تربیت و مربیان تربیتی / آیت‌الله‌العظمی مجتبی تهرانی - بخش هفتم

1393/12/23 ۰۹:۵۰

تربیت و مربیان تربیتی / آیت‌الله‌العظمی مجتبی تهرانی - بخش هفتم

بحث ما راجع به تأدیب انسان در تمام ابعاد وجودی‌اش بود. بُعد عقلی، نفسی و اعضا و جوارحی و به ادب قلب رسیدیم که گفته شد انسان، باید قلبش را ادب کند، ادب قلب هم به تطهیر آن است و تطهیر قلب، یعنی تخلیّه قلب از جمیع ماسوی الله.

 

 

بحث ما راجع به تأدیب انسان در تمام ابعاد وجودی‌اش بود. بُعد عقلی، نفسی و اعضا و جوارحی و به ادب قلب رسیدیم که گفته شد انسان، باید قلبش را ادب کند، ادب قلب هم به تطهیر آن است و تطهیر قلب، یعنی تخلیّه قلب از جمیع ماسوی الله.

قلب یک ظرف است و ادب و بی‌ادبی این‌ ظرف در ربط با مظروف آن است. علی(ع)می‌فرماید: «إنّ هذه القُلُوب أوعیه: این دلها ظروف هستند. فخیرُها أوعاه».۱ روایتی دیگر از پیغمبر اکرم(ص) هست که: «ان لله تعالی فی الارض اوانی الا فیها القلوب: در زمین، برای خدا ظرفهایی وجود دارد که عبارت از دلهاست.» این ظرف برای کیست و مظروفش چیست؟ قلب، مخزن حبّ الهی، دار حق تعالی، حرم الله و ناموس خداست! در روایتی است که: «القلبُ حرمُ الله فلا تُسکن حرم الله غیر الله»؛۲ هم ظرف را می‌گوید و هم مظروف را.

 

ادب کردن قلب

کار دل، دلبستگی است. می‌گویند: این ظرف که مظروفش باید حبّ الهی باشد، اگر حبّ غیر خدا در آن جایگزین شود، بی‌ادب است. آنچه متناسب با آن ظرف بود و باید در آن راه که مورد رضای الهی بود، مصرف می‌شد، این بود که حبّ خدا در این ظرف می‌آمد و جایگزین می‌شد نه حبّ غیر خدا؛ لذا اینکه در روایات هست که «قلب خود را ادب کن» و اینکه می‌گویند: «ادب قلب به تطهیرش است»، یعنی پاک کردن قلب از حبّ به غیر خدا. به این می‌گویند: ادب قلب. دلی که هر روز، به چیزی غیر خدا تعلق پیدا کند، هرزه و بی‌ادب است. دلی که در دلبستگی به خدا، راسخ و پابرجاست و غیر حبّ به خدا را در خود راه نمی‌دهد، این دل مؤدّب به ادب الهی است.

لذا در معارف ما در باب سلامت و بیماری قلب، که کدام دل سالم است و کدام دل بیمار، معیار حبّ به خداست. دلی که به دنیا تعلق گرفته باشد، یعنی در آن حبّ به دنیا رسوخ کرده و دلبسته به دنیا شده باشد، مریض و بی‌ادب است، بی‌ادبها بیمارند.

 

دل سالم

آن دل که نیرویش را در راه رضای الهی مصرف کند، یعنی به الله تعالی و اولیای خدا که آنها را هم به‌خاطر خدا دوست دارد، تعلّق پیدا کرده باشد، سلامت است. قیامت، روزی است که نه پول، نه فرزند و نه چیز دیگری، به درد انسان نمی‌خورد، بلکه دل سلامت است که به درد او می‌خورد: «یوم لا ینفعُ مالٌ و لا بنُون، إلاّ من أتى الله بقلب سلیم».۳در ذیل همین آیه روایتی از امام صادق(ع) منقول است که: «هو القلبُ الذی سلم من حُبّ الدّنیا:۴ دل سلیم آن است که نگذارد حبّ به دنیا در آن رسوخ کند.» این در ربط با ادب قلب که همان تطهیر قلب است.

 

رشد همه ابعاد وجود

بحث دیگری در همین زمینه هست که در روایات هم مطرح شده و آن مسأله رشد دل است. ابعاد وجودی‌ انسان، غیر از بُعد مادی‌ او، همگی قابل رشد هستند. عقل و حتی نفس هم قابل رشدند. رشد قلب به همین است که گفتیم، هرچه مظروف بزرگتر، ظرف هم بزر‌گتر و هرچه مظروف کوچکتر، ظرف هم کوچکتر. چون مظروف قلب حب و دوستی است، اگر تعلق دل به یک چیز محدود باشد، قلب هم محدود می‌شود؛ اما اگر تعلقش به یک چیز نامحدود باشد، رشد قلب هم بی نهایت می‌شود.

مظروف قلب، حبّ به خداست. خدا نامحدود است پس حبّ به او هم نامحدود است. خط‌کش‌های مادّیت را وسط نگذارید. بحث شدت و ضعف است؛ یعنی شدت رشد، به شدت تعلق به خداست. این رشد قلب، گاهی در ربط با حالات است و گاهی در ربط با اعمال.در روایت هست که خدا به حضرت عیسی(ع) فرمود:«أدّب قلبک بالخشیه»؛۵ خشیت یک حالت درونی است که بر محور علم و معرفت استوار است. چه بسا آن خوفی را که از درک عظمت خدا ناشی می‌شود، خشیت تعبیر می‌کنند.

روایت از امام صادق(ع)است: «إنّ القلب یحیا و یمُوت: دل زنده می‌شود و می‌میرد. فإذا حیّ فأدّبهُ بالتّطوُّع: وقتی که زنده بود، با مستحبّات ادبش کن.» عمل واجب را چه دلت بخواهد و چه نخواهد، مجبوری انجام دهی. اگر قلب سرحال بود، جایی است که می‌توانی قلبت را با عملی ادب کنی که آن را توسعه دهی، یعنی عمل مستحب. «و إذا مات فاقصُرهُ على الفرائض:۶ اگر دلت مرده است، فقط واجباتت را انجام بده.» آن مستحبّی که از روی کسالت است، رشد درونی نمی‌آورد.

 

عشق اولیای خدا به عبادت

اولیای خدا همین روش را داشتند. آنها هیچ‌گاه از عبادت‌، زدگی پیدا نمی‌کردند. این است که می‌بینید عاشق عبادت بودند. از پیغمبر اکرم(ص) روایت شده: «قُرّه عینی فی الصّلاه:۷ نماز نور چشم من است.» در روایتی از امام باقر(ع) نقل شده است: «کان علیُّ بنُ الحُسین(ع) یُصلّی فی الیوم و اللیله ألف رکعه».۸ این تعبیرات را راجع به امیرالمؤمنین هم داریم. نه اینکه اینها خسته نمی‌شدند، گویی نیرو هم می‌گرفتند. روایت از امام حسن(ع) است که: شب جمعه بود، دیدم مادرم در محراب ایستاد و تا صبح مشغول عبادت بود. یا این تعبیراتی که راجع به زهرا(س) است که به قدری به عبادت می‌ایستاد که پاهایش ورم می‌کرد، احساس نمی‌کرد.

 

حبّ به غیر خدا نوعی شرک است

این‌طور نیست که انسان بتواند حب به خدا و حبّ غیر را در دل جمع کند. جمع شدن این دو با یکدیگر، نشدنی است. خداوند نسبت به جایگاهش، انحصار طلب است. خودش را صاحبخانه می‌بیند و می‌گوید: دل، جایگاه و خانه من است و نباید غیر از من در آن باشد. به تعبیر اهل معرفت: قلب، بیت‌الله است. خداوند در قلب، هیچ نوع شرکت را از نظر دلبستگی نمی‌پذیرد؛ یعنی نمی‌پذیرد که قلب، تعلق به غیر پیدا کند. به تعبیر ناقصی می‌توان گفت: یک نوع شرک است. جهتش هم این است که در عالم خلقت، خداوند در ابعاد وجودی انسان، یک بُعد را برای خودش خلق کرده و آن، قلب انسان است.

روایت از پیغمبر اکرم(ص) است: «ان لله تعالی فی الارض أوانی، الا و هی القلوب: در روی زمین ظروفی هست که از آنِ خداست، و آن دلهاست.» جایگاه خداوند باید طوری باشد که متناسب با او باشد. این تعبیر در روایت هست که: «لا یسعنی أرضی و لا سمائی: زمین و آسمان، گنجایش من را ندارد. و لکن یسعنی قلب عبدی المؤمن:۹ ولی آن موجودی که گنجایش مرا دارد، دل بنده مؤمن من است.» این تعبیر، متّخذ از روایات است و مصطلح بین اهل معرفت هم هست که: «قلبُ المُؤمن عرشُ الرّحمن:۱۰ دل مؤمن عرش خداست» و ما بالاتر از عرش الهی نداریم.

 

قلب بیت‌الله است

عرض کردم تطهیر دل به تخلیه آن از حبّ ماسوی الله است؛ چون این ظرف، ظرف اختصاصی خداست و او هم انحصارطلب است و لذا خودش را صاحبخانه می‌داند. با ارزشترین بُعد وجودی انسان، قلب انسان است. عقل، نفس و اعضا و جوارحش نیست، بلکه قلب است. چون قلب، جایگاه خداست، با ارزشترین بُعد وجودی اوست. عقل دنبال خدا می‌گردد، خداجوست؛ اما آن که خدا را در خود می‌گیرد، قلب است.

محور ارزشی انسانها ادب است. چه نسبت به اعضا و جوارحش، چه نسبت به نفس و ملکاتش، که ادب نفس و ملکات، تهذیب ملکات است، چه نسبت به عقلش و چه نسبت به قلبش. اما در بین اینها باارزشترین ادب، ادب قلب است. امیرالمؤمنین(ع) به کسی خطاب کرد: «یا مُؤمنُ إنّ هذا العلم و الأدب ثمنُ نفسک»۱۱ اینکه تو اوامر الهی را دریافت کنی، یعنی مرزشناسی مرزهای الهی و بعدش می‌فرماید: «و الأدب: مرزداری، ثمنُ نفسک» قیمت تو مربوط به این دو تاست: مرزشناسی و مرزداری الهی. «فاجتهد فی تعلُّمهما: بکوش کن و این دو را به دست بیاور. فما یزیدُ من علمک و أدبک یزیدُ فی ثمنک و قدرک:۱۲هرچه سطح مرزشناسی و مرزداری‌ات بالا برود، قیمت تو هم بالا می‌رود.» در بین آداب الهی، آنکه بیش از همه، ارزش و ثمن تو را بالا می‌برد، ادب قلب است.

 

پی‌نوشتها:

۱٫ بحارالأنوار، ج۱، ص۱۸۸ ۲٫ همان، ج۶۷، ص۲۵

۳٫شعرا،آیه ۸۸و۸۹ ۴٫ بحارالأنوار، ج۷، ص۱۵۲

۵٫ تحف‏العقول، ص۵۰۰ ۶٫ بحارالأنوار، ج۸۴، ص۴۷

۷٫ الکافی، ج۵، ص۳۲۱ ۸٫ وسائل‏الشیعه،ج۱، ص۹۲

۹٫ بحارالأنوار، ج۸۹، ص۲۱۴ ۱۰٫ میزان‌الحکمه، ج۵ ص۲۱۷

۱۱٫ عوالی‏اللآلی، ج۴ ص۷ ۱۲٫ بحارالأنوار، ج۵۵، ص۳۹

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: