شعروارگی فضای معماری / ناصر فکوهی. انسان‌شناس

1394/9/1 ۰۹:۴۲

شعروارگی فضای معماری / ناصر فکوهی. انسان‌شناس

مفهوم تخنه و پوئزیون و پوئزیس هر دو واژه یونانی هستند و معنای ساختن را در خود دارند. تخنه همان تکنیک است. تکنیک را فن، ترجمه کرده‌اند که معادل آن حرفه است؛ مثلا تخنه کسی می‌توانست این باشد که چیزی را طراحی کرده و می‌سازد. بین واژه فن و هنر بعدا یک نوع هم‌معنایی به وجود آمد. تخنه به تاریخ معماری هم ربط دارد. واژه آرشیتکتور، یعنی سازنده بزرگ. کسی که می‌تواند سازه‌های بزرگ در معنای فنی و فیزیکال بسازد.

 

 

مفهوم تخنه و پوئزیون و پوئزیس هر دو واژه یونانی هستند و معنای ساختن را در خود دارند. تخنه همان تکنیک است. تکنیک را فن، ترجمه کرده‌اند که معادل آن حرفه است؛ مثلا تخنه کسی می‌توانست این باشد که چیزی را طراحی کرده و می‌سازد. بین واژه فن و هنر بعدا یک نوع هم‌معنایی به وجود آمد. تخنه به تاریخ معماری هم ربط دارد. واژه آرشیتکتور، یعنی سازنده بزرگ. کسی که می‌تواند سازه‌های بزرگ در معنای فنی و فیزیکال بسازد. کلمه پوئزیون بعدا به‌تدریج نزد فلاسفه معنای شعر و بوطیقا به خود گرفت، اما اغلب فراموش می‌شود این واژه در یونانی به معنی ساختن و خلاقیت بوده است؛ یعنی آنچه امروز می‌گوییم خلاقیت ادبی و هنری. در یونان باستان هر بار کسی چیزی ابداع می‌کرد که به تکست تبدیل می‌شد، مثل نمایش‌نامه و شعر و حماسه، می‌گفتند پوئزیون؛ یعنی ساختن فکر که نزد یونانیان مرتبط بود با ساختن زبان؛ بنابراین می‌بینیم تخنه در برابر پوئزیون، ساختن ماده و ساختن ذهن است که به نظر من در اینجا برتری مطرح نیست. دکتر محمدمنصور فلامکی در یکی از کتاب‌هایش فرمولی مطرح می‌کند که فرمول مهم و گویایی است و آن حرکت از صورت به معنا، از خلال معناست. معنا، ماده و صورت که رابطه چرخه‌ای با هم دارند، در تفکر دکتر فلامکی محور اساسی است. به همین دلیل، می‌توان به نوعی معماری دست زد که می‌توان به آن معماری ذهنی یا معماری شاعرانگی گفت. این بوطیقای معماری می‌تواند از صورت حرکت کند و از طریق ماده تفسیر و تبدیل به معنا شود یا برعکس از معنا آغاز کند و به صورت برسد. در یکی از کتاب‌های ایشان آمده است: «نگاه‌کردن، نگاهی داشتن و به قصد شناخت بر نگاه، راه به نتایجی می‌برد که دیدن به دست می‌دهد. هرآینه به قید ساده‌دانستن نکته‌ای که به آن اشاره می‌کنیم، واژه نگاه را امری لحظه‌ای بدانیم و دیدن را به مثابه امری بدانیم که سوای داشتن آغازی و پایانی نمی‌تواند مستقیما از طریق یا به وسیله ابزاری که حق تعالی در بهترین و محفوظ‌ترین جای بدن ما قرار داده است تا به عالم ادراک انسان راه یابد، به نکته‌ای مطلوب می‌رسیم. مقوله شناخت بصری در آدمیان به صورت گزارشی رخ می‌نماید که تمامی ابزارهای تحقق یافتنش را نمی‌توانید درون ابزارهایی که منحصرا به کار دیدن می‌آید، بیابید. چشم انسان، هم به کار دیدن می‌آید و هم به کار شناخت، بازشناسی و سنجش دیده‌ها، به این نکته پرقدر عزیزالدین نسفی در تقارن و برای گشوده دیدن، راهی که حس را به دانایی می‌برد. می‌توانیم بنگریم به این نکته و آنجا که در فصل دوم از مقدمه اول در کتاب «الانسان‌الکامل» خود عنوان می‌کند که از شنیدن تا دانستن راه دور است». در اینجا رفرنسی که یاد می‌کند از عزیزالدین نسفی است. من درباره عزیزالدین نسفی تحقیقی کردم و دیدم چه غنایی در عرفان دارد. ما بر چه گنجینه‌ای قرار گرفتیم و خود نمی‌دانیم. او می‌نویسد: «جهان همه خیال است در خیال و وهم است در وهم». این جمله به خودی‌خود عمق یک اندیشه را نشان می‌دهد و برای اینکه شکل بگیرد، ‌هزاران سال زمان لازم داشته است. ما اندیشه عمیقی در شرق داشتیم که خودش را در گروهی از جملات نشان می‌دهد. وقتی ما از جهانی صحبت می‌کنیم که خیال است در خیال و وهم است در وهم چطور می‌توانیم آن را با مفهوم مادی معماری مرتبط کنیم؟ اینجا است ما در برابر یک انتخاب قرار می‌گیریم و دکتر فلامکی سال‌ها پیش در مقابل این انتخاب قرار گرفته است. آیا باید ساختمان ساخت یا باید پیش از اینکه ساختمان ساخت، فکر ساختن را ساخت؟ ممکن است در نگاه اول، این بازی با کلمات به نظر بیاید، اما آنچه اهمیت دارد این است که چرا ما بعد از یک سنت صدساله دانشگاهی، هنوز چیزی به نام فکر معماری مدرن ایرانی نداریم؟ چون فکر می‌کنم کار فلامکی کار پایه‌ای است که براساس آن تفکر معماری مدرن ایرانی زاده بشود، ولی این اتفاق نیفتاده است. شهرهای ما شهرهای بی‌هویت است و پر از ساختمان‌هایی است که نبودشان بهتر از بودشان است. چون حداقل اگر نبود، می‌توانستیم طبیعت اطراف آن را ببینیم. سؤال اساسی این است که چرا نتوانستیم باوجود این همه دانشکده و استاد و دانشجو، به یک جریان معماری معاصر ایرانی برسیم؟ آن هم در کشوری که شش‌ هزار سال سابقه تاریخی دارد و قدیمی‌ترین دولت جهان در آن است و هنوز باقی است؛ یعنی یک سیستم اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی که دوهزارو ٥٠٠ سال پیش، پهنه‌های‌ هزاران‌کلیومتری را بدون اینکه یک مجموعه مکتوب داشته باشد، از طریق یک سیستم بزرگ گرافیک و زبانی اداره کرده است. چنین کشوری بعد از صد سال که مدرنیته هم وارد آن شده، هنوز نتوانسته نه معماری مدرن داشته باشد و نه فیلم‌سازی مدرن و نه جامعه‌شناسی مدرن و شاخه‌های دیگر علمی؛ چون امثال فلامکی بسیار محدود بودند. برای اینکه یک جریان شکل بگیرد، باید صد‌ها و‌ هزاران نفر یک ایده را بپذیرند. ما برای ساخت جریان مدرن معماری ایران، باید از عرفان خودمان استفاده کنیم. این چیزی است که دکتر فلامکی می‌گوید اما چند نفر این ایده را پذیرفته‌اند؟ اگر به صد دانشجوی معماری این ایده را بگویید، ٩٩ نفر می‌خندند و می‌گویند اینها حرف‌های شاعرانه است و ما باید ساختمان‌هایی بسازیم هرچه بلندتر. برای اینکه این ایده فهمیده شود، نیاز به تلاش فکری است که تخنه را از طریق ماده به شاعرانگی برساند. ساختمانی باید ساخت که تاریخ این کشور را بگیرد و تبدیل کند به چیزی که بتوانیم بگوییم جریان معماری معاصر ایرانی است. این بحثی است که در طول ٥٠ سال گذشته به‌شدت مطرح بوده و در کتابی بسیار مهم در زمینه معماری به نام «بوطیقای فضا» از گاستون باشلار و کتاب «بوطیقای شهر» نوشته پیر سانسو به آن پرداخته شده است. از دیدگاه شهری، کتاب «ابداع روزمرگی» ازجمله زیباترین و عمیق‌ترین آثاری هستند که روح یگانه‌ای از مکان و زبان می‌سازند و به آنچه زمین- شاعرانگی دامن زده است، امکان بروز می‌دهند. معادل این کاری است که دکتر فلامکی در حوزه ایجاد رابطه بین فضا و سیستم هویتی ادبیات، عرفان و تاریخ ایران انجام می‌دهد که باید پاراگراف به پاراگراف کتاب‌هایشان برای دانشجویان توضیح داده شود. تمثیل درخت که پُل کلِه در تحلیل نقاشی مدرن بیان می‌کند، موضوع را گویا‌تر می‌کند. نقاشی مدرن چیزی را می‌کشد که در واقعیت وجود ندارد. اینجاست که وی تمثیل درخت را به کار می‌برد. درخت از ریشه‌هایی که واقعیت جهان بیرونی است، تغذیه می‌کند این ریشه‌ها ساقه می‌شود که همان هنرمند است و هنرمند در بیان خودش، شاخه‌های مختلفی ایجاد می‌کند که بازتابی از ریشه‌ها هستند، اما هرگز تکرار آن ریشه‌ها نیستند. معماری جدید چنین چیزی است. ما باید عرفان و ادبیات کلاسیک، تاریخ خود و تاریخ فضا در ایران را درک کنیم که یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌هایی است که باید نوشته شود. ما در کشوری مثل ایران نیازی به دایره‌المعارف نداریم. درحال‌حاضر، ٦٠ دایره‌المعارف در حال نوشتن است؛ درحالی‌که در دنیا درباره هر چیزی که بخواهید صد‌ها دایره‌المعارف وجود دارد، ولی چه کسی برای ما تاریخ فضا را می‌نویسد؟ ما، ملتی که شش ‌هزار سال تاریخ داریم، چقدر فضای خودمان را می‌شناسیم؟ چند نفر می‌توانند یک متنی را که متعلق به ١٥٠ سال پیش است حتی از رو بخوانند؟ امروز در زبان فرانسه و ایتالیایی و آلمانی بهترین ویرایش از بزرگان اندیشه ایرانی وجود دارد. صد‌ها اثر درباره ابن‌خلدون و ابن‌ندیم با بهترین ترجمه در زبان‌های زنده دنیا وجود دارد. ما خودمان در اینجا چه کردیم؟ هیچ. بهترین کتاب درباره ایران «ایده ایران» است که یک ایتالیایی نوشته است. ما درباره گذشته ازخود‌بیگانگی داریم و خودمان را حقیر فرض می‌کنیم؛ درحالی‌که در زبانی قرار گرفتیم که از غنی‌ترین زبان‌های جهان است که هر بیت آن یک جهان می‌سازد. اگر کسی به عمق آنها برسد، می‌تواند بزرگ‌ترین ساختمان‌ها را بسازد. دکتر فلامکی سهم بزرگی در آشنایی ما با این راه داشتند.

منبع: روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: