احتمالاً اصل و مبدأ تعزیه یا شبیه را باید در آیین های پیش از اسلام واکاوی کرد که پس از اسلام، با الهام از فاجعۀ کربلا بهعنوان یک نمایش دینی نمود یافت و در دور تکاملی، اشخاص و قصه های دیگری نیز به آن افزوده شد.
این مقاله با عنوان «شمس تبریزی، غیبت یا شهادت؟» به پایان کار شمس الدّین محمّد بن علی بن ملک داد تبریزی می پردازد؛ یعنی می خواهد نشان دهد که آیا او به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا به شهادت رسید. اختلاف در این مورد به روزگار خود مولانا برمی گردد و از آن زمان تاکنون ذهن بیشتر مولوی شناسان را به خود مشغول ساخته است.
عارف و متفکر بزرگ شمس تبریزی که برافروزنده ی شعله ی وجود مولوی بود، کجا آرمیده است؟ آرامگاه مولوی در قونیه با عظمت و جلال و شکوهی که دارد، مایه ی آبرو و اعتبار کشور همسایه ی ماست و هر سال صدها هزار تن از زائران و صاحبدلان با شوق و نیاز به زیارت درگاهش می شتابند و با شنیدن نوای دلاویز نی که مدام در فضای آرامگاه طنین انداز است، غرق شور و لذت می شوند، و در آذر ماه هر سال در هفته ی مولانا در قونیه گروه های انبوه جهانگردان خارجی با حضور در برنامه های سماع مولویه وجد و حالی روحانی می یابند و به معنویت می پیوندند.
شمس الدین محمد بن علی بن ملک داد تبریزی (582-645 ) از اسرارآمیزترین و شوریده ترین شخصیت های برجستۀ ادبیات عرفانی است. در میان مشایخ بزرگ صوفیه، زندگی هیچ عارف بزرگی به اندازۀ زندگی شمس در هالۀ ابهام نمانده است. اطلاعات ما در باب او منحصر به پانزده یا شانزده ماه حیات معنوی او در قونیه و در جوار مولاناست که جزئیات و سرانجام آن، با ذوق افسانه پسند تذکره پردازان، مبهم و تاریک مانده است.
تأویل و معنا و قلمروهای مرتبط با آن در مقالات شمس تبریزی از جمله موضوع هایی است که با همة اهمیّت و کارکردی که در حیطة پژوهش های عرفانی و به ویژه مولوی شناسی و نیز شناخت احوال و افعال شمس تبریزی دارد، هنوز چنان که باید مورد تدفیق و تحقیق قرار نگرفته است.
آنچه امروز از آثار مولانا جلال الدین محمد بلخی رومی در دست داریم، محصول دوران سی سالۀ آخر عمر اوست. پیش از آن، این شاعر شوریده و عارف وارسته فقیهی جلیل القدر بود که در قونیه به جای پدر بر مسند ارشاد و وعظ می نشست و به بحث یجوز و لایجوز می پرداخت و طریق جدل می ساخت و لم و لانسلم در می انداخت.
مولوی میگوید «ای دوای نخوت و ناموس ما/ای تو افلاطون و جالینوس ما»؛ یعنی عشق را طبیب بیماریهای جسم و روح خود میداند؛ وقتی عشق وارد زندگی میشود، انسان دیگر شهرت و آوازه را کنار میگذارد و فقط به معشوق فکر میکند.
مقالات شمس در دو بخش و فصل فراهم آمده است. تا اواسط فصل اول یا همان دفتر اول، حضور شمس بیشتر از حضور مولاناست؛ و از اواسط همین دفتر اول، داستان مولانا رفتهرفته پر رنگ و پر رنگتر میشود و شمس را در روند شکلگیری کلیت داستانی این کتاب هر لحظه بیتاب و بیتابتر نشان میدهد تا خداحافظی جانسوز و جهانسوزش و سفارشهایش به بهاءولد هنگام رفتن.
با وجود آنکه مولوی پرورده ی دوران آشوب زده ای چون دوران مغول است، تحت تأثیر تعالیم پدرش، بهاء ولد، و استادش، محقق ترمذی، و به ویژه شمس تبریزی، با سلوک در تصوّف بسطی و عرفان عاشقانه، شادی و طرب را درون خود جاری ساخت و در غزلیّات شمس بازتاب داد.
حکایت نغز و دلپذیر شیخ صنعان که یکی از داستان های رمزی و تمثیلی منطق الطیر، اثر عارف بزرگ قرن ششم و اوایل قرن هفتم عطار نیشابوری است؛ چه به لحاظ ماهیت و چه از دیدگاه شیوه ی سلوک، شباهتی تام به ماجرای یدار مولانا و شمس دارد. نگارنده بر آن است تا این وجوه شباهت را در سرگذشت آن دو باز نماید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید