1394/2/5 ۰۹:۰۶
بحث ما درباره تربیت بود. عرض شد اگر انسان بخواهد شخص دیگری را تربیت کند، شرط اساسیاش این است که ابتدا خود را در جمیع ابعاد وجودی مؤدّب به آداب الهی سازد و بعد برای دیگران مربّی باشد. در جلسه گذشته گفتیم: در تعابیر اهل معرفت آمده است: «حُسن ادب قلب» و «سوء ادب قلب». میشود گفت آنها «حُسن و سوء ادب» را در مسأله قلب متمرکز کردهاند، ولی همان طور که عرض کردم من این بحث را توسعه دادم و گفتم: «حسن و سوء ادب» تنها مربوط به قلب نیست، بلکه جمیع ابعاد وجودی انسان، چون عقل و قلب و نفس و تمام اعضاء و جوارحش را در برمیگیرد.
بحث ما درباره تربیت بود. عرض شد اگر انسان بخواهد شخص دیگری را تربیت کند، شرط اساسیاش این است که ابتدا خود را در جمیع ابعاد وجودی مؤدّب به آداب الهی سازد و بعد برای دیگران مربّی باشد. در جلسه گذشته گفتیم: در تعابیر اهل معرفت آمده است: «حُسن ادب قلب» و «سوء ادب قلب». میشود گفت آنها «حُسن و سوء ادب» را در مسأله قلب متمرکز کردهاند، ولی همان طور که عرض کردم من این بحث را توسعه دادم و گفتم: «حسن و سوء ادب» تنها مربوط به قلب نیست، بلکه جمیع ابعاد وجودی انسان، چون عقل و قلب و نفس و تمام اعضاء و جوارحش را در برمیگیرد. به طور کلّی «حُسن ادب» این است که افعال انسان بر هیئتی نیک واقع شود و از دیدگاه الهی به این معنا است که اعتقاد درونی انسان به توحید، بر روی افعال و اعمال انسان سایه بیفکند، به گونهای که اعمال او گویای توحید درونی او باشد و به تعبیر دیگر اگر «عمل» انسان را تجرید کنند «اعتقاد محض توحیدی» ظاهر شود و اگر بخواهند «اعتقاد» او را تجسّم بخشند جز «عمل توحیدی» مجسّم نگردد.
عرض کردیم انسان قبل از آن که خود را ادب کند، صلاحیّت تأدیب دیگران را ندارد. باید ابتدا خود و تمام ابعاد وجودیاش را مؤدّب به آداب الهی نماید؛ در اینجا است که صلاحیّت مربّیگری را پیدا کرده و میتواند دیگران را مؤدّب به آداب الهی کند.
پیامبر، ادبآموخته خداست
در اینجا به روایتی از سنخ روایات جلسه گذشته اشاره میکنم. روایت از امام صادق(ع) است. حضرت میفرمایند: «إنّ الله عز و جل أدّب نبیّهُ فأحسن أدبهُ فلمّا أکمل لهُ الأدب قال و إنّک لعلى خُلُق عظیم ثُمّ فوّض إلیه أمر الناس و الأُمّه لیسُوس»۱٫ امام صادق(ع)فرمودند: خداوند عزوجل پیامبرش را ادب کرد، پس او را نیکو ادب نمود؛ پس از آنکه برای پیغمبر ادب را کامل کرد، فرمود: «و إنّک لعلى خُلُق عظیم»، به اصطلاح ما خدا با این جمله از او ستایش کرد. میگویند: بزرگترین ستایش قرآن کریم از پیغمبر همین آیه شریفه «و إنّک لعلى خُلُق عظیم»۲است. «ثُمّ فوّض الیه أمر الناس»، سپس کار مردم «و الأُمّه» و امّت را به او تفویض کرد، « لیسُوس» تا برای آنها تدبیر امور کند.
حال مطالبی را که از این روایت برداشت میشود، به نحو اختصار، تذکّر میدهم. اول همان موضوعی که محور بحث ماست که مربّی باید اول خود به تربیت الهی تربیت شود، تا بعد برای تربیت دیگران صلاحیّت پیدا کند، از این روایت استفاده میشود، فرمود: «إنّ الله عز و جل أدّب نبیّهُ فأحسن أدبهُ…»، بعد میفرماید: «ثُمّ فوّض إلیه»، خداوند ابتدا پیامبر را تربیت نمود، بعد فرمود: برو مردم را تربیت کن! اول خود پیغمبر، سپس دیگران!
خداوند او را تربیت نمود، بعد از آنکه پیغمبر صلاحیّت پیدا کرد به او گفت: حالا برو مردم را تربیت کن!
مطلب دیگر اینکه باید مربّی، خدا و تربیت، الهی باشد، به این معنا که خود مربّی باید مربّای الهی باشد تا مربّی الهی گردد؛ یعنی در ابتدا خود تربیت شده «یدالله» باشد، بعد بیاید و مشغول تربیت دیگران شود. من به این موضوع اشاره خواهم کرد.
مطلبی که در این روایت بسیار اهمّیت دارد آنجاست که فرمود: «فلمّا أکمل لهُ الأدب»، یعنی وقتی ادب را برای پیغمبر کامل کرد؛ همان طور که عرض کردم انسان دارای ابعاد وجودی است و هر بُعد از ابعاد انسان ادب متناسب با خودش دارد. «عقل» باید مؤدّب شود، «قلب» باید مؤدّب شود، «نفس» که ترکیبی از شهوت و غضب و وهم است باید ادب شود و همین طور «اعضاء و جوارح» انسانی.۳ توجّه کنید! همه این ابعاد باید در انسان تربیت شود تا جایی که، «أکمل لهُ الأدب»، هیچ نقص تربیتی و ادبی در او باقی نماند. «فلمّا أکمل لهُ الأدب قال…»، پیغمبر بعد از اکمال ادب و تربیت الهی مورد ستایش واقع شد، اما مطلب مهمتر آنجاست که فرمود: «ثُمّ فوّض إلیه أمر الناس و الأُمّه لیسُوس»، یعنی کسی صلاحیّت ادب کردن دیگران را دارد که اولاً خود ادب شده باشد، دوماً ادب و تربیتش به کمال رسیده باشد، «أکمل لهُ الأدب»، خصوصاً اینکه شخصی بخواهد مربّی شخص نباشد، بلکه جامعه را تربیت کند. عبارت «أمر الناس و الأُمّه» صریحاً به همین مسأله یعنی «تربیت جامعه» اشاره دارد.
اگر کسی بخواهد «مربّی جامعه» گردد باید «تمام ابعاد وجودیاش» آن هم «به طور کامل»، تربیت الهی شده باشد. صرف اینکه میتواند جلوی شهوتش را بگیرد، اما نمیتواند غضبش را کنترل کند کافی نیست. چنین شخصی به درد سرپرستی هیچ «گروهی» نمیخورد! بحث شخص نمیکنم. این «گروه» شامل هر جمع کوچک و بزرگی میشود، از خانواده و مدرسه شروع کنید تا برسید به کلّ جامعه. کسی که نمیتواند جلوی غضبش را بگیرد، کسی که نمیتواند شهوت یا وهم خود را مهار کند یا کسی که تمام ابعاد وجودیاش را به طور کلّی مؤدّب نساخته، از دیدگاه مکتب و معارف ما، صلاحیّت سرپرستی و تربیت هیچ گروهی را نخواهد داشت.
ادب الهی «بلاواسطه» یا «باواسطه»
آخر بحث جلسه گذشته جملهای گفتم که میخواهم در اینجا کمی آن را باز میکنم و آن اینکه «ادب الهی» یا «بلاواسطه» است یا «باواسطه»۴ یعنی خداوند یک وقت «بلاواسطه» تربیت میکند، یک وقت «باواسطه». ما در اینجا درباره پیغمبر صحبت میکنیم؛ چون بحث ما درباره ایشان است.
در روایت آمده است: «إنّ الله عز و جل أدّب نبیّهُ»۵ خدا خود «بلاواسطه» پیغمبرش را تربیت نمود. ما در این زمینه روایت متعدّدی داریم، صحبت از یک یا دو روایت نیست، روایات زیادی در این باب وجود دارد. از خود پیغمبر نقل شده است که فرمود: «أنا ادیبُ الله»، من تربیت شده خدا هستم.
امّا تربیت «باواسطه» آن جایی است که وقتی کسی که خدا او را تربیت کرده و «بلا واسطه» مؤدّب به آداب الهی شده، بخواهد دیگری را ادب کند. به این تربیت که توسّط یک واسطه صورت میگیرد، تربیت «با واسطه» میگویند. در روایت دارد علی(ع)که خلیفه رسولالله(ص) است، در دامن تربیت پیغمبر تربیت شد؛ یعنی خداوند، پیغمبر را «بلاواسطه» و علی(ع)را «باواسطه» پیغمبر تربیت نمود، چنانچه از خود علی(ع)در روایات آمده است: «إنّ رسُول الله(ص) أدّبهُ الله عز و جل و هُو أدّبنی»، پیغمبر را خدا و من را پیغمبر تربیت نمود؛ آنگاه میفرماید: «و أنا أُؤدّبُ المُؤمنین»، و من نیز مؤمنین را ادب میکنم.
تربیت باید به خدا منتهی شود
نکتهای که در اینجا باید اشاره کرد این است که مسأله تربیت باید به خدا منتهی شود. ما تربیت و ادب الهی میخواهیم، لذا با صد واسطه هم باشد باید در نهایت به خدا ختم شود. «و أُورّثُ الأدب المُکرّمین»۶توجّه کنید! یعنی من، ادب مکرّمین را به میراث میگذارم.همان طور که عرض کردم روایات زیادی در این زمینه وجود دارد. پیغمبر اکرم فرمود: «أدّبنی ربّی فأحسن تأدیبی»۷ پیغمبر خودش نیز این حرف را میزند. در روایت تربیت «بلاواسطه» هم یا «مستقیم» است یا «غیر مستقیم». روایت دیگری دارد که پیغمبر فرمود: «قال: رسولالله(ص) أنا أدیبُ الله و علیٌّ أدیبی»۸
تربیت «بلاواسطه» یا «مستقیم» است یا «غیر مستقیم»
تربیت الهی یا «بلاواسطه» است یا «باواسطه».۹ تربیت «بلاواسطه» هم یا «مستقیم» است یا «غیر مستقیم». اینها بحثهای مفصّلی دارد. در تربیت «مستقیم» که نسبت به جمیع ابعاد وجودی انسان میباشد از نظر درونی و در ارتباط با ولایت خداوند، مسأله «ادب عبودیّت»، «اعتراف به مملوکیّت» و به تعبیر ما «وقوف عبد، موقف مسکنت و ذلّت و عبودیّت» مطرح میشود. این خود آدابی دارد. مثلاً «ادب ثنا گویی» از خداوند، اینکه چگونه او را مدح کنیم؟ یا «ادب درخواست» از خداوند، اینکه چگونه از او درخواست کنیم؟ مدح و دعا و درخواست کردن از خدا هرکدام آداب مخصوص به خود را دارد.۱۰
تربیت «مستقیم» پیامبر توسّط خدا
خداوند پیغمبراکرم را در تمام ابعاد و مسائل درونی ادب کرده است. اینها در قرآن وجود دارد. فرمود: «قُل اللهم…»، به پیغمبر میگوید: بگو! «قُل اللهم مالک المُلک تُؤتی المُلک من تشاءُ و تنزعُ المُلک ممّن تشاءُ و تُعزُّ من تشاءُ و تُذلُّ من تشاءُ بیدک الخیرُ إنّک على کُلّ شیء قدیر»۱۱ میفرماید: «بگو»! دارد یادش میدهد، میخواهد ادبش کند، این چه ادبی است؟ این «ادب عبودیّت» و «اعتراف به مملوکیّت» است. توجّه کنید! اینکه چگونه اعتراف کند و اینکه چگونه در برابر معبود اظهار مسکنت و ذلّت نماید را در این آیه دارد به او یاد میدهد.
در باب ثنا گویی میفرماید: «قُل اللهم فاطر السّماوات و الأرض عالم الغیب و الشّهاده أنت تحکُمُ بین عبادک فی ما کانُوا فیه یختلفُون»۱۳بعد میرود سراغ معاد و قیامت و میفرماید: بگو: «قُل لله الشّفاعه جمیعاً لهُ مُلکُ السّماوات و الأرض ثُمّ إلیه تُرجعُون»۱۴همه اینها را دارد «بلاواسطه» و «مستقیم»۱۵ به پیغمبر یاد میدهد. «قُل الحمدُ لله و سلامٌ على عباده الّذین اصطفى»۱۶
پی نوشتها:
[۱]. اصولکافی، ج۱، ص۲۶۶
[۲]. سوره قلم، آیه۴
[۳]. من راجع به همه اینها بحث کردهام
[۴]. این تقسیم بندی منشأ روایی دارد
[۵]. اصولکافی، ج۱، ص۲۶۶
[۶]. بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۶۸
[۷]. بحارالانوار، ج۶۸، ص۳۸۲
[۸]. بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۳۱
[۹]. این بحث، بحث مفصّلی است که من فقط به آن اشاره کردم و رد شدم
[۱۰]. اگر خدا عمری دهد و توفیقی عنایت کند ماه رمضان آینده انشاءالله ادامه بحث دعا و درخواست از خداوند را مطرح خواهم کرد.
[۱۱]. سوره آل عمران، آیه۲۶
[۱۲]. سوره زمر، آیه۴۶
[۱۳]. سوره زمر، آیه۴۴
[۱۴]. تربیت بلاواسطه غیر مستقیم را اگر رسیدیم، توضیح خوهیم داد.
[۱۵]. سوره نمل، آیه ۵۲
[۱۶]. سوره انعام، آیههای۱۶۲و۱۶۳
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید