فارابی و مفهوم شناسی زیبایی / حسن بلخاری

1404/9/1 ۰۹:۱۵

فارابی و مفهوم شناسی زیبایی / حسن بلخاری

فارابی در باب ششم کتاب آرای مدینه فاضله با عنوان ‌«القول فی عظمته و جلاله و مجده تعالی» به بحث و بررسی عظمت و شکوه خداوند پرداخته و در همین جاست که تأملات نظری خود را در تعریف جمال، بهاء و زینت بیان می‌کند

فارابی نخستین فیلسوف جهان اسلام است علی‌الاطلاق؛ این تعبیر ابن‌خلکان درباره اوست. ابونصر محمد بن طرخان، حدود سال ۲۵۷ق (۸۷۰م) در شهر فاراب که اترار کنونی است، از بلاد ماوراءالنهر متولد شد. فارابی را از بزرگ‌ترین فیلسوفان مسلمان می‌دانند که به تعبیری فلسفه اسلامی با وی آغاز شد. رایج‌ترین لقب او «مؤسس فلسفه اسلامی» و در تاریخ اندیشه، «معلم ثانی» (پس از ارسطو به‌ عنوان معلم اول) است. آثار مهمش همچون «آراء اهل المدینۀ الفاضله»، «الاعمال الفلسفیه»، «مقالۀ فی اغراض مابعدالطبیعه»، «السیاسات المدینه»، ‌«الموسیقی الکبیر»، «احصاء العلوم» و...، از منابع اصلی فلسفه در جهان اسلام محسوب می‌شوند. مقالۀ فی اغراض مابعدالطبیعه همان رساله مشهوری است که ابن‌سینا را از سرگردانی در درک آرای ارسطو نجات داد. ابداعات و ابتکارات فارابی در مباحث فلسفی، بسیار عمیق و مؤثر است. نمونه‌ای از این ابتکارات را به‌ویژه در باب خیال و تخیل، در مقاله «ابداعات فارابی در کارکرد و مفهوم تخیل» تقصیلاً مورد بحث قرار داده‌ام.۱

***

فارابی در باب ششم کتاب آرای مدینه فاضله با عنوان ‌«القول فی عظمته و جلاله و مجده تعالی» به بحث و بررسی عظمت و شکوه خداوند پرداخته و  در همین جاست که تأملات نظری خود را در تعریف جمال، بهاء و زینت بیان می‌کند؛ سه واژه‌ای که کاربرد مکرر و متوالی آنها بیانگر ترادف معنوی آنها در ذهن و زبان فارابی است؛ بنابراین در همین آغاز یادآور می شویم اولاً فارابی مباحث مربوط به زیبایی و به تبع آنها، لذت و سرور و ابتهاج را در قلمرو صفات حق بررسی می‌کند (البته در کتاب آرای مدینه فاضله و در التنبیه، در باب احوال و افعال اخلاقی انسان) و بدیهی‌ترین معنای چنین رویکردی، این است که او اصولاً زیبایی را اول و بالذات از آن حضرت حق می‌داند؛ بنابراین هر گونه جمالی در هر موجود زیبا، بریافته از وجود حق تعالی است (شبیه به رأی فلوطین که زیبایی هر شئ را متأثر از ذاتش می‌دانست) و ثانیاً میان «جمال»، «بهاء» و «زینت» تفاوت ماهوی قائل نمی‌شود؛ امری که به نظر می‌رسد تا حدودی دور از منطق قرآن در تمایز اندک میان «حُسن»، «جمال» و «زینت» است.

وی ابتدا هر سه واژه را چنین تعریف می‌کند: «جمال، بهاء و زینت در هر موجودی، آن است که وجود او به نحو افضل و برتر وجود یابد و کمالات اخیر او را حاصل آید.»۲  تعریفی که عیناً در السیاسات المدینه با تغییر مختصری تکرار می‌شود؛۳ بنابراین در تحلیل و تفسیر زیبایی‌شناسی فارابی، نخست باید متذکر شویم از دیدگاه او مجد و عظمت و جلال هر شئ به‌ واسطه کمال آن شئ است؛ کمالی که یا در جوهر اشیاست، یا در خواص و اَعراض آنها. در مورد انسان‌ها، کمال جزو اعراض محسوب می‌شود و نه مرتبط با ذات. به عبارتی فارابی کمال در جوهر یا ذات را خاص حضرت حق می‌داند. و دیگر اینکه لذت و سرور و ابتهاج محصول ذاتی رؤیت موجودات و اشیای زیباست.

فارابی در آرای مدینه فاضله رجوع دیگری به تعریف و تبیین زیبایی ندارد؛ اما در رساله‌های «السیاسات المدنیه» و «التنبیه علی سبیل السّعاده»، تأملات افزون‌تری در خصوص زیبایی دارد. از میان این دو رساله، «التنبیه» جایگاه مهمتری دارد؛ زیرا در السیاسات المدنیه، تلخیصی از باب ششم آرای مدینه فاضله عرضه می‌شود، البته شفاف‌تر؛‌ اما در دو باب از التنبیه بحث جامع‌تری در باب زیبایی به‌ویژه زیبایی اخلاقی می‌آورد.

مفهوم زیبایی در رساله فارابی

چنان‌که از عنوان «التنبیه علی سبیل السعاده» برمی‌آید، محور بنیادین این رساله چگونگی نیل به سعادت است؛ بنابراین تمامی مفاهیمی که در آن مورد توجه و تأمل قرار می‌گیرد، به صورت مطلق در خدمت مفهوم سعادت است. زیبایی نیز ذیل سعادت و مرتبط با مفاهیمی چون خیر و کمال قابل درک و شرح است. قلمرو بحث «سعادت» در التنبیه، حیات انسان است و به تعبیر دقیق‌تر، سعادت انسان مورد نظر فارابی است: آدمی چگونه می‌تواند به سعادت عظمای حیات خویش نائل گردد؟

پاسخ بدین سؤال در دستگاه فلسفی فارابی در گرو تبیین حالات دوگانۀ انسان است؛ حالاتی که یا ممدوح‌اند و قابل ستایش و یا مذموم‌اند و درخور نکوهش. مبنای این مدح و ذم نیز زیبایی و زشتی است. وصول به چنین جمالی در گرو شروط زیر است:

اولین شرط فارابی برای درک چنین جمالی، «اختیار» است؛ یعنی درک و حصول زیبایی باید به میل و اختیار باشد.

دومین شرط «بی‌غرضی» است؛ یعنی فعل جمیل انجام می‌شود فقط به این دلیل که ذاتاً زیباست، نه چون قرار است انسان را به کمال دیگر یا خواسته‌ای برساند (این ایده به طرز استثنایی به ایده بی‌غرضی هنر کانت نزدیک است).

سومین شرط «شمولیت» تعریف زیبایی است؛ یعنی نمی‌توانیم زیبایی ذاتی را در برخی اشیا یا برخی زمان‌ها جاری بدانیم، بلکه زیبایی در همه اشیا و در همه زمان‌ها جاری است.

 به دلیل اهمیت فوق‌العاده بحث و نیز با توجه به اینکه در باب زیبایی‌شناسی فارابی تا به حال تحقیق جامعی صورت نگرفته است، شرح نکات فوق را با رجوع به رساله التنبیه مورد بحث و شرح قرار می‌دهیم. فارابی التنبیه را با این جمله آغاز می‌کند: «رسیدن به سعادت، غایت نهایی هر انسانی است و بنابراین در راه رسیدن به آن، بسیار می‌کوشد.» از نظر او هر کمال و غایتی که انسان نسبت به آن شوق داشته باشد، خیر است و بزرگ‌ترین خیر، سعادت است. تلاش‌ در کسب خیر و سعادت هم از دو حال خارج نیست: یا در پی وصول به خیری است به دلیل سود و منفعتی که دارد؛ یا بدون قصد و غرض و صرفاً به دنبال نفس و ذات آن خیر است.

تلاش در جهت سعادت، گرانمایه‌ترین است؛ زیرا فقط به قصد سعادت انجام می‌شود نه قصد دیگر: «ما می‌بینیم وقتی که به سعادت می‌رسیم، پس از آن به‌ هیچ‌ وجه برای هیچ غایتی به‌ جز خود سعادت  نمی‌کوشیم؛ می‌فهمیم که سعادت چیزی است که ذاتاً مطلوب است و هیچ‌وقت برای غیر خودش درخواست نمی‌شود. با این مقدمه روشن شد که سعادت مطلوب‌ترین خیرات و بزرگ‌ترین و کامل‌ترین آنهاست. همچنین می‌بینیم که وقتی سعادت برای ما حاصل می‌شود، با وجود آن، به چیز دیگری احتیاج نداریم و آنچه چنین باشد، سزاوارترین امور است؛ برای اینکه به خودش اکتفا می‌شود.»۴

غایت برخی از اعمال و تلاش‌های انسان، رسیدن به چیزی دیگر است نه خود آن چیز؛ برای مثال ورزش کردن یا خوردن دارو غایتشان رسیدن به تندرستی است؛ اما برخی اعمال جز خودشان، غایتی ندارند و طبیعی است آنچه برای ذاتش برگزیده شود، کامل‌تر از چیزی است که برای غیرش انتخاب می‌شود؛ مثلاً علم هم ممکن است برای رسیدن به ریاست انتخاب شود و هم برای خود علم. تردیدی نیست طلب علم برای علم، خیر اعظم دارد؛ بنابراین فارابی نتیجه می‌گیرد: از شئون خیرات، چیزی گرانمایه‌تر، کامل‌تر و دارای خیر بزرگ‌تر است که همیشه و بالذّات مطلوب است و هیچ‌گاه به خاطر چیز دیگری مطلوب قرار نمی‌گیرد.

 حال کامل‌ترین، بزرگ‌ترین و مطلوب‌ترین خیرات چیست؟ از دید فارابی، جز «سعادت»، چیز دیگری نیست؛ زیرا چون به سعادت برسیم، دیگر برای هیچ غایتی به جز خود سعادت نمی‌کوشیم و اصلاً وقتی سعادت به دست آمد، به چیز دیگری نیاز نداریم.

تا اینجا روش شد: اولاً اعمال نیک انسان گاه فی‌ حد ذاته انجام می‌شود و گاه با قصد و غرض؛ ثانیاً اعمال زیبا ستودنی است و اعمال زشت نکوهیدنی. فارابی مبتنی بر این دو قاعده، به شرح و بررسی فضایل انسانی می‌پردازد و در ادامه بحث به بیان افعالی می‌پردازد که درخور ستایش یا سرزنش هستند و بر سه دسته‌اند:

 اول، افعالی که انسان برای انجام آن از بدن خویش استفاده می‌کند (همچون ایستادن و نشستن). دوم، عوارض نفس است (مانند شهوت، لذت و شادی). و سوم، تشخیص و تمییزی است که ذهن انجام می‌دهد. این احوال و افعال گاه نکوهیده‌اند و گاه ستودنی. اگر زشت باشند، شایستۀ ذم هستند و اگر زیبا باشند، سزاوار مدح. اگر ذهن دارای تمییز نیکو باشد، دو چیز حاصل می‌شود: ۱ـ اعتقاد به حق؛ ۲ـ قدرت تشخیص در مورد اموری که برایش رخ می‌دهد و به عبارتی تمییز حق و باطلِ امور. 

برای رسیدن به چنین تشخیص و توانایی بر انجام افعال زیبا چه باید کرد؟ همچنان‌که گفتیم، شرطِ نخست انجام افعال جمیل، «اختیار» است. از دیدگاه فارابی، ‌«سعادت وقتی حاصل می‌شود که انسان کارهای خوب را با میل و اختیار انجام دهد.»۵ وی مفصلاً به بیان احوال و افعال زشت و زیبا می‌پردازد و این پرسش را هم مطرح می‌کند که: کدام افعال، زیبا محسوب می‌شوند و کدام افعال هستند که با عادت به آنها، خُلق جمیل به دست می‌آید؟

اعتدال

از دید فارابی نخستین خصیصۀ زیبا، «اعتدال» است: کمال بدن انسان در سلامت اوست؛ آنگاه که سلامت به دست آمد، باید حفظ شود و آنگاه که نیست، باید کسب شود. سلامت آنگاه حاصل می‌شود که در حالت میانه باشد، نه افراط و نه تفریط: ‌«مثلاً طعام وقتی در حالت میانه باشد، سلامت را به‌دست می‌دهد و خستگی مادامی که در حالت میانه باشد، باعث حصول قدرت می‌شود؛ به همین شکل افعال نیز مادامی که میانه باشند، خُلق جمیل را حاصل می‌کنند و هر گاه آنچه به‌ وسیلۀ آن سلامت به ‌دست می‌آید از بین برود، سلامت نخواهیم داشت. همچنین هر گاه افعالی که از سر اعتدال انجام می‌شوند و به آنها عادت شده است زایل شوند، اخلاق جمیل نیز نخواهیم داشت.»۶

معیار اعتدال چیست؟

«بر ما واجب است که از معیاری بحث کنیم که به‌وسیله آن، افعال را اندازه‌گیری می‌کنیم تا به حالت اعتدال برسد.» این معیار احوالی است که بر اثر افعال ظاهر می‌شود. از دیدگاه فارابی هنگامی می‌توان به حالت اعتدال در افعال رسید که افعال با احوالی که پدید می‌آورند، سنجیده شوند؛ برای مثال طبیب هر گاه به قصد سلامت مریض خود به دنبال اعتدال باشد (زیرا اعتدال همان سلامت است)، ابتدا با شناخت مزاج بدن بیمار و شناسایی زمان و سایر اموری که صناعت طب را شکل می‌دهد، مقدار دارویی را که باعث سلامت می‌شود، بر اساس مقدار تحمل مزاج بدن و سازگار با زمان معالجه، تجویز می‌کند: ‌«همچنین هر گاه بخواهیم مقداری را که آن مقدار، میانه‌روی در افعال است بشناسیم، ابتدا به شناسایی زمان فعل و مکانی که فعل در آن واقع می‌شود و کسی که فعل از او سر می‌زند و کسی که فعل نسبت به او انجام می‌شود و آنچه فعل از آن ناشی می‌شود و چیزی که فعل به‌وسیلۀ آن رخ می‌دهد و امری که به سبب آن و برای رسیدن به آن فعل شکل می‌گیرد، می‌پردازیم [فعل را بر پایه مقدار خاصی از موارد فوق شکل می‌دهیم، در این حالت است که به فعل معتدل رسیده‌ایم] و آنگاه که فعل به تمام این حدود مقید شد، به حالت اعتدال رسیده و در غیر این صورت فعل نه دارای زیادتی و نقصان است، از آن رو که مقادیر این اشیا در کثرت و قوّت همیشگی و یکسان نیست، قطعاً افعال معتدل نیز مشکلشان شکلی واحد و دائمی نخواهد بود.»۷

گام بعدی فارابی ذکر مثال‌هایی است که چگونگی صدور افعال معتدل از اخلاق زیبا را ممکن می‌سازد، همچون شجاعت: ‌«"شجاعت" خلقی است زیبا که با میانه‌روی در اقدام به امور ترسناک و دست‌کشیدن از آنها حاصل می‌شود. اگر اقدام به شجاعت زیاد شود، "بی‌باکی" را به‌دست می‌دهد و نقصان در آن، "ترس" را حاصل می‌کند که خلقی است زشت و وقتی که این خلقها حاصل شده باشد، چنین افعالی آشکار از این خلقها پدید می‌آیند. "سخاوتمندی" از تعادل در حفظ مال و "انفاق" آن پدید می‌آید و زیادی حفظ و کمی انفاق، "خست" ایجاد می‌کند که البته زشت است و زیادی در انفاق و کمی در حفظ نیز "تبذیر" (ریخت و پاش) را پدید می‌آورد.»۸ در این‌گونه تحلیل‌ها، فارابی متأثر از قاعده «اعتدال اخلاقی» ارسطوست.

فارابی بحث اعتدال را به صورت تفصیلی با بیان این‌گونه سؤالات ادامه می‌دهد: «اکنون سزاوار است بگوییم با چه روشی می‌توانیم اخلاق جمیله را به‌دست آوریم» و نیز ‌«چگونه بدانیم که اخلاق خود را به حد میانه رسانیده‌ایم؟» سپس به موانع رسیدن به خیرات می‌رسد که ازجمله علل اصلی آن، پرداختن به لذات محسوس است. در این بخش او به لذات محسوس و لذات مفهوم می‌پردازد و چگونگی تمایلات انسانی، در گزینش لذات محسوسی را مفصلاً شرح می‌دهد که گاه به ازدست رفتن اخلاق جمیله و حمیده منجر می‌شود. آنگاه به وجه سوم حالات انسان می‌رسد که تمییز و درک اشیا توسط ذهن بود، و در این موضع تصویر شفاف‌تری از زیبایی در دستگاه فلسفی خود ارائه می‌دهد؛ جمالی که در کلیات معقول و اخلاقی او منزل دارد و چیزی است که در منظر عقلا تحسین می‌شود: «الجمیل هو الشّئ الذی یستحسن العقلا».

عنوان این بخش از رساله التنبیه، ‌«تصنیف المُدرکات و الصنائع و العلوم»۹ نام دارد که برخی مترجمان «فلسفه یا صناعت زیباشناختی» ترجمه کرده‌اند.

شاید از این روی که فارابی فلسفه را از زیباترین شناخت‌های ذهن می‌داند؛ علمی که به دنبال منفعت نیست، بلکه به دنبال نیکویی‌، زیبایی و جودت است. فارابی در این بخش نخست نیکویی قدرت تمییز را تعریف می‌کند؛ قوه‌ای که با آن شناسایی اشیا ممکن می‌شود: «نیکویی تمییز عبارت است از آنچه به‌وسیلۀ آن، شناسایی تمام چیزهایی که انسان آنها را می‌شناسد، حاصل می‌شود»۱۰ که از دیدگاه او بر دو دسته است: قسمی از این شناخت‌ها کاملاً شناختنی است بدون آنکه منجر به عملی شود (مانند «عالم حادث است» یا «خدا یکی است»)، و قسمی که کاملاً نیازمند عمل یا منجر به عمل، مانند گزارۀ نیکی به پدر و مادر خوب است.

هر کدام از این علوم یا شناخت‌ها صناعاتی دارند که بنا به تقسیم فوق، خود تقسیم می‌شوند به صناعاتی که صرفاً به ‌دنبال حصول متعلق شناخت‌اند و صناعاتی که به ‌وسیلۀ آنها توانایی بر انجام عملی حاصل می‌شود که این خود به صناعاتی تقسیم می‌شود که انسان به‌ واسطه آنها در شهرها تصرف می‌کند (همچون کشاورزی، پزشکی و بازرگانی) و نیز صناعاتی که انسان به ‌واسطه آنها در سیرت‌ها تصرف می‌کند، همچون علم اخلاق که آدمی را به انجام کارهای پسندیده و شایسته فرامی‌خواند.

قصد و غایت این صناعات چیست؟

از دیدگاه فارابی تمامی این صناعات انسانی هستند و به قصد لذت، منفعت یا زیبایی انجام می‌شوند؛ زیرا غایت اعمال انسان، یا کسب لذت است، یا رسیدن به منفعت، یا کسب و درک زیبایی،۱۱ و این در حالی است که گاه منفعت در کسب لذت است و گاه در کسب زیبایی. بر این اساس فارابی متذکر می‌شود صناعاتی که به‌وسیله آنها در شهرها تصرف می‌شود، سودبخش‌اند و صناعاتی که به ‌وسیله آنها سیرت‌ها تمییز داده می‌شود یا به انجام خیری ترغیب می‌گردد، زیبا هستند: ‌«به آن دلیل که علم و یقین به حق این صناعات را حاصل می‌کند و معرفت حق و یقین به او لامحاله زیباست.»۱۲ بر بنیاد چنین تحلیل و تفصیلی، صناعات از منظر فارابی یا سودمندند یا زیبا.۱۳

به عبارت روشن‌تر فارابی معتقد است: «مقصود در تمام صناعات، یا زیبایی است یا منفعت»؛ بنابراین صناعات دو دسته‌ می‌شوند: یک دسته آنهایی که مقصودشان تحصیل زیبایی است و دسته دیگر صناعاتی که مقصود در آنها، تحصیل منفعت است. صناعتی که مقصودش تنها تحصیل زیبایی است، همان است که فلسفه نام دارد ‌«و به ‌طور کلی حکمت خوانده می‌شود و در میان صناعاتی که مقصود در آنها، رسیدن به منفعتی است، چیزی نیست که به‌ طور کلی بتوان آن را حکمت خواند؛ ولی ‌ای بسا بعضی از انواع آن را بر اساس مشابهت با فلسفه، به این نام بخوانند و از آن ‌روی که زیبا خود بر دو دسته است، یک دسته تنها علم و دسته دیگر علم و عمل، صناعت فلسفه نیز به دو دسته تقسیم می‌شود.»۱۴

از دیدگاه فارابی تمامی صنایعی که در زندگی شهری مورد استفاده قرار می‌گیرند، باید سودمند باشند؛ هم آن صنایعی که وابسته به عمل نیستند، بلکه صرفاً علم به آنها مقصد است مانند علم و یقین به حق (فارابی چنین علومی را در ردیف علوم زیبا قرار می‌دهد)،‌ و هم علوم منجر به عمل؛ بنابراین از منظر او، تمامی علوم و صنایع بشری یا زیبایند  یا نافع. البته نیازی به این تذکر و تأمل نیست که فارابی چون از زیبایی سخن می‌گوید، کمال و خیر را در ذات آن بالاصاله مندرج می‌داند.

در باب بعدی زیر عنوان «اقسام ‌الفلسفه»، فارابی می‌آورد: چون زیبایی اصالتاً یا متعلق علم است یا متعلق علم و عمل، فلسفه نیز همچون زیبایی شامل معرفت به موجوداتی است که عمل به آنها خواسته نشده و این فلسفۀ نظری است و دوم، حصول معرفت به چیزهایی است که شأن آنها عمل به آنها بر وفق زیبایی است و این وجه دوم فلسفۀ عملی و مدنی است. آنگاه فلسفه نظری را به سه بخش تقسیم می‌کند: علم التعالیم، علم الطبایع و علم مابعدالطبیعه. هر سه علم درباره چیزهایی است که شأن آنها صرفاً علم به آنهاست.

«فلسفه عملی» یا مدنی دارای دو وجه است: «صناعات خلقیه» که به‌ واسطه آن به افعال زیبا و اخلاقی که مصدر این افعال است، علم یافته، امکان عمل به آن علم را می‌یابیم؛ و دوم علم به اموری که چیزهای زیبا را برای «اهل مدینه» حاصل می‌کند و قدرت بر انجام آنها و حفظشان را روزی می‌کند. علمی که فارابی آنها را «فلسفه سیاسی» یا «علم سیاسی» ‌خوانده و از اجزای فلسفه برمی‌شمارد.

 نهایت اینکه زیبایی در دستگاه فلسفی فارابی، از سه منظر هستی‌شناختی‌، معرفت‌شناختی و انسان‌شناختی قابل تحلیل است. از منظر هستی‌شناختی هر موجودی که مخلوق حق است، از آن روی که حق زیباست، او نیز بهره‌ای از زیبایی دارد. عالم و موجوداتش زیبایند؛ زیرا جلوه جمال اویند (نوعی رویکرد نوافلاطونی). از منظر معرفت‌شناختی، زیبایی به درک و شناخت ذهنی اشیا و موجودات عالم اطلاق می‌شود. نفس درک و علم و شناخت، زیباست؛ زیرا انسان را به معرفت اصل همه زیبایی‌ها، یعنی حضرت حق و یقین به او می‌رساند (نوعی رویکرد افلاطونی). و اما از منظر انسان‌شناختی، زیبایی یعنی اعتدال در رفتار انسانی. نه افراط و نه تقصیر، بلکه عمل‌کردن بر بنیاد اصل فاضل یا همان اعتدال که به زیبایی اعمال و افعال انسان منجر می‌شود (نوعی رویکرد ارسطویی).

منابع:

۱. فلسفه هنر اسلامی، حسن بلخاری، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۹۲

 ۲. اندیشه‌های اهل مدینه فاضله، فارابی، ترجمه سیدجعفر سجادی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، ۱۳۷۹، ص۱۰۷.

 ۳. السیاسات المدنیه، دایرۀ‌المعارف العثمانیه، ۱۳۴۶، ج ۱، ص۴۲.

  ۴. سعادت از نگاه فارابی، ترجمه علی‌اکبر جابری ‌مقدم، قم، دارالهدی، ۱۳۸۴،  ص۸۵.

 ۵ـ همان،  ص۸۷.

 ۶ـ  همان، ص۹۴.

 ۷. همان.

  ۸. همان، ۹۸.

 ۹. رسالۀ التنبیه إلی سبیل السعاده، فارابی، دراسۀ و تحقیق سبحان خلیفات، قم، مؤسسه تحقیقات و نشر اهل‌البیت، ‌ ص ۲۲۰.

 ۱۰. همان.

 ۱۱. همان، ص۲۲۲.

 ۱۲. سعادت از نگاه فارابی ص۱۱۱.

 ۱۳. التنبیه، ص۲۲۳.

 ۱۴. سعادت از نگاه فارابی، ص ۱۱۲.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: