1394/9/16 ۱۲:۵۲
سیدمحمدامین قانعیراد، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران و عضو هیاتعلمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور است. او در گفتوگوی پیشرو که به مناسبت 16 آذر و روز دانشجو انجام شده است سیاستهای نخبهپروری در نظام دانشگاهی امروز کشور را نقد میکند و با تاکید بسیار درباره «اکنون»های جامعه علمی کشور سخن میگوید. قانعیراد معتقد است جامعه علمی ایران در حال از دستدادن اکنونهای خود به امید آیندهای نامعلوم است.
مرثیهای برای «اکنون»
سجاد صداقت: سیدمحمدامین قانعیراد، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران و عضو هیاتعلمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور است. او در گفتوگوی پیشرو که به مناسبت 16 آذر و روز دانشجو انجام شده است سیاستهای نخبهپروری در نظام دانشگاهی امروز کشور را نقد میکند و با تاکید بسیار درباره «اکنون»های جامعه علمی کشور سخن میگوید. قانعیراد معتقد است جامعه علمی ایران در حال از دستدادن اکنونهای خود به امید آیندهای نامعلوم است.
*****
روز 16 آذر را روز دانشجو نام نهادهاند. بهعنوان سوال اول اجازه دهید بحث را اینگونه آغاز کنیم که نظام آموزشی در ایران امروز تا چه اندازه نخبهپرور است و آیا ظرفیت چنین اتفاقی را دارد؟
به نظر من واژه نخبهپرور چندان معنای مشخصی ندارد و با آن مشکل دارم. آموزش اساسا به امکانات، منابع مالی، فضا و یکسری منابعی که درونداد نظام آموزشی است، نیاز دارد. شما نباید درونداد نظام آموزشی در سطح دانشگاهها را برای پرورش نخبهها سازماندهی کنید بلکه این کار باید برای پرورش دانشجویان متعارف در رشتههای مختلف علمی انجام شود. اصلا نباید روی نخبگان بزرگنمایی کنیم. نخبگان کسانی هستند که خودشان بهطور طبیعی پیدا میشوند. نخبه را اصلا نباید پرورش داد بلکه باید زمینه را فراهم کرد تا او بتواند خود را بروز و ظهور دهد.
آیا عدالت آموزشی برای وقوع چنین اتفاقی وجود دارد؟
یکی از اشکالات نخبهپروری از بینبردن همین عدالت آموزشی است. بهعنوان مثال در برزیل ما با قهرمانان فوتبال بزرگی روبهرو هستیم؛ شما فکر میکنید سازمانی در آنجا وجود دارد که درحال پرورش نخبه فوتبال است؟ آن چیزی که در این بحث مشاهده میشود کودکان برزیلی هستند که فوتبال را به طرق مختلف در کوچهها بازی میکنند و به دنبال توپ میدوند. امکاناتی به صورت گسترده فراهم شده تا آنها این بازی را انجام دهند. برخی از آنها حتی از این بازیکنها بهتر بازی میکنند و میتوانند رشد کنند و بالا بیایند. البته نظر من این است که نخبهها خودشان براساس انگیزههای درونی پرورش پیدا میکنند.
نخبهشدن در هر عرصهای مقوله نیست که بر مبنای محرکهای سازمانی، مالی و اعتباری از بیرون پرورش پیدا کند بلکه بر مبنای یکسری انگیزشهای درونی شکل میگیرد که این انگیزشهای درونی هم تحتتاثیر فضای فرهنگ جامعه قرار دارد. بهعنوان مثال اگر من دوست دارم قهرمان فوتبال شوم به خاطر این است که فضای فرهنگی جامعه برای قهرمانان فوتبال منزلت و ارزش قائل است.
دقیقا ارزشی که جامعه قائل است، آن ارزش مهم است و باید همان ارزش وجود داشته باشد. مثلا فرض کنید اصلا پول هم اختصاص ندهید یا هیچ حمایتی از امثال من صورت نگیرد، همین که من میبینم جامعهای که در آن زندگی میکنم بهعنوان مثال برای یک فوتبالیست یا دانشمند منزلت قائل است، انگیزهام برای بازیکردن یا علمورزی بیشتر و همین نیز باعث موفقیت این فرآیند میشود. بنابراین من در حال مقایسه بحث ورزش با بحث دانش هستم. در مورد ورزش معتقدم اشتباهی در کل فدراسیونهای ما و سازمان ورزش کشور در حال اتفاقافتادن است و آن اینکه از ورزش همگانی حمایت نمیکنند طوری که همه بچههای ما درگیر آن شوند. چرا بحث را به سمت بچهها میبرم؟ به این دلیل که ما باید زمینه ورزش را در دبستانها و دبیرستانها فراهم کنیم تا تبدیل به فرهنگ شود و مسلما افراد در سنین میانسالی و پیری هم آن را ادامه خواهند داد. کسی که با مفهوم ورزش آشنا شود همیشه آن را در ذهن خواهد داشت. همین موضوع باعث میشود انسان هم جسم سالم و هم عقل سالم داشته باشد. این در حالی است که اکنون تاکید شدیدی روی ورزش قهرمانی میشود و از قضا همین تاکید باعث عدمرشد ورزش در کشور شده است. این بحث را به بحث آموزش ارتباط میدهم. در دانشگاهها روزبهروز تاکید بیشتری روی مقوله نخبهپروری میشود که همین امر باعث شده با افت تحصیلی و یادگیری مواجه شویم. ما باید آموزش عمومی و همینطور آموزش پایه را تقویت کنیم. در همین بحث است که متوجه خواهیم شد برخلاف آنچه در ذهن خود داریم، دبستان از دبیرستان و دبیرستان از دانشگاه مهمتر است. هدف بچههایی که در دبستان درس میخوانند این است که به دبیرستان بروند پس آنان باید در دبستان آماده شوند. همین روند سبب آمادگی لازم برای ورود دبیرستانیها به دانشگاه میشود و باعث میشود که دیگر تقسیمبندی مرسوم دبستان، دبیرستان و دانشگاه را نداشته باشیم. دروس دبستانی فیحدذاته اهمیت دارد نه به دلیل آمادگی آن برای دبیرستان. دروس دبیرستان هم فیحدذاته اهمیت دارد نه به خاطر آمادهسازی برای دانشگاه. اکنون بسیاری از دروس دبیرستانی ما تضعیف شده و شما میبینید که همه در حال تست زدن و کلاس کنکور رفتن هستند و بهسراغ درسهای خودشان بهعنوان یک آموزش چندجانبه که فقط جنبه حفظکردن و آزمون ندارد، نمیروند. علم و آموزش فضایی است که تنها بخشی از آن با گزارههای علمی ارتباط دارد. بخش دیگر آن با روحیه، منش، کنش، بینش، رفتار و ارزش علمی ارتباط دارد که امروزه آنها را در دبیرستان به بچهها منتقل نمیکنند. دانشگاه نیز همینگونه است. به آموزش دانشگاهی فیحد ذاته اهمیتی داده نمیشود و ما روی چیزهای دیگری معطوف شدهایم. بنابراین ما در حال از دست دادن «اکنون»ها به امید یک آینده نامعلوم هستیم. کودک در دبستان اکنون خود را برای دبیرستان و در دبیرستان اکنون خود را برای دانشگاه از دست میدهد.
این ضعف بزرگی است که وجود دارد. شما بهعنوان یک جامعهشناس در روز دانشجو رسالت آموزش در ایران را چه میدانید؟
رسالت نهادهای متولی آموزش برگشت به سیاستهای آموزش کیفی در دانشگاه برای تمام دانشجویان و عدمتمرکز بر سیاستهای نخبهپروری است.
شما سوال اول من را دوباره به چالش کشیدید. اما مطرحشدن بحث نخبگان ناظر به نبودن کنشها در دانشگاه امروز است. در عصر حاضر سرآمدانی در دانشگاه وجود ندارند که جریان حرکت دانشجویی را به سمتوسوی دیگری سوق دهند.
درست میگویید. من باز هم مثال ورزش را میزنم. مگر ما در ورزش نیاز به قهرمانان نداریم، در عرصه علم و دانشگاه نیز به قهرمانان نیاز داریم یعنی کسانی که کنشگر علم هستند. این افراد باید بتوانند نظریهپردازی و نوآوری کنند و مرزهای دانش را پیش ببرند. این مسالهای است که ما به آن نیاز داریم. منتها سوال شما این است که این افراد چگونه کنشگر میشوند. من میگویم کنار گذاشتن سیاستهای قهرمانپروری، موجب پیدایش قهرمان میشود. این یک پارادوکس است. درک عمومی ما این است که باید نخبهپروری کنیم تا نخبهها ایجاد شوند ولی نخبهها بدون نخبهپروری هم ایجاد میشوند.
چرا اگر سیاستهای نخبهپروری را پیش بگیریم ظهور نخبگان به تاخیر میافتد؟
دلیل این امر آن است که وقتی ما از نخبگان حمایتهای زیادی کنیم، جامعه را به این قشر بدبین میکنیم. بدینصورت جامعه این قشر را قشر حمایتشده و نورچشمی میبیند و نگرشش نسبت به آن بهتدریج عوض میشود. بنابراین اینها نخبه نمیشوند و تبدیل به کسانی میشوند که از امتیازات بیشتر اجتماعی برخوردارند. بنابراین کمتر کسانی پیدا میشوند که آرزو کنند جای اینها قرار بگیرند.
پس نگرش اجتماعی تغییر پیدا میکند. سیاستهای نخبهپروران نگرش جامعه را نسبت به نخبگان منفی میکند، بنابراین نخبگان نمیتوانند الگو باشند و جاذبه ایجاد کنند. با چنین سیاستی اساسا منزلت علم و نخبگان به جای افزایش، کاهش پیدا میکند.
منبع: روزنامه فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید