بردگى در اسلام / استاد شهید آیت‌الله مرتضى مطهرى - بخش سیزدهم

1393/11/27 ۰۹:۴۲

بردگى در اسلام / استاد شهید آیت‌الله مرتضى مطهرى - بخش سیزدهم

در سیره امیرالمؤمنین مى‏خوانیم که امیرالمؤمنین غلامش رامى‏برد به بازار، لباس بهتر را براى او مى‏خرید و لباس کهنه‏تر را براى‏خودش، مى‏گفت: «چون تو جوانى و من پیرمرد هستم.» یا راجع به حضرت‏زهرا مى‏خوانیم که کار را میان خودش و کنیز خود تقسیم مى‏کند؛ به او مى‏گوید: «یک روز تو استراحت کن من کار مى‏کنم، یک روز تو کار کن ‏من استراحت مى‏کنم»؛ یعنى او در این خانواده در عمل هیچ فرقى میان‏خودش و آن کنیز قائل نمى‏شود.

 

در سیره امیرالمؤمنین مى‏خوانیم که امیرالمؤمنین غلامش رامى‏برد به بازار، لباس بهتر را براى او مى‏خرید و لباس کهنه‏تر را براى‏خودش، مى‏گفت: «چون تو جوانى و من پیرمرد هستم.» یا راجع به حضرت‏زهرا مى‏خوانیم که کار را میان خودش و کنیز خود تقسیم مى‏کند؛ به او مى‏گوید: «یک روز تو استراحت کن من کار مى‏کنم، یک روز تو کار کن ‏من استراحت مى‏کنم»؛ یعنى او در این خانواده در عمل هیچ فرقى میان‏خودش و آن کنیز قائل نمى‏شود.

در آیه قرآن داریم: «و لا تُکرهوا فتیاتکُم على البغاء:۳۳ زنهاى جوان را وادار به زنا مکنید.» مقصود از زنهاى جوان کنیزهاست. حدیث عجیبى ‏هست، پیغمبر اکرم(ص) نهى مى‏کرد از اینکه به برده، برده خطاب کنند؛ مى‏فرمود: «لا تقولوا هذا عبدى، هذه اَمَتى، قولوا هذا فتاى و هذه فتاتى: ‏مگویید بنده من فلان کس، کنیز من فلان کس، بگویید فتاى و فتاتى: جوان من.» (فتى یعنى مرد جوان، فتاه یعنى زن جوان.) کلمه «غلام» هم دراصل لغت عربى یعنى پسر جوان. «غلام» حالا در عرف ما یعنى برده، در گذشته مفهوم عبودیت و رقّیت و بردگى و این جور چیزها نمى‏داد.

و اینها بود که قبلاً روحیه این بردگان را آزاد مى‏کرد؛ یعنى به آنها آزادى روحى و احساس مساوات معنوى مى‏داد؛ به طورى که بعد وقتى‏که مالک اقتصادى از لحاظ امر خودشان مى‏شدند، چندان احساس‏نمى‏کردند که فرقى میان آنها و دیگران پیدا شده. طبقاتى از علما،فقها، مدرسین، ائمه جماعات و امرا همه جزء بردگان بودند. بعد هم که‏آزاد مى‏شدند، احساس نمى‏کردند که چندان فرقى میان آنها پیدا شده.

 

پرسش و پاسخ

ـ در مورد قرارداد مکاتبه فرمودید نباید اجحاف در کار باشد. آیا این مأخذ شرعى دارد؟

استاد: مطلقاً حق حاکم مسلمین است. راجع به فکاتبوهُم۳۴ که آیا واجب است یا واجب نیست، بحثى هست: بسیارى‏مى‏گویند واجب است و ظاهر آیه قرآن هم همان وجوب است؛ یعنى اگربرده خواستار مکاتبه شد، بر ارباب واجب است که به آن تن بدهد. اگر کسى بگوید: «این کار واجب نیست ولو قرآن دستور داده، اما به عنوان یک ‏امر مستحب دستور داده»، روى دستورهاى قرآن موضوع مستحب آوردن، ‏خیلى دلیل مى‏خواهد که آدم از خارج پیدا کند. و اگر گفتیم واجب است، در مطلق واجبها حاکم حق نظارت کردن دارد و باید نظارت کند. وقتى ‏واجب است که مکاتبه کنند، این برده نمى‏تواند برود میخش را به آسمان ‏بکوبد۳۵ که در عمل یعنى هیچ! آنوقت مثل داستان آن عرب و شتر وگربه‏اش مى‏شود. شتر را گم کرده بود، اوقاتش تلخ و خیلى عصبانى شد.نذر کرد که اگر شتر را پیدا کند، به دو درهم بفروشد. بعد از خستگى‏زیاد پیدایش کرد. چشمش که به قد و بالاى شتر افتاد حیفش آمد، پانصد درهم قیمتش بود. مى‏خواست به نذرش هم عمل کند. گربه‏اى را به‏گردن این شتر بست در خیابان راه مى‏برد. مى‏گفت: «چه کسى این شتر رامى‏خرد به دو درهم؟» مشترى زیاد پیدا شد. گفت: «ولى من مى‏فروشم به‏اضافه این گربه.» گفتند: «گربه چقدر؟» گفت: «پانصد درهم! هر دو را با هم ‏مى‏فروشم.»

این کلاه گذاشتن است. اگر بناست که این امر الهى اطاعت بشود، یعنى اگر برده خواستار آزادى شد و بر ارباب واجب است که به خواسته ‏او ترتیب اثر بدهد، نمى‏تواند میخش را برود به آسمان بکوبد، یک ‏مال‏الکتابه‏اى قرار بدهد که اگر او تا آخر عمر هم زحمت بکشد، نتواند آن را پر کند و معنایش لغو دستور قرآن است. در مطلق این گونه موارد، حاکم شرعى حق نظارت دارد.

ـ درباره ائمه هم وقتى که مبسوط‌الید نبودند، نمى‏توانیم‏به آنها ایراد بگیریم که چرا در زمان آنها حکام برده ‏مى‏گرفتند.

استاد: در زمان حضرت امیر هم در جنگهایى که شد، حضرت‏تصریح کردند که ما این کار را نمى‏کنیم. البته آن فرق هم داشت و آن این ‏بود که [آن جنگها] جنگى بود که افراد طرف مقابل عملاً کافر بودند، چون‏ اگر کسى با امام مسلمین بجنگد، قطعاً کافر است. «خارج» (کسى که ‏خروج مى‏کند بر امام وقت) کافر است؛ ولى در عین حال حضرت نه مال‏ آنها را مباح و نه اسارت آنها را جایز دانست. در جنگ جمل عده‏اى از اصحاب پس از اینکه فاتح شدند، مى‏خواستند اموال اصحاب جمل را به ‏غارت ببرند و افرادشان را هم اسیر بگیرند. حضرت مانع شدند. آنها به ‏ایشان اعتراض کردند؛ فرمود: نه.

ـ وقتى مکاتبه جنبه وجوب دارد، در جنگ فعلى هم اسیر مى‏کنند و فدا مى‏گیرند.

استاد: مبادله مى‏کنند. فیدل کاسترو تراکتور گرفت.

ـ پس عمل بردگى جایز بوده نه واجب و این جواز به دست‏حاکم شرع و حکومت اسلامى است.

استاد: بله [همین طور است.]

ـ احکام خاصى مانند نبودن حجاب براى کنیز تا عسر و سختى برایش نباشد، قبول آن کمى سخت است. خوب بود این ‏احکام و علت آنها پیدا مى‏شد.

استاد: اگر همه آنها را بخواهیم پیدا کنیم، وقت زیادى مى‏برد. البته در میان فروع فتوایى ممکن است انسان به ‏چیزهایى برخورد کند که اصلاً حل شدنى نباشد و براى ما ضرورتى هم ‏ندارد که بخواهیم مثلاً وجه فتواهاى محقق حلّى را ذکر کنیم. موضوع حجاب که تفاوتى میان [کنیز و آزاد] هست، آن گونه که قبلاً عرض کردیم، حتى در باب غلام هم هست، فرق نمى‏کند؛ ما آن را به ‏حساب ضرورت و نقطه مقابلش تسهیل گذاشتیم. نه تنها گفته‏اند پوشاندن سر کنیز واجب نیست و لازم نیست که کنیز سرش را بپوشاند (درصورتى که غیر کنیز باید بپوشاند)، در ناحیه غلام هم عین این حرف‏ هست؛ یعنى طبق آنچه حدیثش را هم خواندیم، گو اینکه در آنجا فتوا خیلى کم پیدا مى‏کنیم، یعنى [فقط] میان قدماى علما فتوا پیدا مى‏کنیم، بر زن واجب نیست که خود را از غلامش بپوشاند، البته آن‏ مقدارى که از سایر نامحرمها مى‏پوشاند.

آن حدیث را، هم شیعه روایت کرده‏ هم اهل سنت. حضرت ‏رسول(ص) مى‏خواستند وارد خانه حضرت زهرا بشوند. طبق آیه قرآن که‏ دستور مى‏دهد سرزده داخل مشوید حتى در خانه دختران و مادرانتان،بلکه با اجازه و اطلاع قبلى باشد، حضرت از پشت در استیذان کرد، فرمود: «من داخل بشوم یا داخل نشوم؟» عرض کرد: «داخل شوید.» ساترى ‏را که روى سر مى‏انداختند و شبیه به چادر بوده که وقتى [زن] روى‏سرش مى‏انداخت، پایین پایش پیدا بود؛ یعنى کوتاه بود، مثل چادر‏ دختر[بچه که] زن بخواهد سرش کند و اگر پایش را مى‏پوشاند، سرش پیدا بود؛ چنین ساترى را به سر انداخت و گفت: «پدر! لباس من در این حال است.» فرمود: «مانعى ندارد، انّما هُو ابوک و غُلامُک:۳۶پدرت است ‏و غلامت»؛ چون حضرت رسول بود و غلامى که به حضرت زهرا تعلق‏ داشت. این معلوم است که منشأش تحقیر نیست. اگر منحصر به کنیز مى‏بود، منشأش تحقیر بود؛ ولى وقتى که در ناحیه غلام هم هست، پس‏معلوم مى‏شود که منشأش تسهیل است.

این سختگیرى‏هایى که حالا هست، آن وقتها نبود، کنیزها ‏مى‏آمدند در مجالس خدمت مى‏کردند. زمان ائمه زیاد بود که کنیزهامى‏آمدند در مجالس خدمت مى‏کردند.۳۷ اگر بنا بود آن مقدارى که‏دیگران باید خودشان را تحفظ کنند تحفظ مى‏کردند، کار سخت بود. اصلاً ما در باب خود وجه و کفّین هم [در بحثهاى «مسئله حجاب»] این‏حرف را زدیم؛ گفتیم آن علت پوشیدن که در سایر بدن هست در وجه به‏ طریق اولى هست. آن علتى که زن باید خودش را بپوشاند، در درجه اول ‏در خود چهره است؛ ولى مع‏ذلک چهره مستثنى شده؛ چون تنها این ‏موضوع نیست، موضوع در فشار و ناراحتى واقع شدن هم هست، یعنى‏ دست و پاگیرى هم هست. قطعاً علتش باز تسهیل بوده، یعنى اگر پوشاندن چهره مثل پوشاندن پشت و سینه و مانند آن بود که عمل ‏ساده‏اى مى‏بود، مى‏گفتند بپوشانید؛ اما چون به این مرحله که مى‏رسیده‏تضییق مى‏شده، گفتند این دیگر واجب نیست. همین طور کفّین. واضح ‏است؛ چرا کفّین را استثنا مى‏کنند؟ براى اینکه این دست باید باز باشد تا به کار برسد.

ـ با دستکش هم مى‏شود کار کرد.

استاد: همان تضییق است. بله مى‏شود؛ روى فرضیه عقلى مى‏شود یک لباسى و یک عینک مخصوصى هم درست کنند [تا همه بدن پوشیده‏باشد.] اما شریعت سمحة سهله این جور تضییقات بر مردم نمى‏کند.

ـ حق همبسترى یک‏طرفه‏اى که مرد نسبت به کنیز دارد، زن هم نسبت به غلام دارد؟

استاد: نه، ندارد.

ـ این حق قابل ایراد است، باید فکر شود که منشأش چیست؛آیا واقعاً چنین حقى هست؟

استاد: این که با اصل بردگى فرق نمى‏کند؛ چون اصلاً لازمه هربردگى این است که اختیار این با آن است؛ [ارباب] حکم ولىّ او را دارد.

 

پی‌نوشتها:

۳۳٫ نور ر ۳۳٫ ۳۴٫همان.

۳۵٫ [ضرب‏المثلى شبیه آب در هاون کوفتن، یعنى کار بى‏نتیجه انجام دادن.]

۳۶٫ تذکره الفقهاء (طبع قدیم)، ص۵۷۴٫

۳۷٫ یکى از حضار: «مردها آن وقت شیطان نبودند.» استاد: «نه، مرد همیشه شیطان بوده (خنده حضار)؛ این دلیل نمى‏شود.»

روزنامه اطلاعات

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: