1404/10/6 ۱۲:۰۱
بهگفته نوذری: «میبینید که ایشان چه تکنیکها، شگردها، چموخمها، و شیوههای مشخص و متدهای بسیار جالب، زیبا، بدیع و ابتکاری را در امر ترجمه بهکار میگیرند، بهگونهای که وقتی خواننده آثار ایشان را در دست میگیرد، با آنها اخت میشود و شروع میکند به خواندن».
سهولت فلسفهخوانی را مدیون فولادوند هستیم
رضا دستجردی: پنجم دیماه، سالروز تولد عزتالله فولادوند نویسنده و مترجم آثار فلسفی مهم در ایران بهزبان فارسی است. فولادوند که در جوانی، ابتدا در طلب پزشکی عازم پاریس شده بود، بعدها با خواندن «مسائل فلسفه» برتراند راسل، عطای پزشکی را به لقایش بخشید و برای تحصیل فلسفه عازم آمریکا و دانشگاه کلمبیای نیویورک شد. وی در بازگشت به ایران، همزمان با اشتغال در شرکت ملی نفت و وزارت امور اقتصادی و دارایی، به ترجمه آثار مطرح فلسفه نیز دست یازید که از برجستهترین آنها میتوان به «جامعه باز و دشمنان آن»، «خشونت»، «انقلاب»، «آزادی و قدرت و قانون» و بسیاری دیگر از ارزشمندترین ترجمههای آثار فلسفی اشاره کرد. فولادوند همواره بر آن بوده که آنچه در ترجمه، عمدتاً از آن غفلت شده، گنجینه پهناور و گرانبهای ادب فارسی و آثار حکمای فارسیزبان است. بهباور وی، برای بسیاری از اصطلاحات مشکلآفرین علوم انسانی و فلسفه غرب با کندوکاو و حوصله میشود معادلهای زیبا در زبان فارسی پیدا کرد. ایبنا بهمناسبت نودمین سال تولد این مترجم نامدار، با حسینعلی نوذری پژوهشگر و استاد علوم سیاسی به گفتوگو نشسته است. از نوذری «نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت»، «تاریخ و نظریه اجتماعی»، «فلسفه تاریخ» و نظایر آن به چاپ رسیده است.
اگر بخواهیم جایگاه علمی و فرهنگی استاد عزتالله فولادوند را توصیف کنیم، از کجا باید شروع کرد؟
مقدمتاً عرض میکنم که استاد عزتالله فولادوند از بزرگان علم، ادب و فرهنگ، و حوزههای علومانسانی و علوماجتماعی هستند. ایشان همینطور در رشتههای فلسفه، علومسیاسی، جامعهشناسی، تاریخ، ادبیات، نقد ادبی، نظریه ادبی و حتی در حوزههای روانشناسی و دیگر عرصههای مختلف مرتبط با علومانسانی و علوماجتماعی سرآمد هستند. بنابراین صحبت کردن درباره دامنه علمی، ژرفا و گستردگی دانش و احاطهای که استاد فولادوند به حوزههای مختلف چه در ارتباط با تألیف و چه در ارتباط با ترجمه آثار اساسی داشتند، در این مقال کوتاه امکانپذیر نیست. گرچه خود آثار و کتابهای متعدد و بیشماری که حضرت فولادوند به جامعه علمی، فرهنگی و آکادمیک ایران در طی بیش از نیم قرن عرضه داشتند، در واقع خود بهترین، رساترین و روشنترین گواه بر این وسعت، ژرفا، دامنه و گستردگی عظیم دانش علمی و ترجمانی و حضور ایشان در همه این عرصههاست.
تحصیل در رشته فلسفه چطور این امکان را به عزتالله فولادوند داد تا با آگاهی غنیتری فلسفه را ترجمه کند؟
من از دوران دانشجویی، در سالهای نیمه دوم دهه پنجاه، به طور دقیقتر، سالهای ۱۳۵۵ به بعد، با کارهای استاد فولادوند آشنا بودم و آشنایی داشتم. بنابراین آنچه بیان میکنم، از منظر و نگاه خودم هست. تحصیل در رشته فلسفه قطعاً به ایشان قابلیتها و توانمندیهای زبانی و واژگانی و تحلیلی، هم به لحاظ ساختاری و هم به لحاظ کارکردی داد که ایشان توانست با کسب این توانمندیها، قابلیتها و مهارتهای علمی در حوزه فلسفه و آشنایی با مفاهیم و مقولات فلسفی، تاریخ فلسفه و همینطور آشنایی با تحولات، دگرگونیها و گشتارهایی که فلسفه، بهویژه فلسفه مغربزمین از گذشته تا به امروز از سر گذرانده بود، راحتتر و بهتر از هر فرد دیگری که به کار ترجمه متون فلسفی دست یازیدند، بهمراتب، بهتر، رساتر، شیواتر و روانتر، آثاری را در حوزه فلسفه سیاسی، فلسفه محض و حوزه های دیگر، به مخاطبان تشنه و طالبان فارسیزبان عرضه بدارد. همین امر است که کارها و آثار ترجمه استاد فولادوند را از سایر همتایان، اقران و همگنان ایشان در دهههای ۱۳۵۰ تا ۱۳۸۰ متمایز، و بهزعم بنده، ایشان را در حوزه ترجمه آثار علومانسانی و علوماجتماعی سرآمد میکند. این سرآمدی در حوزههای مختلفی همچون سیاست، اندیشه سیاسی، نظریه سیاسی، ایدئولوژیهای سیاسی، فلسفه، تاریخ، روانکاوی، روانشناسی آثار و نظایر آن است.
تسلط و مهارت استاد فولادوند در ترجمه، در کدام آثار بهتر دیده میشود؟
بهعنوان نمونه، وقتی به ترجمه آثار مارکوزه، آرنت، برایان مگی، ارنست کاسیرر، فرانکفورتیها و یا کسانی مثل هنری استوارت هیوز و دیگران، همینطور آثار متعدد دیگری که ایشان ترجمه و عرضه کردهاند، مراجعه میکنیم میبینیم که ایشان با چه تسلط، مهارت و تبحری، هم به موضوعی که دارند ترجمه می کنند، هم به زبانی که از آن ترجمه میکنند و هم تسلط به هنر ترجمه و زبان فارسی، متون را برمیگردانند. در واقع، میبینید که ایشان چه تکنیکها، شگردها، چموخمها، و شیوههای مشخص و متدهای بسیار جالب، زیبا، بدیع و ابتکاری را در امر ترجمه بهکار میگیرند، بهگونهای که وقتی خواننده آثار ایشان را در دست میگیرد، با آنها اخت میشود و شروع میکند به خواندن. بهبه! بهزعم من، مخاطب وقتی شروع به خواندن ترجمههای فولادوند میکند، بهسختی خودش را مجاب و راضی میکند که آثار و کتاب ایشانهای را کنار بگذارد.
این در حالی است که متون فلسفی و علومانسانی معمولاً متونی دشوار و دیرفهم هستند. استاد فولادوند چگونه این مانع را برطرف میکند؟
متون فلسفی، اجتماعی و علومانسانی بسیار سخت و دیرفهماند و هضم، درک و فهم آنها و بهاصطلاح دریافتن و فرو رفتن به ژرفا و باطن آنها بسیار دشوار است، که آن هم بهخاطر پیچیدگیهای متون فلسفی، علومانسانی و علوماجتماعی، همچنین لایهها، تودرتوها، هزارتوها و لابیرنتهای بسیار اساسی و پیچیده آنهاست. بنابراین، بسیاری از مخاطبان و خوانندگان وقتی یک متن فلسفی، علوماجتماعی، روانشناختی، روانشناسی، روانکاوی و حتی متون حوزه ادبی، نقد ادبی و نظریه ادبی یا تاریخی را در دست میگیرند، با خواندن مقدمه یا یکی دو فصل از کتاب، یا حتی فقط چند صفحه، ممکن است خسته شوند و متن را کنار بگذارند. این مشکل زمانی رخ میدهد که نمیتوانند ارتباطی بین خود و متن برقرار کنند. در واقع، ارتباطی که باید توسط مترجم و کسی که این معانی را انتقال میدهد برقرار شود موفق نیست. وقتی میگوییم این اثر موفق نمیشود ارتباط را بین خود و خواننده، به گونهای موفق ایجاد کند، مرادمان تأکید بر نقش خالق دوم اثر یعنی مترجم است. مترجم یک اثر باید چنان شگردها، تکنیکها و ویژگیها را در متن خود بهکار گیرد، که بتواند خواننده را در حالوهوا و در ورای متن اصلی قرار دهد. در واقع، با ایجاد یک فلشبک برای خواننده، او را به فضا، حالوهوا و گستره و افقی که نویسنده اصلی که خالق اول متن در آن دست به نوشتن برده بود، ببرد.
در این میان، هنر و مهارت مترجم چه نقشی ایفا میکند و فولادوند چگونه از عهده این کار برمیآید؟
حال اینجاست که وظیفه هنر، تکنیک، علم و شگردهای مترجم به کار میآید که بتواند خواننده را از طریق ترجمه به زبانفارسی، با متن آشنا کند، همانطور که عرض کردم مثل حالوهوای آثار ارنست کاسیرر، برایان مگی، هانا آرنت یا بسیاری از نویسندگان دیگری که آثارشان به زبان فارسی ترجمه شده است. این ویژگی به شگردها، قابلیتها، توانمندیها و احاطه، تسلط و مهارت مترجم بازمیگردد و شما کمتر اثری را از آقای عزتالله فولادوند پیدا میکنید که چنین ویژگیهایی در آن لحاظ نشده باشد. در آثار ایشان، مخاطب بهراحتی میتواند وقتی یک متن را در دست میگیرد به موضوع متن علاقه پیدا کند، بهویژه برای ما دانشجویان، دانشآموختگان و علاقهمندان رشتههای علومانسانی و علوماجتماعی.
اگر بهطور مشخص به کتابهایی مانند «فلاسفه بزرگ» و «مردان اندیشه» نگاه کنیم، چه ویژگیهایی در ترجمه فولادوند برجسته میشود؟
وقتی اثری مثل «فلاسفه بزرگ» یا «مردان اندیشه» اثر برایان مگی را با ترجمه عزتالله فولادوند میخوانیم، میبینیم که این متنها چقدر دشوار، ثقیل و پیچیدهاند، اما درعینحال میبینیم که بهراحتی میتوانیم با متن و با موضوع آن ارتباط برقرار کنیم. وقتی صحبت از افلاطون، ارسطو یا فلسفه قرون وسطی، همچنین دکارت، اسپینوزا، لایبنیتز، هیوم، کانت، هگل، مارکس، شوپنهاور، نیچه، هوسرل، ویتگنشتاین، هایدگر و همینطور اصالت فلسفه اگزیستانسیالیسم و همینطور مکتب پراگماتیسم و امثال فیلسوفانی مثل فرگه، راسل و نظایر آن مطرح میشود، اصحاب علومانسانی، علوماجتماعی و فلسفه میدانند که اینها هرکدام چه دنیا، چه دریا، چه اقیانوسهای ژرف و عمیق و چه بیابانها و صحاری فریبنده و پرسرابی هستند که هرکسی را در ابتدا به خود جلب و جذب میکنند، اما در همان ابتدا، بسیاری کسان در این صحاری سرگردان میشوند. اما وقتی با نثر فولادوند بهسراغ این آثار میرویم و با اندیشه این افراد، شخصیتها و فیلسوفان که نمایندگان آرا و اندیشههای مختلف در طول تاریخ، تاریخ فلسفه، علوماجتماعی و علومسیاسی هستند از منظر، زبان، ذهن، ضمیر و قلم فولادوند آشنا میشویم، میبینیم که چقدر اندیشهشان برای ما شیوا، رسا، جذاب، جالب، برانگیزاننده، تشویقکننده و ترغیبکننده است.
اگرچه سختی، صغارت و وزانت خودش را دارد و وزن، سنگینی و دیرهضم بودن فلسفه همچنان پابرجاست، اما قلم بهگونهای میچرخد، واژهها، کلمات، عبارات، مفاهیم، الفاظ و رتوریک بهگونهای انتخاب میشود و اینها همگی چنان در کنار هم قرار میگیرند که به خواننده احساس آرامش، سهولت و سهمالهضم بودن مطلب دست میدهد و این همه را خواننده و ما مخاطبان مدیون قابلیتها، توانمندیها، ابتکارات و اختراعات استاد عزتالله فولادوند هستیم.
این ویژگی در معرفی فیلسوفان و متفکران معاصر چگونه خود را نشان میدهد؟
ما در کتاب «فلاسفه بزرگ» بیشتر با فلاسفه غرب و فلاسفه قدیم آشنا میشویم. در کتاب «مردان اندیشه» هم که بهزعم استاد، بهدرستی پدیدآورندگان فلسفه معاصر هستند، با اشخاصی چون آیزایا برلین، چارلز تیلور، هربرت مارکوزه، ویلیام بارت، آنتونی کوئینتن و همینطور آلفرد جیآیر، برنارد ویلیامز، همچنین ویلارد کواین، جان سرل و دیگران آشنا میشویم. همچنین افرادی چون نوام چامسکی، هیلاری پاتنم، رونالد دوورکین، آیریس مرداک، ارنست گلنر و امثالهم که هر کدام از اینها، نمایندگان برجسته و شهیر حوزههای مختلف فلسفه و اندیشه اعم از اندیشه سیاسی، اندیشه فلسفی، اندیشههای اقتصادی و اجتماعی، جامعهشناسی و غیره هستند. اینجاست که میبینید با چه شیوایی با فلسفه مارکسیستی با مارکوزه و مکتب فرانکفورت با هایدگر و فلسفه اصالت وجود آشنا میشوید. البته نسخه جدید فلسفه اصالت وجود و همینطور دیدگاهها و رویکردهای جدید ویتگنشتاین یا بهویژه مباحث بسیار چالشبرانگیز در حوزه پوزیتویسم و پوزیتیویسم منطقی و میراثبرها و میراثدارهای آن، نیز با چرخشهای اساسی، چرخش زبانی، چرخش تاریخی، چرخش فلسفی و فلسفه تحلیل زبان. همچنین فلسفه اخلاق، فلسفه زبان و بسیاری آرا و اندیشههای دیگر در حوزه فلسفه علم، فلسفه بهویژه فلسفه سیاسی و همینطور بسترها و زمینههای اجتماعی که فلسفه بر پایه در آن سر برآورد، نشو و نما کرد، و تغییر و تحول یافت کرد، آشنایی پیدا میکنید. بنابراین، اینها نتیجه تحصیل در رشته فلسفه است که سبب شد تا آقای فولادوند بتواند با آگاهی و با غنای بیشتر به ترجمه روانتر، سلیستر و دقیقتر متون فلسفی بپردازد.
اهمیت گزینشهای کتابهای ترجمهشده از سوی فولادوند در چیست؟
این ویژگی شاخص کارهای فکری، قلمی، نوشتاری و ترجمانی آقای فولادوند است و هر مترجم یا نویسنده دیگری نیز باید چنین باشد، یعنی نباید اینطور باشد که مترجم از سر باری به هر جهت بودن یا بدون برنامه، انتخاب، اراده، فکر و آگاهی که در پشت این اراده نهفته است، سراغ هر کاری که چشم و دستش به آن برخورد، شروع به ترجمه کند، خیر. کار ترجمه، کار بسیار اساسی با اصول و امهات فرهنگ و فرهنگسازی و همینطور انتقال مفاهیم از دنیایی به دنیای دیگر است، بنابراین مترجم نمیتواند هر چیزی را که خواست بردارد و ترجمه کند. گرچه سالهای سال است که این باب شده که در کشور ما، بسیاری کار ترجمه را فقط از سر تفنن یا از سر اسم در کردن و کسب نام و نان و اعتبار و غیره انجام میدهند. این دست ترجمهها کمتر دغدغه نیازها، ضرورتها و بایستههایی را دارند که جامعه و افراد، بهویژه دانشجویان و مخاطبان، هم عام و هم خاص، مخاطبان فرهیخته، روشنفکر و آگاه، و مخاطبانی که در روند آگاهی، تحول و تکامل قرار دارند، بدان نیازمندند. متأسفانه امروز کمتر به این معنا توجه میشود.
انتخابهای آقای فولادوند دقیقاً بر مبنای ضرورتها و نیازهای جامعه و در مرحله دوم بر مبنای سلایق شخصی و فردی او صورت میگیرد. البته خود استاد فولادوند در خصوص ترجمه و رسالت مترجم بارها و بارها در صحبتها، مصاحبهها، نشستها و برنامهها، همینطور در مقدمههایی که بر اکثر کتابهای خود نوشته، به این نکته اشاره کرده که مترجم باید بر مبنای آنچه که بهعنوان خلأ، شکاف و فاصله در جامعه ما با جامعههای پیشرفته یاد میکند و ضرورت احساس این خلأ، فاصله و ضرورت پر کردن و یا گامی در جهت پر کردن این خلأها و شکافها برداشتن، و زدن پلی بر روی این دو حوزه، یعنی زبان مبدأ و زبان مقصد، و جوامع پیشرفته و جوامع در حال توسعه دست به کار ترجمه بزند. بنابراین، ضرورت اساسی کار ترجمه از منظر استاد فولادوند گزیدهکاری به این معناست و به این دلیل صورت میگیرد، نه بر مبنای دلایل و انگیزههای مادی یا غیره. بر مبنای اینکه او احساس میکند جامعه نیازمند چه خوراکهای معنوی، فکری و نظری است و تلاش میکند تا گامی در جهت رفع این نیازها بردارد. چنانکه خیل عظیم آثاری که ترجمه کرده، مصداق و گواه بارزی است بر این مدعا که بنده عرض کردم و همینطور بر آنچه که خود استاد اشاره کرد.
بنابراین، به دو نکته اشاره میکنم که البته از دیدگاه بنده که از خلال مطالب، گفتهها و نوشتههای استاد فولادوند استخراج میکنم و خودم نیز بدان قائل هستم، انتخابهای هر مترجم یا نویسنده باید نخست بر مبنای ضرورتها، نیازها و مطالبات جامعهای که در آن به سر میبرد صورت گیرد و دوم این انتخاب باید بر مبنای سلایق شخصی و فردی صورت گیرد. بههمین جهت است که هرگز ندیدم استاد فولادوند کار سفارشی انجام دهد، و اگر هم کار سفارشی انجام میدهد، قطعاً در راستای علایق، دغدغهها و سلایق و ضمائر شخصی، فکری و نظری اوست، و این چیزی است که من نیز بارها و بارها در مصاحبهها، مباحث، جلسات، همایشها و نشستهایی که در خصوص ترجمه، نویسندگی و غیره صورت گرفته بر این معنا تأکید ورزیدم و الان هم تأکید میکنم که مترجم و نویسنده دقیقاً باید تلاش کند تا از درافتادن به دام سفارش و سفارشپذیری برای نوشتن یا ترجمه کردن این یا آن اثر پرهیز کند و اجتناب ورزد.
مترجم و نویسنده باید در این موقعیت، انکار و اکراه نشان دهد، مگر در صورتیکه آن اثر یا کار اولاً در راستای خلأ و پر کردن فضا و شکاف فکری، فرهنگی و نظری در یک حوزه خاص از علومانسانی، علوماجتماعی، علومطبیعی، علوممادی، علومفیزیکال و نظایر آن بهمعنای موسع کلمه باشد. دوم اینکه، این مترجم یا نویسنده وقتی کاری به او سفارش و پیشنهاد شد، باید ببیند که این کار تا چه اندازه در راستای دغدغههای فکری و نظری اوست و تا کجا همسو و همجهت با گرایشهای فکری، نظری و سلائق شخصی و فکری او قرار دارد. باید دید تا چه اندازه بر ذهن، زبان و ضمیر او مینشیند و تا چه اندازه ذهن، زبان، ضمیر، قلم و اندیشه او با این موضوع و مسیری که قرار است درباره آن مطلبی بنویسد یا درباره آن کتاب، مقاله یا موضوعی که ترجمه میکند، با هم همسو، همخوان و منطبق بر هم هستند.
نویسندگان کتابهایی که فولادوند بهسراغ ترجمه آثار آنها رفت از کدام طیف بودند؟
این سوال هم مثل سوالهای دیگرتان، بسیار موثر و پردامنه و البته بسیار دقیق و ظریف است. فولادوند خود را محدود و مقید به این یا آن فرد خاص، یا این و آن نحله فکری خاص نکرد، گرچه، دلبستگی و دغدغه او به اندیشه لیبرالدموکراسی و اندیشه سوسیالدموکراسی تا حدود بسیار زیادی سبب شده تا آثاری را از نویسندگانی انتخاب کند یا بهسراغ نویسندگانی برود که اساساً جزو نظریهپردازان و تئوریسینهای برجسته قرن نوزدهم و بیستم و همینطور جزو فیلسوفان، متفکران، جامعهشناسان، روانکاوان و روانشناسان، و در یک کلام، جزو متفکران و فرهیختگان در حوزههای مختلف علوماجتماعی و علومانسانی بودند و هستند.
وقتی به فهرست آثار استاد فولادوند نگاه میکنیم، با شخصیتهایی روبهرو میشویم که اعم از جامعهشناس، فیلسوف، دانشمند علومسیاسی، ادیب، منتقد سیاسی، منتقد ادبی، نظریهپردازان اجتماعی و غیره، کسانی هستند که بخش عمده اندیشه اجتماعی، نظریه اجتماعی، فلسفه اجتماعی، فلسفه سیاسی، نظریه سیاسی، اندیشه سیاسی، و مباحثی دیگر در حوزه جامعهشناسی، علومسیاسی، فلسفه و غیره و اساساً در قرن بیستم و در حال حاضر، در دو دههونیم قرن بیستویکم مدیون و مرهون قلم، اندیشه و آرا و نظرات این افراد است، یعنی کسانی که قرن بیستم را بهلحاظ نظری، فلسفی، فکری و تئوریک پروراندند یا بهعبارت دیگر، ستونها، ارکان، اجزا و عناصر اساسی اندیشه اجتماعی قرن بیستم بر مبنای آرا، افکار، مولفهها، پارامترها، مفاهیم، نظریهها، رویکردها و الگوهای نظری این افراد و متفکران شکل گرفت، بربالید و بهصورت برجی مغرور و پرغرور، «برج فرازان» درآمد.
شاهد مدعای من، ترجمه آثار کسانی چون فرانتس نویمان، از پیشگامان و رهبران نسل اول نظریه انتقادی است که کتاب بسیار معروف، برجسته و تأثیرگذار وی «آزادی و قدرت و قانون» را استاد فولادوند ترجمه و نشر خوارزمی در سال هفتادوسه چاپ کرده است. یا همچنین ترجمه اثر بسیار وزین و تأثیرگذار «گریز از آزادی» از اریک فروم و همینطور کتاب دیگر او «آیا انسان پیروز خواهد شد» که به مسئله حقیقت و افسانه در عرصه سیاست جهانی پرداخته است. این دو کتاب در کنار بیشمار آثار دیگری که از اریک فروم به فارسی ترجمه شده، که این دو اثر را استاد فولادوند ترجمه کرده، نشاندهنده این است که استاد فولادوند در همانحال که «جامعه باز و دشمنان آن» را از کارل پوپر ترجمه کرد، اما از ترجمه آثار نظریههای انتقادی که بنمایههای آن به مارکسیسم انتقادی و نئومارکسیسم بازمیگردد نیز غافل نیست. یا پرداختن به آرای جورج لوکاچ در ترجمه کتاب «جرج لوکاچ» از امری جورج که نشر سمر چاپ کرده، یا کتاب «ایدئولوژی» اثر جان پلامناتز، و یا کتاب معروف «بهیاد کاتالونیا» اثر جورج اورول که شرح و گزارش جنگ داخلی و سرکوب جمهوریخواهان توسط نیروهای فاشیست و فرانکو است، همگی نشان میدهد که استاد فولادوند، قلم خود را محدود و منحصر نمیکند.
از سوی دیگر میبینیم بخش مهمی از کارهای ترجمانی استاد فولادوند در خدمت یکی از دقیقترین و ظریفترین رسالتها قرار میگیرد و آن ترجمه و پرداختن به آثاری است که نوک تیز حمله و پیکانشان متوجه تضعیف، افشا و برملا کردن آن روی سکه توتالیتاریسم و آن روی سکه خشونت، ادبار و نکبت است. ترجمه آثاری از هانا آرنت مانند «خشونت» و «انقلاب» و همینطور کتابهای دیگر در این راستا، نشاندهنده این است که او در دقیقترین، ظریفترین و حساسترین مرحله تکامل تاریخ اجتماعی جامعه خود، متوجه هیولا و غول فاشیسم، توتالیتاریسم، تمامیتخواهی و اقتدارطلبی شده و دست به ترجمه آثاری چون «جامعه باز و دشمنان آن»، «انقلاب»، «خشونت»، «گریز از آزادی» و «آزادی و قدرت و قانون» زده است.
از آن طرف، فولادوند بهسراغ نویسندگان برجستهای میرود که پیشگام اندیشه لیبرال و لیبرالیسم دموکراتیک هستند و قلم و زبان خودشان را در خدمت مفهوم اندیشه و مفهوم آزادی قرار دادند. ترجمه کارهایی از آیزایا برلین مانند «قدرت اندیشه» و یا «آزادی و خیانت به آزادی» از ایشان در همین راستا قابل تبیین است. اما از اینها مهمتر، سه اثر مشهور و معروف هنری استیوارت هیوز با نامهای «آگاهی و جامعه»، «راه فروبسته» و «هجرت اندیشه اجتماعی» است که اثر نخست، از نمونههای بارز جریانی در تاریخنگاری است که ما اصطلاحاً از آن با عناوین مختلفی چون تاریخ فکر، تاریخ فکری، تاریخ اندیشهها، تاریخ سیر اندیشهها و غیره یاد میکنیم. کتاب «آگاهی و جامعه» که جلد نخست از مجموعه سهگانه هنری استوارت هیوز است، بیانگر دغدغه نویسنده و مترجم به ضرورت آشنایی مخاطبان در هر زبان و در هر زمان با تغییرات و تحولاتی است که زمینهها، روند و سیر تفکر اجتماعی یا بهعبارتی تاریخ روشنفکری و تاریخ تحولات اندیشه اجتماعی، بهویژه در اروپا از ۱۸۹۰ تا ۱۹۶۵ در آن بسترها شکل گرفت و مخاطبان، بهویژه دانشجویان رشتههای علوماجتماعی، تاریخ، جامعهشناسی، علومسیاسی، فلسفه، روابط بینالملل و حوزههای مختلف دیگر، اگر با این فرایند عظیم آشنا شوند برایشان بسیار مفید و مثمر ثمر خواهد بود. همه اینها سبب میشود تا مخاطبان با گرایشها، حرکتها، فرایندها و جریانهای عمده در حوزه نظر و عمل، سیاست بینالملل و سیاستهای اروپایی، یا در ارتباط با جریانهای عمده فکری و نظری از اواخر قرن نوزدهم به این طرف تا اواخر قرن بیستم آشنا باشند.
ما در سه اثر هنری استیوارت هیوز، با این معنای اساسی، یعنی بررسی و تحلیل روند و سیر تفکر اجتماعی و بهتعبیر دیگر، بررسی، تحلیل و تبیین تاریخ روشنفکری و تاریخ تحولات اندیشه اجتماعی در اروپا طی سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۶۵ سروکار داریم. در کتاب اول، یعنی «آگاهی و جامعه» از ۱۸۹۰ تا ۱۹۳۰، به تغییر و تحولات و مسائل مختلف پرداخته شده، که مشتمل بر مسائل فکری، نظری، فلسفی و روششناسی است. برای مثال، تا پیش از دهه ۱۸۹۰ شاهد سیطره گرایشهای نظری و روششناسی در حوزه فلسفه علم با وجه مسلط و غالب پوزیتیویسم در تحقیقات و پژوهشهای علوماجتماعی و علومانسانی مواجه هستیم. اما بهزعم هنری استیوارت هیوز، از دهه ۱۸۹۰ تا ۱۹۰۰، شاهد شورشهایی در پوزیتیویسم هستیم. اما هیوز تنها به بیان فکتهایی در خصوص پوزیتیویسم و نقد و انتقادهایی که علیه پوزیتیویسم صورت گرفته اکتفا نمیکند. وی در یکی از فصول همین کتاب، به نقد مارکسیسم از دیدگاه افرادی چون امیل دورکیم، ویلفردو پارتو، بندتو کروچه و سورل پرداخته است. بحثهای دورکیم را که از مارکسیسم، در قالب مدح، به شور و غلیان اخلاقی یاد میکند، پارتو که به طرح نظریه نخبگان و نخبهگرایی میپردازد و کروچه که ماتریالیسم تاریخی را در قالب قاعده و اصل یا پرنسیب تعبیر و تأویل قرار میدهد و تعبیر زیبایی که سورل از مارکسیسم به نوعی شعر اجتماعی یاد میکند، همه از این دستهاند.
اما در همینحال، در همین کتاب با یک پینوشت بسیار اساسی و دقیق در تحلیل آرا و نظرات گرامشی بهعنوان یکی از میراثبران و میراثداران نقد مارکسیستی و مارکسیسم انقلابی که زمینههای تحول معینی را در گفتمان مارکسیسم ایجاد میکند، مواجه هستیم. هیوز در اینجا بحثی را مطرح میکند که از گرامشی شروع میشود و به انسانگرایی یا اومانیزم در مارکسیسم میرسد. در کنار این مباحث و در این دوره زمانی، هیوز در کتاب «آگاهی و جامعه»، زمینههای روانشناسانه و روانکاوانهای را که در این بازه زمانی در اروپا مطرح شد و سر برآورد مورد بررسی قرار میدهد، که هم زمینههای فلسفی و هم زمینههای علمی آنها را از بحث و بررسی دیدگاههای درونبینانه و کشف و شهودی آنری برگسون و همینطور معرفتشناسی و اپیستمولوژی و مابعدالطبیعه زیگموند فروید در مباحث روانکاوی و هم اشاراتی به فلسفه اجتماعی فروید و بعد گذر از فروید و رسیدن به کارل گوستاو یونگ و طرح مقوله ضمیر ناخودآگاه جمعی و در نهایت پرداختن به شخصیتی چون ژرژ سورل که در جستوجوی واقعیت است، از دیالکتیک چالشهای ایدئولوژیک، چالشهای گفتمانها و نقطهنظرات را در آن میتوان دید.
علاوه بر این، هیوز در این کتاب، به برآمدن پدیده تازهای تحت عنوان نوایدئالیسم در تاریخ اشاره میکند که از سنت ایدئالیسم در آلمان از قرن هجدهم و نوزدهم شروع میکند، بعد به ویلهلم دیلتای و تعریفی که وی از علوم فرهنگی ارائه میدهد میرسد، و همینطور در ادامه آن به آرای کروچه و ابداعات، بازبینیها و بصیرتها که کروچه در حوزه تاریخنگاری ارائه میکند تا طرح مفهوم تاریخ اخلاقی-سیاسی وی، تا میرسیم به ماینکه و پدیدهای که از آن با عنوان بحران در قلمرو ارزشها یاد میشود.
بهزعم هیوز، در قرن نوزدهم و نیمه نخست قرن بیستم، با پدیده نخبهگرایی، اصالت نخبگان و ضرورت برگماشتن نخبگان و برآمدن استعلای نخبگان در امهات امور سیاسی اقتصادی اجتماعی اداری روبهرو هستیم، با زمینههایی که بهلحاظ نظری، تئوریک و گفتمانی توسط افرادی چون ویلفردو پارتو، موسکا و رابرت میخلز پیریزی میشود. هیوز از این سه شخصیت برجسته، اصحاب ثلاث بهعنوان وارثان ماکیاول یاد میکند. بنابراین زمینه بخشی از تغییر و تحولات سیاسی اجتماعی که بهویژه در عرصه حکمرانی و ظهور و سقوط برخی نظامهای سیاسی قرن بیستم رخ داد، بهزعم بنده، به لحاظ نظری توسط این سه تن بنیانگذاری شد.
هیوز در این کتاب به مبحث اساسی دیگری میپردازد و آن توجه به آرا و اندیشههای ماکس وبر است که زمینهساز برآمدن و فرارفتن از پوزیتیویسم و ایدئالیسم را فراهم میکند. او از گفتمان فکری و نظری و آثار پژوهشی، روششناسی و متدولوژیک ماکس وبر با عنوان استعلا از پوزیتیویسم و ایدئالیسم، برآمدن و فرارفتن از پوزیتیویسم و ایدئالیسم یاد میکند و بحثهای مستوفایی را در چارچوب نظری و گفتمانی وبر در خصوص روششناسی در تحقیقاتی که وبر درباره دین انجام داده، همچنین مباحث و پژوهشهایی که وی در حوزه اقتصاد، جامعهشناسی و تاریخ انجام داده، ارائه میدهد و بعد هم در نهایت جنگ جهانی اول و عرصه تخیل در اروپا و برآمدن جریانهای ادبی و فکری و میراث اخلاقی جنگ و توجه به آرای افرادی چون اشپنگلر و همینطور نظریهپردازانی دیگر که از آنها بهعنوان غوغابرانگیزان یا غوغاسالاران سالهای پس از جنگ یاد میکند. وی افرادی چون هرمان هسه، مارسل پروست و لوئیجی پیراندلو را در این ردیف قرار میدهد و از سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ هم به آستانه پراکندگی و بسترهای سردرگمی و سرگردانی روشنفکران و حوزههای روشنفکری یاد میکند که هم با برآمدن مسائل جدید در حوزه فلسفه روبهرو میشویم، هم با مسائل اجتماعی جدیدی مواجه میگردیم. بهنظر من، کتاب «آگاهی و جامعه» بعد با کتاب «راه فروبسته» ادامه پیدا میکند.
سهم فولادوند در گسترش فلسفه غربی بهزبان فارسی چیست؟
من این سوال را به این شکل بیان میکنم که سهم فولادوند در انتقال مفاهیم، مقولات، نظریهها، الگوها، رویکردها و گفتمانهای فلسفی غرب بهزبان فارسی چیست. همانطور که عرض کردم، پاسخ به این سوال را بایستی از خیل عظیم فیلسوفان معاصر ایرانی و علاقهمندان به فلسفه غرب در ایران و استادان و دانشجویان رشتههای فلسفه، علومانسانی و علوماجتماعی پرسوجو کرد و از آنها شنید. هر یک از کتابهایی که استاد فولادوند ترجمه کرده، گامی بسیار اساسی در انتقال مفاهیم و مقولات فلسفی، رویکردها، نگرهها، معرفتها و جنبههای مختلف فلسفی از حوزههای سهگانه معرفتشناسی، هستیشناسی و روششناسی و انتقال این مفاهیم از این حوزههای سهگانه بهزبان فارسی است. فقط کافیست نگاهی به این آثار بندازیم تا متوجه آن شویم. مثلاً در حوزه تاریخ، کتاب «فیلسوفان و مورخان؛ دیدار با متفکران انگلیسی» اثر ود مهتا، «نیچه» نوشته جی. پی استرن، «افلاطون» اثر جان. جی کینی، «ارسطو» بهقلم مارتا نوسبام، «زندگینامه فلسفی من» از کارل یاسپرس، «اندیشه سیاسی کارل پوپر» نوشته جرمی شییرمر، کتاب «هگل» اثر پیتر سینگر، «نیچه و مسیحیت» از کارل
یاسپرس، «اخلاق در فلسفه کانت» نوشته راجر سولیوان، «آغاز فلسفه» از هانس گئورگ گادامر، همینطور دوگانه «فلاسفه بزرگ» و «مردان اندیشه» اثر برایان مگی در باب پدیدآورندگان فلسفه معاصر و فلاسفه بزرگ، نیز آشنایی با فلسفه غرب که مجموعه مصاحبههای برایان مگی اندیشمند، متفکر و نظریهپرداز معاصر در شبکه چهار سرویس جهانی بیبیسی با این نویسندهها، متفکران و فیلسوفان انجام داده بود، از آن جمله است.
در خلال این آثار شاهد آن هستیم که بسیاری از این عناصر چهارگانه، مفاهیم، الگوها، رویکردها و نظریهها، از حوزههای مختلف مطالعات و پژوهشهای فلسفی وارد بستر زبان فلسفی و گفتمان علوماجتماعی و علومانسانی در زبان فارسی شد. وقتی به ترجمههای فولادوند نگاه میکنیم، دو امر اساسی را میبینیم، یکی تلاش او برای برسازی معادلها و برابرنهادههای زیبا، وزین، گویا، رسا و غیرنامأنوس و برخلاف بسیاری از کسانی که سعی کردند واژهسازی کنند و واژههای نهچندان مناسب به کار گیرند، فولادوند تا جایی که امکان داشت از واژههای موجود و برابرنهادهایی که مترجمان و پیشگامان دیگر نیز به کار میبردند، در این حوزه استفاده کرد و آنجا که واژهها و معادلها را در انتقال معنا، بیان مفهوم و رسا بودن آنها نارسا، گنگ، عاجز و تنکمایه میدید، سعی میکرد رأساً اقدام به واژهسازی کند که الحق، واژههای بسیار زیبایی خلق کرد. همینطور در جریان انتقال مفاهیم از قبل ترجمه از زبانهای خارجی بهویژه زبان انگلیسی به فارسی، از انتقال مفاهیم، الگوها، نظریهها و رویکردها نیز غافل نبود. کافی است نگاهی به مقدمههای مشبع و مستوفایی که ایشان بر اکثر کتابها و ترجمههای خود نگاشته است بندازیم تا متوجه شویم که او تا چه پایه، دغدغه انتقال و تلاش برای بسط و گسترش مفاهیم، مقولات، رویکردها، نظریهها و مدلهای فلسفی از بستر فلسفه غربی به زمینه فلسفه فارسی و بهزبان و گفتمان فارسی، گفتمان علوماجتماعی، علومانسانی و فلسفه در زبان فارسی را در سر داشت و در مقدمههایی که نگاشته، این را بهعینه و بهخوبی میتوان مشاهده کرد.
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید