1394/11/6 ۱۱:۰۳
ابوالحسن نجفی دیگر در جامعه ادبی نفس نمیکشد. هر چند هر یک از آثارش میتواند به تنهایی مسیر زندگی خوانندگانش را تغییر دهد، حالا دیگران برای او مینویسند و از او میگویند و از باری که ادبیات پس از او به دوش خواهد کشید. از محمدرحیم اخوت درباره غیاب نجفی از این به بعد در حیات زبان و ادبیات فارسی و تاثیرش بر آثار ادبی تا امروز پرسیدهایم.
رضا نامجو: ابوالحسن نجفی دیگر در جامعه ادبی نفس نمیکشد. هر چند هر یک از آثارش میتواند به تنهایی مسیر زندگی خوانندگانش را تغییر دهد، حالا دیگران برای او مینویسند و از او میگویند و از باری که ادبیات پس از او به دوش خواهد کشید. از محمدرحیم اخوت درباره غیاب نجفی از این به بعد در حیات زبان و ادبیات فارسی و تاثیرش بر آثار ادبی تا امروز پرسیدهایم.
بسیاری از معاصران ابوالحسن نجفی و نویسندگان دهه بعد از او از اهمیت نگاه چندبعدی این مرد به فرهنگ و ادب سخنها گفته اند. در این مجال میخواهم نظرتان را درباره مهمترین وجوه کاری نجفی بدانم. شما از چه منظری به کارنامه ایشان نظر میکنید؟ درباره تحقیقات نجفی روی فرهنگ عامه و اصول درست نویسی (با کتاب ارشمند غلط ننویسیم) و ترجمههای ایشان (چه ترجمههای تکنفره و چه مشترک) خود کتابها گویای جایگاه ایشان است، اما آن چیزی که به نظر من باید به آن اشاره کرد نقش ایشان در پرورش آدمهاست. نجفی در دورهای که ما بچه بودیم با انبان پری از ادبیات مدرن از فرانسه به ایران آمد. در همان موقع افرادی چون بدیعی، بهرام صادقی تا گلشیری، کلباسی و... همگی تا آنجا که من دورادور خبر دارم از نجفی نکتهها آموختند.
در میان سخنانتان از واژه دورادور استفاده کردید. مرادتان از به کار بردن این واژه چیست؟ به این خاطر که در آن دوره ما بیشتر پای علم ادبیات متعهد سینه میزدیم و نجفی ادبیات ناب آن هم از نوع مدرنش را مد نظر قرار داده بود. فردی نبود که بر خلاف تبار و خانوادهاش که چندتن از آنها در اصفهان منبر میرفتند اهل منبر رفتن نبودند. تا آنجا که خاطرم هست هیچ وقت اهل خودنمایی نبود، اما همیشه همراه و راهنمای کسانی بود که علاقهمند بودند در جاده ادبیات گام بردارند. ای کاش کسانی که نامشان را بردم مثل بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری و هرمز شهدادی بودند و میگفتند نجفی چه نقشی در بلوغ ادبی و پرورش آنها داشته است. هر آنچه بگویم دسته دوم و دورادور است. البته خود من هم همین اواخر یعنی از وقتی عقلرس شدم، خاصه در دورانی که به اصفهان میآمد در خدمتشان بودم، اما خیلی کمتر از کسانی چون کلباسی و هوشنگ گلشیری و دیگران.
با توجه به همین شناخت، تاثیرات کارهایی که نجفی در عرصه زبانشناسی انجام داده است تا چه حد مربوط به سفر این نویسنده و مترجم به فرانسه بود و تا چه حد به حضور در اتمسفر ادبی سالهای دهه 30 ایران مربوط میشد؟ تا آنجا که میدانم آقای نجفی بعد از اینکه از فرانسه آمد، با اینکه زبانشناسی خوانده بود هیچوقت تا آخرین لحظات که از طریق دوستان مشترک خبر داشتم، لحظهای از مطالعه غافل نبود. یعنی برخلاف خیلیها که مدتی دانشی را فرا میگیرند و بقیه زندگی خود را دانش فروشی میکنند، عمل کرد. البته که دانش را در اختیار قرار دادن نه تنها ایرادی ندارد، بلکه پر است از زیبایی، اما اینکه کسی چند سال دانشی را فرا بگیرد (گیرم که خوب هم فرا گرفته باشد) و در بقیه عمرش همانها را به صورت مداوم تکرار کند و دانش را وسیله تبختر و تنعم و چیزهایی از این قبیل قرار دهد، نمی پسندد. من تنها دو سه نفر را میشناسم که در این مسیر کوشیدهاند. یکی زندهیاد نجفی، یکی محمد حقوقی و دیگری جلیل دوستخواه. این نامها کسانی بودند که حقیقتا راهنمای نسلی از علاقهمندان به هنر و ادبیات اصفهان، بلکه ایران بودند و هیچ جایی هم خودشان را روی صحنه نمینشاندند. هر سه این بزرگواران هم تقریبا قدرناشناخته ماندند؛ یعنی از دید عامه مردم پوشیده ماندند. کدام ترجمههای نجفی را خواندهاید؟ هر کاری را که اسم نجفی چه به صورت انفرادی و چه همراه با مصطفی رحیمی روی جلد ذکر شده بود، میخواندم. مجموعه مقالات نجفی با عنوان وظایف ادبیات هم از همان دست آثار بود که روی من تاثیر بسیاری گذاشت. از سوی دیگر کتاب «غلط ننویسیم» سالها در کنار من بود و شیوه هایی که از زبان دیگر به فارسی سرایت کرده بود بارها به واسطه حضور آن کتاب مد نظر من قرار گرفت. نکته بعدی که درباره کار نجفی میتوان به آن اشاره کرد همان سعه صدر مثالزدنی ایشان بود. مثالش را هم میشود در همین کتاب «غلط ننویسیم» مشاهده کرد. تا آنجا که من خبر دارم بعضی از عبارتهایی را که در ابتدا غلط تلقی میکرد به دلیل شیوع و جایگاهی که در زبان فارسی معاصر پیدا کرده بود، از زمره غلطها خط زد. در این بین چه ویژگی کاری و حرفه ای را میتوان از شیوه کاری آقای نجفی خاصه درباره کتابی که نامش را مطرح کردید، به دست داد؟ هر کسی این کار را انجام نمیدهد که دوباره با سعهصدر به نوشتههای قبلی خود رجوع کند. البته که ایشان اشتباهی انجام نداده بود. اما وقتی بعدا پی میبرد با توجه به شرایط زمانی برخی نکاتی که به آنها اشاره کرده درست نیست، به راحتی این مساله را میپذیرفت و تغییرشان میداد. همین چیزهاست که او را به شخصیتی ماندگار بدل میکند. اگر بخواهیم به عنوان ترجمههایی که نجفی ارائه کرده توجه کنیم به ترجمه «شازده کوچولو» بر میخوریم که ترجمه آن را بعد از محمد قاضی و احمد شاملو انجام داد. به نظر شما ترجمه نجفی با آن دو ترجمه چه تفاوتی داشت؟ تا آنجا که در ذهن دارم «شازده کوچولو» قاضی خیلی بهتر از آنچه شاملو ارائه داده بود از آب درآمد. با این توضیح که من شعر شاملو را از نثرش و نثر او را از شعرش بیشتر دوست دارم. مرادم این است که در هر دو زمینه نثر و شعر از نظر من کارهای شاملو شاخص هستند. شاملو عنوان بسیار خوب «شازده کوچولو» را تغییر داد تنها به این خاطر که از کلمات شاه و شازده استفاده نکند. از نظر من اینها همه مخل ترجمه امین هستند. نمیدانم نظر نجفی درباره این دو ترجمه چه بود، اما تا آنجا که با واسطه اطلاع دارم، او ترجمه قاضی را ترجیح میداد. در پاسخ به سوال شما هم باید بگویم ترجمه نجفی در عین وفاداری به متن ترجمه شیرینی بود و توانسته بود ریزه کاریهای زبان مبدا را به خوبی در زبان مقصد بازگرداند.
منبع: فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید