جان ِخود در تیر کرد آرش

1404/4/11 ۱۰:۱۶

جان ِخود در تیر کرد آرش

شخصیت آرش به رغم تلاش‌های گوناگونی که برای تغییر یا محو داستانش صورت گرفت، بار دیگر در عصر مدرن زنده می‌شود تا نقش قهرمانی ملی را بر عهده گیرد، قهرمانی که بابت فداکاری و جان دادنش در راه هدقی بزرگ‌تر از خویش همچنان گرامی است.

آناهید خزیر: جشن تیرگان روز سیزدهم ماه تیر (روز تیر از ماه تیر گاهشمار زرتشتی برابر با ۱۰ تیر گاهشمار رسمی کشور) است که در نزد ایرانیان ستاره‌ی باران بوده و نشانه‌ی خجسته‌ای از بخشش و امید به بارش باران است. افزون بر یکی بودن نام روز و ماه، مناسبت تیرگان را سال‌روز حماسه‌ی روشن شدن مرز ایران و توران با تیراندازی آرش می‌دانند. این روز که در پیوند با ایزد تیر و ستاره‌ی تیر است، در زمان‌های کهن میان ایرانیان شکوه و بزرگی بسیاری داشته و دلیل آن را نیز نوشته‌های تاریخی آورده‌اند.

در کتاب‌های گوناگون درباره‌ی این جشن و آیین‌های آن سخنان بسیاری رفته است. در تیشتریشت نبرد این ایزد با دیو اَپوش که دیو خشکسالی چنین آمده است: به‌راستی که تیشتر زندگی‌بخش است و در آغاز آفرینش گیتی و به هنگام تازش اهریمن، جایگاه پخش آب‌ها و دانه‌ها در جهان بردوش اوست. او همچنین سرور همه‌ی ستارگان و پشتیبان سرزمین آریایی است. او فرزند می‌بخشد و جادوگران را درهم می‌شکند.

نبرد ایزد تیشتر با دیو اَپوش؛ دیو خشکسالی‌

همچنین این ایزد با قهرمان اسطوره‌ای ایران، آرش، پیوندی ناگسستنی دارد. در کرده‌ی چهارم از تیریشت از کتاب اوستا می‌خوانیم: «تشتر ستاره‌ی رایومند فره‌مند را می‌ستاییم که شتابان به سوی دریای فراخکرت بتازد، چون آن تیر در هوا پران که آرش تیرانداز بهترین تیرانداز ایرانی از کوه ایریوخشوث به سوی کوه خوانونت بیانداخت. آنگاه آفریدگار اهوره‌مزدا بدان دمید، پس آنگاه ایزدان آب، گیاه و مهر فراخ چراگاه، آن تیر را راهی پدید آوردند.»

جای خالی داستان آرش در شاهنامه

یکی از کتاب‌هایی که به اسطوره آرش کمانگیر پرداخته است، کتاب «آرش کمانگیر؛ جای خالی داستان آرش در شاهنامه» نوشته ساقی گازرانی با ترجمه سیما سلطانی است که از سوی نشر مرکز منتشر شده است. نویسنده در این کتاب می‌کوشد به این پرسش پاسخ دهد که چرا جای داستان آرش در شاهنامه خالی است؟ این پرسش همواره در میان دوستداران شاهنامه پرسشی پرتکرار بوده است و همواره شاهنامه‌پژوهان به آن از دیدگاه‌های گوناگون پاسخ داده‌اند.

پاسخ نویسنده این کتاب کوچک به این پرسش که چرا داستان آرش کمانگیر در شاهنامه فردوسی نیامده، پاسخی یکسره نو و متفاوت است. اگرچه او نیز چنان که معمول است با روشی تاریخی به سراغ تاریخ اشکانیان و گزارش‌های سکه‌شناسی و تاریخ‌های اوایل دوران اسلامی می‌رود، اما آنچه به‌ویژه این پاسخ را رنگی از هیجان و تمایز می‌بخشد آن است که داستان آرش کمانگیر از نگاه او، قطعه‌ای از بخشی بزرگ داستان‌های سنت شاهنامه‌نگاری محسوب میشود، سنتی که برای ایرانیان پیش از اسلام مانند تاریخی شفاهی و سپس نوشتاری به کار آمده است. نویسنده با کندوکاو در روایت‌های گوناگون این داستان، نشان می‌دهد که چگونه اسطوره‌ای کهن، در منازعاتِ قدرت و کشمکش‌های مشروعیت‌یابی و مشروعیت‌زداییِ دستخوش دگرگونی می‌شود.

«آرش کمانگیر» کتابی است با ساختاری فشرده و تحلیلی، که در سه محور اصلی خواننده را با خود همراه می‌کند. تحلیل تاریخی دقیق نویسنده با نگاهی موشکافانه به بسترهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی دوران اشکانیان و ساسانیان، نشان می‌دهد چگونه شرایط سیاسی و منازعات قدرت می‌توانند در سرنوشت یک روایت اسطوره‌ای، نقش‌آفرین باشند. تحلیل‌های او مبتنی بر شواهد تاریخی، منابع ادبی و داده‌های سکه‌شناسی است. مطالعه تطبیقی روایت‌ها: گازرانی روایت‌های گوناگون از آرش را در منابع مختلف ایرانی بررسی کرده و به مقایسه عناصر ساختاری و معنایی آن‌ها پرداخته است. او تفاوت روایت‌ها را نه صرفاً به‌مثابه اختلاف در نقل، بلکه به‌مثابه بازتابی از تحولات سیاسی و فرهنگی عصرهای مختلف تحلیل می‌کند.

روایتی از آرش کمانگیر در متون کهن

داستان آرش کمانگیر در متون کهن این چنین روایت شده است که زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، پس از به دست گرفتن بخش‌های بسیاری از سرزمین ایران از سوی سپاه افراسیاب، قرار بر این گذاشته شد که از سوی سپاه ایران از سرزمین تبرستان، تیری رها شود و در هر جا به زمین فرود آید، مرز ایران و توران شناخته شود. بنابراین آرش کمانگیر، جوان دلیر ایرانی به بلندای کوه دماوند می‌رود تمام توان خود را در چله کمان می‌نهد و جان بر کف و با تمام توان تیری را از کمان رها می‌کند تیر به پرواز درآمد. این تیر در باور اسطوره‌ایی از سوی ایزد باد همراهی شد و ۱۰ روز پس از آن در کنار رودخانه جیحون بر درختی نشست و مرز ایران و توران را آشکار کرد. آنجا را مرز ایران و توران جای دادند و بدین گونه مرزهای ایران گسترش یافته و جنگ پایان می‌پذیرد و آرش جان خود را در راه ایران فدا می‌کند.

شخصیت افسانه‌ای آرش کمانگیر در فرهنگ معاصر ایران شخصیتی شناخته شده و محبوب است و همانند قهرمانی ملی گرامی داشته می‌شود. آرش بر آن می‌شود که جان خود را بر سر پرتاب تیری بگذارد که سرزمین‌های در اشغال دشمن را به ایران بازمی‌گرداند. داستان از این قرار است که آرش با نهادن جان خود در تیر آن را به دورترین نقطه ممکن پرتاب می‌کند، با این قصد که سرزمین‌هایی را که تیر درمی‌نوردد به قلمرو ایرانشهر بیفزاید. شکی نیست که این داستان قرن‌ها در شمار داستان‌های محبوب بوده است اما در خلال فراز و فرودهای گوناگون قرن بیستم، داستان آرش کمانگیر بار دیگر زنده شده و هنرمندانی با گرایش‌های مختلف سیاسی لایه‌هایی سر آن افزودند که برگرفته از پیش‌فرض‌های ایدئولوژیک هر یک از آنان بود. مشهورترین برداشت مدرن از افسانه آرش کمانگیر سروده سیاوش کسرایی است.

باید نخست به این پرسش پاسخ داد که داستان آرش از کجا آمده است؟ داستان آرش را باید در شاهنامه جست توقعی دور از ذهن نیست زیرا این داستان به‌طور کلی به مجموعه حماسه‌های ملی ایران تعلق دارد که شاهنامه مهم‌ترین روایت آن به حساب می‌آید با این همه در کمال شگفتی می‌بینیم که داستان آرش در شاهنامه فردوسی نیست.

سرودی در ستایش ستاره تشتر با آرش کمانگیر

کهن‌ترین روایت آرش کمانگیر در نوشته‌های اوستایی آمده است؛ روایتی که به هسته مرکزی گونه‌های مختلف این داستان شکل داده است. نخستین‌بار در یشت هشتم اوستا در سرودی در ستایش ستاره تشتر با آرش کمانگیر مواجه می‌شویم: تشتر ستاره رایومند فرهمند را می‌ستاییم که تند به سوی دریای فراخکرت تازد مانند آن تیر در هوا پران که آرش تیرانداز بهترین تیرانداز آریایی از کوه ائیریوخشوث به سوی کوه خوانونت انداخت. آنگاه آفریدگار اهورامزدا به او نفخه‌ای بدمید آنگاه آب و گیاه و مهر دارنده دشت‌های فراخ از برای او گرداگرد راهی مهیا ساخت.

این پرسش درباره شخصیت اسطوره‌ای آرش قابل طرح است که ضرورت داستان آرش به گاه شماری تاریخ ملی ایران چه بوده است؟ همچنین می‌توان روشن کرد چرا روایت‌های گوناگون با هم متفاوت‌اند و چرا کل داستان به متونی چون شاهنامه فردوسی راه نیافته است. علت انتقال داستان به قلمرو تاریخ ملی آن بود که اشکانیان با مصادره ارخشه (آرش) قهرمان اوستایی او را نیای خاندان سلطتی خویش اعلام کردند. فردوسی در آغاز بخش بسیار کوتاهی که به اشکانیان اختصاص دارد به این موضوع که آرش نیای اشکانیان بوده اشاره کرده است. «بزرگان که از تخم آرش بُدند / دلیر و سبکبار و سرکش بُدند»

سند معتبر از پیوند آرش کمانگیر با تاریخ اشکانیان

پژوهشگران دوره اشکانی در واقع هیچ‌گاه سخن فردوسی را نپذیرفتند، زیرا بیشتر پژوهشگران تاریخ ایران همچنان در پژوهش موضوعات تاریخی به روش پوزیتویستی وفادار مانده‌اند. برای بیشتر آنان کتاب فردوسی اثری است آغشته به اسطوره، تخیل و سحر و جادو، اثری که قادر نیست به سادگی از آزمون معیارهایی که ژانرهای تاریخ‌نگاری یونانی-رومی و یا شواهد باستان‌شناختی مقرر کرده‌اند سربلند بیرون بیاید. اما گفتن اینکه هیچ‌کس به اشاره فردوسی پی نبرد و درباره آن تامل نکرد سخنی کاملاً درست نیست.

درباره پیوند آرش با اشکانیان سند معتبرتری نیز در دست است. وجود کماندار مشهور بر سکه‌های سلطنتی اشکانی توجه برخی از مورخان این دوره را به خود جلب کرد و لوکونین از جمله نخستین کسانی بود که این کماندار را با آرش نیای افسانه‌ای اشکانیان، یکی دانست. به‌رغم این تعیین هویت که در آن چون‌وچرایی اساسی نشده است معمولاً کمانداری که بر همه سکه‌های اشکانی است ارشک اول، بنیانگذار این سلسله قلمداد می‌شود بدون آن‌که به نظر لوکونین که ده‌ها شال پیش ابراز شده توجهی بشود.

چرا آرش وارد دوران پادشاهی منوچهر شد؟

شخصیت آرش نخست با مصادره آرش به عنوان نیای اشکانیان، از محدوده شخصیتی اسطوره‌ای پا به عرصه تاریخ گذاشت. سپس با تبدیل آرش به نیای اشکانیان لازم شد که او بر بستری تاریخی جای داده شود. برای این کار آرش وارد دوران پادشاهی منوچهر شد و وظیفه انجام آن شاهکار قهرمانانه مهم تاریخی بر عهده او قرار گرفت. بعدها پس از کشته شدن دو تن از شاهان اشکانی در نبرد با قبایل سکا که به ایران هجوم آورده بودند، در افسانه نیای خاندان نیز بازنگری شد. این بار آرش مطابق با الگوی شاهان جان خود را در پرتاب تیر از دست می‌دهد و به این ترتیب با هر بار به اجرا درآمدن داستان آرش خاطره و یاد فداکاری آن دو شاه اشکانی نیز زنده می‌شود و مخاطبان آن را گرامی می‌دارند.

همچنین وجود رقیبانی که مدعی بودند آرش نیای آن‌هاست، همگام با تلاش فراگیر ساسانیان برای محو میراث تاریخی اشکانی موجب شد که این افسانه غیرسیاسی اوستایی به روایت‌هایی متفاوت با سویه‌های سیاسی تبدیل شود. نتیجه مستقیم دیگری که از رقابت بر سر آرش و ادعاهای مختلف درباره او حاصل شد این بود که افسانه او زنده ماند زیرا احتمالاً گروه‌هایی با وابستگی‌ها و علایق متفاوت از روایت‌های متفاوت این داستان حمایت می‌کردند و آن را به شیوه‌ای که مورد نظرشان بود به اجرا درمی‌آوردند. اما راه نیافتن داستان به مجموعه‌ای همچون اثر فردوسی یا نسبت دادن مشهورترین عمل قهرمانانه آرش به منوچهر در متن مینوی خرد همه را باید از منظر ارتباط داستان با گفتمان مشروعیت یابی ساسانیان نگریست.

نویسنده کتاب بر این باور است که این طنز روزگار است که شخصیت آرش به رغم تلاش‌های گوناگونی که برای تغییر یا محو داستانش صورت گرفت، بار دیگر در عصر مدرن زنده می‌شود تا نقش قهرمانی ملی را بر عهده گیرد، قهرمانی که بابت فداکاری و جان دادنش در راه هدقی بزرگ‌تر از خویش همچنان گرامی است.

ستاره‏ رایومند باران‌‏زا بزرگ‏ترین داده‏ اهورایی

تیرگان با تیشتر، ایزد و ستاره باران‌زای آریایی‌ها نیز پیوندی دیرینه دارد، ستاره‌ای که در اوستا فرانام «زایومند» دارد که نشانگر اهمیت این ستاره برای نژادگان آریایی است. مردمان آرین تیشتر را ستاره آریایی می‌خوانند. در باوررمندی آریایی تیشتر زهدان زنان پارسا را برای زایش فرزندان نیک و تخم‌های مردان آریایی هموار می‌کند. به دلیل خشکی ایران و برای اینکه ایزد باران دیو خشکسالی را از میان می‌‏برد و خوشی و روزی فراوان به سرزمین آریایی می‏‌آورد برای ایرانی که خشک و بی‌‏آب است ستاره‏ رایومند باران‌‏زا بزرگ‏ترین داده‏ اهورایی است؛ از این روی این ستاره برای ایرانیان گرامی است.

تیشتر در نبرد میان خشکسالی و باران هم‌نبرد دیو خشکسالی «اپوش» است که به سه نبرد می‌پردازند. در نبرد نخست اپوش تیشتر را شکست می‌دهد و هزار «هاسر» (میزان اندازه‌گیری به زبان پهلوی) به عقب می‌راند. تیشتر به نیایش درگاه اهورامزدا می‌پردازد که مردمان وی را چنانچه درخور ستایش است، ستایش نمی‌کنند. اهورامزدا خود به نیایش تیشتر می‌پردازد این بار تیشتر اپوش را هزار هاسر از دریای «فراخکرت» (دریای بزرگ) دور می‌سازد. در نبرد سوم ایزد باران‌زا بر دیو خشکسالی پیروی نهایی می‌یابد.

ایزدبانو «اردویسورآناهیتا» از همیاران ایزدباران‌زا

آناهیتا در ایران به عنوان اسطوره‌ای مقدس شناخته می‌شود. اردوی سور آناهیتا ایزدبانوی همه آب‌های روی زمین و سرچشمه اقیانوس کیهانی است. او بر گردونه‌ای سوار است که چهار اسب آن را می‌کشند (باد، باران، ابر و تگرگ) و سرچشمه زندگی و پاک‌کننده تخمه هر نر، و زهدان هر ماده است (نشانه پاک و مقدس بودن) و به دلیل ارتباطی که با زندگی دارد جنگجویان در نبرد، زنده ماندن را از او طلب می‌کنند. آناهید همواره به صورت یک دختر جوان و برومند و خوش‌اندام نمایان می‌شود و در زمان هخامنشیان از منزلتی بسیار برخوردار بوده است، و به همراه مِهر و اهورامزدا، مثلثی را تشکیل می‌داده که اساس دین هخامنشیان بوده است.

ایزدبانو «اردویسورآناهیتا» و ایزد «اپم‌نپات» از همیاران ایزدباران‌زاست. همچنین از همازوران دیو خشک‌سالی دیو بدسالی (قحطی) است. در نبردهای سه‌گانه‌ی ایزدتیشتر به‌گونه‌ی گاو ورزای نیرومند و بلندگام و دیو خشکسالی به‌گونه گاو سیاه و کوتاه اندام است. ایزدباران‌زا به‌گونه اسبی سفید، بلند پیشانی با دم‌های بلند و دیو خشکسالی به‌گونه اسب سیاه دم بریده و کوتاه‌اندام جلوه‌گری می‌کند.

ستاره تیشتر را اسطوره ستاره آریاییان می‌خوانند

در بند ۴۴ تیشتریشت اوستا آمده ‏است: «ما ستاره‏ تیشتر درخشان و باشکوه را نماز می‌‏کنیم که اهورامزدا او را سرور و نگاهبان همه‏ ستارگان برگزیده چنان‏که زرتشت را برای مردمان» برای مردمان ایران که در سرزمین خشک زندگی می‌کنند ایزد باران‌زا از اهمیت بسیاری برخوردار است، زیرا ایزد باران به آن‌ها فراوانی داده و سالی نیک می‌آورد از این روی است که ایرانیان ایزدباران را گرامی می‌دارند و ستاره تیشتر را اسطوره ستاره آریاییان می‌خوانند.

کوتاه نوشتی از تیشتریشت که نبرد ایزد باران با دیو خشک‌سالی است و شاید بتوان آن را به‌گونه‌ی نمایشی درآورد: «هنگامی که پئیریکا به شکل سنگ‏های آسمانی راه را بر باران می‏بندد تیشتر به چهره‏ی اسبی نیرومند در آسمان به‌سوی دریای فراخکرت می‏تازد و آب را برمی‏انگیزد و این آب را سته وَئسِهَ به هفت کشور می‏رساند تا همه‏ی زمین اهوراآفریده و مردمان از آن بهره‏مند شوند و دادهی نیک اهورا در این سرزمین‏های آریایی افزایش یابد.

تیشتر به درگاه اهورامزدا روی می‏آورد که هرگاه مردمان نماز من را گذارند من برایشان زندگی همراه با خوشی و داده‏ی‌اهورایی ارمغان می‏آورم و آب‏ها را در هنگام ویژه‏اش از ابرها آزاد ساخته، ببارانم. تیشتر و ستارگان پیرامون آن TishTaryaeini و ستویس و هفتورنگ و وننت را می‏ستاییم. تیشتر در ده شب نخست به چهره‏ جوانی زیبا و بلند بالا و روشن چشم و پانزده‌ساله در آسمان پدیدار شده و پروازکنان آواز درمی‏‌دهد که چه کسی کنون با آیین او را نماز بگذارد و بستاید تا من به وی بخشندگی و خوشی و پسران برازنده بخشم.

در ده شب دوم تیشتر به چهره و ترکیب گاوی با شاخ‏های زرین در آسمان درخشان به پرواز درآید و چه کسی مرا می‏ستاید تا من به وی گل‌ه‏ای از گاوان و خرد و اندیشه ارمغان دهم. در ده شب سوم به پیکره‏ اسبی سپید و خوش‌پیکر با زین و لگام زرینه در آسمان به پرواز درآید که چه کسی مرا می‏ستاید تا اسبان نیرومند و خوش‌پیکر و آسایش به وی بخشم آن‏گاه با همان پیکر اسب سپید به دریای فراخکرت فرود آید و از دیگر سوی دیو اپه‌اوشه apausha به پیکره‏ اسبی بی‏‌مو، گر، بدپیکره و سیاه بی‏دم از تیرگی نمایان می‏شود و درهم می‏‌آمیزند به مدت سه شبانه‌روز و اپوش تیشتر را شکست دهد و او را یک هاسر از دریای فراخکرت راند.

تیشتر بانگ غمگین برآورد که اکنون آب‏های مردمان مزدیسنا در کاستی است، چرا ایزدان را آن‌گونه که شایسته است نیایش نمی‏کنند تا نیرویی فزون به دست آریم همانند ده اسب، ده شتر، ده گاو، ده کوه و ده رودی که در آن کشتی روند، پس اهورامزدا نوای تیشتر را شنید و گفت: «من خود می‏ستایم این ایزد باشکوه را و چنان نیروهایی که خواست به او خواهم داد پس تیشتر چونان اسبی سپید و خوش‌پیکر به دریای فراخکرت فرود آمده و با اپوش در تاریکی سخت نبرد می‏کند و او را هزار هاسر به دور از فراخکرت می‏راند. پس تیشتر بانگ برمی‏آورد که شادمانم ای اهوره‏مزدا؛ اینک فرود خواهد بارید آب‏های زندگی‏بخش، رودها پرآب خواهند شد و کشتزارها سیراب، آنگاه تیشتر به پیکره‏ اسب سپیدی بر فراز دریای فراخکرت آن را به موج‏های پرخروش برآورده، سینه‏ آب بالا آید بر هفت کشور مزداآفریده باریدن گیرد. ایزد باد تند و زنده و خورنه و ایزد اپم‏نپات این آب را به اندازه‌‏های درست در هفت کشور پخش می‏‌کند».

سیاوش کسرایی و توجه به اسطوره‌های ایرانی

سیاوش کسرایی از سرایندگانی است که به اسطوره‌های ایرانی توجه ویژه‌ای داشته است و هیچ سراینده‌ای چون او این گونه زیبا در قالب یک شعر حماسی نو به اسطوره آرش نپرداخته است اما او توانسته با هوشمندی از اسطوره آرش کمانگیر، اسطورهایی که حتی در شاهنامه هم به آن اشاره نشده است، داستانی زیبا بیافریند. او با توجه به رویدادهای مهم تاریخی، سیاسی و اجتماعی (۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲) و احساس نیاز مردم به یک نجات‌دهنده و نیک‌اندیش اجتماعی که با فدا کردن جان خود ستم را از بین ببرد، این منظومه را سرود. او با تکیه بر پندار قوی و با انگیزه سیاسی و اجتماعی با دگرگون کردن شخصیت آرش بر تاثیرگذاری هرچه بیشتر این اسطوره در نگاه مردم ستم دیده روزگارش کوشش بسیاری کرد.

شب فرا رسید

شامگاهان،

راه جویانی که می‌جستند آرش را به روی ِ قله‌ها، پی گیر،

باز گردیدند،

بی نشان از پیکر آرش،

با کمان و ترکشی بی تیر.

آری آری، جان ِ خود در تیر کرد آرش.

کار ِصدها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش

تیر ِآرش را سوارانی که می‌راندند بر جیحون،

به دیگر نیم روز از پیِ آن روز،

نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند،

و آنجا را از آن پس،

مرز ایران شهر و توران شهر نامیدند.

منبع: ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: