1394/2/29 ۰۹:۰۳
ما نه آیهاى داریم که صریح بر این مطلب باشد و نه حدیثى که در این موضوع صراحتى داشته باشد؛ هیچ کدام؛ ولى کسانى که طرفدار این عقیده هستند، به بعضى از آیات استدلال کردهاند و تقریباً مىشود گفت فقها بالاتفاق مىگویند که این آیات دلالتى بر این مطلب [حرمت نگهدارى کتابهاى لغزاننده] ندارد.
۱٫ آیه سوره حج
آیه معروفى است در قرآن که مىفرماید: «و اجتنبوا قول الزّور»۱ (زور یعنى باطل) یعنى «از سخن باطل بپرهیزید.» معنى پرهیز کردن دورى کردن است، آن سخن باطل به هر شکل که مىخواهد باشد. ما موظفیم که از دروغ و باطل به هر شکلى باشد، به شکل نوشته یا غیرنوشته، پرهیز کنیم و چون کتب ضلال مشتمل بر اباطیل است، پس باید از آن پرهیز داشته باشیم.
جواب دادهاند که معنى «و اجتنبوا قول الزّور» این است که شما خودتان از گفتن سخن باطل، از اینکه خودتان قائل به باطل و باطلگو باشید، پرهیز داشته باشید. «اجتناب» در این آیه ناظر به این مطلب است، یعنى به باطل سخن مگویید و به باطل منویسید، حق بگویید و حق بنویسید و حق بشنوید؛ اما اینکه دیگرى سخن باطلى را گفته است و این آیه براى ما تکلیفى در مقابل آن ایجاد کرده باشد که ما سخن باطل دیگرى را حتى به صورت نوشته در کتابخانه خودمان نگهدارى نکنیم، این آیه چنین دلالتى ندارد.
۲٫ آیه سوره لقمان
آیه دیگر در اوایل سوره لقمان است: «و من النّاس من یشترى لهو الحدیث لیُضلّ عن سبیلالله»۲ یعنى برخى از مردم مىروند قصههاى بیهودهاى را خریدارى مىکنند تا به این وسیله مردم را از راه خدا منحرف کنند. مفسرینگفتهاند این آیه ناظر به جریانى است در مکه که بعد ازنزول قرآن مشرکین مکه دیدند که قرآن جلب نظر کردهاست؛ مردى به نام نضر بن حارث ـ که آدم خاصى و ازطبقه به اصطلاح مثقّفین۳ مکه بوده و به ایران و روم هم مسافرتها داشته است ـ گفت: «محمد با این قصههایى که آورده، مردم را فریفته و جلب کرده، من هم از این قصهها تهیه مىکنم.» بعد او که به زبان فارسى آشنا بود، به ایران آمد و کتابهایى از همانهایى که ریشه همین خداینامه و شاهنامه و مانند اینهاست، تهیه کرد، از قصههاى رستم واسفندیار و مانند آن. آنوقت مردم را جمع مىکرد و مىگفت بیایید من هم برایتان داستان مىگویم.
قرآن مىگوید: بعضى از مردم سخنانى را که لهو و بیهوده است، یعنى هیچ حقیقتى و هیچ سودى در بر ندارد و خصوصیتش فقط بازدارندگى و سرگرمکنندگى است [مىخرند تا مردم را از راه خدا بازدارند.] اصلاً کلمه «لهو» یعنى بازدارنده یا بازدارندگى. هر چیزى که خاصیتش فقط سرگرمکنندگى باشد و بس، یعنىغیر از سرگرمکنندگى هیچ خاصیت دیگرى ندارد، از آن جهت که فقط بازدارنده و صرفکننده انسان از مسائل جدى است، به آن «لهو» مىگویند. حال اگر زیانبار هم باشد، آن مطلب دیگرى است. موسیقى۴ در اسلام از آن جهت «لهو» نامیده مىشود که [فقط] خاصیت سرگرمکنندگى و بازدارندگى دارد.
قرآن مىگوید که اینها مىروند داستانهاى لهو را، داستانهایى که فقط جنبه سرگرمکنندگى دارد، مىخرند و بعد مىآیند براى مردم نقل مىکنند که مانع مردم از راه خدا بشوند؛ یعنى آن داستانها را در مقابل آن سخنانى قرار بدهند که مردم را به سوى [خدا سوق مىدهد.] برعکس آن داستانها که لهو است و هیچ هدف ندارد و فقط جنبه بازدارندگى دارد، این سخنان فى سبیلالله است، هدف دارد و به سویى متوجه مىکند که آن سو راه خداست.گفتهاند پس ببینید، این خودش همان کتب ضلال است که قرآن انتقاد مىکند از کسانى که کتب ضلال را مىخرند.
فقها این را هم جواب دادهاند که: ما از این آیه نمىتوانیم صرف حرمت نگهدارى کتب ضلال را استفاده کنیم. این آیه از یک نوع عمل انتقاد مىکند و آن عمل کسى است که این کتابها را وسیله قرار داده است براى بازداشتن مردم از راه خدا. مسلّم انسان اگر عملى مرتکب شود که نتیجه آن منصرف کردن مردم از راه خدا باشد، اینعمل حرام است، ولو به وسیله کتابهایى باشد که کتاب ضلال نباشد، بلکه کتاب هدایت باشد. قرآن از یک طرز عملى انتقاد مىکند که آن عمل کارش و نقشش منحرفکردن مردم و برگرداندن مردم از راه خداست. مسلّم این، کار حرامى است؛ به هر وسیلهاى باشد حرام است، مىخواهد با لهوالحدیث باشد یا با غیر لهوالحدیث. هر کارى که براى چنین منظورى باشد، حرام است.
این، دو آیهاى است که به آن استناد کردهاند و اینهایىکه من عرض مىکنم، فقط نقل است و فقها هم دلالت اینآیات بر این مدعا را ناتمام دانسته و گفتهاند ما از اینآیات نمىتوانیم استدلال کنیم.
احادیثى که به آن استدلال شده و بررسى آن:
اما احادیثى که به آن استدلال شده است، احادیثى کهبالخصوص در این موضوع آمده باشد، نیست؛ ولى از بعضىاز احادیث مىشود کلیتى و یا مشابهتى استفاده کرد؛ از جمله در باب تنجیم یعنى منجّمىگرى ولى منجّمىگرى به معنى نجوم احکامى نه نجوم ریاضى. نجوم ریاضى همان نجومى است که روى قواعد ریاضى، مسائل فلکى از قبیلخسوف و کسوف را پیشبینى مىکند. نجوم احکامى آن نجومى است که احکام سعد و نحس و مانند اینها را مىگوید، که تنجیم یعنى نجوم احکامى حرام است.
در کتب حدیث آمده است که عبدالملک بن أعین ـ برادر زُرارهبن أعین ـ ۵ آمد پیش امام صادق و گفت: «انّى قدابتُلیتُ بهذا العلم: من به این کار گرفتار شدم، به طورى که هیچ تصمیمى نمىتوانم بگیرم مگر با اجازه کتب نجومى.» حضرت به او فرمود: «تقضى؟ تو واقعاً مطابق اینها حکم مىکنى؟» گفت: بله. فرمود: «من الان به تو فرمان مىدهم مىروى خانه، تمام آن کتابها را یکجا آتش مىزنى.»۶ اوهم چون شیعه و تابع امام بود، رفت خانه و تمام کتابها را آتش زد و گفت: «دیگر بعد از این خیالم راحت شد.»
گفتهاند: ببینید، چون کتابهاى نجوم احکامى کتابهاى گمراهکننده بود، امام صادق دستور از بین بردن آن کتابها را داد، پس ما این قانون را به هر کتاب گمراهکنندهاى تعمیم مىدهیم.
این را هم فقها جواب داده و گفتهاند این دلیلنمىشود، چرا؟ براى اینکه امام صادق از عبدالملک سؤال کرد، گفت: «آیا مطابق آن کتابها حکم هم مىکنى یا نه؟» وقتى گفت که: «من حکم مىکنم»، امام دستور داد که برود کتابها را آتش بزند. امام دید که این به حالت یک بیمار درآمده؛ یک بیمارى و عادتى پیدا کرده که نمىتواند این کتابها در خانهاش باشد و بر اساس آن حکم نکند؛ اگر این کتابها در خانهاش باشد، باز وقتى مىخواهد بیرون بیاید، اول به کتابها مراجعه مىکند، بعد مىگوید مثلاً بروم بیرون یا نروم. این یک نوع معالجه یک بیمار بالخصوص است. اگر همان عبدالملک به یک طبیب روانى هم مراجعه مىکرد و مىگفت: «من چنین گرفتارى دارم»، آن طبیب روانى براى اینکه او را معالجه کند، همان کتابها را یا آتشمىزد یا از دسترس او خارج مىکرد به عنوان معالجه یک بیمار؛ و الّا اگر همان عبدالملک همان کتابها را در خانه مىداشت، ولى به عنوان یک عالم که هر نوع کتابى را در خانه باید داشته باشد نه به عنوان یک گرفتار در آن کتابها، امام علیهالسلام چنین حکم نمىکرد. و لهذا خود امام اول سؤال کرد؛ وقتى عبدالملک گفت من چنین کتابهایى دارم و گرفتار هستم، فرمود: «تو بر اساس اینها قضاوت هم مىکنى؟» گفت بله. تا گفت بله، فرمود: پس برو اینها را بسوز و از بین ببر. پس ما از این مورد بالخصوص هم نمىتوانیمچنین کلیتى را استنباط کنیم.
۲٫ حدیث امام صادق(ع) یا دلیل عقلى
دلیل دیگرى که ذکر مىکنند، در واقع ارجاع به حکم عقل است و عمده این دلیل است که یک امر کلى است. روایت معروفى هست که اهل فقه با آن آشنا هستند و به آن «روایت تحفالعقول»۷ مىگویند. روایت مفصل و پرمعنایى از امام صادق(ع) است که امام صادق وجوه و طرق کلى کسبها را که چه کسبى مىتواند حلال باشد و چه کسبى حرام، بیان کرده است. امام در باب صنایع و صناعات مىفرماید تابع اثرى است که بر او مترتب مىشود.
روایت مفصل و پرمعنایى از امام صادق(ع) است که وجوه و طرق کلى کسبها را که چه کسبى مىتواند حلال باشد و چه کسبى حرام، بیان کرده است. امام در باب صنایع و صناعات مىفرماید تابع اثرى است که بر او مترتب مىشود. آن صناعاتى که اثرش جز فساد چیز دیگرى نیست، حرام است. پس اگر صنعتى باشد که از آن صنعت آثار خوب گرفته مىشود، حلال است. و اگر صنعتى باشد که از آن صنعت، هم مىشود اثر خوب گرفته شود و هم اثر بد، آن هم حلال است؛ اما اگر صنعتى باشد که راه استفاده از آن صنعت جز راه فساد راه دیگرى نیست، آن صنعت و آن کار حرام است: «انّما حرّم الله الصّناعهالّتى حرامٌ کُلّها الّتى یجىءُ منها الفسادُ محضا:8 خداوند فقط و فقط صنعتى راحرام کرده است که از آن صرفاً فساد برمىخیزد.» قبل از این مىفرماید: «أو ما یقوى به الکُفر:9 یا چیزى که سبب نیروى کفر علیه اسلام مىشود.»
البته بحث در این روایت راجع به کتب نیست که کتب ضلال یا کتب غیر ضلال، ولى مىگویند این کلیت از آن استنباط مىشود: هر صنعتى که از آن فقط فساد برخیزد یا سبب تقویت و نیرو گرفتن کفر بشود، خدا چنین صنعتى را حرام کرده است. نوشتن کتاب، صنعت و عمل است. تألیف کتاب یا نوشتن مقالهاى که صرفاً از آن فساد برخیزد، حرام است و به همین دلیل پخش و نشر آن و حفظ و نگهدارىاش هم حرام است.
این منطق، ما را نزدیک مىکند به یک استدلال عقلىکه اگر حدیث هم نبود، ما بر اساس آن استدلال عقلى هم مىتوانستیم بحث کنیم و اصلاً مرکز بحث هم همین جاست؛ فقهایى هم که استدلال کردهاند بیشتر به همانجنبه عقلى مطلب پرداختهاند؛ گفتهاند لزومى ندارد آیه یاحدیثى [درباره حرمت حفظ کتب ضلال] باشد، بلکه هر عملى که از آن فساد برخیزد، حرام است؛ حفظ کتب ضلال هم جز حفظ ماده فساد چیز دیگرى نیست، پس نباید حفظ کرد. پخش آن هم جز پخش ماده فساد چیزى نیست، پس نباید پخش کرد.
نمونههایى از کتاب ضلال
در بعضى از کارها که فاسد بودن آنها براى همه افراد ـ چه دیندار و چه غیر دیندار ـ روشن و مشخص است، شاید اینمطلب [یعنى ضرورت ممنوعیت آنها] مورد اتفاق همه عقلاى عالم، چه دیندار و چه غیر دیندار، باشد؛ مثلاً نوشتن مقالهاى که جوانها ـ پسرها و دخترها ـ را فاسد مىکند، به عقاید هم کار ندارد، دعوت به بىبند و بارى است [چه حکمى دارد؟] در مقدمه کتاب «فتنه» على دشتى دیدم خودش نوشته: خانمى به من گفت من تا به حال چهار بار این کتاب را خریدهام و هر چهار بار شوهرم آن را از من دزدیده و مفقودش کرده، براى اینکه عقیده شوهر من این است که این کتاب یک زن شوهردار را فاسد مىکند؛ و راست است!
حال کتابى از تیپ کتاب فتنه على دشتى یا مقالهاى از تیپ بسیارى از مقالاتى که در بسیارى ازمجلات ما از قبیل مجله زن روز10 و اطلاعات جوانان11 نوشته مىشود که اگر در خانوادهها راه پیدا کند، اساس خانوادگى را متزلزل مىکند؛ اگر از ما بپرسند: نوشتن چنین مقالهاى جایز است یا حرام؟ اینجا دیگر جایى نیست که ما بگوییم حتماً آیهاى از قرآن یا حدیث مخصوصى باید داشته باشیم که بگوید این مقاله جایز است یا حرام؛ بلکه روى کلیاتى که از دین مىدانیم و روى آشنایى که با دین داریم و حکمى که عقل مىکند آیا ما باید نوشتن چنینمقالهاى را بر نویسنده تحریم کنیم و به او بگوییم ننویس، یا باید بگوییم قلم آزاد است، هرچه دلت مىخواهد بنویس، آن که مىخواند فکر کند، و نویسنده بگوید من نویسنده هستم و قلم آزاد است، من که کسى را مجبور نمىکنم. آن پسر یا دخترى که این را مىخواند، آن زن شوهردار یا مرد زندارى که مىخواند، او خودش فکر کند، مگر من کسى را مجبور کردم؟!
جواب این است که: همه کس آنقدر تسلط فکرى ندارد. شک ندارد کسى که در یک سطح بالاترى مىتواند مسائل را ترسیم کند، فردى که ضعیفتر است و نمىتواند تجزیه و تحلیل کند، تحت تأثیر حرفش قرار مىگیرد. ما از آن طرف، مىآییم در میان طبقه ضدمذهب.
فرض کنیم الان در میان طبقهاى هستیم که این طبقه ضدمذهب است؛ به این معنى که واقعاً معتقد است مذهب بر ضد رفاه وسعادت و مصالح بشر است؛ همین طور که عدهاى مىگویند مذهب تکیهگاه اعتقادى برخى نظامهاى فاسد و ظالمانه است. آیا اینها نوشتن مقالات مذهبى را تحریم مىکنند یا تحریم نمىکنند؟ طبعاً تحریم مىکنند. [آیا مانع مىشوند] یا آزاد مىگذارند و مىگویند با اینکه مذهب بر زیان بشریت است، معذلک به حکم آزادى قلم تو بنویس، خب آن خواننده خودش فکر کند بفهمد که تو دروغ مىنویسى، تو هرچه مىخواهى تبلیغ کنى، تبلیغ کن او خودش باید بفهمد که تو دروغ مىگویى؛ ولى همه آنها که سطح منطقشان در آن حد نیست که بتوانند تجزیه و تحلیل کنند. ناچار آن که براى خودش رسالتى در اجتماع قائل است و معتقد است من باید اجتماع را بسازم، البته به منظور خوشبخت کردن اجتماع، او نمىتواند بىتفاوت بماند در مقابل عملى که برخلاف رسالتى است که براى خودش قائل است. طبعاً نگهدارى چنین کتابها و مقالاتى [را مجاز نمىداند و] مىگوید آن را آتش بزن و دور بریز٫ پخش کردن و نشر کردن اینها را یک عمل غیرانسانى تلقى و تحریم مىکنند. همین طور چاپ کردن اینها براى چاپخانه.
خیال نمىکنم که یک آدم مسلکى ـ خواه مسلک روحانى و مذهبى یا مسلک دیگر ـ که یک ایده وعقیدهاى را تعقیب و پیروى مىکند و طبعاً برخى از افکار را صد در صد فاسدکننده تلقى مىکند، بتواند معتقد باشد که آزادى ایجاب مىکند که هرکسى هرچه را که دلش مىخواهد ولو به منظورهاى فاسد کردن، بنویسد.
طرح مسئله به شکل دیگر
بنابراین ما اگر در کتب ضلال حرفى داشته باشیم، حرفمان این است که یک فکر گمراهکننده از آن جهت که گمراهکننده است، نوشتنش، نگهدارىاش، پخش و نشرش حرام است؛ ولى البته اینجا مطلب دیگرى هست و آن این است: از نظر کسى که خودش آن را گمراهکننده مىداند، حرام است؛ یعنى من اگر این چیزى را که مىنویسم، مىدانم که لغزاننده است ـ مثل همین مقالاتىکه در همین مجلات براى بىبند و بارىها مىنویسند که خود نویسنده هم مىداند این طور است ـ براى من که مىدانم این لغزاننده است، نوشتنش حرام است، پخشکردنش هم حرام است؛ و اگر دیگرى مىنویسد، باز از نظر من او کار حرامى را مرتکب مىشود و من وظیفه دارم تا هر حدى که مىتوانم،س جلوى او را بگیرم؛ یعنى لااقل این مجله یا کتاب را در خانهام راه ندهم، کوشش کنم که تیراژ آن پایین بیاید یا هرطور هست، تعطیل شود.
ولى ممکن است شما بگویید از نظر نویسنده همیشه این طور نیست. نویسنده فکر تو را گمراهى مىداند تو فکر او را گمراهى مىدانى. پس اگر در بعضى از موارد نویسندهاى باشد که واقعاً او به فکر خودش همان اندازه اعتقاد دارد که تو به فکر خودت اعتقاد دارى، همان طور که تو فکر مىکنى مصلحت بشریت در پذیرفتن فکر توست، او هم فکر مىکند که مصلحت بشریت در پذیرفتن فکر اوست؛ آنوقت جلوگیرى از فکر کسى که نه به قصد ضلالت، بلکه به قصد هدایت مردم مىنویسد، ولى از نظر تو ضلالت است، چه حکمى پیدا مىکند؟ آیا باز هم تو حق دارى که اگر قدرت داشته باشى، جلوى فکرش را بگیرى یا حق ندارى؟ اینجاست که مسئله شکل دیگرى پیدا مىکند.
این مسئله به این شکل در کتب فقها مطرح نیست که بگوییم این شکل قضیه را چه گفتهاند؟ آنها فقط از نظر کسى بحث کردهاند که از نگاهش آنچه خودش مىنویسد یا نگهدارى مىکند و یا آنچه دیگرى نوشته، قطعاً ضلالت است؛ اما از نظر کسى که آن را هدایت مىداند و معتقد است که آنچه او مىنویسد راست و درست است، مسئله چه حکمى دارد؟ عرض کردیم که این مسئله دلایل نقلى خاصى ندارد و ما هرچه بخواهیم بحث کنیم، باید روى استحسانات عقلى در این زمینه بحث کنیم.
پاسخ
به نظر من در اینجا باید دو جهت را از یکدیگر تفکیک کرد: یکى اینکه مسلماً ما باید افراد ضعیف را از اینکه مورد دستبرد این گونه افکار قرار بگیرند، حفظ کنیم؛ مثلاً شما که تجربه بیشتر و فکر عالیترى دارید و یک سلسله مسائل را پشت سر گذاشتهاید، مىدانید بچه کلاس یازده و دوازده شما قدرت انتقاد ندارد، وقتى که براى اولین بار بعضى از مسائل به او عرضه شود، گرایش پیدا مىکند، شدید هم گرایش پیدا مىکند و بسا هست که روزى پشیمان شود؛ اما تا وقتى که به روز پشیمانى خودش برسد، بدبخت و بیچاره شده. قهراً شما خودتان را وظیفهدارمىدانید که به هر نحو هست، او را از گزند این بیمارى ـ که از نظر شما بیمارى فکرى و روحى است ـ حفظ و نگهدارى کنید.
پینوشتها:
۱٫ حج، ۳۰٫ ۲٫ لقمان، ۶٫ ۳٫[یعنى روشنفکران]
۴٫ [قطعا مقصود استاد شهید موسیقى غنایى است که به تعبیر خود ایشان در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام موجب خفّت عقلمىشود.]
۵٫ اینها یک فامیل به نام «آل أعین» و ظاهراً اصلاً رومى هستند. «أعین» یعنى خوشچشم. آل أعین شیعه بودند و بعضى از افراد اینها از راویان برجسته شیعه هستند. برجستهترین آنها مردى است به نام زراره از اصحاب امام صادق. در اصحاب امام صادق سه چهار چهره خیلى برجسته وجود دارد: یکى هشام بن الحکم است، یکى محمد بن مسلم است و یکى هم زرارهبن أعین. شاید این سه نفر را بشود گفت که مشهورترین چهرههاى راویان امام جعفر صادق هستند. زراره برادرهایى دارد: یکى به نام بُکیر بنأعین، یکى به نام حمران بن أعین و یکى به نام عبدالملک بن أعین. عبدالملک منجّم بود و خودش به احکام نجوم گرفتار شده بود؛ به طورى که هر کارى را که مىخواست تصمیم بگیرد، اول رجوع مىکرد به قواعد نجومى و سعد و نحسها و اینکه اوضاع کواکب آیا اجازه مىدهد یا نمىدهد. یک وقت خودش احساس کرد که این امر اصلاً فلجش کرده است.
۶٫ بحارالانوار، ج۵۵، ص۲۷۲
۷٫ بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۴۸٫
8٫ بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۴۸٫
9٫ همان، ج۱۱۰، ص۴۶٫
10و11٫ [این بحثها همان طور که در مقدمه کتاب آمده، در سال۱۳۵۰ ایراد شده است.]
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید