تحولات جامعه امروز ما را نمي‌توان با تاريخ‌نگاري‌هاي سنتي ديد

1394/9/17 ۱۰:۳۶

تحولات جامعه امروز ما را نمي‌توان با تاريخ‌نگاري‌هاي سنتي ديد

علي وراميني / تاريخ فرهنگي يكي از گفتمان‌‌ها و شاخه‌هاي پر‌رونقي است كه از دهه ١٩٧٠ به بعد گسترش يافته است، اما در ايران تاريخ فرهنگي هنوز چندان شناخته‌شده نيست و مطالعات اين حوزه بسيار اندك است. تاريخي كه در رسانه‌هاي توده‌اي و مطبوعات ما بازنمايي مي‌شود وهمچنين تاريخ‌نگاري ايران بيشتر تاريخ سياسي و تاريخ جنگ‌ها و نبردهاست و در بيان وقايع تاريخي نيز كمتر از رويكردهاي فرهنگي استفاده مي‌شود. از اين رو، مي‌توان گفت يكي از ضرورت‌‌هاي معرفتي ما در اين مرحله، معرفي و آشنايي با چيستي و چگونگي اين رشته از دانش، رويكردها، قلمرو موضوعي، كاربردها، روش‌ها و سپس تحليل نسبت آن با رشته‌هاي كاملا مجاور آن مانند مطالعات فرهنگي و تاريخ است. چندي پيش در پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي حسينعلي نوذري و نعمت‌الله فاضلي در اين باره سخناني ايراد كردند كه در ادامه بخش‌هايي از آن را مشاهده مي‌كنيد.

 
 
نعمت‌الله فاضلي در نشستي با حضور حسينعلي نوذري بيان كرد

    علي وراميني /  تاريخ فرهنگي يكي از گفتمان‌‌ها و شاخه‌هاي پر‌رونقي است كه از دهه ١٩٧٠ به بعد گسترش يافته است، اما در ايران تاريخ فرهنگي هنوز چندان شناخته‌شده نيست و مطالعات اين حوزه بسيار اندك است. تاريخي كه در رسانه‌هاي توده‌اي و مطبوعات ما بازنمايي مي‌شود وهمچنين تاريخ‌نگاري ايران بيشتر تاريخ سياسي و تاريخ جنگ‌ها و نبردهاست و در بيان وقايع تاريخي نيز كمتر از رويكردهاي فرهنگي استفاده مي‌شود. از اين رو، مي‌توان گفت يكي از ضرورت‌‌هاي معرفتي ما در اين مرحله، معرفي و آشنايي با چيستي و چگونگي اين رشته از دانش، رويكردها، قلمرو موضوعي، كاربردها، روش‌ها و سپس تحليل نسبت آن با رشته‌هاي كاملا مجاور آن مانند مطالعات فرهنگي و تاريخ است. چندي پيش در پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي حسينعلي نوذري و نعمت‌الله فاضلي در اين باره سخناني ايراد كردند كه در ادامه بخش‌هايي از آن را مشاهده مي‌كنيد.

نعمت‌الله فاضلي:
دوره جنيني تاريخ فرهنگي
تاريخ فرهنگي نگاه ميان‌رشته‌اي وسيع و جنبه نظري خاصي دارد كه مي‌خواهد رهيافتي را به حوادث ارايه كند، مي‌خواهد امر تاريخي را نه در جزءنگري خود بلكه در كليت آن بفهميم. يعني تاريخ فرهنگي توجه به جامعه به كليت خود در فرآيند تحولات تاريخي به وجود آمده است. در دوران مطالعات فرهنگي در سال ٨٣ و در دانشگاه علامه طباطبايي علاقه بيشتري به اين بحث پيدا كردم و بعد كه شروع كردم به بحث‌هاي تحليل گفتمان و تحليل‌هاي فوكويي به تاريخ و به‌خصوص مفهوم گسست در نگاه فوكو از تاريخ كه تاريخ يك روند تكاملي و به هم پيوسته ندارد بلكه حركت تاريخ زيگزاگي و انبوهي از گسست‌هاست، باعث شدند كه من متوجه شدم كه فوكو و مطالعات و فرهنگ و تاريخ و انسان‌شناسي همگي درهم‌تنيده شده‌اند. از اينجا بود كه شروع به نوشتن درباره چيزهاي مختلف كردم. فارغ از كيفيت نوشته‌ها در كتاب تاريخ فرهنگي ايران مدرن و كتاب تجربه تجدد در ايران و... شروع كردم از همين نگاه فرارشته‌اي و فرآيندي و رابطه‌اي و تاريخي و تركيبي از نگاه‌هاي فلسفي- نظري فوكويي با مردم‌نگاري و ملغمه‌اي از چيزهاي ديگر استفاده كنم. به علاوه بعد شاعرانه انديشه و نوشتن، توجه به اهميت نويسنده در معناي رولان بارتي آن را داراي اهميت يافتم و خودم را از قيدوبند‌هاي حاكم بر مجلات علمي و پژوهشي رها كردم و از ابتذالي كه در علوم اجتماعي ايران وجود داشت، رهانيدم. به همين دليل خيلي راحت شروع به نوشتن كردم. اوايل كه مقالاتم را به جاهاي مختلف مي‌فرستادم اصلا قبول نمي‌كردند چون در نگاه‌هاي جديد گفته مي‌شد كه اتوريته متعلق به مولف است و بايد مسووليت آن را بپذيرد. تجربه‌هاي شخصي زندگي من، جايگاه مكان، زمان و فرديت من در شكل‌گيري و تعريف توصيفات و تحليل‌هايي كه از واقعيت ارايه مي‌كنم، را پذيرفتم و نجات يافتم و به همين دليل به راحتي در مورد فالگيري، نوروز، آشپزي، لباس و... نوشتم و در نگاه فرآيندي خودم نوعي چارچوب هم درست كردم كه چطور در دو يا سه مرحله تاريخ معاصر اينها تغيير كردند. براي من مهم نبود كه آثارم را مجلات علمي و پژوهشي چاپ مي‌كنند يا خير اما در روزنامه‌ها و وبلاگ‌ها و وب‌سايت‌ها منتشر مي‌كردم و جالب اين است كه همه مردم هم مي‌خواندند. بجز دانشگاهي‌ها كه برايم خواندن يا نخواندن‌شان مهم نبود، بقيه كساني كه اهل فكر بودند اما درعين‌حال دانشگاهي نبودند و فقط مي‌خواستند فكر كنند و نه اينكه نان بخورند، مقالات را مي‌خواندند. يعني خوانندگاني كه در چارچوب انتظام كاسبكارانه ابتذال آكادميك قرار نداشتند و فقط مي‌خواستند خلاقانه كنشگري كرده يا به جامعه خودشان توجه كنند، مقالات را مي‌خواندند. در همين اثنا بود كه متوجه شدم كتاب  what is calturl hidtory را ترجمه كنم. علاوه بر اين، نوشته‌هاي زيادي طي اين سال‌ها داشته‌ام كه با عناوين مختلف منتشر شده يا در دست انتشار است. تاريخ فرهنگي بسيار در ميان نسل ما مجذوبيت دارد و اين طرز نگاه را مي‌پسندند. برداشت من اين است كه جريان تاريخ فرهنگي در ايران رونق خواهد گرفت. نه به عنوان آلترناتيو براي تاريخ‌نگاري موجود بلكه به عنوان نياز و ضرورتي كه بخشي از تحولات جامعه امروز ما را نمي‌توان با تاريخ‌نگاري‌هاي سنتي يا كلاسيك ديد. كساني كه مورخ هستند در دو، سه سال اخير توضيح داده‌اند كه رويكرد تاريخ فرهنگي مي‌تواند چه دستور كارهاي تازه‌اي را براي تاريخ‌‌نگاري و علوم اجتماعي به وجود بياورد. تاريخ فرهنگي عواطف، گريه، خنده، شوخي و به طور كلي فرهنگ عامه‌پسند، نگاه تاريخي به تحولات معاصر به خصوص تاريخ زندگي روزمره، تاريخ مصرف و... مي‌تواند به تاريخ فرهنگي ايران كمك كند. من تصور مي‌كنم ما در حال گذران دوره جنيني تاريخ فرهنگي هستيم. شايد بتوان گفت كتاب‌هاي من و كتاب تاريخ بدن دكتر ذكايي و همچنين برخي ترجمه‌ها و تاليفاتي كه براي معرفي تحولات در تاريخ‌نگاري ايجاد شده است مثل كارهاي آقاي نوذري و بابك احمدي و... همين مرحله جنيني را شكل مي‌دهد. مرحله‌اي كه در آن كمي با روش‌ها و اصول و مباني آن آشنا مي‌شويم. كاري كه دكتر احمدزاده در خصوص ارايه متن مدوني از تاريخ‌ فرهنگي و ديگر كارهاي پراكنده‌اي كه آثار دانشجويي و رساله‌ها و پايان‌نامه‌ها عرضه مي‌شوند، مبين همين مرحله جنيني است. من فكر مي‌كنم تا اينجا علوم اجتماعي در داستان نقش داشته است تا مورخان و تاريخ‌نگاران حرفه‌اي. احتمالا گام بعدي كه بايد مقداري به جلوتر حركت كنيم، گامي است كه احتمالا كساني كه در دپارتمان‌هاي تاريخ‌نگاري هم هستند بتوانند در اين داستان سهيم شوند و كم‌كم به فضا و دوره‌اي برسيم كه نگاه فرارشته‌اي و ميان‌رشته‌اي به وجود بيايد. به هر حال تاريخ رشته به پايان رسيده است. امروزه دوران مطالعات (Stadies) است. من هم اميدوارم روزي رشته تاريخ تمام شود. چون اين حالت پيشرفت بزرگي است و ما ديگر رشته نداريم. يعني اينقدر بالغ شده‌ايم كه مي‌دانيم يا مي‌فهيم يا مي‌توانيم تاريخ را به عنوان يك نوع رويكرد در تمام فضاهاي رشته‌اي ديگر ادغام كنيم و مي‌توانيم از انسان‌شناسي و مطالعات فرهنگي رويكردي بسازيم كه در تاريخ وارد شود و از اين طريق نگاه‌هاي عميق‌تري به تاريخ فرهنگي داشته باشيم.

حسينعلي نوذري:
چرخش بين رشته‌اي
طي بيش از شش دهه گذشته در حوزه تاريخ فرهنگي، مطالعات فرهنگي، نظريه‌هاي فرهنگي و به خصوص در حوزه نظريه‌هاي اجتماعي و كاربرد آنها در حوزه تاريخ و تاريخ‌نگاري، كارهاي اساسي صورت داده كه يكي از آنها كتاب تاريخ و نظريه اجتماعي است. در حوزه تاريخ فرهنگي و تاريخ اجتماعي اروپا به خصوص از سده ١٦ تا ١٩ ميلادي كارهاي اساسي ارايه داده و از پيشگامان مطالعات بين‌رشته‌اي و همكاري‌هاي ميان‌رشته‌اي تاريخ و علوم اجتماعي است و تعامل تاريخ با رشته‌هاي مختلف انساني و علوم اجتماعي را در دستور كار قرار داده است. چه تاريخ فرهنگي چيست و چه كتاب‌هاي ديگر او در حوزه نظريه تاريخي مثل فرهنگ و جامعه در عصر رنسانس ايتاليا و فرهنگ عامه در اروپاي اوايل دوران مدرن جامعه‌شناسي و تاريخ، مردم‌شناسي تاريخي در ايتالياي اوايل دوران مدرن، چشم‌اندازهاي نوين در تاريخ‌نگاري، داستان جعلي لويي چهاردهم، ثروت و حشمت درباريان، انقلاب تاريخي فرانسه در مورد مكتب آنال، تاريخ اجتماعي زبان و زبان، خود و جامعه بيانگر تاثيري است كه يك چرخش اساسي از سال‌هاي دهه ١٩٦٠ به بعد روي مورخان در حوزه مطالعات تاريخي و تاريخ‌نگاري به جا گذاشته و آن چيزي نيست جز چرخش بين رشته‌اي. اين چرخش بود كه زمينه را براي ظهور و برآمدن جريان‌هاي بين‌رشته‌اي مختلف از جمله تاريخ خرد، تاريخ زنان، تاريخ جنسيت، تاريخ فرهنگي، تاريخ كار و... فراهم كرد. در مطالعه اين كتاب متوجه مي‌شويم كه تاريخ رشته‌اي آكادميك و علمي و تخصصي است و حوزه‌ها و پرنسيب‌ها، الگوها و روش‌هاي مشخص خود را دارد اما به معناي اين نيست كه تاريخ ادعا كند مي‌تواند بي‌نياز از استفاده از ديگر جريانات نيست و استقلال داشته باشد. درست است كه رشته‌اي مستقل است و واجد هويت مشخص، واجد الگوها، مفاهيم، روش‌ها و نظريه‌ها است. برك اعتقاد دارد كه تاريخ از بسياري از جهات در اين چهار حوزه داراي آسيب‌هاي جدي بوده و است. در حوزه تاريخ‌نگاري يا مطالعات تاريخي ديگر اگر قرار است تاريخ به جايي برسد كه گفتمان تاريخي بر فراز قرار بگيرد، در آن صورت نياز است كه درش به روي رشته‌هاي همجوار باز شود. برك در كتاب تاريخ فرهنگي چيست يا كتاب فرهنگ عامه در ايتالياي عصر رنسانس يا تاريخ جامع در ايتالياي اوايل دوران مدرن، اين الگوهاي روش‌شناسانه را دنبال مي‌كند. يعني معتقد است كه تاريخ احتياج به خانه‌تكاني اساسي دارد، همان‌طور كه نظريه اجتماعي. يكي از كارهايي كه برك و امثالهم انجام دادند اين بود كه سعي كردند واگرايي و دوري كه بين حوزه علوم اجتماعي و انساني با تاريخ وجود داشته را بردارند و اينها را به يكديگر نزديك كنند. البته همواره ميان تاريخ‌نگاران و اصحاب علوم اجتماعي اختلاف ديدگاه‌هايي وجود داشته و اجتماعيون معتقد بودند كه تاريخ‌دانان فقط به فكر جمع‌آوري و سرهم‌بندي مدارك و ديتاهاي تاريخي و مربوط به گذشته هستن و ارزيابي درستي از آن ندارند. برك اينها را در آثار خود به تفصيل بيان كرده است. از آن سو هم تاريخ‌نگاران در مورد اجتماعيون مي‌گفتند كه مشتي نظريه‌پرداز پشت‌ميزنشين هستند و بدون داشتن و استناد به اطلاعات و داده‌هاي موثق و عيني نظريه خلق مي‌كنند. امروز چرخش بين رشته‌اي ضرورت همگرايي و بده‌بستان را مبرم ساخته كه ضمن حفظ استقلال ميان رشته‌ها، به يكديگر بسيار نزديك شده‌اند. اين رويكردهاي چهارگانه‌ (استفاده از مفاهيم، استفاده از الگوها، استفاده از روش‌ها و استفاده از نظريه‌ها) در اين كتاب به خدمت گرفته شده است. بنابراين تاريخ فرهنگي با ابزار و روش‌هايي اساسي و پيشرو به تحليل و ارزيابي واقعيات و پديده‌هاي به ظاهر ساده مي‌نشيند و كار ما را از جنبه تاريخ‌سازي و رمان تاريخي يا كارهاي غيرعلمي و تصادفي و باري به هر جهت متمايز مي‌كند. اين كتاب داراي بخش‌هاي مهمي است كه كاملا الگوهاي روش‌شناسانه و پايبندي به متد علمي و پايبندي به روح علمي آن در نگارش رعايت شده است. من به هيچ‌وجه نمي‌پذيرم كه بگوييم كار پيتر برك بر اساس گردآوري ديتاها از اين طرف و آن طرف و به تعبير لرد اكتن مورخ چسب و قيچي باشد. ترجمه اين كار هم نشان مي‌دهد كه مترجمان نيز چنين رويكردهايي دارند.

نگاهي به كتاب پيتر برك
 فصل اول تحت عنوان سنت كبير كه تاريخ فرهنگي كلاسيك را تا قرن نوزدهم بررسي كرده و اين‌طور نيست كه تاريخ فرهنگي در پي چرخش‌هاي فرهنگي به عنوان يك جريان سربرآورده باشد. درست است كه تاريخ فرهنگي از بعد از چرخش‌هاي فرهنگي در سال‌هاي دهه ١٩٠٧ در مراكز علمي و دانشگاهي مطرح شده و در سال‌هاي ١٩٩٠ به عنوان رشته‌اي علمي درآمده اما به عنوان يك HISTORICAL ACTIVITY اين جريان پرداختن به حوزه‌هاي فرهنگ، هنر، زبان، لباس، نژادها و... سابقه‌اي بسيار قديمي دارد. تاريخ فرهنگي نوعي تاريخ معاصر محسوب مي‌شود كه در گذشته هم وجود داشته است. يعني زماني كه بخشي از مورخان قرن سيزدهم وقتي به مناسك و نوع لباس و... مي‌پرداختند، نوعي تاريخ فرهنگي را انجام مي‌دادند اما تفاوتي كه وجود دارد اين است كه بخشي از اينها را در اين كتاب به عنوان تاريخ فرهنگ مطرح كرده‌اند.
تاريخ فرهنگ به اين معنا است كه به تحليل فاكت‌ها و واقعياتي كه در حوزه فرهنگ رخ داده بپردازيم اما تاريخ فرهنگي اين است كه از منظر رويكردهاي فرهنگي (مبتني بر زبان‌شناسي، انسان‌شناسي و...) به حوزه‌هاي فرهنگ، اقتصاد، سياست و قدرت بپردازيم. تاريخ فرهنگي لزوما منحصر و محدود به مطالعه مولفه‌هاي فرهنگ و عناصر فرهنگ نيست، بلكه ساير حوزه‌ها را هم در برمي‌گيرد. نكته ديگر اينكه در جريان مطالعات فرهنگي، اصحاب و نظريه‌پردازان اين حوزه از قرن نوزدهم به اين سو به كشف المان مشخصي به نام مردم مي‌رسند. اين كشف بيانگر يك جابه‌جايي اساسي در صورت‌بندي‌ها يا بيانگر يك گذار از صورت‌بندي‌هاي مشخصي مثل صورت‌بندي فئودالي و ماقبل مدرن به صورت‌بندي‌هاي مدرن بوده است. در حوزه سياست، هنر، جامعه‌شناسي و تاريخ هنر و... هم همين معنا وجود دارد. در فرآيند اين گذار، نيروهاي حامل تحولات و گفتمان‌هاي مدرن نياز به پشتوانه‌ها و منابع مشروعيت‌بخش دارند. يعني بورژوازي به عنوان يك نيروي مدرني كه سر برآورده نياز به منابع مشروعيت‌بخش دارد. اين منابع مشروعيت‌بخش در گذشته مبتني بر نظريه حق الهي حكومت بود اما با تحولاتي كه در گذر سال‌ها صورت گرفت، جاي خود را به نظريه قرارداد اجتماعي و اراده مردم داد. اين اراده مردم زماني وارد صورت‌بندي سرمايه‌داري و ظهور قشر بورژوازي مي‌شويم، مستلزم اين است كه اين منبع مشروعيت‌بخش شكل مشخص و حامل و كارگزاران مشخصي براي خود داشته باشد. اين كارگزاران مشخص شهروندان هستند كه حامل اين قابليت اجرايي تلقي مي‌شوند. يعني مردمي كه حالا هويت، شناسنامه و حق راي دارند. به تعبير برك كانون توجه به مفهوم مردم عوض مي‌شود و ديگر كساني نيستند كه تنها محدود به اشراف و يا روحانيون باشد بلكه هر كسي از هر قشري تبديل به سوژه مي‌شود. يعني جهت‌گيري و نوع نگرش عوض مي‌شود. دليل اين است كه پاترون‌ها يا ولايت ناظر حاكم و پشتيبان هنرمندان هم عوض شد. قبلا جريان‌هايي مانند كليسا ولي و قيم هنرمندان بودند اما اينك مردم و طبقات اجتماعي نقش قيم و ولي را براي هنرمندان ايفا مي‌كنند. اين نشان مي‌دهد كه مردم نه فقط توسط نظريه‌پردازان اجتماعي بلكه توسط هنرمندان هم كشف شدند و اين كشف مردم، مورخان را به اين صرافت مي‌اندازد كه مي‌توانند رفتار مردم و طبقات عادي اجتماعي را دستمايه كار تاريخي قرار دهيم. در گذشته هم مردم وجود داشتند اما در حاشيه كار تاريخ‌نگاري قرار داشتند. در فصل دوم مفاهيمي مانند تمليك، بازنمايي، عملكردها كه در كتاب روژه شارتيه آمده در اينجا هم مورد اشاره قرار گرفته است. تاريخ فرهنگي در رابطه با مفهوم بازنمايي كارويژه‌اي اساسي براي اين مفهوم در نظر مي‌گيرد. چرا كه مفهوم بازنمايي در گذر تاريخ عوض شده است و بايد در رويكردهاي جديدمان به تاريخ و امر تاريخي، متناسب با اين مفهوم به پيش رويم. اگر در پي واكاوي و ريشه‌يابي وضعيت كنوني هستيم بايد به سراغ عوامل، الگوها، زمينه‌ها و پارامترهايي كه در تكوين و ساخت اين خلق‌وخوها سهيم بوده‌اند را برويم. يعني همان كاري كه تاريخ فرهنگي انجام مي‌دهد.
فصل پنجم از بازنمايي تا برساخت است كه به نظر من از بازنمايي به برساخت نيست. from representation to constructivism  در اينجا constructivism هم نوعي برساخت است. بنابراين از بازنمايي به برساخت است. چون وقتي مفهوم to را به معناي «به» نخواهد بود. در واقع بحث اين است كه روند حركت تاريخ فرهنگي از حوزه بازنمايي امر واقع به حوزه ساختن امر واقع، تلاش براي ايجاد يك سري مناسبات كه در آن فرهنگ‌هاي جديد يا اشكال و قالب‌هاي مشخصي شكل مي‌گيرند، اشاره مي‌كند. بحث واسازي و شالوده‌شكني هم در اين فصل مطرح مي‌شود. فصل ششم فراسوي چرخش فرهنگي نام دارد. چرخش فرهنگي ويژگي‌ها يا عوامل اساسي مربوط به ظهور مطالعات فرهنگي و هم ظهور تاريخ فرهنگي را ايجاد كرد. يكي از مبناها يا خاستگاه‌هاي چرخش فرهنگي اين بود كه عده‌اي معتقد بودند در كنار مولفه‌هاي مختلف مي‌توان به مولفه فرهنگ هم به عنوان عرصه اساسي تحول وجودي انسان پرداخت. اما مساله ديگري كه باعث زمينه‌ساز چرخش فرهنگي شد كه بعد جرياناتي مانند تاريخ فرهنگي حاصل و برباليده آن است، اين است كه رويكردهاي كلاسيك در تحليل پديده‌ها، قابليت و كاربرد پيشين خودشان را از دست دادند. مفهوم چرخش فرهنگي زمينه اصلي شكل‌گيري يا آبشخور ظهور جريانات خرد ديگر منجمله تاريخ فرهنگي بوده است. به اين علت كه يك نوع شيفت پارادايمي صورت گرفته و كانون توجه از عوامل اقتصادي و سياسي به عوامل و پارامترهاي فرهنگي معطوف مي‌شوند. عواملي مانند زبان، فرهنگ، ادبيات، فرهنگ، جنسيت، هنر و... كه ذيل عنوان كلي فرهنگ قرار مي‌گيرند، در روند تكامل تاريخي نقشي اساسي ايفا مي‌كنند. نگاهي كه پيتر برك مي‌كند اين است كه طي چند دهه‌اي از سال ١٨٦٠ به اين طرف، به تدريج وارد فضا و دوره‌اي مي‌شويم كه او از آن به عنوان فضاي پساچرخش فرهنگي (beyond cultural term) ياد مي‌كند.  اين فضا مويد اين است كه تاريخ فرهنگي به جايگاه يا هويتي دست پيدا كرده كه منشأ تغيير و تحولات اساسي است. يعني حالا خودش هم زاينده يك سري جريانات تاريخ‌نگارانه است. در حالي كه اگر بخواهيم تاريخ فرهنگي را تنها به حوزه تاثيرپذيري از چرخش فرهنگي محدود كنيم، يعني در واقع تاريخ فرهنگي طفيل يا پارازيت چرخش فرهنگي است. فصل ششم بيانگر اين است كه تاريخ فرهنگي به عنوان حوزه‌اي كه زاينده است، عاملي است كه مانند چرخش فرهنگي يك سري چرخش‌هاي ديگر را رقم مي‌زند.

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: