1396/1/14 ۱۰:۱۷
گرچه واژه «گسست نسلها»، نزدیك به دو دهه است كه در فضای گفتوگویی ایران مطرح شده اما پدیدهای است كهن كه اغلب نیز عرصه كشمكش زندگی بشر بوده است. شاید بتوان گفت در كشور ما شكاف میان نسلها هنوز به معنای واقعی ایجاد نشده اما كشمكش بین نسلی همچنان وجود دارد و هر چه به جلو میرویم احساس نگرانی در این زمینه بیشتر میشود تا جایی كه در صورت عدم مدیریت به موقع و درست، به مرور، این كشمكش به شكافی عمیق تبدیل خواهد شد.
دموكراسی مجازی
عاطفه شمس: گرچه واژه «گسست نسلها»، نزدیك به دو دهه است كه در فضای گفتوگویی ایران مطرح شده اما پدیدهای است كهن كه اغلب نیز عرصه كشمكش زندگی بشر بوده است. شاید بتوان گفت در كشور ما شكاف میان نسلها هنوز به معنای واقعی ایجاد نشده اما كشمكش بین نسلی همچنان وجود دارد و هر چه به جلو میرویم احساس نگرانی در این زمینه بیشتر میشود تا جایی كه در صورت عدم مدیریت به موقع و درست، به مرور، این كشمكش به شكافی عمیق تبدیل خواهد شد. با محمد امین قانعی راد، رییس سابق انجمن جامعهشناسی و عضو هیات علمی مركز تحقیقات سیاست علمی كشور درباره ویژگیهای نسل دهه ٨٠ و مطالبات و فعالیتهای این نسل گفتوگو كردهایم. او معتقد است زندگی در فضای مجازی، مفهوم زمان و مكان را برای نسل دهه هشتاد دگرگون كرده است. فرهنگ این نسل بیشتر مبتنی بر فرهنگ تصویری است كه ویژگی آن، كوتاه نویسی، تفكر الگوریتمیك، منتقل كردن پیامهای كوتاه و به ویژه بیان ایدهها و مسائل از طریق تصاویر و ایماژها و كلیپها و انیمیشنها است. یعنی افراد بیش از آنكه حرف بزنند عكسها را رد و بدل میكنند، اگر هم بخواهند حرف بزنند كوتاه نویسی میكنند و این فرهنگ ممكن است در عرصه آموزش، كار، فرهنگ و فراغت آنها تاثیرات خود را بگذارد. وی معتقد است روابط مجازی از طریق شیوه شكل دادن به مناسبات بین افراد بر شخصیت آنها نیز اثر میگذارد. بنابراین، شخصیت كمتر وفادار و پایدار است و حتی مفهوم دوستی نیز ممكن است معنای خود را از دست بدهد. قانعیراد، حضور این نسل را در فضای اندیشهای كمرنگ توصیف كرده و میگوید این احتمال میرود كه این نسل، گروههای مرجع عمیق فكری را از دست بدهد. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
شاید اگر بخواهیم یك ویژگی بزرگ برای نسل دههی ٨٠ برشماریم چیزی نیست مگر اینكه این نسل مجهز به سلاح سایبری و فضای مجازی است. این مساله را چقدر در شكلگیری شخصیت اجتماعی این نسل موثر و دخیل میدانید؟ تاكید شما بر شخصیت اجتماعی است. ببینید این بحث به یك موضوع كلی برمیگردد و آن نوع مناسبات اجتماعیای است كه این نسل با آن درگیر میشود. این مناسبات شخصیت اجتماعی آنها را شكل میدهد یا بر آن تاثیرگذار است. در این نوع مناسبات اجتماعی، روابط مجازی بر تعاملات در مكان واقعی غلبه پیدا میكند و این نسل در درون یك فضایی بیشتر حضور دارند و فعالیت می كنند كه در آن، مكان به معنای واقعی خود و حتی زمان آن گونه كه در واقعیت جریان دارد، جایگاه خود را از دست میدهد. یعنی در واقع، مفهوم زمان و مكان برای آنها تغییر پیدا میكند و این امر ویژگی زمانی و مكانی مناسبات آنها را از مناسباتی كه نسلهای قبل داشتند، متفاوت میكند. بحث ما درباره دهه هشتادیها است؛ یكی از موضوعاتی كه این نسل آن را تجربه نكرده، فرهنگ كوچه است كه این امر به دو دلیل برمیگردد؛ اول، به اینكه در نتیجه عملكرد فضای توسعه شهری ما تا حدی فضای كوچه از بین رفت. فرهنگ كوچه به عنوان محلی برای مناسبات بچهها بر شكلگیری شخصیت اجتماعی كودكان دهه شصت و هفتاد تاثیر زیادی داشت. یعنی مناسباتی كه آنها در درون كوچه با دیگران و با بچههای همسایه و محله برقرار میكردند شخصیت اجتماعی آنها را تا حدی شكل میداد. در واقع، كوچه یك مكان است كه امروز معنای خود را از دست داده و همراه با آن، فرهنگ كوچه نیز جایگاه خود را از دست میدهد. در فضای كوچه بچهها با یكدیگر ارتباط برقرار میكردند، بازی میكردند، تعامل داشتند، قهر و آشتی آنها در این فضا اتفاق میافتاد و به نحوی مناسبات اجتماعی را با یكدیگر تمرین میكردند. اما امروز كوچه محلی برای پارك اتومبیلها شده و نه فضایی كه به طور مثال، پسرها بتوانند گل كوچك بازی كنند یا دختر بچهها بازی های خاص خود را داشته باشند. محله و كوچه به عنوان دو فضا فرهنگی متناسب با خود را نیز به همراه میآوردند اما امروز این دو جایگاه خود را در شكل دادن به شخصیت بچهها از دست دادهاند. در گذشته، بخش زیادی از اوقات فراغت بچهها در كوچه و با مناسبات محلی میگذشت. در دهه ٤٠ و ٥٠ این فرهنگ قویتر بود، در دهه ٦٠ نیز وجود داشت، دهه ٧٠ ضعیف شد و در دهه ٨٠ به كلی از بین رفت.
اين فرهنگ چگونه بر روابط كودكان تاثير ميگذاشت؟ به عبارت ديگر كاركرد آن چه بود؟ این تعاملات سبب میشد دوستیهای پایداری در میان كودكان شكل بگیرد. بچههایی كه ارتباط رو در رو با یكدیگر داشتند، قهر و آشتی میكردند و خاطرات مشتركی بین آنها شكل میگرفت كه این خاطرات، معطوف به فضای واقعی، همراه با نمادهای محلی و همراه با مفهوم خانه و كوچه و محله بود و این، در مناسبات آنها پایداری ایجاد میكرد. به همین دلیل، در حال حاضر بچههای دهه شصتی را میبینید كه در فضای كوچه با هم آشنا شدهاند، با یكدیگر ارتباط برقرار كرده و همچنان نیز دوستیهای خود را حفظ كردهاند و دوستی آنها از عمق خوبی برخوردار است. حال شما این را با بچههایی مقایسه كنید كه این فرهنگ را تجربه نكردهاند، محدود به فضای خانه هستند و از طریق فضای مجازی با افراد ارتباط برقرار میكنند. این ارتباط ممكن است با افراد غریبه و حتی با همكلاسیها و دوستان باشد. اینجا ممكن است از نظر كمی تعداد روابط و افراد بیشتر باشد اما از نظر كیفی، محتوای عاطفی این روابط تضعیف شده و تا حدی روابط انسانی سطحیتر میشود و مبتنی بر تبادل اطلاعات است تا رد و بدل كردن به طور مثال، عواطف و احساسات و حتی تبادل نگاهها و دیگر پدیدهای به نام نگاه و تعامل فیزیكی انسان با انسان در این میان وجود ندارد. این روابط سطحی كه عمق و بار عاطفی زیادی ندارد طبیعتا نمیتواند پایداری زیادی نیز داشته باشد. دوستیها سیال و متغیر است و در شرایط خاصی شكل میگیرد و چون نمیتواند خاطرهای را بین طرفین شكل دهد زیرا خاطره بیشتر در زمان و مكان واقعی شكل میگیرد، زودتر نیز از بین میرود و مناسبات و روابط مجازی خیلی سریعتر در معرض فراموشی قرار میگیرند. اینكه میپرسید چگونه بر شخصیت اجتماعی آنها اثر میگذارد من معتقد هستم كه روابط مجازی از طریق شیوه شكل دادن به مناسبات بین افراد بر شخصیت آنها نیز اثر میگذارد. بنابراین، شخصیت كمتر وفادار و پایدار است و حتی خود مفهوم دوستی نیز ممكن است معنای خود را از دست بدهد. اتفاق دیگری كه بر شكل دادن شخصیت بچهها اثر داشت فضای حیاط مدرسه بود كه متفاوت با فضای كلاس است. كلاس از رسمیت برخوردار بود اما بعد از اتمام كلاس، در حیاط مدرسه بود كه روابط دوستی شكل پیدا میكرد و احساس همكلاسی و هم مدرسهای بودن تقویت میشد. فرزندان خود من در دهه ٦٠ در مدارسی درس میخواندند كه حیاطهای بزرگی داشت و فضای تعاملی خوبی را برای آنها مهیا میكرد اما در حال حاضر، مدارسی به ویژه در سطح دبستان وجود دارند كه اصلا فضایی به نام حیاط برای آنها معنی ندارد. كودكان بعد از طی كردن چند پله به كلاس میروند و بعد از تمام شدن كلاس نیز به خانه برمیگردند. زنگ تفریحهای كوتاه آنها در مكانی به اسم حیاط همراه با بازی و نشاط و قهر و آشتی سپری نمیشود. احتمالا خود شما نیز تجربه چنین اتفاقی را داشته باشید.
البته هنوز اغلب مدارس دولتی این فضا را حفظ كردهاند و بیشتر مدارس غیرانتفاعی هستند كه این ویژگی را در نظر نمیگیرند. در كنار این، مدارسی هستند كه در یك فضای ٤٠٠- ٣٠٠ متری فعالیت میكنند. در حال حاضر، مدارس در حال خصوصیتر شدن است و قشری كه بیشتر متعلق به طبقه متوسط به بالا هستند نیز در این مدارس ثبت نام میكنند. این مدارس بیشتر از اهمیت دادن به تعامل بین بچهها در واقع، میكوشد این تعامل را به حداقل برساند و آن فضای رسمی مدرسه را كه فضای درس و مشق و امتحان و آزمون مكرر و... است تقویت كند. در نتیجه، فضای غیررسمی مدرسه نقش خود را از دست میدهد در حالی كه این فضا نقش مهمی در شكل دهی به شخصیت افراد داشت. در مدارس دولتی چون از فضای بیشتری برخوردار هستند ممكن است هنوز این ویژگی یعنی وجود فضای غیررسمی حفظ شده باشد. اما در ازای آن، كسانی كه در این مدارس درس میخوانند در سالهای بعد و در عرصه رقابتهای آموزشی در حاشیه قرار گرفته و پس رانده میشوند و اغلب موفق نمیشوند به طور خاص، از سد كنكور بگذرند. در طبقات پایینتر جامعه میبینید كه دانشآموزان مناسبات عاطفی بیشتری را در فضای واقعی تجربه میكنند اما بعدها توفیق كمتری در تحصیلات عالیه و احتمالا انتخاب شغل و دسترسی به مشاغل حساس خواهند داشت. این بحث ما سبب شد تفاوت بین این دو طبقه نیز روشنتر شود. به طور مثال، هنوز طبقات پایینتر به فضای واقعی دسترسی بیشتری دارند؛ یكی از نظر درس خواندن در مدرسه و احتمالا حفظ درجهای از فرهنگ محله و كوچه بر حسب جایی كه در آن زندگی میكنند و دیگری نیز به دلیل عدم دسترسی به امكانات مجازی، سایبری، اینترنتی و تجهیزات سخت افزاری، این عوامل سبب میشود آنها بیشتر در فضای واقعی حضور داشته باشند.
در حال حاضر ما یك تیپ آرمانی را بررسی میكنیم یا قالبی را كه در آن، فضای مجازی كم و بیش در حال حضور یافتن است. با توجه به این عنصر، ویژگیهای دیگر این نسل را چگونه تحلیل میكنید؟ یك ویژگی این است كه این افراد به دلیل عضویت در شبكههای اجتماعی كمتر روزنامه و كتاب میخوانند. یعنی جایگاه كتاب خواندن در این نسل بهشدت تضعیف شده و فقط كتاب درسی است كه برای آنها اهمیت دارد. در نسلهای گذشته، در كنار كتابهای درسی كتابهای زیادی اعم از كتب تاریخی، سیاسی، اجتماعی، مذهبی، شعر، رمان و حتی مجلات عمومی اهمیت پیدا میكرد. در حال حاضر، بیشتر وقت بچهها صرف مدرسه و بعد از آن، كلاسهای آمادگی برای كنكور میشود. در نتیجه، وقت محدودی برای آنها باقی میماند كه آن را نیز شبكههای اجتماعی میگیرند. حتی من و شما نیز وقتی به خانه برمیگردیم وقت كتاب خواندن پیدا نمیكنیم و فقط میتوانیم شبكههای اجتماعیمان را كنترل كنیم زیرا یكسری مناسبات را در آنها شكل دادهایم كه ناچار از كنترل كردن آنها هستیم. یكی دیگر از ویژگیهای این نسل این است كه بیشتر نوشتن و خواندن آنها نیز به فضای مجازی محدود میشود. پیامهای كوتاهی را مینویسند و میخوانند، گرچه این موضوع به گونهای مهارت خواندن و نوشتن آنها را البته با توجه به اقتضائات فضای مجازی تقویت میكند اما مهارتهای گفتوگویی را در آنها كاهش میدهد و ما میدانیم كه یك شهروند در یك جامعه دموكراتیك و شهروندی كه در جامعه مدنی حضور داشته باشد و بتواند در یك جامعه دموكراتیك نقشآفرینی كند باید از مهارتهای گفتاری و شنیداری خوبی برخوردار باشد و این را در فضای واقعی تمرین كرده باشد. یعنی سخن گفتن از طریق زبان و نه فقط خواندن جملات را بلد باشد زیرا زبان به همراه خود بار عاطفی دارد و بار معنایی خاصی را منتقل میكند و یك زنده بودن و پویایی ویژهای دارد. بنابراین، تجربه گفتن و شنیدن در فضای واقعی كاملا با خواندن و نوشتن در فضای مجازی متفاوت است. از این جهت ممكن است تا حدی مهارتهای زندگی مدنی تضعیف شود. البته باید به این نكته نیز توجه داشت كه این كسانی كه مینویسند و میخوانند، به این دلیل كه مناسبات رودررو و چشم در چشم با یكدیگر ندارند صریحتر، شفافتر و ركتر با یكدیگر سخن میگویند. یعنی یك نوع صراحت ناشی از نشناختن طرف مقابل وجود دارد یا حتی ممكن است یكدیگر را بشناسند اما از آنجا كه ارتباط در فضای مجازی شكل میگیرد و تماس چشمی برقرار نشده، صریحتر میتوانند سخن بگویند. شاید تا اندازهای زبان ما را یعنی زبانی كه در فضای مجازی جریان دارد را روشنتر بكند و ابهام و ایهام آن را كاهش دهد. یعنی ما از زبان عاطفی فاصله بگیریم و از زبانی با بار عاطفی كمتر استفاده كنیم، كوتاهتر بنویسیم و صورتبندیهای غیرعاطفیای را در نوشتههای خود ابراز كنیم. در نتیجه، یك نوع تفكر الگوریتمیك، تفكر كاركردی دارای یك نوع منطق روشن یك- دو- سه و مبتنی بر یك مراحل خاص مثل اینكه در حال ترسیم یك الگوریتم هستید، بر ذهن ما حاكم میشود. تفكر نیز چنین حالتی پیدا میكند كه البته همین موضوع از یك جهت ممكن است عمق تفكر را كاهش دهد و آن را ساده و سطحی كند. یك ویژگی دیگر نیز این است كه مناسبات افرادی كه در این فضا حضور بیشتری دارند با یكدیگر افقی میشود و سلسله مراتب اجتماعی كاهش پیدا میكند. بنابراین، ما با یك نوع جامعه شبكهای مواجه میشویم كه از طریق شبكههای ارتباطی با یكدیگر رو به رو میشوند و افرادی كه در آن حضور دارند بین خود سلسله مراتبی قائل نیستند. یك نوع دموكراسی كه میتوان به آن دموكراسی مجازی گفت كه قابل مقایسه با دموكراسی قبیلهای است. دموكراسی قبیلهای در نخستین مرحله شكلگیری جامعه در قبایل خود را نشان داد كه بین افراد سلسله مراتب به آن معنا وجود نداشت. در حالی كه در امپراتوریها و حكومتهای بعدی، ما با یك سلسله مراتب خیلی پیچیده كه افراد را طبقهبندی میكند، آنها را در نردبام قرار میدهد و طبقات اجتماعی را از یكدیگر متمایز كرده و بین آنها فاصله میاندازد، مواجه هستیم. در حالی كه در دموكراسی قبیلهای همه به نحوی به یكدیگر شبیه و كم فاصله هستند و ما امروز نیز این را به شكلی در فضای مجازی تقویت میكنیم كه میتوان به آن دموكراسی مجازی گفت.
این ویژگی یعنی حضور در فضای مجازی چه تاثیری در گروههای مرجع برای نسل دهه هشتاد داشته است؟ آیا میتوان گفت این نسل گروه مرجعی برای خود به معنایی كه دهههای پیش داشتند نمیشناسد؟ ببینید در حال حاضر، هر فرد حداقل در ٢٠ كانال و گروه مختلف خانوادگی، آموزشی، خبری، تفریحی و سرگرمی و... عضو است كه وقت زیادی را از او میگیرد. بنابراین، كمتر كتاب و روزنامه میخواند و از سوی دیگر، كمتر رادیو و تلویزیون میبیند. خود این نیز فاكتور مهمی است. شاید نسل دهه شصت نیز زیاد با رادیو درگیر نبود اما تلویزیون برای او بسیار مهم بود. یعنی بخش زیادی از اوقات فراغت آنها به ویژه در عصر و شب پای تلویزیون میگذشت و هم برنامههایی كه به طور ویژه برای كودكان و نوجوانان ساخته میشد و هم برنامههای عمومیتر را در كنار پدر و مادر تماشا میكردند. این برنامهها نقش بسیار زیادی را در شكل دادن به حتی یك هویت مشترك بین مخاطبان تلویزیون و گروههای مرجع مشترك ایفا میكردند. این نسل پای تلویزیون گروههای مرجع خود را پیدا میكرد. گروههای مرجع برای همه شناخته شده بود و با آن ارتباط داشتند امروز به ویژه كسانی كه به قول شما به سلاح سایبری و فضای مجازی مسلح هستند، چقدر تلویزیون رسمی را میبینند و چقدر رادیوی موجود را گوش میكنند؟ با وجود وقتی كه این نسل برای آموزش صرف میكند، وقت زیادی برای آنها باقی نمیماند كه بخواهند پای تلویزیون بنشینند. بنابراین، كمتر تلویزیون میبینند و این سبب میشود از هویت مشترك كمتری نیز برخوردار باشند. نسلی است كه بهشدت دارای تمایز با دیگری است و این متمایز و متفاوت بودن ویژگی اصلی او را شكل میدهد و شباهتهای اجتماعی تحت تاثیر فضای مجازی بهشدت در حال كاهش یافتن است. این نسل، گروههای مرجع خود را در فضای مجازی جستوجو میكند. قبلا رادیو، تلویزیون و مطبوعات، رسانههایی بودند كه به گروههای مرجع جوانان شكل میدادند و این گروههای مرجع را به مخاطبان معرفی میكردند اما در حال حاضر، به دلیل حضوری كه افراد در شبكههای اجتماعی دارند، این فضای مجازی است كه گروههای مرجع را شكل میدهد و معرفی میكند و چون فضای مجازی نیز فضای تصویری است، در نتیجه، گروههایی از نخبگان كه در این فضا حضور بیشتر دارند و ثانیا با فرهنگ تصویری ارتباط بیشتری میتوانند برقرار كنند تبدیل به گروههای مرجع این نسل میشوند. این سبب میشود كه گروههای مرجع هنری نسبت به گروههای مرجع ادبی موفقیت بیشتری از حیث تاثیرگذاری در فضای مجازی پیدا كنند. همچنین، گروههای ادبی موفقیت بیشتری نسبت به گروههای مرجع علمی داشته باشند. اینجا میبینید كه تا اندازهای روشنفكرانی كه دارای ادبیات و نوشتاری هستند كه اولا از یك پیچیدگی متنی برخوردار است و ثانیا قابل تلخیص نیست، نمیتوانند حضور خیلی موثری را در فضای مجازی داشته باشند. بنابراین، نقش گروههای مرجع روشنفكری احتمالا كاهش پیدا میكند و الگوهای فكری هنری تقویت میشوند زیرا آنها با پیام رسانی رسانهای و تصویری و... بیشتر آشنا هستند. لذا هنرمندان و حتی روشنفكرانی كه در شبكههای اجتماعی حضور دارند بیشتر در بین جوانان جلبتوجه میكنند. امروز یك خواننده زیرزمینی بیشتر میتواند نقش یك الگوی فكری را بازی كند تا روشنفكرانی كه برای دهههای ٤٠ و ٥٠ نقش بیشتری داشتند؛ روشنفكران بزرگی كه هر یك نیز تعداد زیادی كتاب و مقاله نوشتهاند و فرهنگ ادبی زمان آنها مبتنی بر خواندن و نوشتن، حضور در فضای واقعی و شنیدن سخنرانی و... و گروههای مرجع آنها نیز بیشتر گروههای عمیق فكری بود. اما در نسل فعلی الگوهای فكری هنری تاثیرگذار هستند و این احتمال میرود كه این نسل، گروههای مرجع عمیق فكری را از دست بدهد. البته این یك نوع، نوعبندی است كه ما انجام میدهیم اما در واقعیت، فضای واقعی كماكان تاثیر خود را خواهد داشت و چنین نیست كه زندگی نسل جدید به كلی از این فضای واقعی به یك فضای مجازی منتقل شود. به تعبیری ما با دو فضایی شدن مواجه هستیم و هر دو فضا نیز كمابیش نقشهایی را ایفا خواهند كرد اما طبیعی است كه روز به روز نقش فضای مجازی تقویت و تاثیر فضای واقعی تضعیف میشود. ما این را به عنوان یك روند لااقل در چشمانداز كوتاهمدت میبینیم اما این، به این معنی نیست كه حضور در فضای مجازی تاثیر نخواهد داشت و همهچیز به فضای مجازی محدود میشود. به طور مثال، زمانی كه من كانال تلگرامی دكتر داوری اردكانی، رییس فرهنگستان علوم را رصد میكردم دیدم كه سه-چهار هزار عضو دارد اما یكی از كانالهایی كه هیچ محتوایی را منتقل نمیكرد، ٥٠٠ هزار عضو داشت. این همان جهتگیری است كه پیشتر گفتم و طی آن، ما كاهش تاثیرگذاری روشنفكران را بر نسل جوان احساس میكنیم. ممكن است بگویید این اتفاق، یك نوع استقلال برای نسل جوان به بار میآورد و عدم اتكا به روشنفكران میتواند سبب شود كه آنها به اندیشههای خود اتكای بیشتری داشته باشند. بله، میتوان در این باره نیز بحث كرد اما به هر حال، روندها نشان میدهد كه ما در تركیب گروههای مرجع برای نسل دهه ٨٠ شاهد دگرگونیهایی خواهیم بود.
آیا به دلیل وجود ارتباطات سطحی در این فضا و سایر ویژگیهایی كه ذكر كردید، اصلا امكان شكلگیری اندیشه فراهم میشود كه بخواهند و بتوانند به آن اتكا كنند؟ ببینید ما فكر میكنیم كه بر جامعه تاثیرگذار هستیم اما واقعیت این است كه نسل فعلی، گروههای مرجع دیگری را برای خود انتخاب كرده است كه بیشتر در فضای مجازی شكل گرفته و فعالیت دارند. اینجا است كه ما متوجه میشویم كه چقدر كم تاثیر هستیم. ما فكر میكنیم كه جامعه ما بحرانها، مشكلات و نیازهایی دارد كه ما بهتر آنها را تشخیص میدهیم زیرا حوزه تخصصی ما است. به طور مثال، بحران سرمایه اجتماعی، بحران ارتباط دولت و ملت و بحران آموزش داریم، آموزش عالی و دانشگاه برای ما به مشكل تبدیل شده است، زوال و فساد اداری و عمومی از یكسو و زوال اخلاق در جامعه از سوی دیگر، مشكلات ما است و ما راجع به این قضایا ایدههایی داریم و دوست داریم این ایدهها پراكنده شود. اما حضور ما در فضای مجازی محدود است و در فضای واقعی نیز اینكه چقدر ایدههای ما خوانده میشود مهم است. در دوران دانشجویی، در اطراف ما كسانی بودند كه مدام كتاب و مجلات متعدد میخواندند، پای سخنرانیهای مختلف میرفتند، خیلی در فضای اندیشه حضور داشتند، حساسیت نشان میدادند و پیگیری میكردند اما نسل امروز، كمتر به دنبال این فعالیتها میرود. به هر حال، اینجا بحث تفاوت نسلها مطرح است.
نسبت این نسل را با نسلهای قبل از خود چطور ارزیابی میكنید؟ اینجا شكاف نسلها بین دو فرهنگ شكل پیدا میكند. یكی فرهنگی كه من اسم آن را فرهنگ ادبی یا نوشتاری یا گفتمانی میگذارم؛ از این نظر كه با متن، كتاب، روزنامه و مجله مواجه میشود، تبادلات رو در روی افراد از طریق زبان شكل میگیرد، گفتوگوهای طولانی بین افراد شكل گرفته و كلمات رد و بدل میشوند. بنابراین، از این جهت ما با یك فرهنگ ادبی رو به رو هستیم كه اینجا بیشتر جای خود را به فرهنگ تصویری میدهد. ویژگی این فرهنگ تصویری، كوتاه نویسی، تفكر الگوریتمیك، منتقل كردن پیامهای كوتاه، به ویژه بیان ایدهها و مسائل از طریق تصاویر و ایماژها و كلیپها و انیمیشنها است. یعنی افراد بیش از آنكه حرف بزنند عكسها را رد و بدل میكنند، اگر هم بخواهند حرف بزنند كوتاه نویسی میكنند و این فرهنگ ممكن است در عرصه آموزش، كار، فرهنگ و فراغت تاثیرات خود را بگذارد. در آموزش به فرهنگ مجازی و سواد اطلاعاتی بیشتر از سواد ادبی اهمیت داده میشود. بنابراین، در فضای شغلی نیز بیشتر با تجهیزات الكترونیكی كار میكنند و كار نیز به فضای مجازی منتقل میشود. اوقات فراغت افراد نیز بیشتر در فضای مجازی سپری میشود و در اینجا حتی ممكن است سینما و تئاتر نیز صدمه ببیند و این آسیب صرفا به كتاب و مجله و مطبوعات محدود نمیشود. در حوزههای مختلف فرهنگ، غلبه فرهنگ تصویری بر فرهنگ ادبی، دو نسل متفاوت را با ویژگیهای مختلف میسازد كه نسل قدیم از دانش ادبی بالاتری برخوردار بودند و نسل جدید دانش ادبی پایینتر و دانش مجازی بیشتری دارند. بنابراین، امكان دارد كل ادبیات و میراث ادبی و میراث نوشتاری و فرهنگی این كشور در حاشیه قرار بگیرد.
اما اینها به نحوی مناسب با اقتضائات فضای مجازی مستند شده و در آنجا نیز حضور دارند. این طور نیست؟ بله. شما الان نیازی به خریدن دیوان حافظ ندارید و میتوانید آن را در این فضا بیابید. ممكن است كتابهای زیادی را در این فضا بتوانید ببینید و بخوانید. در واقع، امكان دسترسی به كتاب، روزنامه، مقالات و منابع افزایش پیدا كرده اما با وجود فوران اطلاعات و انفجار دانش در این فضای مجازی امكان كمتری برای استفاده از آنها وجود دارد و من باز هم فكر میكنم این نسل از دانش ادبی پایینتری نسبت به نسلهای پیشین برخوردار است.
تحلیل شما از چگونگی و میزان تاثیرگذاری این نسل بر محیط پیرامون و جامعه چیست؟ از این تاثیر میتوان تحت عنوان تاثیر نرم یاد كرد. این نسل به نحوی حضوری دایمی، مستمر و نرم در عرصه عمومی خواهد داشت و از این طریق بر محیط پیرامون خود اثر میگذارد.
از چه طریق این تاثیرگذاری را به پیش میبرد و مكانیزمهایی كه برای پیگیری مطالبات خود دارد چقدر با نسلهای پیش متفاوت است؟ از طریق اطلاعرسانی در فضای مجازی و ایفای نقش شهروند-خبرنگار بودن. یعنی تولید اطلاعات دیگر از انحصار نهادهای خاصی مثل روزنامه و خبرگزاریها خارج میشود و در جامعه به یك امر عمومی تبدیل میشود. همه شهروندان، تجهیزات خبرنگاری را به همراه دارند زیرا در موبایلها هم امكان عكسبرداری و هم ضبط فیلم و صدا وجود دارد. این تجهیزاتی بود كه یك خبرنگار حرفهای برای گزارش رخدادها و مصاحبههای خود نیاز داشت اما در حال حاضر همه این امكان را دارند كه در لحظه تبدیل به یك شهروند-خبرنگار شوند و تولید اطلاعات كنند و آن را در فضای مجازی به اشتراك بگذارند و به نحوی به شكلگیری افكار عمومی مجازی یا افكار عمومی در فضای مجازی كمك كنند. این امر میتواند روی پیگیری مطالبات این نسل نیز تاثیرگذار باشد یعنی آنها ابزارهایی را برای شكل دادن به افكار عمومی و تاثیرگذاری روی واقعیتها دارند. آنها آدمهایی خواهند شد كه بدون اینكه سیاسی به مفهوم كلاسیك آن باشند، بتوانند تاثیر سیاسی بگذارند و با تاثیرگذاری بر جامعه، آن را دگرگون كنند.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید