1404/8/12 ۱۲:۵۶
فرهنگ و ادبیات بخش مهمی از هویت هر ملتی را تشکیل می دهد. شاهنامه و سایر متون کهن همچون اوستا نیز یک وجه اهمیتشان همین امر است. آنچه در پی می آید، بررسی یکی از شخصیت های کلیدی هر دو کتاب است که در متون دوران اسلامی به عنوان فردی معنوی شناسایی می شود.
داستانهای شاهنامه در طول روزگاران متمادی تحول یافته و دگرگون شدهاند. «مطالب اوستایی، چه آنها که در اوستای موجود دیده میشود و چه آنها که از دست رفته و تنها ذکری از آنها در دینکرد بازمانده، فقط از شاهان پیشدادی و کیانی سخن میگویند، آنهم تا عصر گشتاسب. از داستانها و قهرمانیهای خاندان سام، زال و رستم در اوستا نشانی نیست و چنان نشانی نیست که به حذف شباهت داشته باشد، و معلوم است هنوز این داستانها در عصر اوستایی شکل نگرفته بوده است؛ زیرا وجود همین داستانهاست که شاهنامه را به اثری عظیم تبدیل کرده است.»۱ اگر داستان خاندان زال و رستم در دوره اوستایی وجود داشت، در اوستا اشارهای به آن میشد. برعکس، همه جا در اوستا سخن از گرشاسب (قهرمان و دلاور دینی) است. در حالی که تنها نام خاندان گرشاسب و لقبش (سام نریمان) به صورت نام پدر و پسر به شاهنامه رسیده است. نام سام در شاهنامه و گرشاسبنامه، ربطی به روایات اوستایی و پهلوی ندارد. در اوستا از بهمن، نوه گشتاسب، و تداوم خاندان او تا اسکندر نیز سخنی به میان آورده نمیشود.از این رو میتوان نتیجه گرفت که در گذار از اسطوره به حماسه، تحولی عظیم و بنیادی رخ داده است. حماسه ملی ایران هرچند ریشه در اساطیر کهن زرتشتی دارد، اما بیشتر مبتنی بر حفظ روایان شفاهی اساطیری حماسی بوده است و در این گذار، روند خاص خود را پیموده، دگرگونی و استحاله یافته تا به عصر اسلامی رسیده و در شاهنامه بازتاب یافته است.
استاد بهمن سرکاراتی چه نیک آورده است که: شاهنامه بیش از آنکه به سنت اوستا و متنهای پهلوی زرتشتی وابسته باشد، به سنت روایات شفاهی و گاه مکتوب شرق ایران وابسته است و دلیل تفاوتهای جدی آن با متنها و مطالب اوستایی و زرتشتی پهلوی، همین است. تنها شباهت عمده شاهنامه با روایات حماسی زرتشتی کهن و میانه، در نام شاهان پیشدادی و کیانی است. هرچند بنیان اساطیری شاهنامه امری مسلم است، اما «حماسه ملی ایران در تدوین نهاییاش که به دست ما رسیده، نمای ظاهری تألیفی از نوع تواریخ ایام و کارنامه شاهان دارد و طرح کلی آن در بازگویی تاریخ ایران باستان، به شیوهای پرداخته شده است که ضمن آن، زمان اساطیری به زمان تاریخی پیوسته و آنچه اسطوره محض بوده، اینک به صورت بخشی از تاریخ وانمود شده است.» ۲
از اسطوره تا تاریخ
برخی از دانشمندان مانند لومل و دومزیل کیانیان یا برخی از شاهان این سلسله را اساطیری میدانند و برخی دیگر مانند هرتل و هرتسفلد آنها را تاریخی میشمارند و برخی مانند کریستنسن آنها را سلسلهای از فرمانروایان شرق ایران میدانند که پیش از هخامنشیان حکومتهای محلی داشتند.
اگر به متون اوستایی استناد کنیم، کیکاوس و کیخسرو که پادشاه هفتکشورند و بر مردمان، دیوان، جادوان و پریان مسلطاند، مانند هوشنگ و تهمورث اساطیری هستند. پس پادشاهان پیشدادی و کیانی یا دستکم بسیاری از آنها جنبه اساطیری دارند. حتی میتوان گفت که کاوس یک شخصیت اساطیری هندوایرانی است. رستم و سهراب نیز سگزیاند و به حماسههای سکایی مربوطاند.
از پیشدادیان تا پایان عصر کیخسرو تقریباً یک دوره سههزارساله تاریخ حماسی ماست که شامل سه بخش است: از نخستین ایام تا ضحاک، فرمانروایی هزارساله ضحاک، و عصر فریدون تا عروج کیخسرو. در هزاره اول، پادشاهان بافرّهاند، در هزاره دوم ضحاک بیفرّ و پیرو اهریمن است، و در هزاره سوم، افراسیاب از میان میرود و کیخسرو شاه و موبد پیروز میشود و حکومت سلطنت و دین، و پیروزی راستی بر دروغ شکل میگیرد.
داستان کیخسرو
داستان کیخسرو با این دیباچه آغاز میگردد که سه چیز مکمل یکدیگرند: هنر، نژاد و گوهر (سرشت آدمی)؛ چون به هر سه رسیدی، خرَد کامل کننده و نتیجهبخش هر سه است:
چو هر سه بیابی، خرد بایدت
شناسندة نیک و بد بایدت
(شاهنامه، ۱/۴۲۵)
کیخسرو از این چهار چیز بینیاز بود. چون «تاج بزرگی» بر سر نهاد، همه جا را آبادان و فراخ و سرسبز کرد:
به هر جای ویرانی آباد کرد
دل غمگنان از غم آزاد کرد
زمین چون بهشت شد آراسته
ز داد و ز بخشش پر از خواسته
(همان)
کیخسرو پسر سیاوش و فرنگیس ـ دختر افراسیاب ـ هنوز در شکم مادر است که پدر کشته میشود. افراسیاب تصمیم به نابودی جنین دارد که با وساطت پیرانِ ویسه۳ از این کار چشم میپوشد. گیو به توران میرود و کیخسرو و فرنگیس را به ایران میآورد، کیکاوس تصمیم دارد که تاج و تخت را به کیخسرو بسپارد، ولی با مخالفت طوس مواجه میشود که حامی فریبرز پسر کیکاوس است. کاوس به ناچار، تصرف بهمن دژ را شرط سلطنت قرار میدهد. فریبرز و طوس از گشودن آن درمیمانند، ولی کیخسرو آن محل را تصرف می کند و به جایش، آتشکده آذرگشسب را میسازد.
کیخسرو به محض نشستن بر تخت، طوس را با سپاهیگران برای کینخواهی از خون سیاوش، به توران میفرستد. این لشکرکشی، نخست مرگ فرود ـ پسر سیاوش و جریره ـ و آنگاه شکست طوس را در پی دارد. در لشکرکشی دوم نیز طوس با شکست فاصلهای ندارد که رستم به یاری میرسد. پس از کشته شدن پیران، وی شخصاً به نبرد افراسیاب میرود که منجر به دستگیری افراسیاب میشود و کیخسرو او را میکشد. کیخسرو پس از شصت سال پادشاهی، از بیم افتادن در خودپسندی، تصمیم به کنارهگیری از تاج و تخت میگیرد. بعد از سپردن تاج و تخت به لهراسب، از میان مردم ناپدید میشود.
بررسی و تحلیل داستان
رستم چون شنید کیخسرو بر تخت نشسته، عزم دیدارش کرد و با زال و سام و نریمان و بزرگان کابل به سوی کیخسرو راه افتادند. کیخسرو رستم و زال را نواخت و پهلوانان را به «تخت مهی» برنشاند. رستم به یاد سیاوش ـ پدر کیخسرو، افتاد و دلش پرخون و پردرد شد و کیخسرو را یادگار نیک و سزاوار پدر خواند:
ندیدم من اندر جهان تاجور
بدین فرّ و مانندگیِ پدر
(شاهنامه، ۱/ ۴۲۷)
کیخسرو همراه طوس، گودرز و گیو ایران را گشتند، ناآبادان را آبادان کرد و در هر شهری تخت نهاد تا آذرآبادگان رفت و به آذرگشسپ رسید و «نیایش گرفت». آنگاه سوی کاوس رفتند و او از افراسیاب گفت و آن ناجوانمردی که بر سر سیاوش آورد و بس شهرها که ویران شد و پهلوانان و زنان و کودکان به هلاکت رسیدند. کیخسرو سوگند یاد کرد که: «پر کین کند دل ز افراسیاب» و بر آن شد که:
به کین پدر بست خواهم میان
بگردانم این بد ز ایرانیان
(شاهنامه ۱/ ۴۲۹)
رستم و طوس و گودرز نیز با او همپیمان شدند:
رخ شاه شد چون گل ارغوان
که دولت جوان بود و خسرو جوان
(شاهنامه،۱/ ۲۳۰)
دو هفته طول کشید تا پهلوانان را فراخواندند و همه آماده نبرد شدند. بزرگان ایران زمین هم صدها جامه دیبای رومی و جامهای پر از گوهر آوردند تا برای جنگ هزینه شود. رستم نیز آمد و گفت که در زابلستان شهری هست که به توران باج میدهد و برای پیروزی، بس اهمیت دارد. فرامرز را برای این مهم میگمارند که پیروز میگردد و پادشاه سیستان میشود.
کیخسرو گُردان را فراخواند و سیهزار لشکر نامدار و سواران شمشیرزن گرد آورد و همگی زیر پرچم رستم به سوی توران روانه شدند. رستم پیروز شد و بر بهشت کنگ دست یافت و در جایگاه افراسیاب نشست و گفت: «اگرچه دشمن را نکشتیم، لیکن او را تارومار کردیم و بر سراسر کشور، گنجینهها و جنگافزار و ستورانش دست یافتیم.»۴ این نخستین پیکار رستم بود به خونخواهی سیاوش. پس از آن، پیشروان سپاه ایران به سرکردگی کیخسرو بر پیشاهنگان دشمن تاختند و آنان را شکستند. این جنگ چهل سال به درازا کشید. افراسیاب با لشکرش از جیحون گذشت و چون خبر مرگ پیران و فرماندهان دیگر به او رسید، توان از دست داد. آنگاه «به سرکردگان و بزرگان لشکر بار داد و... ایشان را به جنگیدن برانگیخت»؛۵ اما در این نبرد شکست خورد و گریخت و در «کنگدژ» پنهان شد. کیخسرو در پی او روان شد و چون به کنگدژ آمد، آن را چون بهشتی یافت سخت زیبا و پاکیزه و سرشار از خوراک. رستم و فرماندهان او را به بازگشت ترغیب کردند و کیخسرو روانه ایران شد.
به روایت ثعالبی: «نیکمردی از بندگان خدا، هوم نام، افراسیاب را تنها و آواره و زبون، در حالی که شکل بگردانیده بود تا کس نشناسدش، دستگیر کرد و پیکی به سوی گودرز که از همه نزدیکتر بود، فرستاد و او را آگاه کرد. چون گودرز آمد، افراسیاب با جادوگری گریخته و به آبگیری از کناره کمآب دریا درآمده و در آن پنهان شده بود.»۶ گودرز، گرسیوزـ برادر افراسیاب ـ را فراخواند و تازیانه بر او زدند که فریادش به گوش افراسیاب رسید و سر از آب برآورد، گودرز کمند انداخت و او را دستگیر کرد و به یاران سپرد تا روانه ایرانش کردند. کیخسرو افراسیاب را کشت و فرمان داد او را به گور بسپارند.
ریشههای اساطیری
کیخسرو در شمار شهریاران اساطیری شاهنامه است. شهریاری که زادن، پرورش، کارکرد و فرجامش فراتاریخی و تا حدی فراطبیعی است. او در سرزمین دشمن زاده میشود، سرزمین ظلمت و تیرگی، یعنی توران که در برابر ایرانشهرِ نورانی قرار دارد، چونان اهریمن ظلمانی در برابر هرمزد درخشان. او در توران به دست پیران ـ وزیر افراسیاب ـ پرورده میشود که همسر باردار سیاوش را از مرگ می رهاند. خبر به دنیا آمدن کیخسرو، امید کینخواهی را در دل ایرانیان زنده کرد و کاوس گیو ـ پسر گودرزـ و یکی از سرداران را به یافتن آنها و آوردنشان به ایران فرستاد. کیخسرو پس از سفری پرمخاطره، پیروزمندانه به دربار ایران آورده میشود.»۷
افراسیاب به محض شنیدن تولد کیخسرو، فرمان داد او را به کوههای بلند ببرند و به شبانان بسپارند و «غرض از این کار این است که ذهن و ضمیر او از گذشته و سرنوشت پدر خالی بماند، خرد و فرهنگ نیاموزد، مبادا هشیار شود... [اما] همه آگاهیهای دهر در جامی نمادین به دست اوست، آینهای که از گذشته تا آینده را بازمیتاباند.»۸
کیخسرو در شمار واپسین «کَوی»۹هاست. «کی» در زبان پهلوی و نوشتههای کهن فارسی به معنای «دانا و حکیم» است؛ اما کَویها بدانگونه که در اوستا آمده، شامل روحانیون یا مغانیاند که همچنان سنتهای باستانی را پاس میدارند و زرتشتِ نوظهور را باور ندارند و حتی با او دشمنی میورزند. در سراسر اوستا از هشت کَوی نام برده میشود که مردانی پارسایند و افزون بر اینها، دو کَوی دیگر نیز هستند که یکیشان پشتیبان زرتشت بود و در اوستا او را ستودهاند.۱۰ کیخسرو از همان آغاز، شهریاری نورانی و درخشان شمرده میشد. او در نخستین دیدار با گیو، به صورت جوانی زیبا و نورانی با جامی در دست کنار چشمهای درخشان توصیف گردیده است.
کیخسرو اساطیری نویددهندة تحول عظیمی است که بنا به اساطیر زرتشتی باید در پایان جهان رخ دهد. این دگرگونی شگفتآور، همان پیروزی فرجامین نور بر ظلمت است، پیروزی نیکی بر بدی و تیرگی. از کشته شدن ناجوانمردانة سیاوش تا پیدایی و بُرناییِ کیخسرو، زمانه ای است سرشار از فساد، تباهی، کشتار، شهرسوزان و ویرانی. همه این نشانههای بد و اهریمنی، دوره آمیزش خیر و شر (نور و ظلمت) را به یاد میآورد. افراسیاب نماد ظلمت و تیرهروزیهاست و کیخسرو نماد نور و آزادی.
در اوستا کیخسرو بیش از دیگر پهلوانان کیانی ستوده شده است. در فروردینیشت (بندهای ۱۳۳ تا ۱۳۵) فرهوشی هفت شهریار کیانیِ پیش از کیخسرو، یکجا ستوده میشوند، در حالی که فرهوشی او جداگانه با توصیفاتی برجسته مورد ستایش قرار میگیرد. او را «از برای نیروی خوب ترکیبیافته، از برای پیروزیِ اهورهآفریده، از برای برتری فاتحانه، از برای حکم خوب اجراشده، از برای فرمان تغییرناپذیر، و از برای فرمان مغلوب ناشدنیاش» میستایند. کیخسرو جنگاور است، با یک ضربه بر دشمنان پیروز میشود.۱۱
در زامیادیشت (بند ۱۷) آمده است: «کیخسرو بر دشمنِ نابکار چیره شد و در درازنای آوردگاه، هنگامی که دشمنِ تباهکارِ نیرنگباز سواره با او میجنگید، به نهانگاه گرفتار نیامد. کیخسرو سرورِ پیروز، پسر خونخواه سیاوشِ دلیر و کینخواهِ اَغریرثِ دلیر، افراسیابِ تباهکار و برادرش گرسیوز را به بند درکشید.»۱۲ کیخسرو در اوستا همچون جاودانان ستوده میشود. در رامیشت (بندهای ۳۱ـ۳۳) آمده است: «پهلوانِ سرزمینهای ایرانی، استوار دارندة کشور، [کی]خسرو...» در بندهای ۷۳ـ۷۷، به پیروزی بزرگ کیخسرو و یکی از نقطههای عطف در حماسه ملی، یعنی کشتن افراسیاب و گرسیوز اشاره رفته است.
در نوشتههای پهلوی، کیخسرو به گونة یک زرتشتی بتشکن قلمداد شده است. چون شخصیت اساطیری او در آثار دینی دوره میانه شرح و بسط یافته و جنبههای دینی و آیینی آن بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. گویند که وی آیین زرتشتی میورزید (دینکرد ۹، ۱۶ و ۱۹)؛ و به عنوان یک زرتشتیِ بتشکن بتکدهای را بر کران دریاچه چیچَست ویران ساخت. بنای آتشکده معروفِ شیز را به او نسبت میدهند. وی آتشکده آذرگشسپ را بر یال اسب خویش برمیآورد تا هنگامی که وی بر کوه اسنوند با تیرگی در نبرد است، راه او را روشن سازد. او همچنین به عنوان یکی از جاودانان ظاهر میشود و نقشی در آینده دارد که باید در رستاخیز ایفا کند. ۱۳ کیخسرو در فتوحاتش، دژ بهمن (دژی واقع در کوهی بلند در نواحی اردبیل امروز) را که جایگاه دگرکیشان و کافران است، تسخیر میکند. بسیاری از دیوان کشته میشوند و ظلمت و تیرگی دژ ناگهان به نوری فراخ تبدیل میشود. کیخسرو دژ را فتح و آتشکده آذرگشسپ را در آن بنا میکند (شاهنامه). این حرکت نمونه دیناوری اوست. نوشتههای پهلوی بیشتر در جهت اثبات دیناوری و نجاتبخشی کیخسرو قلم فرسودهاند و او را همچون شخصیتی تاریخی ستودهاند. در واقع شخصیت اساطیری کیخسرو در نوشتهها و آثار زرتشتی گرایش به تاریخی شدن دارد.
ماجرای عزیمت سیاوش به توران، حکایت دوستی او با افراسیاب، دشمن سرسخت ایران، ازدواج با دختر وی و ساختن کنگدژ و سیاوشگرد احتمالا به اسطورهها و آیینهای بینالنهرینی ربطی ندارد، گرچه مرگ سیاوش و روییدن گیاهی از خون او در داستان کیخسرو عملا جزئی از بخش اول روایت سیاوشی است. در دینکرد هفتم میخوانیم: «آمد به کیخسروِ سیاوخشان، [که] بدان شکست داد و اوژد (کشت) افراسیاب جادو را و خویشاوند نابکار او و بسی دیگر... را؛ و برآشفت [= ویران کرد] بتکده را بر ساحل دریاچه چیچَست؛ زد [و] درهم شکست آن دروج شگفت را [که] بایستگی [= ضرورت بود] همانا برای ابزار [و توانمندی برای آراستن] فرشکرد؛ با یاوری از آن وَخش کوچید به [آن] جایگاه رازمند که در آن [است] با دارندگی تنِ بیمرگ تا فرشکرد.»۱۴ در اینجا با شخصیت بتشکن کیخسرو روبرو میشویم و میبینیم که بر ساحل دریاچه چیچست، زمینه را برای آماده کردن جهان برای نوسازی جهان فراهم میکند. این بخش از دینکرد با روایت شاهنامه کاملاً هماهنگ است.
کیخسرو همچون سیاوش با کنگدژ نیز مربوط است. به طوری که در روایت پهلوی آمده است: «سیاوش... کنگدژ را با دست خویش و نیروی هرمزد و امشاسپندان، بر سر دیوان ساخت و اداره کرد… تا آنگاه که کیخسرو آمد، متحرک بود. پس کیخسرو به مینوی کنگ گفت که: خواهر منی و من برادر توام، زیرا تو را سیاوش با دست ساخت و مرا از گُند کرد. به سوی من بازگرد؛ و کنگ به همینگونه کرد، به زمین آمد... به ناحیه خراسان، در جایی که سیاوشگرد است... و پس از آن نرفت.» ۱۵ زندهیاد مهرداد بهار تحلیل جالبی از این اسطوره به دست داده است: «نخست باید توجه کرد که کنگدژ شهری بر زمین نبود و در آسمان قرار داشت و دوم اینکه چون به زمان کیخسرو، فرود آورده شد، بر جای سیاوشگرد قرار گرفت. آیا این بدان معنا نیست که کنگدژ فرود آمده بر زمین همان سیاوشگرد است؟ از نظر اسطورهشناسی این بدان معناست که سیاوشگرد عیناً به صورت کنگدژ آسمانی ساخته شد.»۱۶
بنا به اساطیر زرتشتی پایان هزاره سوم همزمان با پادشاهی کیخسرو است. در حماسههای ایرانی نیز، هزاره سوم با دوران سههزار ساله گومیزش (آمیزش) در روایات دینی، از پادشاهی فریدون آغاز میشود و با پادشاهی کیخسرو پایان مییابد. در این زمان ویژه، «همچنانکه کیخسرو مظهر نیروهای اهورایی در زمین است، نماینده قوای دوزخی نیز افراسیاب است و جنگ بزرگ کیخسرو و افراسیاب در پایان این دوره، تصویری است حماسی از جنگ بزرگ رستاخیزی. با پایانگرفتن این جنگ نهایی، زمان اساطیری نیز در حماسه ملی ایران به انجام میرسد.»۱۷
نجاتبخشی در پایان جهان
طبق روایات زرتشتی، کیخسرو با اسطوره نجاتبخشی در پایان جهان پیوندی تنگاتنگ دارد. او با نوسازی جهان مربوط است و دینستایی و دیناوری جزو کارکردهای مهم اوست. در روایت پهلوی آمده است: «به پایان هزاره اوشیدرماه، سوشیانس به سیسالگی، به دیدار هرمزد رسد. آن روز خورشید تا سی روز به بالای [آسمان] بایستد و سوشیانس چون از دیدار بازآید، آنگاه کیخسرو که بر وایِ درنگخدای۱۸ نشسته است، به پیشباز او آید. سوشیانس برسد که: «تو کدامین مردی که بر وای درنگخدای روی...؟» کیخسرو پاسخ گوید که: «من کیخسروام».
سوشیانس گوید که تو [همان] کیخسروی [که]... بردیدی [این زمان را] هنگامی که بتکدهای را به دریای چیچست بکندی؟» کیخسرو گوید که: «من آن کیخسروام» سوشیانس گوید که: «تو ایدون نیکوکنشی ورزیدی؛ چه، اگر تو [چنان] نمیکردی، همه آن گردانِش که فرشکردسازی نیکوست، دشوار میشد.»
دگر پرسد که: «تو از میان بردی افراسیاب تبهکار را؟» گوید که «من از میان بردم.» سوشیانس گوید که «ایدون نیکوکنشی ورزیدی؛ چه، اگر تو از میان نمیبردی افراسیاب تبهکار را، همه آن گَردانِش که فرشکردسازی نیکوست، دشوار میشد.... ای کی! برو و دین بستای». کیخسرو دین بستاید. پس اندر آن پنجاه و هفت سال، کیخسرو شاه هفتکشور باشد و سوشیانس موبدانموبد شود.»۱۹
منابع اسلامی بیشتر به گریختن کیخسرو از توران و نبردهای بعدی او با افراسیاب اشاره کردهاند. «خداینامه» بیشتر مطالبش درباره کیخسرو، از روایات پهلوانی اخذ کرده است؛ اما متون دینی پهلوی بیشتر به جنبههای آیینی، دینی و رستاخیزشناختی او اشاره دارند.گزارش ناپدید شدن کیخسرو در برف با شماری جنگاوران پرآوازهاش، احتمالاًدرنتیجه همان نسبت دادن امر جاودانگی به اوست.۲۰ نامرئی شدن یکباره کیخسرو به معنی پایان یک دوره مهم حماسی است. در واقع با پایان یافتن سرگذشت پرماجرای کیخسرو، دوران اساطیری حماسه ملی ایران نیز به پایان میرسد.
جام گیتینما، دل دانا
کیخسرو صاحب فرّ بود: «در حالی که فرّه ایزدی از او میتافت، پیش آمد و پیران [ویسه] را نماز برد... زیبایی کودک پیران را سخت خوش آمد و از تابش و روشنایی وی بسیار در شگفت شد.»۲۱ تنها فرّه ایزدی نبود که کیخسرو را در میان شخصیتهای اساطیری و حماسی ایران ممتاز میکرد، بلکه یک نکته مهم دیگر او را از بسیاری از شخصیتهای مهم اساطیری جدا و منحصر به فرد میکرد و آن «جام گیتینما» بود. در نوشتههای اوستایی و پهلوی از این جام گیتینما یا جام جهاننما سخنی به میان نیامده است و در واقع در هیچ یک از منابع اساطیری و داستانی پیش از شاهنامه نیز قرینهای یا الگویی برای مفهوم «جام جهاننما» دیده نمیشود.»۲۲ برخلاف منابع دیگر که جمشید را مالک این جام میدانند، در شاهنامه، این جام از آنِ کیخسرو است و او با نگریستن در آن، محل زندان بیژن را مییابد:
یکی جام برکف نهاده نبید / بدو اندرون هفت کشور پدید
زمان و نشان سپهر بلند / همه کرده پیدا چه و چون و چند
ز ماهی به جام اندرون تا بره / نگاریده پیکر همه یکسره
چو کیوان و بهرام و ناهید و شیر/ چو خورشید و تیر از بر و ماه زیر
همه بودنیها بدو اندرا / بدیدی جهاندار افسونگرا
این جام که با نامهای جام جهاننما، جام گیتینما، جام جهانبین، جام عالمبین و جام جهانآرا نیز در فرهنگها و متون کهن به کار رفته، جامی است که «احوال عالم و راز هفتفلک را در آن میدیدند.
در خداینامهها آمده است که صوَر نجومی و سیارات هفتکشور بر آن نقش شده بودند و خاصیتی اسرارآمیز داشت، به طوری که هر چه در نقاط دوردست زمین اتفاق میافتاد، بر روی آن منعکس میشد.»۲۳ جام گیتینمای کیخسرو هر چه بود، جزو ابزار مهم کشف و شهودی و جزو نیروهای مافوقطبیعی او بود در راه شکست ظلمت و بازکردن سد راه نور و کمک به نجات و رستگاری جهان و هموار ساختن راه فرشکرد در پایان هزاره سوم. از اینرو، او در شمار یاران سوشیانس پیروزگر است.
دو الگوی شهریاری در ایرانزمین
مقام تقدس و جنبه روحانی یافته کیخسرو در آیین مزدیسنا بسیار اهمیت دارد. تا آنجا که به گفته حمزه اصفهانی، ایرانیان وی را پیغمبر میدانستند.۲۴ کیخسرو در اواخر عمر از دنیا کناره گرفت، یک هفته به نیایش ایستاد و در به روی همگان بست. یکی از شبها «سروش را در خواب دید که به او مژده سفر مینوی داد و گفت لهراسب را جانشین خود گردان. کیخسرو با بزرگان به کوه و بیابان رفت و دیگر او را نیافتند. در شاهنامه داستان سفر کیخسرو به جهان باقی چنین آمده است که شبانگاه در چشمهای تن شست و چون بامداد شد، از او اثری نیافتند… چنانکه از مجموعه روایات برمیآید، کیخسرو برخلاف بسیاری از شاهان بدنام، نه تنها پادشاه کامل بلکه انسان کامل نیز بود. او چون جمشید دارای جام جهاننماست که با چشمهای همه بین خورشید و با بینش رازدان خدا، عین بینایی و دلآگاهی است، با دلی که آیینه گیتینماست.»۲۵
پادشاهی پرهیزگارانه کیخسرو و فرمانروایی نابخردانه کیکاووس در شاهنامه نمونهای آشکار از دو الگوی شهریاری در ایرانزمین است و «قرار گرفتن این دو الگو در کنار هم در شاهنامه، نمونهای از روش آموزش غیرمستقیم و بسیار موثر الگوهای رفتاری در ادبیات ماست. نفرت فردوسی از الگوی کیکاوسی و ستایش از الگوی کیخسروی نشانه روشنی است که فردوسی به مطلق سلطنت نمیاندیشد، بلکه او فقط به نمونه پرتقوای آن نظر دارد و آن را میستاید.۲۶ شخصیت کیخسرو در روایات اسلامی آنچنان اهمیت دارد که گفتهاند روز ششم فروردین که نوروز بزرگ نام داشت، کیخسرو در این روز بر هوا عروج کرد.
«در این روز ایرانیان غسل میکنند و سبب آن این است که چون کیخسرو از جنگ با افراسیاب برگشت، در این روز به ناحیه ساوه عبور نمود و به کوهی که به ساوه مشرف است، بالا رفت و تنها خود او بدون هیچ یک از لشکریان به چشمهای وارد شد و فرشته را دید و مدهوش شد. ولی این کار با رسیدن بیژن پسر گودرز مصادف شد و قدری از آب چشمه بر روی کیخسرو ریخت و او را به سنگی تکیه داد و گفت ای پادشاه (ماندیش) و قریه-العین را در آنجا ساخت و نام آن را ماندیش گذاردند و کمکم تخفیف یافت و اندیش شد و رسم اغتسال و شستشوی به این آب و دیگر آبهای چشمهسارها باقی و پایدار ماندند از راه تبرک و اهل آمل در این روز به دریای خزر میروند و همه روز را آببازی میکنند.» ۲۷
نتیجه
الگوی شاهـپیامبری کیخسرو در زمره الگوهای اساطیری حماسی شاهنامه است که او را از همه شهریاران نیکو خصلت اساطیری ایران ممتاز میسازد. پایان کار و حاصل کار او رسیدن به پایگاه انسان کامل است. بُنمایهای که حکیم توس پیش از عصر عرفانی یا در آغاز آن، مطرح ساخته است و پایگاه کیخسرو را به پایگاه ایزدی و پیمبری ارتقا بخشیده است.
آنچه در فرجام زندگی پرماجرای کیخسرو اهمیت دارد، «مشی و معاملت عارفانه اوست که نخستین نمونه کامل را از این دست به دست میدهد. او درحالی که جهان را به اطاعت آورده و دشمنی آشکار یا نهان برایش نمانده، درست در جایی که مطابق منطق رایج آدمیان باید پس از آن همه رنج بیاساید، بر خورَد و حکومتی به کام دل برانَد، در اندیشه میشود: مبادا قدرت فراوان وی را چون جم، ضحاک، سلم و تور و افراسیاب از راه یزدان به در کند. پس به دنیای دل و درون پناه میبرد… با پوزخندی بر کار جهان! آن که جهان در مشت او باشد و آن را از دست بگذارد، اهل پایمردی و مرد راه است نه آن که از ناداشت مُراد نمیرانَد… نه همسری گزیده و نه به فرزندی دلشاد بود.۲۸ تنها چیزی که خواست، پالایش زندگی از عوامل آلودگی است. ۲۹
از سویی داستان سیاوش و کیخسرو در واقع بازتابی از اسطوره یکی از ایزدان در آسیای غربی (بهویژه بینالنهرین) است؛ ایزدی که شهید میشد و دوباره بازمیگشت. در اساطیر سومری، این ایزد دوموزی و در اساطیر بابلی تموز نام داشت. سیاوش میمیرد، آنگاه فرزندش کیخسرو برمیگردد و با بازگشت خود به این جهان، همچون ایزد گیاهی، برکت، نعمت و استقلال میآورد و افراسیاب را که دیو خشکی است، از بین میبرد و به زیر زمین میراند.۳۰
کیخسرو شاخهای از درخت خون سیاوش است. اکنون که کیخسرو برومند شده و به شهرِ بازمانده پدر میرسد، گیاهی که از خون او رُسته بود، به درختی سترگ تبدیل میشود. (شاهنامه، ۳). فردوسی کیخسرو را «به شاخی از درختی برکنده (سیاوش) ماننده میکند و بیدرنگ به توصیف گیاه معروف به «خون سیاوش» میپردازد. به راستی که کیخسرو از خون سیاوش روییده است و این یکی دیگر از ویژگیهای ممتاز اوست.
فرجام کیخسرو واقعاً شگفتآور بود، چون او در اوج نیکنامی و پُرآوازگی درحالی که فرمانروایی جهان را برعهده داشت، یکباره کنار گذاشت و راه معنوی پیمود. او که پس از مرگ افراسیاب، دیگر سالار جهان شده بود و همه شهریاران، پهلوانان و گَوان دلیر پیش او سر خم میکردند، از کار گیتی کناره گرفت و خود را به مراقبه و نیایش سپرد و به شکلی اسطورهوش ناپدید شد. او از جاودانان بود که در پایان جهان، برای نوسازی زمین و انسانها و فرشکرد سازی در روز رستاخیز بازخواهد آمد، در روزی درخشان و منور، در جهان شادمانهای که آسمان به زمین خواهد پیوست.
پینوشتها:
۱. مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ۱۰۳
۲. بهمن سرکاراتی، سایههای شکار شده، ۷۱-۷۲
۳. پیران، پسر ویسه، سردار و وزیر افراسیاب که پس از پناهندگی سیاوش، دختر خود (جریره) را به سیاوش داد. پس از کشته شدن سیاوش نیز جان فرنگیس و کیخسرو را نجات داد.
۴. ثعالبی، غررالسیر، ترجمه سید محمد روحانی، ۱۴۲ـ۱۴۳.
۵. همان، ۱۴۶
۶. همان
۷. یارشاطر، تاریخ ملی ایران، پژوهش دانشگاه کمبریج، ج، ق۱، ترجمه حسن انوشه، ۴۸۷
۸. حمیدیان، درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی ۳۱۰
۹. در اوستا به معنی «روحانی و دیناور» است
۱۰. بهار، جستاری در فرهنگ ایران، ۱۱۷
۱۱. تاریخ ملی ایران، ۵۶۱-۵۶۲
۱۲. دوستخواه، اوستا: کهنترین سرودها و متنهای ایرانی، ۴۹۹
۱۳. تاریخ ملی ایران، ۵۶۲
۱۴. پژوهشی در اساطیر ایران، ۲۰۹
۱۵. همان، ۲۶۳
۱۶. همان
۱۷. سایههای شکار شده، ۱۱۲
۱۸. «وای» به معنای فضا و نام ایزد جنگ است. در ادبیات جدیدتر زرتشتی، وی به دو موجود هرمزدی و اهریمنی تقسیم میشود که وای نیک و وای بد نام دارند. وای نیک را وای درنگ خدای نیز خوانند.
۱۹. پژوهشی در اساطیر ایران، ۲۸۰ ـ ۲۸۱
۲۰. تاریخ ملی ایران، ۵۶۲
۲۱. غررالسیر، ۱۴۱
۲۲.سجاد آیدنلو، از اسطوره تا حماسه، ۱۲۶
۲۳. یاحقی، محمدجعفر، ۱۳۸۶. فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی، تهران: فرهنگ معاصر، ۲۷۴
۲۴. همان، ۶۸۲
۲۵. همان، ۶۸۲ ـ ۶۸۳
۲۶. مهرداد بهار، جستاری در فرهنگ ایران، گردآورنده و ویراستار: ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: اسطوره، چ۲، ۱۲۲
۲۷. بیرونی، ابوریحان، ۱۳۶۳. آثارالباقیه، ترجمه اکبرداناسرشت، تهران: امیرکبیر، چ۳، ۳۲۹ ـ ۳۳۶
۲۸. هرچند خاطره پسری از کیخسرو به نام آخرورَ Axrura که عنوان کوی نداشته، در یادها مانده است. رک. سرکاراتی ۱۳۷۸
۲۹. حمیدیان، سعید، ۱۳۷۲. درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، تهران: مرکز، ۳۲۳
۳۰. مهرداد بهار، ۱۳۸۴. از اسطوره تا تاریخ، گردآورنده و ویراستار: ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: چشمه، چ۴، ۲۲۶و ۲۶۶
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید