فلسفه و ادبیات

1394/8/9 ۱۰:۲۴

فلسفه و ادبیات

مشهور است كه افلاطون به شاعران بدبین بود و گفته می‌شود كه می‌خواست شعرا را از ناكجاآبادش تبعید كند، به این بهانه كه شاعر با واگویه كردن نقش‌های روی دیوار به جای رهنمون شدن انسان به حقیقت خورشید او را به نحو مضاعف از حقیقت دور می‌كند. برای رد این نگرش بدبینانه فیلسوفان به ادبیات اما لازم نیست راه دوری برویم، حتی نیازی نیست به شاگرد شهیر افلاطون یعنی ارسطو اشاره كنیم كه فن شعر (بوطیقا) را نوشت، همان گفت‌وگوهای سقراطی امروز به عنوان یكی از برجسته‌ترین متون ادبی تاریخ محسوب می‌شوند كه از قضا از انواع و اقسام شگردهای ادبی بهره گرفته‌اند و برای رمزگشایی از آنها گذشته از آشنایی به غوامض استدلال‌ها و مفاهیم فلسفی باید كه پیچش‌های زبان یونانی را نیز دانست و به استعارات و مجازهای ادب یونانی نیز آگاه بود. درواقع مرز میان ادبیات و فلسفه مبهم‌تر از آن است كه در بدو امر به نظر می‌رسد، برای مثال متن‌های نیچه را به راستی آیا باید گزین گویه‌ها و دست نوشته‌هایی فلسفی خواند یا متونی ادبی؟ تكلیف آثار كی یركگور یا شوپنهاور چه می‌شود؟ از آن سو بنگریم، آیا كسی كه دركی از فلسفه و فلسفه‌ورزی ندارد، می‌تواند مدعی شود كه فهم عمیق و دقیقی از آثار نویسندگانی چون داستایوفسكی و بكت دارد؟ با دلالت‌های آشكار و پنهان آثار نویسندگانی چون الیاس كانتی و رولان بارت و كافكا چه باید كرد؟ واقعیت آن است كه فلسفه و ادبیات بیش از آنكه فكرش را بكنیم، به یكدیگر وابسته‌اند و كشیدن مرز فارق مشخصی میان آنها كار ساده‌ای نیست. این نكته را بهتر از هر كسی سیاوش جمادی در كتاب اخیرش «انكار حضور دیگری: درآمدی به تبارشناسی رمان و نقد ادبی» كه به تازگی توسط نشر ققنوس منتشر شده است، نشان داده است. آشنایان به فلسفه و ادبیات می‌دانند كه سیاوش جمادی مترجم نام آشنای متن‌های دشوار فلسفه آلمانی معاصر و آثار گرانسنگی چون هستی و زمان (مارتین هایدگر) سابقه‌ای طولانی در ادبیات دارد. در واقع نخستین آثار منتشر شده از سیاوش جمادی بیش و پیش از هر چیز به حوزه ادبیات تعلق دارد. او خود در گفت‌وگویی كه چند سال پیش (هشتم خرداد ١٣٩٣) با روزنامه اعتماد انجام داد، می‌گوید كه در سال‌های جوانی رمان هم نوشته است، اگرچه نخستین كتابش با عنوان سینما و زمان درباره سینمای تارانتیو است، اما محبوب‌ترین كتابش «یاد‌بود ایوب در جهان كافكا» است. تحصیلات جمادی نیز بعد از فارغ‌التحصیلی از رشته حقوق از دانشگاه تهران، با ادبیات شروع می‌شود.

 

نگاهی به كتاب انكار حضور دیگری

محسن آزموده: مشهور است كه افلاطون به شاعران بدبین بود و گفته میشود كه میخواست شعرا را از ناكجاآبادش تبعید كند، به این بهانه كه شاعر با واگویه كردن نقشهای روی دیوار به جای رهنمون شدن انسان به حقیقت خورشید او را به نحو مضاعف از حقیقت دور میكند. برای رد این نگرش بدبینانه فیلسوفان به ادبیات اما لازم نیست راه دوری برویم، حتی نیازی نیست به شاگرد شهیر افلاطون یعنی ارسطو اشاره كنیم كه فن شعر (بوطیقا) را نوشت، همان گفتوگوهای سقراطی امروز به عنوان یكی از برجستهترین متون ادبی تاریخ محسوب میشوند كه از قضا از انواع و اقسام شگردهای ادبی بهره گرفتهاند و برای رمزگشایی از آنها گذشته از آشنایی به غوامض استدلالها و مفاهیم فلسفی باید كه پیچشهای زبان یونانی را نیز دانست و به استعارات و مجازهای ادب یونانی نیز آگاه بود. درواقع مرز میان ادبیات و فلسفه مبهمتر از آن است كه در بدو امر به نظر میرسد، برای مثال متنهای نیچه را به راستی آیا باید گزین گویهها و دست نوشتههایی فلسفی خواند یا متونی ادبی؟ تكلیف آثار كی یركگور یا شوپنهاور چه میشود؟ از آن سو بنگریم، آیا كسی كه دركی از فلسفه و فلسفهورزی ندارد، میتواند مدعی شود كه فهم عمیق و دقیقی از آثار نویسندگانی چون داستایوفسكی و بكت دارد؟ با دلالتهای آشكار و پنهان آثار نویسندگانی چون الیاس كانتی و رولان بارت و كافكا چه باید كرد؟ واقعیت آن است كه فلسفه و ادبیات بیش از آنكه فكرش را بكنیم، به یكدیگر وابستهاند و كشیدن مرز فارق مشخصی میان آنها كار سادهای نیست. این نكته را بهتر از هر كسی

سیاوش جمادی در كتاب اخیرش «انكار حضور دیگری: درآمدی به تبارشناسی رمان و نقد ادبی» كه به تازگی توسط نشر ققنوس منتشر شده است، نشان داده است. آشنایان به فلسفه و ادبیات میدانند كه سیاوش جمادی مترجم نام آشنای متنهای دشوار فلسفه آلمانی معاصر و آثار گرانسنگی چون هستی و زمان (مارتین هایدگر) سابقهای طولانی در ادبیات دارد. در واقع نخستین آثار منتشر شده از سیاوش جمادی

بیش و پیش از هر چیز به حوزه ادبیات تعلق دارد. او خود در گفتوگویی كه چند سال پیش (هشتم خرداد ١٣٩٣) با روزنامه اعتماد انجام داد، میگوید كه در سالهای جوانی رمان هم نوشته است، اگرچه نخستین كتابش با عنوان سینما و زمان درباره سینمای تارانتیو است، اما محبوبترین كتابش «یادبود ایوب در جهان كافكا» است. تحصیلات جمادی نیز بعد از فارغالتحصیلی از رشته حقوق از دانشگاه تهران، با ادبیات شروع میشود. او فارغالتحصیل كارشناسی ارشد ادبیات انگلیسی است و در این رشته از پایاننامهای با موضوع «نقش درونمایهای و مضمونی زمان در خشم و هیاهو»ی ویلیام فاكنر دفاع كرده است. آثار دیگر او چون «سیری در جهان كافكا» و «نامههایی به میلنا» (ف. كافكا) و نقب و تفسیر آن (ف. كافكا) نشان از علاقه او به ادبیات به خصوص ادبیات آلمانی و بالاخص به فرانتس كافكا است. كتاب حاضر اما گستره وسیعتری از علایق ادبی جمادی را نمایان میكند. كتاب در واقع با درآمدی به تبارشناسی رمان و نقد ادبی آغاز میشود. جمادی در این مقاله مینویسد كه «نقد ادبی به ویژه در عصر مدرن از زمینه نقد كلیتری برخاسته است كه نه فقط بر هنر، ادبیات، فلسفه و علوم انسانی بلكه بر حیات سیاسی و اجتماعی، بر مناسبات قدرت و بر فرهنگ وارد آمده است.» در این مقاله جمادی به بازخوانی مقاله معروف

رولان بارت با عنوان مرگ مولف میپردازد و معتقد است كه« نظریه مرگ مولف بیشتر نوعی فراخوان است برای كشتن مولف به دست خوانندگانی كه به یمن بازتولیدپذیری تكنیكی همچون تاتارها به اثر حمله میكنند.» بنابراین «نویسنده خالق معنا و مضمون نیست و نمیتواند برای متن مالكی فعال مایشاء باشد. دلیل عمده این ادعای بارت زبانشناختی و نشانهشناختی است. به این نحو كه نشانههای متن اساسا در معرض معانی و خوانشهای متكثر خوانندگان است. متن فضای مراوده نوشتارهای متكثر است. خواننده باید خود را اسیر اسطوره صدای واحد خالق یا صدای واحد غالب در متن نكند.»

 

مقاله دوم كتاب با عنوان انكار حضور دیگری خوانشی از رمان مشهور و تاثیرگذار الیاس كانتی یعنی كیفر آتش (برج بابل) است. جمادی مینویسد كه «رمان كانتی اثری است اندیشهبرانگیز كه صورتهای كثیری از غفلتها و خودفریبیهایی را فاش میكند كه بعید است كسی خود را نیز در آنها پیدا نكند. از حیث زیبایی شناختی همه هنر كانتی در آن است كه هیچ چیز زیبایی را نشان نمیدهد بل جهان زشت را به زیبایی رسوا میكند. این تعبیر فلسفی كه جهان تصور یا تفسیر و منظرگاه من است در بیان پیام نهفته در كیفر آتش هنوز چیزی كم دارد. جهان واقعی یا به تعبیر كانتی، جهان بیسر كه راه میان نخبگان و دیوانگان است در آن بیرون وجود دارد، لمس میشود، میسوزاند، میكشد، چپاول میكند و شمار انبوه انسانها را با زنجیرهای نامریی هم زنجیر میكنند... رمان كانتی گونهای هشدار و محاكمه است. محاكمه خرد و فرهنگ بزك كرده و ریاكارانهای كه حضور پافشارانهاش صرفا غفلت از شرارت واقعی را مجاز میدارد. اگر در نهایت خود را ناگزیرسازیم كه كمینه پایان خوشی از دیوانهخانه تكاندهنده كانتی برون آوریم تنها میتوانیم به جملهای شرطی بسنده كنیم: اگر بناست جهانی بهتر و امنتر داشته باشیم، طرح آن را باید از همین جهان، در همین جهان و برای همین جهان دراندازیم.»

 

ایمان به روایت كی یركگور دیگر مقاله كتاب است كه شرحی است بر اثر سترگ این فیلسوف دانماركی یعنی ترس و لرز. جمادی مینویسد: «كی یركگور در ترس و لرز بیش از آنكه به كنه و ذات ایمان رسد در نشانههای رفتاری ابراهیم در مقام پدر ایمان غور میكند. برجستهترین این نشانهها آن است كه ایمان به خدا همزمان ایمان به خدایی است كه هرگز حتی با تعلیق غایتانگارانه امر اخلاقی عمل شرورانه را تجویز نمیكند.»

 

ما مرده به دنیا آمدگانیم، دیگر مقاله كتاب است كه تاملی بر رمان شگفتانگیز داستایوفسكی یعنی یادداشتهای زیرزمینی است. در مقدمه این مقاله جمادی اشارهای به بحث آغازین این نوشته یعنی رابطه ادبیات و فلسفه میكند و درباره رمان فلسفی بحث میكند. او مینویسد كه «رمان فلسفی یعنی تبیین و توجیه اندیشه فلسفی از طریق رمان با همه عناصر ساختاری و روایی آن.» او بر اساس همین دیدگاه معتقد است «یادداشتهای زیرزمینی رمانی فلسفی است نه آنسان كه قدرت بلاغی ادبیات را پشتوانه گزارههای فلسفی توجیه ناشده كند، بل به آن گونه كه در كل بلاغت ادبی را در توجیه و تبیین گزارههای فلسفی متلاشی میكند و در عین حال یك اثر ادبی تمامعیار باقی میماند.»

 

هملت و مرگ اندیشی، مدرنیسم علیه حماسه (كاوشی در ادبیات جویس و بكت)، قیامت سلین (تاملی در سه رمان فردینان سلین) و محاكمه و جهان فرانتس كافكا دیگر جستارهای این كتاب هستند. در واقع كتاب انكار حضور دیگری مجموعهای جالب توجه و تاملبرانگیز از جستار (essay) های ادبی-فلسفی است به قلم نویسندهای كه همزمان به ادبیات و فلسفه علاقهای وصف ناشدنی دارد. جمادی در این جستارها همزمان با نگارش كتاب به تامل میپردازد، فكر میكند و از این كتاب و نویسنده به كتاب و نویسندهای دیگر ارجاع میدهد. قلم شیوای او همچنین نشاندهنده تسلطش بر ادبیات و زبان فارسی است. این چند سطر از مقاله بسیار خواندنی قیامت سلین تنها نمونهای از قدرت قلم جمادی است: «احتمالا چه بدگویان و چه شیفتگان سلین داستانهای او را با جذبه و ولع میخوانند تا از تماشای امعا و احشای گندیده و كریه روح خویش در جایی كه هیچ ناظر و شاهدی اعتبار وانمودین آنها را در خیل خلایق در بوق نمیدمد دمی سبك بار گردند؛ همچون عصاقورتدادهای كه گاهی نیاز دارد در گوشه خلوتی عصایش را بالا آورد تا بهتر بتواند نفس بكشد. خفقان جلوت از آن است كه آدمی باید از كسوتی صیانت كند كه وجود نمادینش بسته آن است.»

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: