[دکتر شفیعی کدکنی در ادامه میفرمایند:] از بسیاری از اهل حق شنیدهام که «علی» مورد نظر ما ربطی به آن علی تاریخی (یعنی امام علیبنابیطالب(ع)) ندارد و استمرار یک حقیقت ازلی و ابدی است. در همین شعر هم گوینده، که باید از حدود قرن یازدهم به بعد باشد، کوشیده است زنجیرة انبیا را تکرار یک روح در تاریخ بداند و تجلیات یک حقیقت. مطهر بن طاهر از ایشان چنین نقل میکند که خرّمیان برآنند که وحی هرگز قطع نمیشود و هر صاحب دینی در دین خویش مصیب است و برحق. این اندیشه آنان نیز یادآور بعضی دیگر از عقاید ابنعربی است؛ از جمله اینکه هر چیز را بپرستی، او [حقّ] را پرستیدهای.
سوفیستهای جدید اصول فکری اسلاف خود را در صورت متجدد آن پذیرفتهاند؛ اما حاضر نیستند به نتایج و لوازم اعتقاد آن اصول تسلیم شوند. بعضی از سوفسطاییان قدیم به نتایج برآمده از تعلیمات خود پایبند بودند و مثلاً به صراحت میپذیرفتند که حق معنی ندارد، بلکه همان غلبه است؛ یعنی آن که غالب میشود، حق دارد! اکنون مجال آن نیست که بگوییم دیگر تعلیمات فیلسوفان یونانی در زمان جدید چه صورتی پیدا کرده است؛ اما به دشواری میتوان تردید کرد که نظام کنونی جهان صورت تحولیافتة طرح یونانیان است، یا لااقل مقدمات نظام کنونی غالب بر جهان را یونانیان فراهم آوردهاند.
وقتی از آینده صحبت می کنیم، دو آینده را باید از هم تفكیك كنیم: «آینده ما ایرانیان» و «آینده جامعه جهانی». البته بین این دو مرزی قاطع وجود ندارد چرا كه با شدت و حدت گرفتن سرعت شكلگیری تاریخ جهانی و اضمحلال تاریخهای بومی و محلی، میان سرنوشت ما با سرنوشت دیگر نقاط جهان (با هژمونی و سركردگی تمدن غرب) ربطی بسیار وثیق وجود دارد. با این وصف، میان این دو پرسش باید تمایز قائل شد:
در «بارگه بارگه» از قول پیران غیبدان و قدیسین یارسان ظهور نبی اکرم اسلام حضرت محمد(ص) نیز با یاران و نزدیکانش مطرح است؛ زیرا در آیین یارسان آفرینش انوار نبی و ولی که نقطه پایان پیامبری است، در بحث خلقت ازلی آمده است و در متن «سرانجام» که بدون شک بیتأثیر از آثار محییالدین ابنعربی نیست، این اندیشه که «حقیقت محمدیه» خوانده میشود، ساری و جاری است.
در سالهای اخیر مطالبی خطابی در باب مبانی و مبادی علوم اجتماعی اظهار شده است که کاش مورد توجه استادان علوم اجتماعی قرار میگرفت. این توجه میتوانست به تحقیق جدی در ماهیت علوم اجتماعی مؤدی شود. اینکه بعضی آرای دانشمندان علوم اجتماعی با اعتقادات دینی نمیسازد، جای بحث ندارد و هیچ کس آن را انکار نمیکند؛ اما از این وضع نمیتوان نتیجه گرفت که علوم اجتماعی بر مبنای متفاوت با مبانی علوم دیگر قرار دارند.
ابن ابیالحدید در شرح عهدنامه امیرمؤمنان علیهالسلام به مالک اشتر مینویسد: در عهدنامه شاپور ـ پسر اردشیر ـ برای پسرش، سخنانی دیدم که شبیه سخن امیرالمؤمنین علی(ع) در این عهدنامه است و آن سخنان این است:
در قرن بیستم میلادی ایرانشناسی در ایران در پی دستاوردهای ایرانشناسان خارج از کشور، شکل گرفت و ایرانشناسان داخل کشور با بیداری و آگاهی به جمعآوری و صیانت آنها پرداختند. این جهش ابتدا بیشتر جنبة کنجکاوی و تحسین داشت، اما به تدریج علاقة شدید به شناخت مظاهر ملی و جلوههای فرهنگی و نیز صیانت آنها را در پی آورد. ظاهراً اصطلاح «ایرانشناسی» سالها پس از بنیانگذاری آن وضع شد؛ پیش از آن، ایرانشناسان اصطلاح «مطالعات ایرانی» بهکار میبردند و حتی آنتوان میه که خود ایرانشناس بود، در سال ۱۹۲۲ اصطلاح «ایرانیسم»برای آن اختیار کرد، در حالی که در همان زمان گایگر مجلة ایرانشناسی را در آلمان منتشر میکرد. ظاهراً در ایران اصطلاح «ایرانشناسی» را نخستین بار احمد کسروی در مقدمة شهریاران گمنام (۱۳۰۷ش) بهکار برده است که در سال بعد
نام و مفهوم علوم اجتماعی ۱ـ علوم انسانی و اجتماعی در کشور ما با اینکه در دهههای اخیر کم و بیش پیشرفت داشته، از جهاتی نیز با مشکلاتی مخصوصاً در برنامهریزی دروس و تعیین و تدوین کتاب درسی مواجه بوده است. روشن شدن این وضع مسبوق به تحقیق در ماهیت علم جدید به طور کلی و مخصوصاً آشنایی با موقع و مقام علوم انسانی و اجتماعی در جهان کنونی است. این تحقیق هنوز صورت نگرفته است. تدریس دهها سال فلسفه علم در دانشگاهها نیز ما را چنانکه باید متوجه اهمیت مسئله نکرده است.
«رنگباز»، یعنی آن که در تغییر و تعویض رنگها زبردست است، همه رنگ است. اینکه در بعضی متون چون زبدهالتواریخ کاشانی از قول پارسیان (علویان اهل حق، یارسان) نقل شده است: «محمد(ص) و علی(ع) و سلمان هر سه اَلَهاند؛ آن نور گاه در یک شخص ظهور کند و وقتی در دو و گاهی در سه…» این اَلَه به معنی «الله» و نعوذبالله خداوند نیست، بلکه به همین معنی اصطلاحی (رنگباز) است که در متن سرانجام بسیار به کار رفته است. و در تأیید این سخن، حضرت استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در کتاب قلندریه در تاریخ در توضیح همین عبارت زبدهالتواریخ آوردهاند: «اَلَه به معنی هر چیزی است که در آن بیش از یک رنگ وجود داشته باشد. هماکنون در کدکن به همین معنی به کار میرود.» (قلندریه در تاریخ، ص۶۰) رنگ او زنگ و غبار دلها را میزداید.
ناصرخسرو شاعر و نویسندهای است که کارنامهای پربار دارد. دیوانش بیش از دههزار بیت است. دست کم هفت اثر به نام او میشناسیم. بهجز «سفرنامه» که جنبه روایتی و توصیفی و نیز زبان سادهتری دارد، در شش اثر دیگر او به مسائل فکری، کلامی، فلسفی و مجادلات فکری پرداخته شده است. معلوم است که از لحاظ زبانی این آثار گنجینهای است از مرد دانایی که در قرن پنجم زندگی میکرده. پس آثار او از لحاظ کمّی و کیفی قابل ملاحظه است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید