1393/11/13 ۰۷:۱۶
كنيز در اسلام همان قيود و حدود عفافى را دارد كه يك زن آزاد دارد. كنيز مىتواند مزوّجه باشد، مىتواند مزوّجه نباشد؛ يعنى مىتواند رسماً شوهر داشته باشد در عين اينكه كنيزاست، مىتواند شوهر نداشته باشد. اگر شوهر داشته باشد، مىتواند شوهرش مثل خودش برده باشد و مىتواند شوهرش مثل خودش آزاد باشد؛ و نيز مىتواند خود همين مالك، شوهرش باشد منتها تا بخواهد اين را تزويج كند آزاد مىشود، بعد مىشود زن او.
در وقتى كه اين كنيزمزوّجه است و شوهر دارد، بديهى است كه به هيچ شكلى براى اربابشجايز نيست كه از او استفاده كند. اگر زن كنيز مزوّجه نباشد، تازه از نظر قيود و حدود، حكم يك زن شرعى را پيدا مىكند. مثلاً اگر قبلاً زن كس ديگر بوده، بايد عدّه نگه دارد، عدّه او تمام بشود تا بعد اين مالك بتواند از او استفاده كند. از خود اين مالك بايد عدّه نگه دارد. فرزندى هم كه از اوپيدا مىشود، با فرزند يك زن آزاد هيچ فرق نمىكند؛ چون فرزند تابع اشرف ابَوين است، يعنى اگر مادر آزاد باشد و پدر برده، بچه آزاد است؛ اگر پدر آزاد باشد و مادر برده، باز هم بچه آزاد است. بچهاى هم كه از او متولد مىشود، يك بچه شرعى تمام عيار است و تمام حقوق يك فرزندزن رسمى را دارد. آيا در آن واحد دو نفر مىتوانند تماس جنسى با اينكنيز داشته باشند، خود ارباب و يك نفر ديگر؟ نه. عفاف چه مفهومى غيراز اين دارد؟ من نمىفهمم وقتى كه اين نزديكى اين همه شرايط و قيود دارد، چطور اسم اين، بىعفتى است؟
ـ آيا اگر كنيز نخواهد با اربابش تزويج كند، مجاز است؟
اينكه اختيار با اوست يا نه و آيا خود او هم اراده دارد يا ندارد، لازم نيست تنها با ارباب درنظر بگيريم؛ اگر با كس ديگرى بخواهد ازدواج كند، آيا ارباب حق دارد ممانعت كند يا نه، آن را بعد بحث مىكنيم كه [فقها] مىگويند حق دارد، مثل يك حق ولايت. اربابهميشه نسبت به او يك نوع حق ولايت دارد، چه غلام باشد [چه كنيز.] اما حق جلوگيرى كلى از ازدواج او را ندارد، كه معمولاً اين كارها را مىكردند. منتسكيو مىنويسد در روم قديم يكى از كارها اين بود كه مانعمىشدند كه غلامها ازدواج كنند؛ چون اگر ازدواج مىكردند، نمىتوانستند از اينها زياد بهرهبردارى اقتصادى بكنند؛ زيرا [غلام] عائله تشكيلمىداد، بعد همه زحماتش خرج همان عائلهاش مىشد.
پس يك بحث در اين است كه آيا ارباب حق دارد كه به طور كلى مانع ازدواج غلام يا كنيز بشود؟ نه. موضوع ديگر اين است كه آياازدواج غلام يا كنيز بايد با نظر و اجازه ارباب باشد؟ البته بله؛ يعنى او آزادى مطلق ندارد. از جاهايى كه آزادى او سلب مىشود، يكى همينجاست.
اكنون ما از جنبه عفاف قضيه بحث مىكنيم. من نمىدانم در موضوع ملك يمين به اصطلاح فقهى، چه چيزى وجود دارد كه با موضوع عفاف و عصمت منافات دارد؟ بحث ما در موضوع عصمت و عفت است. [موضوع ملك يمين با] عصمت و عفت آن وقت منافات دارد كه تماس يك مرد با يك زن هيچ قيد و شرطى نداشته باشد، به اين معنا كه يا آن زن در عين اينكه از نظر جنسى به يك مرد تعلق دارد، مرد دومى با اوتماس مىگيرد، اين برخلاف اصل عفاف است، يا اينكه زنى اساساً هيچقيد و حدى ندارد، هر مردى مىتواند در هر شرايطى با او تماس بگيرد. اين هم برخلاف اصل عفاف است. همين قدر كه از يك طرف، رابطهجنسى قيود و حدود خاصى را پذيرفت و از طرف ديگر فرزندى هم كهاز اين راه به وجود مىآيد، حقوق معين و شرعى پيدا كرد، اين ديگر ازاصل عفاف خارج مىشود و داخل در باب عفاف نيست [يعنى با اصلعفاف منافات ندارد.] چه چيزى در اينجا وجود دارد كه با اصل عفاف منافات دارد؟
بعد قسمتهاى ديگرى را ذكر مىكند كه فقط دانستنش براى ما لازم است، و الّا با بردگيهايى كه در اسلام هست، جور درنمىآيد.
معايب بردگى مرسوم از نظر منتسكيو:
1. دشمنى برده با اجتماع
از جمله معايب بردگى كه برمىشمرد، اين است كه برده وقتى مىبيند امكانات او با امكانات آقايش خيلى متفاوت است، آقا امنيت دارد اوندارد، آن كه آقاى اوست مىتواند روحش بزرگ بشود و اين نمىتواند ظاهراً حق استفاده از تعليمات را مىگويد كه مثلاً او مىتواند درسبخواند، تعليم بگيرد، روحش بزرگ بشود و اين نمىتواند قهراًروحيهاش كوبيده و دشمن اجتماع مىشود.
مسئله امنيت اصلاً موضوع ندارد كه از نظر اسلام بحث بشود. درحق امنيت، همان حقى كه آزاد دارد، برده دارد. كما اينكه حق تعليم وتربيت هم اختصاص به آزاد ندارد و بلكه تاريخ اسلام عملاً نشان داده كههميشه بردهها از نظر بزرگ شدن روح، امكانات بيشترى داشتهاند؛ يعنىعملاً از آزادها جلو افتادهاند كه قبلاً مثالهايى ذكر كرديم.
2. بردگى به عنوان يك جريمه
مىگويد در بعضى از قوانين دنيا، بردگى به عنوان يك جريمه شناخته مىشد؛ يعنى كسى جرمى مرتكب مىشد، به موجب اين جرم جريمهاش اين بود كه برده باشد. ما مىدانيم در اسلام هيچ جرمى نيست كه سبببشود يك آزاد برده بشود. همين قدر كه كسى مسلمان و آزاد باشد، هيچ جرمى نمىتواند او را برده كند.
3. قوانين سخت عليه غلامها
مىگويد در ميان روميان متأخر قوانين خيلى سختى عليه غلامان وضعكرده بودند؛ از جمله اينكه چون آقاها با غلامها خيلى بد رفتارى مىكردند، گاهى اين غلامها توطئه مىكردند و آقايى را مىكشتند. براى اينكه جلوى كشتن اربابها را بگيرند، قوانين خيلى سختى وضع كردند؛گفتند اگر آقايى در خانهاى كشته شود، مىتوان تمام غلامهايى را كه در آن خانه وجود داشتهاند، كشت حتى آنهايى كه در آن نزديكى بوده ومىتوانستهاند از اين قضيه مطلع باشند. قانون وضع كردند كه اگر اربابىدر سفر باشد و كشته شود، تمام غلامان همراهش را مىتوان كشت. اينقوانين را وضع مىكردند براى احتياط اينكه غلامها اقدام به كشتن اربابها و آقاها نكنند. اينها هم كه براى ما موضوع ندارد كه بخواهيمدربارهاش بحث كنيم.
4. حق مجازات غلام براى ارباب
موضوع ديگر اين است كه حق مجازات غلام را حتى تا سر حد كشتن به آقا مىدادند. ارباب حق دارد غلام را مجازات كند حتى اگر تشخيص بدهد كه او مرتكب جرمى شده است كه مستحق كشتن است. در واقع آقا مىتواند خودش به منزله قاضى و رأىدهنده به اعدام غلام و در عين حال خودش مجرى حكم اعدام او باشد. اين را ما از نظر اسلام البته موضوعكشتن مطرح نيست ولى با توجه به ساير مجازاتها بايد بحث كنيم ببينيم اسلام آيا حق تأديب و مجازات به ارباب نسبت به بنده داده يا نداده است؟
5. سلب حق دفاع طبيعى و دفاع مدنى از برده
[منتسكيو] مدعى است كه در قانون افلاطون معلوم مىشود افلاطون چنين حرفىرا زده است كه خيلى حرف عجيبى است حق دفاع طبيعى و حق دفاعمدنى را از برده سلب كرده بودند. اينها ديگر خيلى ظلم عجيبى است! حق دفاع طبيعى يعنى هركسى طبيعتاً حق دفاع دارد؛ يعنى اگر كسى مورد هجوم يك نفر ديگر قرار گرفت كه مىخواهد او را بكشد، اين حق دارد كه از خودش دفاع كند و در مقام دفاع هر كارى كه بكند اگر جنبه دفاع داشته باشد، جرم نيست. الان هم در قوانين دنيا اين گونه است. اگرشما در خانه خودتان باشيد، كسى به قصد كشتن شما حمله كند و شما از خودتان دفاع كنيد و در خلال اين دفاع نقصى بر او وارد شود يا حتى اوكشته شود، اگر ثابت شود كه شما در مقام دفاع از خودتان اين كار راكرديد، براى شما جرم نيست. اين، حق طبيعى است. گفتند غلام حقطبيعى دفاع را ندارد. اگر كسى به او حمله كرد، حق ندارد از خودش دفاعكند. حق دفاع مدنى هم ندارد؛ يعنى اگر جرمى و جنايتى نسبت به او وارد شد، حق ندارد برود به دادگسترى شكايت كند و دادگسترى براى او احقاق حق كند. اين هم خيلى حرف عجيبى است!
مخالفت با آزادى بىحساب غلامان
بعد بحث ديگرى دارد كه بحث عالى و مفصلى است. همين منتسكيو كه با بردگى مخالف است، با آزادى بىحساب غلامان و اينكه يكمرتبه قانونى در دنيا وضع كنند و هرچه غلام هست آزاد كنند، مخالف است.مىگويد آزاد كردن غلام بايد حساب شده باشد، و الّا هم به ضرر اجتماع است، هم به ضرر آن غلام.
اين يك حرف حسابى است. مىگويد غلامها چون غلام زندگى كردهاند و بالاخره طبقهاى هستندكه صلاحيتشان با اربابها خيلى فرق مىكرده است، اگر اينها را يكدفعهآزاد كنند و به خود واگذاشته شوند، زود هلاك مىشوند و از ميان مىروند. تاريخ نشان داده كه هر وقت اين طور شده، به ضرر خود آن غلامها بوده.
ادامه دارد
اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید