در این نوشته جان کلام این است که آنچه در شعر فارسی به «قلندریّات» شهرت یافته، دور از آن بیبند و باری است که از قرن هفتم هجری در حواشی آیین قلندری ثبت شده. نهادن این عنوان هم بر شماری از سرودههای سنائی غزنوی و فریدالدین عطار از روی مسامحه نبوده است؛ اما در دالان تاریک تاریخ اجتماعی ایران باید به روزگار سنائی غزنوی نگاه کنیم و ببینیم در آن روزگار به چه کسی قلندرر قلندری میگفتهاند؟
خاقانی شعر گذشتگان را هم خوانده است و خوب میداند که پیش از او رودکی و شهید بلخی و فرخی سیستانی و بسیاری دیگر، در ادب فارسی جلوهای بهسزا داشتهاند. در ادب عرب نیز لبید بن ربیعه و بحتری در چنان پایة بلندی بودهاند که با کمتر کسی قیاس آنها ممکن بوده است؛ اما خاقانی خود را از همة آنها برتر میگوید (قصیدة ۱۱:۲۸ و قصیدة ۱۰۱:۱۲۵ و ۱۰۲). با عنصری بیش از همة شاعران پیشین مقابله دارد و در همین مجموعة قصاید، گاه عنصری راوی شعر او میشود (قصیدة ۲۳:۴۵) و گاه خاقانی او را همراه با امیرمعزی و سنائی به آزمایش در برابر قدرت شاعری خود میخواند (قصیدة ۱۰۶:۱۱۷) همان سنائی که خاقانی در نوجوانی آرزو داشته است که «بدل» او باشد.
فرستادن ستایشنامه به خوارزم و طبرستان و عراق، سفرهای بیسرانجام خراسان و ری و اصفهان و نخستین سفر حجاز، دری به روی خاقانی نمیگشاید. جمالالدین اصفهانی ـ وزیر سخنشناس موصل ـ خاقانی را ارج مینهد و صله گرانبها به او میدهد. به روایتی نه چندان معتبر، در دیدار با خلیفه عباسی، المقتفی لامرالله یک شغل دیوانی به خاقانی پیشنهاد میکند و او نمیپذیرد(دیوان ص۸۸۶رفروزانفر ص۶۲۹ و ۶۳۰). باز به روایت خود خاقانی، خواص مکه قصیدة کعبه او را به آب زر مینویسند؛ اما اگر همه این روایات را دور از هرگونه اغراق بدانیم و به تمامی باور کنیم، باز خاقانی را در بنبستی میبینیم که در نخستین سفر مکه، جز بازگشت به شروان راهی ندارد و با این بازگشت، نومیدی و ناسازگاری او بیشتر میشود.
تاریخ هزار و صد سالة شعر و ادب فارسی، مانند شاهراهی است که در کنار آن چشماندازهای زیبای ذوق و آفرینش هنری از یک سو به جویباران زلال محبت و عشق میپیوندد، و از سوی دیگر به کوهساران فرهنگی کهن تکیه دارد که سخن گفتن از آن، ذخیرة ذهنی بیکران میخواهد و در مشاهدة آن قلههای بلند، مسافر باید فرود آید و تأمل کند و بپرسد و بیاموزد؛ آنچه پیشتر آموخته است، به همة پرسشهای او پاسخ نمیدهد. گاه نیز در گوشهای از آن چشماندازهای زیبا یا بر سینة آن کوهساران، صاحبدلی دلسوخته از زمین و زمان گله دارد و از سیلات ناکامیهای خود، بر «پلی از آبگینه» نمیتواند بگذرد
شب محمد استعلامی صد و هفتاد و دومین شب از شب های مجله بخارا بود که سه شنبه 22 مهر 1393 در کانون زبان فارسی موقوفات افشار برگزار شد. آنچه در پی می آید گزیده ای از سخنرانی دکتر علیقلی بختیاری و سپس دکتر سیروس علی نژاد در این مراسم است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید