش در حمله به ماردین و خارج ساختن آنجا از محاصرۀ الکامل ایوبی شرکت جست. در 597 ق / 1201 م با پسر عمش نورالدین به قصد متصرفات الملک ‌العادل در جزیره، رهسپار حران و رها شد که کار به صلح پایان یافت. او در 600 ق / 1204 م خطبه به نام العادل ایوبی کرد، و ارسلان شاه به همین بهانه بر او تاخت، اما الاشرف ایوبی که به یاری قطب‌الدین آمده بود ارسلان شاه را شکست داد و به موصل گریزاند. در 606 ق / 1209 م العادل ایوبی بر او هجوم برد و پس از تسخیر نصیبین و خابور، سنجار را محاصره کرد، اما از اتحاد ارسلان شاه و مظفرالدین کوکبری امیر اربل، و کیخسرو سلجوقی امیر آسیای صغیر بیمناک شد و با وساطت خلیفه به صلح تن در داد مشروط بر آنکه سنجار در دست قطب‌الدین بماند و نصیبین و خابور را العادل تصرف کند. قطب‌الدین محمد در 616 ق / 1219 م درگذشت و پسرش عمادالدین شاهنشاه امارت یافت. او چند ماه بعد از سنجار به تل یعفر رفت و در آنجا به دست برادرش جلال‌الدین محمود (عمر) کشته شد (616 ق / 1219 م). جلال‌الدین محمود که حکومت را در دست گرفته بود، یک سال بعد سنجار را به ایوبیان واگذاشت و رقه را در ازای آن گرفت، اما ایوبیان اندکی بعد آنجا را نیز از او گرفتند. جلال‌الدین چندی بعد درگذشت و اتابکان سنجار بر افتادند.

د ـ اتابکان جزیرۀ ابن عمر

در 576 ق / 1180 م سیف‌الدین غازی دوم پیش از مرگ، پسرش معزالدین سنجر شاه را به امارت جزیرۀ ابن‌عمر فرستاد. او همان‌جا بماند تا در سال 581 ق / 1185 م که صلاح‌الدین ایوبی به عزالدین مسعود در موصل حمله کرد، در رکاب او بود، اما مدتی بعد صلاح‌الدین به علت سرکشی سنجر شاه، به عزالدین مسعود فرمان داد به جزیره هجوم برد (586 ق / 1190 م) و آنجا را مسخر خود سازد. عزالدین پس از دریافت فرمان کتبی صلاح‌الدین آنجا را به محاصره گرفت، تا آنکه 4 ماه بعد صلاح‌الدین او را از ادامۀ محاصره بازداشت و به وساطت امرای سنجار و اربل مقرر شد که جزیرۀ ابن عمر و نیمی از توابع آن در اختیار سنجر شاه قرار گیرد و نیمی دیگر به قلمرو عزالدین اضافه شود. در 595 ق / 1199 م سنجر شاه همراه با نورالدین ارسلان شاه و قطب‌الدین محمد به یاری الافضل ایوبی به ماردین رفت و پس از پیروزی بر الکامل ایوبی به قلمرو خود بازگشت و همان‌‌جا بماند تا در 605 ق / 1209 م توسط فرزندش غازی کشته شد. پس از او دو پسرش معزالدین محمود (د 618 ق / 1221 م) و قطب‌الدین مودود (د 624 ق / 1227 م) تحت نظارت و نفوذ ایوبیان به حکومت پرداختند. برخی از مورخان، مودود را آخرین امیر این سلسله می‌شمارند و بعضی مسعود پسر محمود را جانشین پدر می‌دانند. ابن خلدون (5 / 335-340) حکام جزیرۀ ابن عمر را با یکدیگر خلط کرده و حتی القاب و اسامی آنها را به اشتباه باز گفته است.

بخش دوم ـ اوضاع اجتماعی

در آغاز سدۀ 6 ق / 12 م نفوذ سیاسی خلفای عباسی در شرق اسلامی بسیار کاهش یافته بود. پیکارهای درازمدت داخلی میان امیران و سلاطین و خلفا که در سراسر آفریقا و آسیای صغیر و شام و ایران فرمان می‌راندند، یکپارچگی سیاسی و قلمرو ارضی ملل مسلمان را به شدت زیر فشار و تهدید گذاشته بود. تهاجم صلیبیان به سرزمینهای اسلامی، این وضع را بحرانی‌تر ساخت. ضعف شدید خلفای بغداد و قاهره و جنگهای داخلی، البته اجازه نمی‌داد که مسلمانان با نیرویی یکپارچه و منسجم تحت یک رهبری سیاسی و نظامی به مقابله با هجوم فرنگان برخیزند. در این شرایط، ظهور آل زنگی نقطۀ عطفی در تاریخ اسلام به شمار می‌رود، زیرا این دودمان در آن روزگار که صلیبیان، بیت‌المقدس و بسیاری از شهرها و دژهای کرانۀ خاوری مدیترانه را تسخیر کرده بودند و سودای سیطره بر شام و جزیره را در سر می‌پروراندند، نه‌ تنها کفۀ قدرت مسلمانان را سنگین‌تر ساختند، بلکه سرآغاز مجاهدتهایی در مقابل صلیبیان شدند که در روزگار ایوبیان و ممالیک به اوج خود رسید و سرانجام جنگهای صلیبی را با پیروزی مسلمانان بر مسیحیان پایان بخشید. با اینهمه، آنچه دولت زنگیان را بر بیش‌تر دولتهای آن عصر در جهان اسلام امتیاز می‌بخشید، فقط جنگجویی و مقابله با فرنگان نبود، بلکه تا اندازه‌ای خوی رعیت‌پروری و عدالت‌گستری و دانش‌دوستی و توجه آنان به آبادانی شهرها بود که در میان خیل عظیم ملوک‌الطوایف اسلامی کمابیش کم‌نظیر و قابل توجه است. نخستین آنان عمادالدین زنگی اگرچه برخلاف نظر ابن اثیر، برای دستیابی به اهداف خود از ترفند و نیرنگ خودداری نمی‌کرد، با همۀ هیبت و دلیری می‌تواند مردی دادگر به‌ شمار آید. دلبستگی و تلاش وی را در آباد ساختن شهرها از این روایت ابن اثیر می‌توان دریافت که وقتی عمادالدین به امارت موصل رفت، شهر آن اندازه کوچک و ویران بود که «جامع‌العتیق» از شهر بیرون افتاده بود، اما چندی نگذشت که شهر چندان آبادان شد و وسعت گرفت که جامع در میان شهر افتاد و جمعیت موصل فزونی یافت. نورالدین محمود پسر او نیز که بر شام و مصر و جزیره فرمان می‌راند، خود را بیش از «خازن مسلمانان» نمی‌دانست و در سراسر فرمانرواییش هرگز «دست تطاول بر مال رعیت نگشاد». از زهد او حکایتها هست که «قوت از سهم غنیمت جنگی خویش می‌خورد و همسرش همواره از تنگی معیشت ناله‌ها می‌داشت» (ابن اثیر، 11 / 111). بنابر رویدادی که ابن اثیر روایت کرده است، نورالدین محمود با خصم مدعی در محکمۀ قاضی کمال‌الدین شهرزوری حاضر شد و آنچه را که مدعی طلب می‌کرد، پذیرفت.


نورالدین محمود در قلمرو خود «دارالعدل» ساخته بود و خود در آن می‌نشست و قاضی به داوری می‌پرداخت. او اموالی بر بیماران وقف کرد و بر ضعیفان و یتیمان مستمری مقرر داشت. رباطها، خانقاهها، بیمارستانها، پلها و کاروانسراها بنیاد کرد (11 / 403، 404). به‌رغم آنکه همیشه در پی بسط قلمرو خود بود و با صلیبیان پیکارها داشت و لاجرم هزینۀ سنگینی برای لشکرکشیها تحمل می‌کرد، نشانه‌ای حاکی از اینکه مالیاتهای سخت و بی‌هنگام از مردم مطالبه کرده باشد، یا مردم از این معنی به فغان آمده باشند، دیده نشده است. شاید هم احساسات دینی مردم نسبت به او که با کافران اشغالگر می‌جنگید، باعث می‌شد که هزینۀ گزاف لشکرکشیهای او را با رغبت تحمل کنند. با این‌ حال، او در گرفتن غرامت جنگی از دشمنان تردید نمی‌کرد، و چندین بار که شهری را به محاصره گرفت، شرط عقب‌نشینی را تأدیۀ خراج و مالیات آن شهر به خود قرار داد. گرایش مردم بدو تا بدان‌جا بود که حتی گاهی که شهری را به محاصره می‌گرفت، شهروندانش با رغبت تمام مقدم او را گرامی می‌شمردند و دروازۀ شهر را به روی او می‌گشودند، چنانکه دمشقیان کردند. در کار مذهب سخت متعصب بود، چنانکه در 543 ق / 1148 م «حیّ علی خیرالعمل» را در دمشق از اذان برداشت و سَبّ صحابه را ممنوع ساخت.
در آن ایام که دامنۀ قلمروش بسیار گسترده شده بود، برای ایجاد ارتباط سریع و دور از چشم فرنگان، میان شهرها و دژهای قلمرو خود از کبوتران نامه‌بر استفاده می‌کرد و فرمانهای خود را به سرعت به همه جا روان می‌ساخت. به همین دلیل، همواره برق‌آسا سپاه می‌آراست و آمادۀ پیکار می‌شد. برادران او سیف‌الدین غازی و قطب‌الدین مودود نیز اخلاقی کریمانه داشتند و آبادیهای بسیار در موصل و اطراف آن کردند. امیرانی نیز که از سوی زنگیان به امارت شهرها و دژها می‌رفتند، یارای ستمگری نداشتند و اغلب اهل احسان و آبادانی بودند، چنانکه ابن اثیر از مجاهدالدین قایماز یاد می‌کند که مردی نیکوکار بود و مسجد و کاروانسرای بسیار ساخت (12 / 153-154). با اینهمه، در میان زنگیان امرای ستمکار نیز بودند. معزالدین سنجر شاه در گرفتن اموال مردم تردید به خود راه نمی‌داد و چشمها کور می‌کرد و بینیها و گوشها می‌برید و همواره در کار توطئه بر ضد عموزادگان خود در موصل و سنجار می‌بود و حتی زن و فرزندش نیز از دست او در امان نبودند، چنانکه دو پسرش را تبعید کرد و سرانجام بر اثر این بیدادها به دست یکی از پسرانش کشته شد.

بخش سوم ـ دانش و ادب

آل زنگی، جهدی بلیغ در ترویج دانش و اکرام دانشمندان داشتند. با همۀ زخمهایی که شام و جزیره از جنگهای صلیبی بر پیکر داشت، در دوران زنگیان، به‌ویژه در روزگار نورالدین محمود، آبادانیها یافت. نورالدین محمود خود اهل علم بود و فقه و حدیث را بسیار ارج می‌نهاد و به مطالعه و روایت آن رغبت تمام نشان می‌داد. نخستین دارالحدیث را همو در دمشق پایه‌ گذارد و مدرسۀ بزرگ نوریه را در 653 ق / 1255 م ــ در بخشی از خانۀ هشام‌ بن عبدالملک ــ بنا نهاد و مدارس بسیار دیگری در حلب، حمص، حماة و بعلبک ساخت و تولیت و ادارۀ اوقاف مساجد و مدارسی را که تأسیس کرده بود به شرف‌الدّین عبداللّٰه ابن محمّد معروف به ابن ابی عصرون، فقیه شافعی واگذاشت و کتابهای بسیاری وقف عالمان و طلاب کرد. ابوالنجیب سهروردی (490-563 ق / 1097- 1168 م)، واعظ و صوفی مشهور و مدرس نظامیه و عموی شیخ ‌شهاب‌الدین عمر، پس از زیارت بیت‌المقدس وارد دمشق شد. نورالدین او را بسیار گرامی داشت و مجالس وعظ برای او در آن شهر برپا ساخت. عماد کاتب اصفهانی (519-597 ق / 1125-1201 م) نویسندۀ کتاب مشهور خریدة ‌القصر نیز از کاتبان نورالدین بود. یکی از دانشمندان بزرگ این روزگار، قاضی کمال‌الدین ابوالفضل محمدبن عبداللّٰه بن قاسم شهرزوری (492-572 ق / 1099-1167 م) فقیه بزرگ شافعی است که مسند قضای دمشق و سراسر شام را در دست داشت. او افزون‌بر دانش و پرهیزکاری، مردی سخاوتمند بود و اموال بسیاری در موصل و نصیبین و دمشق وقف کرد. سیف‌الدین غازی نیز در موصل مدرسۀ «عتیقه» و مدرسۀ «اتابکیه» را که از بهترین مدارس آن روزگار بود ساخت و آنها را بر فقهای حنفی و شافعی وقف کرد. مجاهدالدین قایماز وزیر عزالدین مسعود و نورالدین ارسلان شاه نیز در موصل مساجد و مدارسی بنا نهاد و املاکی وقف کرد و مکتبی برای یتیمان ساخت و متکفل مخارج آنان شد. مدرسۀ اتابکیه دمشق نیز ساختۀ خاتون، دختر یا خواهر عزالدین مسعود است. از دانشمندان بزرگ روزگار زنگیان علاوه برآنچه یاد شد، می‌توان از ابوبکر یحیی بن سعدون ازدی قرطبی، نحوی و عالم فنّ قرائت (د 567 ق / 1172 م)، ابومحمد سعیدبن مبارک معروف به ابن الدَّهّان نحوی (569 ق / 1174 م)، مجدالدین ابوالسعادات ابن اثیر (د 606 ق / 1209 م) برادر ابن اثیر مورخ، ابوالحسن علی بن الحافظ بن ‌الحافظ معروف به ابن عساکر (د 616 ق / 1219 م) و عبدالرحمن‌بن هبة‌اللّٰه بن عساکر فقیه (د 620 ق / 1223 م) نام برد.

مآخذ

ابن اثیر، عزالدین، الکامل، بیروت، 1402 ق، 10 / 150، ج 11 و 12، جم‍ ؛ ابن تغری بردی، یوسف، النجوم الزاهرة، قاهره، 1383 ق، 5 / 208، 278، 279، 281، 282، 284، 285، 381، 384، 544، 6 / 144؛ ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، بیروت، 1960 م؛ ابن خلکان، احمدبن محمد، وفیات ‌الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1398 ق، 2 / 131، 330، 404، 447، 3 / 54، 55، 204، 205، 4 / 5، 82، 83، 143، 241، 242، 5 / 282، 381؛ ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصرالدول، ص 206؛ ابن قلانسی، ابویعلى حمزه، ذیل تاریخ دمشق، بیروت، 1908 م، صص 121، 227، 228، 229، 278، 308، 349؛ ابوشامه، عبدالرحمن بن اسماعیل، الروضتین، به کوشش محمدحلمی محمد احمد قاهره، 1962 م، 1(2) / 329، 331، 348؛ حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تبریز، 1344 ش، 2 / 817، 833؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، تهران، خیام، 1333 ش، 2 / 552؛ دمشقی، عبدالقادربن محمد النعیم، الدارس فی تاریخ المدارس، دمشق، 1367 ق، 1 / 99، 129، 606، 608، 611، 617؛ رانسیمان، استیون، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمۀ منوچهر کاشف، تهران، 1360 ش، 2 / 211، 223، 224، 226، 227، 236، 250، 278، 379، 384، 397، 408، 429، 430؛ فهد، بدری محمد، تاریخ العراق، بغداد، 1973 م، صص 43، 381؛ لین ‌پول، استانلی، بارتولد، و.، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر، ترجمۀ صادق سجادی، تهران، 1364 ش، 2 / 292، 294؛ مستوفی، حمداللّٰه، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362 ش، صص 441، 501؛ مقریزی، احمدبن علی، السلوک، قاهره، 1970 م، 1 / 34، 35.

صادق سجادی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: