1393/12/2 ۱۰:۰۰
بحث ما راجع به تربیت و مربّیان بود. گفته شد کسانی که قصد دارند دیگران را تربیت کنند، باید شروطی را رعایت کنند: شرط اول اینکه باید خودشان مؤدّب به آداب الهی شده باشند. این مؤدّب شدن باید در تمام ابعاد وجودی(یعنی عقل، قلب و نفس) باشد و نفس یعنی غضب و شهوت و وهم.
گفتیم که سفارش شده است اول انسان قوه خیال و وهم خود را تربیت کند که به آن میگویند: ضبط خیال. چون مبدأ افعال و اقوالی که از انسان صادر میشود، همان مسائلی است که در درون انسان میگذرد و مرتبط با تصوّراتی است که منشأش، وهم و خیال است؛ لذا اولین گام تربیت، ضبط خیال است.
حالا چگونه خیال را ضبط کنیم؟ گفتیم که خیال باید وارد منزل تفکّر شود. چند شاخه از منزل تفکّر را هم تذکّر دادیم که انسان باید چگونه تفکّر کند تا بتواند این نیرویی را که از نظر واردات درونیاش افسار گسیخته است، مهار کند. اینجاست که میگویند: فرد وارد منزل عزم میشود. عزم به معنای بنا گذاشتن و تصمیم گرفتن جدّی است. حالا عزم باید نسبت به چه چیز باشد؟ عزم نسبت به اینکه دیگر دستش آلوده به گناه و خلافکاری نشود و از آن طرف هم واجباتی را که بر عهدهاش است، انجام دهد و از طرف دیگر مسأله جبران مافات است. بنا بگذارد آنچه را در گذشته خرابکاری کرده، اصلاح کند.
موجبات سستی عزم
استاد ما(ره) از استادشان نقل کردند آن چیزی که موجب خدشه در عزم و تصمیم جدّی انسان میشود و انسان را در درون به حسب عزم و بنایی که برای عمل داشته است، سُست میکند، عبارت است از گوش دادن به تغنّیات. گوش دادن به تغنّیات، انسان را از نظر عزم سُست میکند؛ یعنی آنطور که باید پای عزم و بنا گذاریاش بایستد، نمیایستد و سستی میکند و عمل نمیکند. عزم جوهرة وجودی انسان و از مختصّات اوست و حتی درجات انسانیت انسان بر محور آن است: هر کسی که عزمش محکمتر و قویتر باشد، انسانیتش در درجه بالاتری است و هر که عزمش سستتر باشد، از نظر انسانیت نیز ضعیفتر است. چون حیوانات به این معنا عزم ندارند، این ویژگی از مختصّات انسان است.
جایگاه عمل در تربیت
انسان بعد از آنکه قوه خیال را ضبط کرد و آن را در اختیار گرفت، یعنی نگذاشت هر سنخ تصوّری در ذهنش عبور کند و در نتیجه اسیر آن تصوّرات و واهمههایی که در نفس نقش میبندند و غالباً هم از امور باطل هستند و بعد هم تصمیم به اصلاح (یعنی تربیت خودش) گرفت، اینجاست که نتیجه روی عمل ظاهر میشود. این مسأله، مسأله تعقّلی و نشستن و بحث و این حرفها نیست. بنا گذاشتم به اینکه از این پس به آنچه مطابق عقل و شرع است، عمل کنم. مسأله، مسأله عمل است. آنچه در گذشته از نظر تکالیفم کسر گذاشتهام، جبران کنم؛ یعنی عملاً جبران کنم، همه اینها عملی است. لذا علمای اخلاق وقتی که وارد بحث تربیت و خودسازی میشوند، میگویند که اول باید از ظاهر شروع کرد، چون جنبه عملی است. ظاهر را چه از نظر دیداری، چه از نظر گفتاری و چه از نظر رفتاری مطابق شرع و عقل قرار بده؛ اسم این را «تربیت جوارح» میگذارند.
چشم به هر چیزی نگاه نمیکند، گوش به هر آهنگی گوش نمیدهد، تربیت عملی همین است. وقتی انسان وارد این مرحله میشود که تصمیم گرفت اعمالش را اصلاح کند، جنبه عملی دارد. اگر در تربیت، مسأله عمل نباشد، اصلاً بقیه امور هیچ اثری ندارد.
حالا نوبت به قوای دیگر نفس میرسد، چون نفس به معنای اخصّ از سه قوة «شهوت و غضب و وهم» تشکیل شده است. انسان باید هر سه را تربیت کند. حالا کسی رفته وهم را تربیت کرده و ضبط خیال کرده است، اینجا وارد عمل میشویم. اینجا نوبت به قوای دیگر (یعنی شهوت و غضب) میرسد؛ چون آنها را هم باید تربیت و مهار کرد. یک مهار، مهار تصوّرات است که میگویند ذهنت را نسبت به امور باطل که تو را تحریک میکند، مهارکن. این تصوّرات چه چیزی را تحریک میکنند؟ شهوت و غضب را، میگویند این تصوّرات را ضبط کن، وهم میخواهد تو را به جای آن تصوّرات ببرد.
قوه دوم
به طور کلّی وقتی انسان در قرآن نگاه میکند، میبیند که قرآن تحت دو عنوان مسأله نیروی شهوت را مطرح میکند. یکی خود شهوت که اسم شهوت در قرآن است. یکی مسأله «هوی». هوا یعنی خواسته، خواسته چیست؟ شهوت. شاید دوّمی تعبیر هوی در آیات بیشتر باشد که متابعت از هوی مکن، یعنی از آنچه شهوتت متمایل به آن است، پیروی مکن: «أفمن کان على بیّنه من ربّه کمن زُیّن لهُ سوءُ عمله و اتّبعوا أهواءهم»،۱ «أ فرأیت من اتّخذ إلههُ هواهُ و أضلّهُ الله على علم و ختم على سمعه و قلبه»،۲ «أ فرأیت من اتّخذ إلههُ هواهُ»، دو تعبیر وجود دارد: آن کسی که خواستههای شهویاش برای او بُت شده و به گمراهی کشیده شده است، این طور است که خدا با او کاری ندارد. یا با لحن صریح دارد: «و لا تتّبع الهوى فیُضلّک عن سبیل الله:۳ از هوای نفسانی و خواستههای شهویات متابعت مکن که تو را به گمراهی میکشاند و از راه الهی باز میدارد.»
«متابعت از هواها» یعنی پیروی از درخواستهای گسترده و افسارگسیختة شهوی و حیوانی. هر چه او بگوید، این هم دنبالهروی میکند. «فخلف من بعدهم خلفٌ أضاعُوا الصّلاه و اتّبعُوا الشهوات»،۴ «الله یُریدُ أن یتُوب علیکُم و یُریدُ الّذین یتّبعُون الشّهوات أن تمیلوا میلًا عظیما».۵ میگوید شهوات، نمیگوید: هوی. هوی اعم است از شهوات؛ یعنی هوی خواستة نفسانی است، حالا خواسته میخواهد مرتبط با شهوت باشد یا غضب. در غضب هم شخص میخواهد مثلاً دیگری را بکشد. این هم برادر هواست، هوای نفس است؛ ولی شهوات اخصّ است. شهوات یک بخش است و فقط در بُعد شهوت است، دیگر در بُعد غضب نیست.
در اینجا باید سراغ مهار کردن و ضبط شهوت و غضب برویم که ابتدا شهوت را میگوییم که مسأله تمیّلات است. وقتی میگوییم شهوت، امور جنسی را نمیگویم؛ چون الان معمولاً شهوت را نسبت به امور جنسی مطرح میکنند و حال اینکه مسأله اینطور نیست. شهوت جنسی نمونة شاخص آن است. شهوت مال، جمع کردن مال، این هم شهوت است. شهوت به هر نوعش که باشد، ولو جمع کردن و ثروت باشد، سمّ کشنده است.
در روایت داریم: «الهوى أسُّ المحن»،۶ «آفه العقل الهوى»،۷ «أهلک الشیء الهواء: نابود کنندهترین چیز هواست»، انسان را نابود میکند. روایتی از علی(ع) است: «اصلاً هوا پایه بدبختیهاست.» تعبیر به هوا میکنیم، یعنی همان خواستههای نفسانی. یا در روایت دیگر داریم: «الشهوات سموم قاتلات»،۸ «الشّهواتُ مصایدُ الشّیطان»،۹ «عبد الشهوه أذل من عبد الرق»،۱۰ «عبدُ الشّهوه أسیرٌ لا ینفکُّ أسرُهُ».۱۱ تعبیر عجیبی است. کسی که بنده شخصی شده است، ممکن است روزی آزاد شود؛ مثلاً کسی بیاید او را بخرد و آزادش کند. فرض کنید کسی میخواهد کفّاره بدهد، گفتند یک بنده آزاد کن، بیاید او را بخرد و آزادش کند یا خود این مالک دلش میخواهد آزادش کند، احتمالش هم خیلی قوی است؛ اما کسی که اسیر شهوت خود شده است، مگر به این زودی آزاد میشود؟ اصلا و ابدا؛ گویا حبس ابد است. اسیر شهوت، اسیر ابدی است. روایت از علی(ع) بود که فرمود: «بنده شهوت، خوارتر است از کسی که بنده شخصی شده است». یا این تعبیر که: «یکی از دامهای شیطان، شهوت است.» در روایتی دارد: « شهوات سمهایی کشنده هستند.» عجب!
انسان باید خیال و شهوت و غضب را در خودش مهار کند. کسی که میخواهد برای دیگری مربّی شود، اگر بنا شود خودش به اسارت رفته باشد، آیا میتواند اسیری را آزاد کند؟ اصلاً نمیشود. بنده نمیتواند بنده دیگری را آزاد کند. آیا تو که اسیر شهوت خود هستی، میتوانی بیایی مربّی شوی و دیگری را تربیت کنی؟ آیا میتوانی او را از اسارت بیرون بکشی؟
شعار دادن، غیر از شعور پیدا کردن و غیر عمل کردن است. شعار دادن آسان است، ممکن است بنده هم چند صباحی فکر کنم که تو راست میگویی؛ اما بعد که خلافش ظاهر شد، افتضاحش بالا میآید.
پینوشتها:
۱٫ سوره محمد، آیه ۱۴
۲. سوره الجاثیه، آیه ۲۳
۳ . سوره ص، آیه ۲۶
۴. بحارالأنوار، ج۱۱، ص۳
۵٫ بحارالأنوار، ج۵، ص ۹۰
۶ . مستدرکالوسائل، ج۱۲، ص۱۱۳
۷ . غررالحکم، ص۶۴
۸٫ غررالحکم، ص۳۰۴
۹ . مستدرکالوسائل، ج۱۱، ص۳۴۳
۱۰ . غررالحکم، ص۳۰۴
۱۱ . مستدرکالوسائل، ج۱۱، ص۳۴۶
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید