گادامر در حدود چهل سال پیش اثر مهم خود را به نام حقیقت و روش، (Wahrheit and Method) به رشته تحریردر آورد. او در این کتاب فلسفه و هرمنوتیک (تفهیم وتاویل) را برای پیروانش توصیف کرده و در راه انتشار و جاافتادن آن زحمات زیادی را تحمل کرده است
یادداشتی در نقد کتاب «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب اسلامی» اثر موسی نجفی چندی پیش برخی دوستان از نشریهای فرهنگی، از بنده خواستند که در نشستی به منظور نقد و بررسی کتاب اخیر دکتر موسی نجفی، با عنوان «فلسفه تحول تاریخ در شرق و غرب اسلامی (روش استنباط عقلانیت تاریخی و تحول علوم انسانی بر اساس مقایسه و نقد سنت ابن خلدونی با بسط حکمت نوصدرایی)» شرکت کنم.
فلسفه از زمانی که رختِ خدمت به انسانیت را از تن بیرون کرد، راه خود را نیز گم کرد. امروزه فیلسوفانی که در فلسفهورزی مهارت دارند، به دانشجویان تازهکار، فلسفه میآموزند تا آنان هم بتوانند به دانشجویانِ پس از خود فلسفه بیاموزند. همین روند تا بینهایت ادامه مییابد! مثل این است که پزشکان بخواهند به تدریس طب بسنده کنند و دانشجویانشان نیز بدون اینکه به کاربرد پزشکی در زندگی مردم اهمیتی بدهند، تنها سرگرم تدریس شوند. بهراستی چرا هیچکس به فلسفۀ عملیِ مطلوب نمیپردازد؟ چرا فلاسفه سودای کاستن از آلام بشر و آموختنِ روش صحیح زندگی به آنان را از سر بیرون کردند؟
فلسفه یا به طور کلی تفکر، لازمه اعتدال و نظم و درست زندگی کردن است؛ یعنی بدون تفکر، نظم و عقل و صلاح و سلامت وجود ندارد. اینکه در دوران جدید میان علم و فلسفه و اخلاق و سیاست جدایی افتاده است، امری است که متفکران باید در باب آن تأمل کنند. البته گرفتاریهایی از این قبیل همواره بوده است؛ زیرا ما محدودیم و اقتضای محدودیت، افتادن در بند تعارضها و تضادهاست.
در طول تاریخ، همواره پیوندی دیرین میان دین و فلسفه بوده است هرچند هر از چندگاهی متشرّعان یا فیلسوفانی با این پیوند مخالفت ورزیده و آن را نامیمون دانسته اند. اما حقیقت این است كه هم دین با طرح و تبیین اموری متعالی، فكر فیلسوفان را متوجه عوالم غیر جسمانی و مابعد الطبیعی كرده و هم فلسفه در توجیه باورهای دینی كه بعضاً مبنایی باورمند نداشته اند تلاش نموده است.
نگاه هر فیلسوف به فیلسوفان گذشته و آوردن آنها به زمان حال و گفتوگوی (دیالوگ) عقلانی با آنها، در انتقال میراثهای فکری و فرهنگی از نسلی به نسل دیگر و به روز کردن آنها بسیار مؤثر است.
این روزها بسیاری از دانشجویان در گیرودار مصاحبههای دانشگاهها برای قبولی دوره دکتری هستند. آنها اغلب در التهاب مواجهه با این مرحله از پذیرش دانشجو، در پرس و جو از قدیمیترها و استادان خود به دنبال یافتن سرنخ و اطلاعات بیشتر از سوالات، استادان پرسشکننده و نحوه چگونگی پاسخها در مصاحبهها هستند. آثار این التهاب و نگرانی را میتوان در شبکههای اجتماعی و در مطالب استادان در وبلاگها و چتهای مرسوم مجازی دید.
در سنت فلسفه قارهای در اروپا، برعکس فلسفه تحلیلی انگلیسی- آمریکایی، مقاومت خاصی برای اعتنا و پذیرش پیشرفتهای علمی بهویژه در علوم شناختی و مغزپژوهی وجود دارد. حتی در بسیاری موارد مواضع ضدعلمی یا فراعلمی از مشخصات این سنت فلسفی است. اما موج جدیدی از توجه به عصبپژوهی معاصر بهطور شگفتآوری، در فلسفه قارهای اروپا در حال نضجگرفتن است.
«فلسفه» و «علومانسانی» در کشور ما گرچه با هم بیگانه نبودند اما رقابت و نسبتی نیز با هم نداشتند. آن زمان که دانشجو بودم، دکتر غلامحسین صدیقی به ما فلسفه یونان و جامعهشناسی درس میداد. در آن دوره، هنوز رشتههای علوماجتماعی در کشور تأسیس نشده بود. واقعیت این است که در تأسیس علوماجتماعی، فلاسفه بسیار دخیل بودند و میتوان گفت فیلسوفان بنیانگذار این علم هستند.
این سوال که «فلسفه ورزی» یا «فلسفیدن» چیست را باید بر مبنای کاربرد این واژه ها و فلسفه ها در طول تاریخ پاسخ داد و برای این کار باید تاریخ فلسفه را بررسی کرد.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید