آشناییام با «ژاله آموزگار» به دومین سفرم به ایران در سال 1985 (1364) برمیگردد. آن زمان، به تازگی فوقلیسانس خود را در رشته زبان فارسی به پایان برده بودم. در آن سالهای سخت جنگ عراق علیه ایران، دو ماه را در ایران ماندم و در این مدت که به دانشگاه تهران رفت و آمد داشتم، نخست بار با شادروان احمد تفضلی و بانو ژاله آموزگار آشنا شدم.
در این چند روز نام فردوسی و شاهنامه بسیار بر سر زبان ها جاری شده است و ابعاد گوناگون این شاهکار با دیدگاه های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. هویتی را که شاهنامه به ما بخشیده برجسته تر کرده اند، و از شاهنامهبه عنوان حافظه زبانی و تاریخی ما یاد کرده اند.
زمانی که قلم ها بر روی کاغذ ها می لغزند و می نگارند که ایرانیان تاریخ خود را ننگاشته اند، استوانه کوروش، صخره های بیستون و نقش رستم و کعبه زردشت و پایکولی به غرش در می آیند و فریاد بر می آورند که پیشانی ما چه حک شده است، جز تاریخ؟ مگر گزارشگران که تاریخ نگاران غالبا با روایت های جنبی هسته اصلی حوادث را در پرده ابهام قرار می دهند.
ژاله آموزگار، استاد گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در «شب بهرام فرهوشی» گفت: وی دلباخته این آب و خاک و این فرهنگ پربار بود و این علاقه تحسینبرانگیزش به ایران نخستین درسی بود که به دانشجویانش میآموخت و در تمام مدت خدمت صادقانهاش کوشید که عمق و جذابیت فرهنگ ایران را به همگان بشناساند.
یافته های تحقیق نشان می دهد که داستان رستم، اصلی سکایی دارد و این فرض با نبود نام رستم و زال در اوستا و طرح بسیار کمرنگ حضور این پهلوانان در ادبیات پهلوی، هر چه بیشتر تقویت می شود. این قوم با رسیدن به شرق ایران و تغییر نام «زرنگ» به «سیستان»، با خود، آمیخته ای از فرهنگ «دولت شهرهای» آسیای مرکزی را به ارمغان آورده اند، فرهنگی که ملهم از بن مایه های ایرانی، یونانی و هندی بود و ضمناً با فرهنگ کوشانی و شکوفایی هنری آن بیگانه نبود
شهر تاریخی و کم نظیر کازرون و شهر شاپور (بیشاپور) امانتدار اوراق گرانبهایی از فرهنگ غنی سرزمین ما هستند. در این گستره ارزشمند، در کنار آثار شناخته شده از دوران ساسانی و سنگ نوشته اّپسای دبیر(تفضلی،1376:89) سنگ نوشته های کوتاهی نیز به دست آمده که بیشتر سنگهای محافظ استوادن اند و به سنگ مزار معروف اند (تفضلی ،1376:102) و تعدادی از آنها بررسی شده اند.
«چنگر نگهاچه نامه» رساله ای با 624 بیت،یکی از آثار جالب توجه زردشت بهرام پژدو است که در بحر هزج سروده شده است. 345 بیت این رساله در حقیقت نوعی مقدمه به حساب می آید و فقط به حساب می آیدو فقط 279 بیت آن به خود داستان اختصاص دارد.
نشانه های بازمانده از فرهنگ هر سرزمینی می تواند، ترانه ها،نواها،داستان ها، اسطوره ها، سنگنوشته ها، نقش برجسته ها، پیکره ها و هنر های گوناگون در پوشش، در رزم آوری،... و در تهیه خوراک های هنرمندانه با ریزه کاری ها و نحوه عرضه آنها باشد.
از لابلای روشی که مطابق با آن، برخی از موجودات گاهانی و بخصوص دو موجود آخری طرحریزی شدهاند، میتوانیم تصور معمولی را که در دنیای کهن هند و ایرانی از یزش (1) داشتهاند به طور مبهم ببینیم. این موضوع عبارت از قربانی به سوی خدایان نیست، بلکه عبارت از عملی مستقل و آزاد است که ضمن آن که ارزش مخصوص به خود را حفظ میکند دارای مفهومی جهانی نیز هست. یزش جهان را به وجود میآورد، آن رانگاه میدارد و آن را تجدید حیات میکند.
از دیر باز دیواره ای بسیار ستبر میان دوران پیش و پس از اسلام کشیده می شود. شاید این موضوع از دید رویدادهای خاص تاریخی درست باشد، شاید هم از نظر دگرگونی هایی که بعداً پیش می آید نقطۀ عطفی تلقی گردد؛ اما بر همگان آشکار است که فرهنگ مقطع ندارد. تداوم دارد و ادامۀ فرهنگها به صورتهای گوناگون جلوه گر می شود و ادبیات نیز از این مقوله به کنار نیست.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید