1394/5/18 ۰۹:۳۶
عادیانگاری فساد از اصل آن خطرناكتر است مشاركت مردم راه حل است اما نه به صورت تودهوار بلكه به شكل هرمی خداداد خادم: اینكه فساد چیست و چگونه در یك جامعه به یك امر عادی تبدیل میشود موضوعی است كه در حوزه جامعهشناسی فساد به آن پرداخته میشود و مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. جامعهشناسی فساد مقولهای است كه بیشتر به فساد سیاسی و فساد در عرصه حكومتها میپردازد. در این راستا با سیدجوادمیری، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به گفتوگو نشستهایم.
عادیانگاری فساد از اصل آن خطرناكتر است
مشاركت مردم راه حل است اما نه به صورت تودهوار بلكه به شكل هرمی
خداداد خادم: اینكه فساد چیست و چگونه در یك جامعه به یك امر عادی تبدیل میشود موضوعی است كه در حوزه جامعهشناسی فساد به آن پرداخته میشود و مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. جامعهشناسی فساد مقولهای است كه بیشتر به فساد سیاسی و فساد در عرصه حكومتها میپردازد. در این راستا با سیدجوادمیری، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به گفتوگو نشستهایم.
*****
شاید بهتر باشد ابتدا تعریفی از «فساد» داشته باشیم و اینكه ما وقتی این مفهوم را به كار میبریم، دقیقا در مورد چه چیزی صحبت میكنیم؟
فساد یك پدیده انسانی و واقعیت اجتماعی مبتنی برشاكلههای فرهنگی است. این امر از دیرباز مورد توجه مصلحان، فیلسوفان و جامعهشناسان بوده است. مثلا متفكرانی مانند افلاطون، بزرگمهر، فارابی، كنفوسیوس، ابنخلدون، شانكارا، اقبال، سید جمال و شریعتی بهانحای مختلف در مورد فساد صحبت كردهاند. مثلا منتسكیو پدر جامعهشناسی فرانسه در قرن هجدهم نظریه تفكیك قوا را با هدف مبارزه با فساد مطرح میكند. به طور كلی هر جا كه قدرت و ثروت متمركز شود و هر جا دولتی وجود دارد، فساد سیاسی و اقتصادی نیز وجود دارد.
یكی از مسائل بسیار مهم در جامعهشناسی سیاسی بحث مشروعیت نظامهای سیاسی است و از این منظر هم میتوان به جامعهشناسی فساد و رابطه آن با نظام سیاسی در ارتباط با مشروعیت تامل كرد. به عبارت دیگر فساد مشروعیت حكومت را نیز زیر سوال میبرد چراكه فساد ظرفیتهای نهادی دولت را مضمحل میكند، فساد در ادارات عمومی به تامین نابرابرخدمات منجر میشود. فساد در دستگاه قضایی حاكمیت قانون را معلق میكند. فساد در حوزه سیاست شفافسازی را ملغی میكند. یعنی به زبان دیگر فساد وقتی كه وارد میشود به انحای مختلف، ساحات مختلف نظام و شاكله سیاسی را درگیر میكند. با درگیر كردن ساحات مختلف آرام، آرام مانند موریانه به جان مفاهیم بنیادینی كه نظام سیاسی برآنها مبتنی است میافتد.
یعنی در واقع وقتی قانون وضع میشود برای كنترل افراد است كه به فساد متمایل نشوند.
به عبارتی بله و به عبارتی، فراتر از این هم هست. یك سری مفاهیم در جامعه وجود دارد كه حتی قانون هم نشدهاند و نانوشتهاند. بهصورت حریمهایی هستند كه این حریمها به گونهای شاكله جامعه را نگه داشتهاند. مانند عرف یا مفهوم اعتماد. شما هیچ جا و در هیج قانونی ندارید كه ما باید قانونی برای چگونگی اعتماد وضع كنیم. یك سری قوانین و تبصرهها و مكانیزم كنترل میگذارید كه آن اعتماد را خراب نكنید. اما خود اعتماد به عنوان یك مفهوم در داخل چارچوب قوانین كدگذاری نمیشود. فساد به گونهای حریم جامعه را به سمت فرسایش میبرد و وقتی كه به سمت فرسایش میرود، آن چیزی كه یا آن مفاهیم كلی و مفاهیم عالی و متعالی كه جامعه براساس آنها مقوم میشود، از بین میبرد.
به طور كلی دو رهیافت اساسی در تبیین علل ظهور و تعمیق فساد سیاسی ارایه میشود. این دو رهیافت را چطور میتوان به صورتی ملموس تبیین كرد؟
وقتی كه ما به جامعهشناسی فساد نگاه میكنیم، دو رویكرد كلی را مد نظر قرار میدهیم. یك رویكرد نظریه كاركردگرایی ساختاریای است كه بیشتر درصدد تحلیل نقش ساختارهای كلان جامعه و كیفیت كاركردهای آنها در بروز فساد سیاسی است. این رویكردی است كه در جامعهشناسی فساد است و دانشمندان بزرگی به آن توجه میكنند و از این منظر فساد را مورد مطالعه قرار میدهند. نگاه دیگر هم بهگونهای بحثهای قدیم فرد و اجتماع را در قالب مساله فساد مطرح میكند و معتقدندكه نظریه كاركردگرایی ساختاری نمیتواند ماهیت فساد را برای ما تبیین كند. بلكه ما باید به نظریه عقلانیت فردی توجه كنیم كه معطوف به ویژگیهای رفتاری و هنجاری كارگزاران حكومتی و غیرحكومتی مرتبط با آنهاست. میگوید وقتی كه ما میآییم از منظر عقلانیت فردی موضوع فساد را مطرح میكنیم، آن موقع میتوانیم به جوابهایی برسیم كه نگاه اول یا رهیافت اول نمیتواند آنها را نشان دهد.
البته همانطور كه اشاره كردید این مساله به تعریف دقیق ما از «فساد» باز میگردد. اینكه ما چه چیزی را فساد میدانیم؟ فساد تلاش برای كسب ثروت و قدرت از طریق غیر قانونی، سود خصوصی به بهای سود عمومی یا استفاده از قدرت دولت برای منافع شخصی بوده و یك رفتار ضد اجتماعی است. یعنی زمانی كه جای سود و ارزش یا مرز بین سود و ارزش در جامعه مورد تخریب قرار میگیرد و آن چیزی كه از آن به مصلحت اجتماع یاد میكنیم، به معنای یك مفهوم، یك حریم، دریده میشود. آن موقع شما باید آرام آرام صدای خاموش فساد را به گوشتان بشنوید.
در اینجا منظور از «قدرت»، كه فقط بحث قدرت سیاسی نیست؛ قدرت به معنای عام آن مورد نظر است. فرض كنید یك نفر یك سرمایه اجتماعی دارد. آیا استفاده نابجا از آن یك نوع فساد محسوب میشود؟
اگر بخواهیم خیلی گسترده بگوییم، ما در ادبیات اخلاقی هم از كلمه فساد استفاده میكنیم. در تئولوژی و الهیات هم از فساد استفاده میكنیم. اما در جامعهشناسی فساد معمولا به مسائلی مانند تئولوژی فساد یا اتیك یا رابطه مورال با فساد و. . . بحث خواهد شد. اما در اینجا مشخصا در مورد فساد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی كه به عنوان اضلاع مختلف یك مساله اجتماعی است نگاه میشود.
یكی از تفاوتهای عمیق بین تلقی فساد در كشورهای شمال ـ جنوب یا به تعبیری توسعه یافته و در حال توسعه، این است كه فساد در كشورهای جنوب عادی انگاری شده است و مردم آن را امری عادی تلقی میكنند. یعنی به زبان سادهتر یكی از مشكلات بزرگی كه بسیاری از دولتمردان در كشورهای در حال توسعه دارند و ممكن است كه خودشان هم به فساد دچار شوند، خود مساله فساد نیست. بلكه این است كه اصلا یك فرهنگ یا بینشی جاافتاده كه فساد را عادی میپندارند. یعنی به گونهای مردم و فرهنگ اجتماعی كرخت شده و وقتی در مورد فساد صحبت میكنید، عكسالعملی را در پی نخواهد داشت.
در واقع انگار قاعده زندگی شده است؟
قاعده شده و دیگر استثنا نیست كه یكباره برانگیخته شوند و یك دفعه در برابر آن یك شورش یا یك عصبانیت یا اعتراض یا یك عصیان اجتماعی باشد. یا یك خواسته اجتماعی در مقابل آن به وجود بیاید. مثلا میروید به آموزش عالی میبیند یك جور فساد هست. به ایران خودرو میروی یك نوع فساد است و... یعنی به گونهای عادی انگاری شدن مساله فساد به زعم من از خود فساد هم بدتر است.
اما راهحل چیست و چگونه میتوان برفساد فایق آمد؟ آیا اصلا راهكاری درجامعهشناسی فساد ارایه شده یا اصلا بر روی این مساله تفكر و تاملی شده است؟
كسانی هستند كه به این موضوع پرداخته باشند و فقط تبیین موضوع نكرده باشند. بله فساد وجود دارد و فساد عادیانگاری شده و در كشورهای توسعهنیافته یا در حال توسعه، بالاخره یك مساله فرهنگی است و فقط به مساله ساختارها برنمی گردد. فقط عقلانیت فردی یا نبود عقلانیت فردی هم نیست. یك مسالهای است كه وجود دارد و باید با آن زندگی كرد همانطور كه با خشكسالی در كشورهای كمآب ممكن است كه زندگی بكنند. آیا راهكاری ندارند؟
برخیها گفتهاند حداقل میشود چند راهكار برای فساد ارایه داد.
١ یكی افزایش پاسخگویی سیاسی است.
٢ دوم تقویت مشاركت جامعه مدنی است.
٣ سوم ایجاد بخش خصوصی رقابتی است.
٤ چهارم موانع نهادینه شده قدرت است.
٥ و پنجم ارتقای مدیریت دولتی است.
یعنی اگر شما به این پنج مورد نگاه كنید آن چیزی كه ما به آن جامعه مدرن میگوییم، ساحات مختلفی دارد. بعضی از ساحات آن سیاسی است، یعنی امر فساد را ما فقط نباید به یك ساحت تقلیل بدهیم. مثلا بگوییم كه این امر سیاسی است و اگر این رژیم برود و دیگری بیاید درست میشود. بلكه قسمتی از آن به مساله اجتماعی و مشاركت مدنی برمیگردد و چون جامعه مدنی فقط یك مفهوم نیست، بلكه واقعیتی مبتنی بر اینكه مشكلات جامعه مدرن حل نخواهد شد، مگر شهروندانی ایجاد شوند. شهروند وجود ندارد بلكه باید ایجاد شود. فرق است بین شهروند و رعیت؛ شهروند كسی است كه آگاه به حقوق مدنی و اجتماعی خودش باشد و باور داشته باشد كه ارتقای كیفیت اجتماعی و زندگیاش در تمامی ساحات ایجاد نخواهد شد، مگر با مشاركت آنها. یعنی باور داشته باشند كه مشاركت آنها اهمیت دارد و تغییر خواهد داد. باور داشته باشند كه عدم ورود آنها به مسائل اجتماعی سیاسی و فرهنگی به این معنا نیست كه كارها خودشان به صورت خودكار درست خواهد شد. باید به خرد جمعی باور داشته باشند كه انجمن تشكیل بدهند، باید باور داشته باشند كه انجمنها با همدیگر متحد شوند كه اتحادیه درست شود كه یك خرد و یك مجموعهای پیدا شود كه این مجموعه بتواند در جامعه تحرك و پویایی ایجاد كند. تا آن مساله پاسخگویی و شفاف سازی در جامعه را به منصه ظهور برساند.
یعنی آن را در جامعه نهادینه كند؟
نهادینه كند و اینكه بخش خصوصیای باید وجود داشته باشد. به فرض مثال شما هرچقدر هم بگویید كه كیفیت بنزین خیلی خوب شده است، از كجا بفهمید كه خوب شده است؟ این نیازمند آن است كه بخش رقابتیای وجود داشته باشدكه بنزین یورو٤ را به جای هزار تومان ٩٩٨ تومان به بازار عرضه كند كه موجب رقابت شود. ایجاد انگیزه میكند و باعث این میشود كه واقعا تفاوت كند. حوزهای كه برای خودش معیارها و استانداردهایی را میگذارد كه این استانداردها میتواند بهبود كیفیت وضعیت اجتماع و جامعه باشد، باید به صورت واقعی و نه تصنعی باشد. یعنی اینكه یا ما به رقابت به عنوان یك مكانیزم باور داریم، یا اینكه نداریم. اگر باور داریم تبعات آن را هم باید قبول كنیم.
مساله دیگر اینكه دربرابر قدرت باید یك سری موانع وجود داشته باشد كه وقتی قدرت در جامعه میخواهد خودش را در هر حوزهای نشان دهد بیپاسخ نباشد. به عنوان مثال، چرا همیشه لبنیات سیر صعودی دارد؟ باید یك مكانیزم یا یك توضیح یا یك تبیینی وجود داشته باشد كه بگوید آقا اگر نمیتوانید، به حوزه دیگری بدهید كه بگوید من شیر را با كیفیت بالا و قیمت كمتر تولید میكنم. این در جوامع دیگر واقعا جواب داده حتی در جوامع در حال توسعه و نه فقط در جوامع توسعهیافته. مساله مدیریت هم كه یكی از مسائل بسیار مهم است.
در واقع یك طرح موفق مبارزه با فساد شامل سه برنامه به موازات هم یعنی مقابله بافساد، پیشگیری و ارتقای فرهنگی است. به زبان دیگر یك مولفه اصلی در جامعهشناسی فساد مقوله فرهنگ است. یعنی اگر فرهنگ جامعه، نگاهها و بینشها در وجدان افراد بیدار نشود و افراد باور نداشته باشند كه این مملكت، سیستم یا نظام، نظامی است كه مخلوق خودشان است، نمیتوانند به بهبود كیفیت آن دست بزنند. تا آن را خودی نكنند و آن را از خودشان ندانند، نمیتوانند كاری بكنند و همیشه اسیر دستهای اتفاق میشوند.
در جامعهشناسی فساد، مساله فساد فقط یك نقطه یا یك ضلع ندارد. بلكه اضلاع مختلفی دارد، از همه مهمتر بینش انسانها است كه چگونه میتوانند در زندگی فردی و بینافردی و زندگی اجتماعی تغییر و تحولات را ایجاد كنند. آن تغییر و تحولات ایجاد نخواهد شد، مگر عزم یا ارادهای باشد كه آن اراده در سطح فردی میتواند تصمیم یك فرد باشد. در سطح اجتماعی یا جمع میتواند نهادها و انجمنها باشد. در سطح حاكمیتی زمانی این سیستم و نظام میتواند كارآمد و با سیل بنیانكن فساد در حوزههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و... مقابله بكند كه این باور را داشته باشد كه مردم باید مشاركت داشته باشند؛ مشاركت تودهوار مردم نه. بلكه این مشاركت باید به صورت هرمی باشد كه در این هرم انجمنها و نهادها به صورت تبلور جامعه مدنی باشند. تبلور جامعه مدنی یعنی اینكه جامعه در خودش مكانیزمهایی را ایجاد میكند كه بتواند ابتدا خواستهها و درخواستهای مردم را به صورت فیلتر شده و به صورت سازمانیافته به دولت یا حكومت انتقال دهد و از آن سوی مكانیزمهایی ایجاد شود كه دولت و حكومت هم نتواند در زمینه اجتماع هرگونه كاری را بدون پاسخگویی و شفافسازی انجام دهد. این باعث كارآمدی نظام میشود؛ كارآمدی نظام یعنی تقلیل شاخصهای فساد.
آیا به نظر شما با تغییر افراد در سیستمهای اداری فساد از بین میرود یا یك امری سیستمیك شده است؟
به زبان سادهتر میتوان گفت در جامعهشناسی فساد، بیشتر افراد و نظریهپردازان معتقدند كه فساد در جامعه معمولا سیستمیك است. یعنی به این معنا نیست كه مثلا فردی آمده است و فساد را درست كرده است و اگر این فرد را برداریم و كسی دیگر را به جای آن بگذاریم درست میشود. نه، وقتی در نظامی فساد به صورت سیستماتیك وجود داشته باشد به گونهای میشود كه در حوزههای گوناگون خودش را بازتولید میكند. مكانیزمهای بازتولید فساد را باید بتوانیم بشناسیم. اگر بخواهیم یك مثال عینیتر بزنیم؛ مبارزه با فقر این نیست كه فقرا را جمع كنید و به آنها غذا بدهید. بلكه باید نظامی را در جامعه ایجاد كنید كه زمینه فقر را نابود كند. یا حداقل آن را تقلیل بدهد. نه اینكه بیایید به دنبال فقرا بگردید. در زمینه اعتیاد كه به عنوان یك فساد اجتماعی است شما نمیتوانید بروید و فقط معتادان را بگیرید. باید بروید و ببینید زمینههای اعتیاد چیست؟ در مورد فساد هم همینطور است كه باید ببینید زمینههای فساد چیست.
در گفتوگویی كه بین روزولت و استالین در كنفرانس تهران پیش میآید؛ روزولت میپرسد كه اوضاع شوروی چگونه است. استالین میگوید منظورت چیست؟ میگوید میخواهم ببینم كه آنجا درآمدها و حقوقها چگونه است؟ استالین در جواب میگوید اول تو بگو در امریكا چطور است؟ روزولت میگوید اگر یك خانواده دو، سه نفری باشند (با احتساب ٧٠ سال پیش) ما حدود ١٠ دلار به آنها میدهیم. میگوید آیا این مقدار كفاف آنها را میدهد؟ در جواب میگوید بالاخره اگر این حدود داشته باشند در آخر سال هم میتوانند یك مسافرت بروند و یك خانه داشته باشند و اموراتشان میگذرد. روزولت میپرسد حالا در شوروری چگونه است؟ استالین میگوید در اینجا ما به یك خانواده سه نفره كه خانه هم داشته باشند، ماهی پنجاه روپل میدهیم. روزولت میپرسد كه حالا خرجشان چقدر است؟ میگوید حدود ٨٠ تا ٩٠ روپل خرج شان میشود. روزولت میگوید مابهالتفاوت را از كجا تامین میكنند. استالین میگوید كه خودشان یك جوری اموراتشان را میگذرانند. این چیزهایی است كه به خودشان مربوط است ما معمولا در امور شهروندان زیاد دخالت نمیكنیم. نكته جالبی كه درآن وجود دارد، این است كه وقتی یك نظام اقتصادی، سیاسی، اجتماعی باور ندارد كه واقعا دخل و خرجها را به گونهای تعبیه كند كه نه تنها فقط خط فقر ایجاد نشود. بلكه اصلا دزدی نهادینه نشود، فساد نهادینه نشود خیلی راحت میتوانید بفهمید كه یا ارادهای در جوامع فسادانگیز یا تولیدكننده فساد وجود ندارد، یا اینكه باورشان این است كه نظام اصلح همین است. این به بینشها برمیگردد. به این برمیگردد كه ما اصلا جامعه مطلوب را چه نوع جامعهای تلقی میكنیم. ما به چه جامعهای، جامعه مطلوب میگوییم؟ اصلا آیا جامعه مطلوبی در ذهن ما یا در برنامه ما وجود دارد؟ اگر هم بخواهیم یك مقداری از ادبیات دینی استفاده كنیم به آن «حیات طیبه» میگویند. چنانچه در حدیثی امام صادق(ع) میفرمایند؛ آن چیزی كه به چشم آدم زیبا بیاید حتما زیباست و آن چیزی كه به چشم آدم زشت باشد مطمئنا زشت است. یعنی اینكه معیارهای زشتی و زیبایی آنگونه كه میگویند بیضابطه نیست. حتما چیزی است كه وقتی شما به یك منظره سرسبز، به یك آبشار یا وقتی به یك بیمارستان تمیز وارد میشوید. وقتی كه میبینید كه كادر آن منظم در حال كار كردن هستند، لذت میبرید و احساس اطمینان میكنید. اما وقتی كه وارد یك محیط كثیف میشوید و نظامی در آن نباشد همین كه چشمتان میبیند قلبتان هم ناآرام میشود. اضطراب و تشویش میگیرید. یكی از دلایل اضطراب انسان معاصر كه مبتلا به جامعه فسادآمیز شده فساد است. جنبه مهمتر فساد این است كه اضطراب در جامعه ایجاد میكند و آرامش را از جامعه میگیرد. بزرگترین ضربهای كه فساد به جامعه میزند، حالت اعتماد اجتماعی را تخریب میكند و دیگر شهروندان نمیتوانند اطمینان داشته باشند و زمانی كه اطمینان و اعتماد بین اعضای اجتماع تخریب یا تضعیف شود، خود این حالت بر ساختار و نهاد و نظامهای سیاسی و اجتماعی تاثیر مخرب دارد.
یعنی به زبان دیگر شاید یكی از دلایل بالارفتن اضطراب و تشویش در جامعه ایرانی كه به صورت لجامگسیخته هم در حال بالا رفتن است، این است كه حس اعتماد تضعیف شده است. ممكن است كه اگر شما فساد را آمارگیری كنید و آن را بشمارید، از برخی جاهای دیگر دنیا كمتر باشد. اما حس آن، آنچنان لجامگسیخته شده كه آن بنیان اعتمادهای اجتماعی را تخریب میكند.
بحث زمینههای فساد را مطرح كردید. شاید یكی از زمینههای ایجاد فساد در جامعه ایران از بین رفتن قبح دروغ باشد. فكر میكنید این مساله چقدر میتواند در نهادینه شدن فساد موثر باشد؟
در ایران شاید یكی از علل این مسائل به این برمیگردد كه در این چهار دهه سرعت تطورات و تحولات بینشی و جهانبینی و ایدئولوژیك جامعه بسیار بالا بوده است. یعنی در این چهار دهه كه انقلاب اتفاق افتاده است، ظهور و بروز انواع مختلف ایدئولوژیها و نگرشها را میبینید. در یك دوران شما اوج ایدهآلیسم و آرمانخواهی را و در یك دورهای اوج پراگماتیسم را میبینند و در یك دورهای به یك حالت سردرگمی میرسید كه آیا باید ایدهآلیسم و آرمانگرایی را دنبال كرد، یا اینكه باید برای حل مشكلات اجتماعی و سیاسی و حتی دینی به سمت پراگماتیسم برویم؟ بعد در یك دورهای با شتاب بسیار شدید به سمت پوچی و عبث بودن كه آرمانگرایی دهه اول انقلاب یك آرمانگرایی بود كه باید برای آن توضیحات دیگری را پیدا كرد. یعنی فاصلهای كه در كشور دیگری یا حتی در كشور ایران و در یك دوره دیگری در تاریخ خودمان ممكن بود كه در هزار سال یا بیشتر اتفاق بیفتد. در ایران در چهار دهه اتفاق افتاده كه جامعهمان از نظر ارزشها و از نظر چارچوب ارزشی به یك حالت آنومیك رسیده است. یعنی برای قشری، یك سری مسائل، ارزشمند و مقدس است و برای قشری دیگر بیارزش و نامقدس، برای یك عده اصلا ارزش و سود جای خودش را جابهجاكرده و برای یك عدهای اصلا ارزش معنا ندارد و تنها چیزی كه مهم است سود است. یك چنددستگی و چندپارگی در جامعه ایجاد شده و زمینههایی را ایجاد كرده كه مدیران در جامعه نگاهشان به مسائل اجتماعی و ارزشهایی كه ممكن است یك اجتماع و جامعه را مقوم كند بسیار تغییر كرده و اینها نیازمند بازبینی است. شاید ما داریم وارد دورانی كه دوران بازبینی ارزشها و ضد ارزشهاست، میشویم
ماكس وبر زمانی از این صحبت میكرد كه قرن بیستم قرنی خواهد بود كه ارزشها به مقابله و جنگ همدیگر خواهند رفت و هانتینگتون آن را در یك فضای جهانی با تقسیم تمدنها از هم به جنگ تمدنها (جنگ ارزشهایی كه هر تمدنی دارد) بیان كرد. ما میتوانیم در داخل واحدهای ملی به گونه دیگری این را تعبیر كنیم. امروز ما در وضعیتی هستیم كه ارزشهای مختلف و حتی ناارزشهای گوناگون در برابر همدیگر صفآرایی كردهاند. یعنی همین حریمهای اجتماعی كه ما برای خودمان تعریف كردهایم. یا حریمهای فرهنگی دارد آرامآرام مفهومشان ٤٠ تكه میشود و ممكن است برای یك قشری یك چیزی حریم باشد كه برای قشری دیگر حریم نباشد. برای قشری چیزی ارزش باشد كه برای قشری دیگر نباشد یا اصلا ضد ارزش باشد. این نكتهای است كه جامعهشناسان ایرانی یا جامعهشناسانی كه در حوزه ایران كار میكنند باید به آن بپردازند.
ظهور و بروز فساد با جابهجا شدن این ارزشها و جایگزین شدن ارزش و سود ارتباط تنگاتنگی دارد. به فرض مثال اگر به كسی یك مسوولیت میدهند این مسوولیت را به عنوان یك پست میداند كه طی آن دوران جیب خودش را پر كند یا با عنوان یك وظیفه میداند. اگر بخواهیم آن رابا جبهه جنگ شبیهسازی كنیم این پست را میتوان وظیفهای برای نگهبانی دانست كه به شما شبیخون نزنند یا اینكه با دزدان همدست شود كه به شما شبیخون بزنند. وقتی كه به این صورت در میآید و مساله مسوولیت، رسالت، حقوق اجتماعی، حقالناس و... به حاشیه میروند دیگر مكانیزمی وجود نخواهد داشت كه بتوان آن را كنترل كرد. اگر مكانیزمهای فیزیكی آن هم بهگونهای آرام آرام به وجهالمصالحه قرار بگیرد، ما با جامعهای روبهرو خواهیم شد كه جامعه بیحریم است و در آن هیچ حرمتی وجود ندارد.
ما برای پیشبرد اهداف خودمان یا برای رسیدن به جامعه مطلوب نیازمند عزم و اراده جدی هستیم. ارزش و سود را بشناسیم و مرز بین آنها را تشخیص و تمییز بدهیم و با افراد یا با دیدگاههایی كه فسادآلود است یا فساد را بازتولید میكند باید بدون تعارف مقابله كرد.
روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید