1394/8/30 ۰۹:۵۱
از ویژگیهای ساختار نوشتاری، انسجام کامل از آغاز تا انتهای کلام است؛ بنابراین هیچ مطلبی در نامه، رساله، کتاب، تصنیف یا تألیفی وجود ندارد جز آنکه از نظم چینشی منسجم و بخشهایی هماهنگ با یکدیگر برخوردار است، چونان حلقههای زنجیر که به یکدیگر وصل شدهاند و از آن، به هماهنگی در کلام تعبیر میشود. این ویژگی، در گفتاری که به صورت شفاهی ارائه میشود وجود ندارد؛ چه، گوینده نسبت به رعایت هماهنگی تقیّدی ندارد، نه تنها انسجام لفظی، که حتی هماهنگی معنوی، بدین معنا که گاه در بین سخن، از موضوعی به موضوعی دیگر، منتقل میشود به جهت مناسبتی که در حال سخنرانی، آن را نظر میگیرد، بیآنکه میان این موضوعات، پیوندی استوار وجود داشته باشد.
ترجمه جواد ایروانی: از ویژگیهای ساختار نوشتاری، انسجام کامل از آغاز تا انتهای کلام است؛ بنابراین هیچ مطلبی در نامه، رساله، کتاب، تصنیف یا تألیفی وجود ندارد جز آنکه از نظم چینشی منسجم و بخشهایی هماهنگ با یکدیگر برخوردار است، چونان حلقههای زنجیر که به یکدیگر وصل شدهاند و از آن، به هماهنگی در کلام تعبیر میشود. این ویژگی، در گفتاری که به صورت شفاهی ارائه میشود وجود ندارد؛ چه، گوینده نسبت به رعایت هماهنگی تقیّدی ندارد، نه تنها انسجام لفظی، که حتی هماهنگی معنوی، بدین معنا که گاه در بین سخن، از موضوعی به موضوعی دیگر، منتقل میشود به جهت مناسبتی که در حال سخنرانی، آن را نظر میگیرد، بیآنکه میان این موضوعات، پیوندی استوار وجود داشته باشد.این مشخصه را در قرآن به فراوانی میبینیم. مواردی همچون التفات از غیبت به خطاب و از خطاب به غیبت، گونهگونی در ضمایر و ناهماهنگی آنها با مرجعشان، و نیز اسمهای اشاره و انتقال از اسم ظاهر به ضمیر، همگی بدین جهت است که قرآن به سبک گفتاری ـ و نه نوشتاری ـ است، و گرنه انتقال ناگهانی و دگرگونی از حالی به حالی دیگر، استوار نمینمود. بر همین اساس، آوردن جملات معترضه در بین کلامی که به صورت گفتاری ارائه شده، روا میباشد. اکنون ویژگیهای ساختار گفتاری موجود در قرآن را برمینماییم:
۱ـ انتقال ناگهانی
از ویژگیهای سخن در سبک گفتاری، انتقال ناگهانی از موضوعی به موضوعی دیگر و از حالتی به حالتی دیگر است که گاه به ظاهر، مناسبتی هم بین آن دو وجود ندارد. این کار در سبک نوشتاری، نقص به شمار میرود، در حالی که در شیوه گفتاری از آن روی که بر قرینههای موجود تکیه میگردد، چنین نیست. نمونه آن، سوره قیامت است که سخن را درباره انسان و وضعیت او در قیامت آغاز میکند، تا به این آیه میرسد: «بل الانسانُ علی نفسه بصیره، ولو القی معاذیره: بلکه انسان خود بر نفس خویشتن بیناست، هرچند دست به عذرتراشی زند.» پس به ناگاه خطاب را متوجه پیامبر(ص) میکند: «لاتحرّک به لسانک لتعجل به. انّ علینا جمعه و قرآنه. فاذا قراناهُ فاتّبع قرآنه. ثم انّ علینا بیانه: زبانت را [در هنگام وحی] زود به حرکت درمیاور تا در خواندن [قرآن] شتابزدگی کنی. گردآوردن و خواندن آن بر ماست. پس چون آن را برخواندیم [همان گونه] خواندن آن را دنبال کن. سپس توضیحش [نیز] برعهده ماست!» و پس از آن، بیدرنگ خطاب را سرزنش گونه متوجه انسان میسازد: «کلا بل تحبّون العاجله. و تذرون الآخره: ولی نه! [شما دنیای] زودگذر را دوست دارید، و آخرت را وامیگذارید». آنگاه به سخن گفتن درباره حالت آدمی در روز قیامت منتقل میگردد: «وجوه یومئذ ناضره. الی ربها ناظره. و وجوه یومئذ باسره…: در آن روز چهرههایی شاداباند، و به سوی پروردگار خود مینگرند و در آن روز چهرههایی در هم کشیده باشند…» تا آیه ۳۰٫ پس از آن، درباره شخص متکبری سخن میگوید که هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند، بلکه تکذیب کرد و رویگردان شد، سپس به سوی خانواده خود بازگشت در حالی که متکبّرانه قدم برمیداشت! و این چنین میبینیم که روند کلام، پیوسته میجهد و حرکت میکند، متحول میشود و انتقال مییابد… گاه رسوانمودن است و گاه سرزنشکردن و دیگر گاه ترسانیدن و بزرگ و هراسناک جلوه دادن، تا آنکه سوره به پایان میرسد.
این گونه برجهیدن و عقب نشستن، و پیش رفتن و بازگشتن، بدان روست که سبک موجود، سبک گفتاری است و نه نوشتاری. در این سوره، شش بار دگرگونی در سیاق روی داده و این، بی هیچ شک از ویژگیهای بدیع قرآن است. فخر رازی در تبیین این نوع از التفات ناگهانی (با چرخش شدید) هنگام تفسیر آیه: «لا تحرک به لسانک…» مینویسد: ممکن است رسول خدا(ص) هنگام نزول آیات، به طور اتفاقی و به سبب نگرانی از نابودی، در قرائت آنها تعجیل فرموده باشد و به ناچار خداوند در همان لحظه، از این کار نهی فرمود. این درست مانند آن است که اگر به هنگام تدریس، دانشآموز به سمت راست و چپ توجه نماید، معلم بیدرنگ توجه او را جلب کند و در بین درس و به او بگوید: «به اطراف توجه مکن!» سپس درس را ادامه دهد. حال اگر این سخنرانی به طور کامل و همراه با جمله معترضه آن ثبت گردد ـ مثل آنکه روی نوار، ضبط شود ـ کسی که از ماجرا آگاهی ندارد، وجه مناسبت در سیاق این کلام را درنخواهد یافت؛ ولی کسی که از این موضوع آگاه است، میداند که این کلام، ترتیبی نیک دارد.۱
۲ـ پدیده التفات
در سوره یس، صنعت بدیع التفات [: تغییر خطاب از غایب به مخاطب یا بر عکس و مانند آن] به روشنی مشاهده میشود: «انّ اصحاب الجنّه الیوم فی شغل فاکهون. هم و ازواجهم فی ظلل علی الارائک متکئون… هذه جهنم التی کنتم توعدون…: بهشتیان، امروز به نعمتهای خدا مشغول و مسرورند. آنان و همسرانشان در سایهها بر تختها تکیه زدهاند. در آنجا برایشان [هر گونهای] میوه است و هرچه بخواهند. از جانب پروردگار مهربان [به آنان] سلام گفته میشود. و ای گناهکاران، امروز [از بیگناهان] جدا شوید… این است جهنمی که به شما وعده داده میشد! به [جرم] آنکه کفر میورزیدید، اکنون در آن درآیید. امروز بر دهانشان مهر مینهیم، و دستانشان با ما سخن میگویند، و پاهایشان بدانچه فراهم میساختند، گواهی میدهند.»
ابتدا سخن درباره بهشتیان به صورت غیاب بود، آنگاه با سلام فرستادن بر آنان در آن روز، به سبک خطاب منتقل میشود. پس از آن، بیدرنگ خطاب را متوجه مجرمان میسازد که تا پایان «کنتم تکفرون» ادامه مییابد؛ ولی بار دیگر به ساختار غیاب بازمیگردد: «الیوم نختمُ علی افواههم…» نیک روشن است که این گونه چرخش در کلام، در سبک نوشتاری شایسته نیست، ولی در سبک گفتاری، طراوت و تازگی دارد.
نمونه دیگر التفات، آیاتی در سوره فتح است: «لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجره… وعَدکم الله مغانم کثیره تأخذونها…: به راستی خدا هنگامی که مؤمنان، زیر آن درخت با تو بیعت میکردند، از آنان خشنود شد و آنچه در دلشان بود، بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزی نزدیکی به آنها پاداش داد. و [نیز] غنیمتهای فراوانی خواهند گرفت، و خدا همواره نیرومند سنجیدهکار است. خدا به شما غنیمتهای فراوان [دیگری] وعده داده که بهزودی آنها را خواهید گرفت.»
سخن را درباره مؤمنان به صورت غیاب ـ خطاب به پیامبر(ص) ـ آغاز فرمود، سپس بیدرنگ خود مؤمنان را مخاطب قرار داد و این، لطافت و طراوتی است که در گفتار زیباست و نه در نوشتار.
نمونه دیگر آن، سخنی است که خداوند از عزیز مصر خطاب به حضرت یوسف(ع) نقل فرموده، لیک بیدرنگ وی خطاب را سرزنشگونه متوجه همسرش میسازد: «یوسفُ اعرض عن هذا و استغفری لذنبک: ای یوسف، از این [پیشامد] روی بگردان. و تو [ای زن] برای گناهت آمرزش بخواه.» چیزی که صرفاً در سخن گفتن شفاهی استوار است.
در سوره حمد نیز، با ستایش خداوند به صورت غیابی آغاز میکند، سپس به درخواست از خدا به صورت خطاب دگرگون میشود، و این، التفاتی بدیع است که در تفسیر، بیان نمودهایم. و در سوره عبس، سرزنش را غیابی آغاز میکند: «عبس و تولّی. أن جاءه الاعمی: چهره در هم کشید و روی گردانید، که آن مرد نابینا پیش او آمد.» سپس به صورت خطاب مستقیم با پیامبر(ص) سخن میگوید: «و ما یدریک لعله یزکی: تو چه دانی، شاید او به پاکی گراید!»
و در سوره انفال: «یسئلونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول: [ای پیامبر،] از تو درباره غنایم جنگی میپرسند. بگو: غنایم جنگی اختصاص به خدا و فرستاده[او] دارد.» در حالی که پیامبر(ص) را مخاطب قرار میدهد، درباره مؤمنین به صورت غیابی سخن میگوید، آنگاه بیدرنگ خطاب را متوجه مؤمنان میسازد: «فاتقوا الله و اصلحوا ذات بینکم: از خدا پروا دارید و با یکدیگر سازش نمایید.» و این گونه سخن گفتن جز در ساختار گفتاری استوار نیابد.
در سوره اعراف نیز چنین میبینیم که خدای تعالی فرزندان آدم را به صورت مستقیم مخاطب قرار میدهد؛ ولی در پایان، آن را به گونهای تکمیل میکند که گویا با افراد غایب سخن میگوید: «یا بنی آدم قد انزلنا علیکم لباساً یُواری سوءاتکم و ریشاً و لباس التقوی ذلک خیر ذلک من آیات الله لعلهم یذکرون: ای فرزندان آدم، ما برای شما لباسی فرو فرستادیم که شرمگاه شما را پوشیده میدارد و [برایتان] زینتی است، و[لی لباس] تقوا بهتر است. این از نشانههای [قدرت] خداست، باشد که متذکر شوند.» پس از آن باز هم آنان را مخاطب میسازد: «یا بنی آدم لایفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنه: ای فرزندان آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون راند.»
خطاب نخست، به طور مستقیم با بنیآدم بود، سپس سخن را به بیان حکمت آن برگرداند، بیآنکه کسی را مستقیم مخاطب قرار دهد. آنگاه به ساختار نخست بازمیگردد و به اندرز و راهنمایی، و هشدار و بیم دادن میپردازد.
۳ـ رعایت هماهنگی در فواصل آیات
از امتیازات سجع در کلام، رعایت هماهنگی در آخر جملههاست زمانی که تلفظ آن در نظر گرفته شود و نه کتابت آن. بسیاری از سجعها در قرآن، براساس نطق به کلام میباشد و نه ثبت آن در نوشتار. برای نمونه بنگرید: «بل الانسان علی نفسه بصیره. ولو القی معاذیره» سجع در این آیه، صرفاً در حالت وقف نمودن بر دو واژه «بصیره» و «معاذیره» به هنگام نطق و قرائت با یاء، راء و هاء در آخر آن تحقق مییابد و در کتابت محقق نمیشود.
این چنین است آیات: «و التّفت السّاق بالساق. الی ربک یومئذ المساق: ساق پاها [از سختی جان دادن] به هم بپیچد! در آن روز مسیر همه به سوی پروردگارت خواهد بود.» (قیامت: ۲۹ـ۳۰) که سجع در آخر آنها، با وقف کردن در قرائت بر دو واژه «بالساق» و «المساق» شکل میگیرد.
نمونه دیگر، این آیات از سوره حاقه است: «فامّا من اوتی کتابه بیمینه فیقول هاوم اقرءوا کتابیه. انی ظننت انّی ملاق حسابیه. فهو فی عیشه راضیه. فی جنه عالیه. قطوفها دانیه: اما کسی که کارنامهاش به دست راستش داده شود، گوید: بیایید و کتابم را بخوانید. من یقین داشتم که به حساب خود میرسم. پس او در زندگانی خوشی است: در بهشتی برین،[که] میوههایش در دسترس است.» هماهنگی آخر این آیات صرفاً براساس نطق و وقف بر سکون سامان مییابد.
چنین است آیات: «و اما من خفّت موازینه. فاُمّه هاویه. و ما ادراک ماهیه. نارٌ حامیه: امّا هر که سنجیدههایش سبک باشد، جایش هاویه[دوزخ] باشد. و تو چه دانی که آن چیست؟ آتشی است سوزنده.»(قارعه: ۸ـ۱۱) هماهنگی فواصل در آیات یادشده، در صورت وقف بر تاء در کلمات «هاویه» و «حامیه» شکل میگیرد تا با هاء سکت در «ماهیه» هماهنگ گردد. این نیز، ویژه تلاوت است و نه کتابت.
همچنین آیات: «و الفجر. و لیال عَشر. و الشّفع و الوتر. و الیل اذا یسر: به سپیدهدم سوگند، به شبهای دهگانه، و به زوج و فرد، و به شبْ هنگامی که حرکت میکند.»(فجر:۱ـ۴) که یاء از «یسر» حذف گردید تا در حال تلفظ این آیات، هماهنگی آخر آیات مراعات گردد. آیات یادشده به همین شکل بر پیامبر(ص) تلاوت شد و حضرت نیز همان سان بر مردم قرائت فرمود و پیروی از آن برای همیشه واجب است. در این موارد، حتی کتابت نیز از تلاوت پیروی نمود؛ چه، اصل در قرآن، همان تلاوت است.
۴ـ لحنها و نغمهها
از ابعاد مهم مورد نظر در قرآن که با تلاوت آن در لفظ ـ و نه نگارش آن در متن ـ تناسب مییابد، سازوارة آهنگین بدیع و هماهنگ آن بر لحنها و نغمههاست. در نخستین برخورد، همین عنصر، بر درک و احساس عرب اثر میگذاشت و چیره میگشت پیش از آنکه در جانشان نفوذ کند. پیامبر(ص) فرمان داده بود قرآن را با لحنها و آهنگهای عرب قرائت نمایند تا این هدف تحقق یابد. روشن است که این هدف، دستیافتنی نیست جز آنکه آن را با صدایی بلند تلاوت کنند، آنسان که کیفیت اجرا، تلاوت آن را راهبری کند، نه آهسته و از پس پرده پنهانی. افزون بر آن، هماهنگی لحن و کیفیت تلاوت با مفاهیم موجود در آیه همچون کوبنده بودن یا توبیخ، ترسانیدن یا تهدید، مژده دادن یا هشدار، و حسرت بردن یا اندوه را، لهجههای صوتی متناسب با هر یک از آنها به سامان میرساند نه قرائت آهسته آن. این مطب مورد غفلت کسانی قرار گرفته که پنداشتهاند ساختار قرآن، ساختاری نوشتاری است و نه حماسهای خطابی! این در حالی است که پیشینیان گفتهاند: اساس قرآن، به قرائت آن است و نه به کتابت آن.
۵ـ اتکا بر دلایلی خارج از متن
سخن هرگاه با ساختار نوشتاری باشد، باید تمامی قرائن آن، در متن موجود باشد، خواه پیش از موضوع یا پس از آن و یا در لابلای موضوع (قرائن همراه با کلام) و اعتماد بر قرائن منفصل روا نیست.۲ لیک اعتماد بر قرینههای منفصل، در ساختار گفتاری مجاز میباشد و قرآن، از همینگونه است. از این روی، فراوان در فهم معانی آن، بر شناخت اسباب نزول تکیه میشود. نیک روشن است کسی که کتابی تألیف یا رسالهای تصنیف میکند، روا نیست برای فهم پیچیدگیهای نوشتهاش، بر امور شناخته شده ویژهای تکیه کند که عموم خوانندگان از آن آگاهی ندارند؛ چه، خطاب او عام، و فراخوان او در برگیرندة همه افراد بوده، به کسانی که خود شاهد آن قرائن بودهاند، اختصاص ندارد؛ ولی قرآن در بیان مفاهیم و ارائه مراد خود، به فراوانی بر دلایلی جدای از متن تکیه فرموده که به نام اسباب نزول شناخته میشود، آنسان که برای فهم معانی قرآن، راهی جز آگاهی قبلی از آنها وجود ندارد.
برای نمونه این آیه را بنگرید: «ان الصفا و المروه من شعائرالله فمن حج البیت أو اعتمر فلاح جُناح علیه أن یطّوف بهما و من تطوع خیراً فانّ الله شاکر علیم؛ صفا و مروه از شعایر [و نشانههای] خداست؛ پس هر که خانه [خدا] را حج کند، یا عمره گزارد، بر او گناهی نیست که میان آن دو سعی به جای آورد. و هر که افزون بر فریضه، کار نیکی کند، خدا حقشناس و داناست.» (بقره: ۱۵۸) کسی که از شأن نزول آن اطلاعی نداشته باشد، از ظاهر عبارت «لا جُناح: گناهی نیست» چنین میپندارد که سعی بین صفا و مروه، فریضهای واجب نیست! در حالی که اگر از شأن نزول آن آگاهی داشت، معنی آن را به درستی میفهمید: این آیه در مورد آن دسته از مؤمنان نازل شد که از سعی بین صفا و مروه خودداری نمودند، بدین جهت که مشرکان بتهای خود را به این دو مکان برگرداندند. مؤمنان نگران آن بودند که این کار، نوعی تکریم بتها باشد، آنسان که مشرکان انجام میدادند. در این هنگام آیه نازل گردید و توهم ممنوعیت آن را مردود دانست. بنابر این مفاد آیه صرفاً رخصت انجام این کار و اباحه آن نیست، بلکه بیانگر اجازه ادای این واجب شرعی بیهیچ شائبه ممنوعیت میباشد. نیک روشن است که این معنا، از متن آیه فهم نمیشود و جز با آگاهی از سبب نزول به دست نمیآید.
آیاتی این چنین، فراوان هستند و این سبک بیتردید در نوشتن کتابی که شیوهاش عام و فراخوانش در برگیرنده همه افراد است، روا نمیباشد. این مطلب، خود مهمترین دلیل بر این مدعاست که ساختار قرآن، ساختار گفتاری است نه نوشتاری.
پینوشتها:
۱٫ ر.ک: التفسیر الکبیر، ج۳، ص۲۲۲ـ۲۲۳٫
۲٫ توجه به این نکته سزامند مینماید که قرینه عقلی ـ همچون دلیل حکمت ـ هرگاه بهطور کامل آشکار باشد، از قرائن متصل همراه با کلام بهشمار میرود و نه قرینه جدای از متن.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید