از نقش تا معنا: روایت هنر و هویت در جهان امروز / علیرضا كریمی‌صارمی

1404/2/22 ۱۰:۰۱

از نقش تا معنا: روایت هنر و هویت در جهان امروز /  علیرضا كریمی‌صارمی

هنر هر ملتی برخاسته از اندیشه خلاق هنرمندانی است كه پیشینه‌ای به وسعت تاریخ دارند و قوام‌بخش فرهنگ و هویت فرهنگی سرزمین خویش هستند. شاید بتوان با جرات گفت یكی از قدرتمندترین راه‌های ارتباطی با ملل مختلف جهان، آثار هنری آنان است، زیرا این آثار، بدون نیاز به ارتباط زبانی می‌توانند با ملت‌های مختلف در سراسر جهان پیوندی عمیق برقرار كنند.

رادی و مردمی و خرد

«هنر بباید و رادی و مردمی و خِرد/ بزرگ‌زاده نه آنست كو دِرم دارد» (ابن یمین)

بیت بالا از ابن یمین، همچون منشوری است كه از آن می‌توان به حقیقت هنر در درازنای تاریخ و سرزمین‌های مختلف نگاه كرد. در نگاه ابن یمین، هنر تنها به آفرینش زیبایی محدود نمی‌شود، بلكه به عنوان نیرویی با ریشه‌های فلسفی و اخلاقی در نظر گرفته می‌شود كه توانایی پرورش عقل و خرد را دارد. این تعریف عمیق از هنر، در روزگار ما، به‌ویژه در برابر عصر مصرف‌گرایی و تكنولوژی‌های پیشرفته، یك پرسش اساسی را مطرح می‌كند: آیا هنوز هنر در خدمت خِرد و آگاهی بشر قرار دارد یا آنكه به ابزاری برای سود و شهرت تبدیل شده است؟ از دیرباز، جلوه‌های هنری هر سرزمین بازتابی از خرد، شكوفایی و عزت آن ملت بوده‌اند و آفرینندگان هنر، نگهبانان این میراث گرانبها. در گذر تاریخ، كاركردهای هنر دگرگون شده‌اند. در جوامع باستان، بیشتر در خدمت بیان مفاهیم دینی و آیینی بود، حال‌ آنكه در دوران جدید، به زبان گویای پیچیدگی‌های اجتماعی و سیاسی بدل شده است. با این ‌همه، هنرمندان همواره كوشیده‌اند تا فراتر از زیبایی بصری، دغدغه‌هایی چون هویت ملی، حقوق بشر و آزادی فردی را به تصویر كشند.

هنر هر ملتی برخاسته از اندیشه خلاق هنرمندانی است كه پیشینه‌ای به وسعت تاریخ دارند و قوام‌بخش فرهنگ و هویت فرهنگی سرزمین خویش هستند. شاید بتوان با جرات گفت یكی از قدرتمندترین راه‌های ارتباطی با ملل مختلف جهان، آثار هنری آنان است، زیرا این آثار، بدون نیاز به ارتباط زبانی می‌توانند با ملت‌های مختلف در سراسر جهان پیوندی عمیق برقرار كنند. نمونه‌ای بارز از این مساله را می‌توان در موزه‌های بزرگ جهان مشاهده كرد. در موزه لوور پاریس، بخشی به ایران اختصاص دارد؛ بخشی كه شكوه فرهنگ و هنر ملتی با پیشینه‌ای هزاران‌ ساله را به نمایش می‌گذارد، ملتی كه همواره مورد ستایش دیگر فرهنگ‌ها بوده است. این مجموعه نه‌تنها یك جاذبه توریستی یا نمایه‌ای تزئینی از فرهنگ نیست، بلكه همچون «گفت‌وگویی جهانی» با دیگر فرهنگ‌ها و جوامع عمل می‌كند. در این مقاله، به بررسی ابعاد مختلف هویت فرهنگی در آثار هنری و ارتباط جهانی آن با دیگر ملل خواهیم پرداخت. نخست، ابعاد مختلف هویت فرهنگی در آثار هنری را بررسی می‌كنیم. هنر به خودی خود دارای ویژگی‌هایی است كه از یك فرهنگ به فرهنگ دیگر منتقل می‌شود و می‌تواند از نظر ساختاری و ظاهری درك شود، حتی اگر متعلق به فرهنگی دیگر باشد؛ این ویژگی را می‌توان «فرهنگ هنری» نامید. هر اثر هنری، بر اساس اندیشه خالق آن، به فرهنگ یك جامعه وابسته است و این جامعه در ایجاد معنا و تفسیر اثر نقش دارد. این ارتباط، هنر را به تاریخ، سنت‌ها، باورها و تجربیات فرهنگی یك ملت پیوند می‌زند و آن را بازتاب‌دهنده فرهنگ آن ملت می‌سازد.

هنر فراتر از مرزهای ملی

با اعتقاد به اینكه هنر می‌تواند از مرزهای ملی و فرهنگی فراتر رود و در سطح جهانی درك و تفسیر شود، باید گفت كه در این بخش، هنر به عنوان ابزاری برای ارتباط و درك متقابل میان فرهنگ‌های مختلف مطرح می‌شود. موزه‌ها همچون لوور، گنجینه‌هایی از این هنرها هستند كه علاوه بر نمایش زیبایی‌ها، به‌طور غیرمستقیم «دیپلماسی فرهنگی» را به وجود می‌آورند.از همین‌رو، تفسیر آثار هنری نباید تنها به چارچوب یك فرهنگ خاص محدود شود. هر اثر، در بستر جهانی نیز باید قابل فهم و تحلیل باشد؛ مفهومی كه از آن با عنوان «فرهنگ جهانی» یاد می‌شود. این پیوندهای فرهنگی نه تنها از اصالت هنر ایرانی نكاسته‌اند، بلكه با افزودن عناصر نو، آن را به زبانی جهانی و چندلایه بدل كرده‌اند كه قابلیت گفت‌وگو با فرهنگ‌های گوناگون را دارد. این همكاری میان فرهنگ‌ها سبب شد تا هنر ایرانی، ضمن پاسداری از اصالت خود، بتواند عناصر تازه‌ای را در خود جذب كند و به زبانی هنری با ابعاد جهانی بدل شود.

رها كردن یك كوزه از دوره هان

در عصر حاضر، هنرمند چینی ‌ای وی‌وی توجه جهانی را به خود جلب كرده است. آثار او آمیزه‌ای از سنت‌های چینی با مفاهیم جهانی‌اند كه به شكلی انتقادی با سیاست، تاریخ و فرهنگ - چه در سطح ملی و چه بین‌المللی -مواجه می‌شوند.‌ای وی‌وی نمونه‌ای بارز از آن است كه چگونه هنر می‌تواند از مرزهای فرهنگی و جغرافیایی فراتر رود و به زبان مشترك جهانی بدل شود. او در یكی از مشهورترین آثار خود با عنوان «رها كردن یك كوزه از دوره هان» (۱۹۹۵)، كوزه‌ای دو هزار ساله را - كه یادگاری از دوره هان در تاریخ چین است - در برابر دوربین رها كرده و آن را می‌شكند. این اقدام، در ظاهر حركتی علیه میراث فرهنگی به نظر می‌رسد، اما در واقع تلاشی است برای بازاندیشی در مفهوم هویت فرهنگی.‌ای وی‌وی با این اثر، نه‌تنها به نقد ارزش‌های سنتی می‌پردازد، بلكه نشان می‌دهد كه این ارزش‌ها باید به ‌جای آنكه به‌ صورت ایستا و مقدس حفظ شوند، به‌ مثابه فرآیندهایی زنده و قابل بازتعریف تلقی شوند. این حركت هنری، همچون پرسشی فرهنگی نشان می‌دهد كه هویت، برخلاف برداشت‌های محافظه‌كارانه، ضرورتی برای تغییر، بازاندیشی و انطباق با شرایط نوین دارد.‌ای وی‌وی در این اثر، هویت فرهنگی را نه یادمانی ایستا از گذشته، بلكه جریانی زنده و پویا می‌بیند كه در تعامل مداوم با زمان، جامعه و فرهنگ‌های دیگر شكل می‌گیرد. از این منظر، هنر بستری است برای بازتعریف سنت‌ها و گفت‌وگو با جهانی متغیر. چنین نگاهی، در دوران جهانی‌ شدن، فرصتی است برای هنرمندان تا با بهره‌گیری از میراث فرهنگی خویش و در عین حال گفت‌وگو با دیگر فرهنگ‌ها، به هنری بینافرهنگی، معاصر و جهانی دست یابند.

مكتب سقاخانه

در همین راستا می‌توان به مكتب سقاخانه اشاره كرد؛ جریانی هنری كه در دهه ۱۳۴۰ خورشیدی در ایران شكل گرفت و كوشید تا میان سنت‌های بصری بومی و زبان هنر معاصر پلی بزند. هنرمندانی همچون حسین زنده‌رودی، ناصر اویسی، صادق تبریزی، فرامرز پیلارام، منصور قندریز و دیگران، با بهره‌گیری از عناصر فرهنگ عامه چون قفل‌ها، دعاها، طلسم‌ها، قباله‌های ازدواج، كتیبه‌ها و خطوط خوشنویسی كوشیدند تا هویت فرهنگی ایران را از خلال فرم‌هایی نو بازآفرینی كنند. آثار آنان تنها بازتابی از فرهنگ بومی نبود، بلكه به ‌واسطه حضور در نمایشگاه‌های بین‌المللی، به بستری برای گفت‌وگوی میان سنت و مدرنیته تبدیل شد. به عنوان نمونه، حسین زنده‌رودی با تلفیق خوشنویسی اسلامی، رنگ‌های ایرانی و نشانه‌های سنتی توانست زبان تازه‌ای خلق كند كه هم ریشه در میراث فرهنگی داشت و هم قابلیت ارتباط با مخاطب جهانی را دارا بود. این نگاه نوآورانه، الهام‌بخش نسلی از هنرمندان شد تا با نگاهی معاصر، روایت تازه‌ای از هویت ملی خود ارایه دهند.

مكتب سقاخانه به‌ روشنی نشان داد كه چگونه می‌توان سنت را به ‌مثابه ماده‌ای خام برای آفرینش هنری به كار گرفت؛ آثاری كه در عین ریشه‌ داشتن در بستر محلی، توانایی برقراری گفت‌وگو با مخاطبان جهانی را نیز دارند. هنرمندان این جریان، همانند ‌ای وی‌وی، به عناصر فرهنگی نه به عنوان میراثی ایستا، بلكه به ‌مثابه فضایی زنده برای بازاندیشی و آفرینش مجدد نگریستند. این رویكرد، افزون بر پاسداری از حافظه تاریخی، بستری برای بیان مسائل معاصر و دغدغه‌های زمانه فراهم ساخت. در حقیقت، مكتب سقاخانه نوعی مواجهه خلاق با هویت فرهنگی بود؛ هنرمندانی كه با دستكاری، بازتفسیر و تركیب نشانه‌های سنتی كوشیدند مفاهیمی چون هویت، مذهب و تاریخ را در چارچوبی نو بازنمایی كنند. این نگرش، شباهت چشمگیری با نگاه‌ ای وی‌وی دارد؛ هر دو نشان می‌دهند كه هویت فرهنگی می‌تواند هم حافظ گذشته باشد و هم به اقتضای موقعیت‌های نو، دگرگون و زاینده شود. چنین دیدگاهی ما را به این باور رهنمون می‌سازد كه جهانی ‌شدن هنر، لزوما به ‌معنای یكدستی و حذف تنوع فرهنگی نیست، بلكه می‌تواند بستر همزیستی و بالندگی متقابل باشد.

شاهنامه فردوسی

بدین‌گونه، ‌ای وی‌وی و هنرمندان سقاخانه یادآور می‌شوند كه میراث فرهنگی، منبعی پویا و انعطاف‌پذیر و ظرفیتی برای گفت‌وگوی بینافرهنگی و گسترش مرزهای هنر است. این نگاه، در جهانی متكثر و به سرعت در حال دگرگونی، فرصتی كم‌نظیر برای بازتعریف هویت می‌آفریند؛ جایی كه هنر، به ‌مثابه پلی میان گذشته و آینده، تجربه‌های گوناگون بشری را به هم پیوند می‌زند.

در ادامه این نگاه، با تاملی در اندیشه‌های حكیم ابوالقاسم فردوسی، ژرف‌ترین پیوند میان هنر و هویت فرهنگی نمایان می‌شود. او در شاهنامه، با روایت اسطوره‌ها و تاریخ ایران، نه‌تنها هویت ملی را بازسازی كرد، بلكه آن را در زبان و اندیشه جاودانه ساخت:

«بسی رنج بردم در این سالِ سی / عجم زنده كردم بدین پارسی».

این ابیات، گویاترین نشانه تلاشی ماندگار برای پاسداری از فرهنگی فراموش‌شونده‌اند. همان‌گونه كه‌ ای وی‌وی با شكستن كوزه‌ای دوهزار ساله معنایی نو از سنت می‌سازد و هنرمندان مكتب سقاخانه با بازخوانی نشانه‌های مذهبی، زبان هنر معاصر را غنا می‌بخشند، فردوسی نیز با نگاهی آینده‌نگر نشان داد كه هویت فرهنگی، تنها با وفاداری به ریشه‌ها زنده نمی‌ماند، بلكه نیازمند گفت‌وگو و دگرگونی در بستر زمان است. این پیوند میان گذشته و حال، جوهره هنر در مواجهه با جهانی متغیر را شكل می‌دهد.

روح جهانی

در غرب نیز فیلسوفانی چون هگل به ارتباط هنر با روح جهانی (World Spirit) اشاره كرده و بیان می‌كند كه هنر در روند تاریخی بشر همواره در حال تحول است و می‌تواند از مرزهای ملی عبور كرده و به عنوان یك ابزار برای ارتباط فرهنگی عمل كند. هگل معتقد است كه هنر به صورت كلی در تكامل تاریخ بشری و در جهت نمایان كردن حقیقت‌های انسانی رشد می‌كند.با این حال، برای درك بهتر این ایده، باید اشاره كرد كه «روح جهانی» به معنای تركیب افكار و باورهای مشترك بشر است كه در آثار هنری تجلی می‌یابد و فرآیند جهانی ‌شدن به تحقق این امر كمك می‌كند.

هانس-گئورگ گادامر در كتاب حقیقت و روش نیز به موجودیت‌های عینی همچون آثار هنری اشاره دارد. او معتقد است كه هنر باید به‌طور جهانی درك شود، نه فقط از منظر فرهنگ‌های خاص. گادامر به ایده «تركیب افق‌ها» اشاره می‌كند كه در آن می‌توان با درك و تفسیر آثار هنری از یك فرهنگ به فرهنگ دیگر، افق‌های مختلف فرهنگی را به هم پیوند داد. در اینجا، لازم است به این نكته توجه كنیم كه این مفهوم هم‌افزایی میان فرهنگ‌ها در جهان معاصر، در نتیجه تعاملات فرهنگی ناشی از جهانی‌ شدن و ارتباطات سریع در عصر دیجیتال تقویت شده است.

جهانی شدن و هویت فرهنگی

اما دیوید مارگولیس، از فیلسوفان معاصر در زمینه هنر، برخلاف نظر هگل و دیگران، به هویت ثابت آثار هنری اعتراض دارد و پیشنهاد می‌كند كه هویت آثار هنری باید در ارتباط با تاریخ و زمان خاص تفسیر شوند. به بیان دیگر، هویت هنری به تغییرات اجتماعی و تاریخی بستگی دارد و این تغییرات در هنگام انتقال آثار هنری از یك فرهنگ به فرهنگ دیگر نیز قابل مشاهده است.

كورتیس كارتر، استاد فلسفه در دانشگاه ماركت، در مقاله‌ای با عنوان «جهانی ‌شدن و هویت فرهنگی آثار هنری» تاكید می‌كند كه آثار هنری صرفا اشیای فیزیكی نیستند، بلكه «اشیای فرهنگی» هستند كه در بستر تاریخی خاص، با بهره‌گیری از تركیبی آگاهانه از رسانه، ایده‌ها، ارزش‌ها و مهارت‌های فرهنگی خلق می‌شوند. او بر این باور است كه هویت آثار هنری در تعامل با فرهنگ‌های مختلف، به‌ویژه در جهان معاصر كه تحت تاثیر جهانی‌شدن و رسانه‌های دیجیتال است، همواره در حال دگرگونی و بازتعریف است.

در امتداد این دیدگاه می‌توان گفت كه آثار هنری در بسیاری از جنبه‌ها هویت خود را حفظ می‌كنند، اما در روند انتقال از یك فرهنگ به فرهنگی دیگر، ممكن است تغییرات گوناگونی را تجربه كرده و ویژگی‌هایی نو بر هویت آنها افزوده شود. در اینجا، بازتعریفی جامع‌تر از مفهوم «فرهنگ» ضروری به نظر می‌رسد؛ فرهنگی كه می‌تواند در سه سطح عمده بررسی شود: نخست، فرهنگ‌های هنری خاص كه شامل فرآیندهای تولید و تفسیر آثار در زمینه‌های اجتماعی متفاوتند؛ دوم، فرهنگ یك ملت به ‌مثابه مجموعه‌ای از نهادها و كنش‌های اجتماعی، سیاسی، مذهبی و ایدئولوژیك و سوم، فرهنگ جهانی كه امكان درك متقابل هنر میان فرهنگ‌های گوناگون را فراهم می‌آورد. چنین نگرشی، فهم پویای هویت آثار هنری را در بستری جهانی و تاریخی ممكن می‌سازد.

در این راستا، موزه‌ها و نمایشگاه‌های هنری بین‌المللی نظیر بینال ونیز، بنیاد بینال و نمایشگاه‌هایی همچونDocumenta، به‌طور منظم میزبان هنرمندان از سراسر جهانند و نقشی كلیدی در ترویج «فرهنگ جهانی» در هنر معاصر ایفا می‌كنند. این رویدادها به نقاط تماس فرهنگی بدل شده‌اند كه در آنها تبادل ایده‌ها، بازآفرینی سنت‌ها و خلق گفت‌وگویی میان‌فرهنگی ممكن می‌شود.

فرهنگ در تقاطع هنر و سیاست و رسانه

هنرمندان معاصر، به‌ویژه در زمینه‌های هنر اجرایی، عكاسی و ویدیوآرت، به پرسش‌های بنیادین هویتی چون نژاد، جنسیت، ملیت و... می‌پردازند. آنها با استفاده از رسانه‌های گوناگون، پیوسته مرزهای هویت فردی و اجتماعی را كاوش كرده و به چالش می‌كشند. آثار این هنرمندان اغلب بازتابی از درك ما از «خود» و «دیگری»اند و موضوعاتی چون گرایش جنسی، نژاد، میراث فرهنگی و تبعیض‌های اجتماعی را در بستر فرهنگی و سیاسی نقد می‌كنند.

باید توجه داشت فرهنگ ما در تقاطع هنر، سیاست، موسیقی، رسانه و دیگر مولفه‌های اجتماعی شكل می‌گیرد. این پیچیدگی‌های فرهنگی موجب شد تا در دهه ۱۹۵۰م، «مطالعات فرهنگی (Cultural Studies) » به عنوان حوزه‌ای میان‌رشته‌ای و انتقادی پدید ‌آید. این حوزه كه در ابتدا با پژوهش‌های ریچارد هاگارت، ریموند ویلیامز و بعدها استوارت هال در «مركز مطالعات فرهنگی معاصر» در دانشگاه بیرمنگام شكل گرفت، تحت تاثیر جریان‌های رادیكال فكری مانند ماركسیسم، فمینیسم و پسامدرنیسم، ابزارهایی تازه برای تحلیل قدرت، هویت و ایدئولوژی در فرهنگ معاصر را فراهم آورد.

از آلمان تا امریكا

در دوران جمهوری وایمار (۱۹33-۱۹19) در آلمان، برلین به یكی از كانون‌های پرجنب‌وجوش هنر مدرن بدل شد. در این دوره، هنرمندانی چون آگوست ساندر، اتو دیكس و جورج گروس، با آثارشان تصویری از جامعه آشفته و پرتلاطم آلمان ارایه دادند. آگوست ساندر، از پیشگامان عكاسی مستند، با پروژه بلندپروازانه‌اش تلاش داشت پرتره‌ای جامع از جامعه آلمان ترسیم كند و اقشار گوناگون را بر مبنای شغل، طبقه و موقعیت اجتماعی مستند سازد. هر چند بخش بزرگی از آثارش در دوران حكومت نازی‌ها از بین رفت، اما آنچه باقی مانده است، تصویری تاثیرگذار از ساختارهای اجتماعی و دگرگونی‌های هویتی آن دوران ارایه می‌دهد.

همزمان هنرمندانی مانند دایان آرباس در امریكا با تمركز بر افرادی كه در حاشیه جامعه زندگی می‌كردند -افرادی با هویت‌های فیزیكی غیرمتعارف-به چالش كشیدن مرزهای تثبیت ‌شده هویت پرداختند. رابرت مپل‌تورپ با پرتره‌هایی جسورانه، به نمایش بدن، جنسیت و مناسبات قدرت در روابط انسانی پرداخت و توجه گسترده‌ای را به خود جلب كرد. همچنین بروس نومان، با بهره‌گیری از زبان هنر مفهومی، چیدمان و اجرا، وضعیت روانی و فیزیكی انسان مدرن را به تصویر كشید. این هنرمندان با زبان‌های بصری و بیان‌های گوناگون خود، نه‌تنها تجربه‌های فردی را بازنمایی كرده‌اند، بلكه پرسش‌هایی بنیادین درباره ساختارهای هویتی، طبقه، جنسیت و جایگاه انسان در جامعه مطرح كرده‌اند. آنها تابوهای اجتماعی را به چالش كشیده و نقش هنر را در افشای لایه‌های پنهان هویت انسانی برجسته ساخته‌اند.

ابزار نقد اجتماعی

هنر به ویژه در دوره‌های اخیر به ابزاری مهم برای نقد اجتماعی تبدیل شده است.در عصر جهانی ‌شدن، هنر به عنوان عنصری پویا و تاثیرگذار در شكل‌دهی هویت فرهنگی ملت‌ها مطرح است. این پیوند میان هنر و هویت فرهنگی، نه‌تنها موجب حفظ ارزش‌های بومی می‌شود، بلكه به تعامل خلاقانه با فرهنگ‌های دیگر نیز می‌انجامد. هنر، زبان مشتركی است كه از مرزهای جغرافیایی عبور می‌كند و زمینه را برای گفت‌وگوی فرهنگی فراهم می‌آورد. این گفت‌وگو، فرصتی برای بازاندیشی در عناصر سنتی و خلق روایت‌های نو از خود و دیگری است. هنرمند، به عنوان میانجی این فرآیند موقعیتی فراهم می‌كند كه در آن تفاوت‌ها نه به عنوان موانع، بلكه به منزله پلی برای درك عمیق‌تر انسانیت دیده می‌شوند.

با رشد ارتباطات جهانی، هنرمندان بیش از پیش به مخاطبان گوناگونی دسترسی دارند و آثارشان در شبكه‌ای گسترده از تفسیرها بازخوانی می‌شود. این امر به بازتعریف مداوم هویت فرهنگی می‌انجامد، به گونه‌ای كه فرهنگ‌ها در مواجهه با یكدیگر، نه‌تنها غنی‌تر، بلكه منعطف‌تر و پذیراتر می‌شوند. در این فرآیند، مسوولیت هنرمند دوچندان می‌شود: او باید میان وفاداری به ریشه‌ها و پذیرش تغییر، تعادلی ظریف برقرار كند. هنر، هنگامی كه از اندیشه هنرمند برمی‌آید، می‌تواند به صدایی اصیل تبدیل شود كه در هیاهوی جهانی‌شدن، پژواك هویت‌های پرشماری را زنده نگه دارد.

بنابراین هنر در مسیر جهانی ‌شدن، نه تنها تهدیدی برای هویت فرهنگی نیست، بلكه می‌تواند بستری برای شكوفایی و تعامل پایدار میان فرهنگ‌ها باشد. این تعامل، فرصتی است برای كشف افق‌هایی تازه از همزیستی، جایی كه تفاوت‌ها به جای جدایی، به پیوندهای مستحكم‌تر میان انسان‌ها می‌انجامد.

هنر و هویت

در نهایت، هنر و هویت در دنیای معاصر باید با دقت و توجه به روابط قدرت و ساختارهای اجتماعی موجود مورد استفاده قرار گیرند تا بتوانند به تغییرات اجتماعی و فرهنگی موثر منجر شوند. راستكو موچنیك، جامعه‌شناس در مقاله‌ای با عنوان «هویت و هنرها»كه توسط موزه‌ هنر مدرن نیویورك منتشر شده، بر این باور است كه هویت در دنیای معاصر به سازوكاری ایدئولوژیك بدل شده و در تعاملات فرهنگی و سیاست‌های جهانی نقشی محوری یافته است. بسیاری از كشورها، تحت فشار نهادها و سازمان‌های بین‌المللی، به سوی خصوصی‌سازی فرهنگ‌ها سوق یافته‌اند و در این روند، هویت‌های ملی و فرهنگی به ابزاری برای حفاظت از فرهنگ‌های بومی و نیز واكنشی در برابر تهدیدات جهانی تبدیل شده‌اند.

در این میان، مفهوم «تنوع فرهنگی» گاه به پیش‌فرض‌هایی درباره هویت‌ها می‌انجامد كه می‌تواند فرهنگ‌های چندلایه و پیچیده را به دسته‌هایی یكدست و ساده‌سازی ‌شده فرو بكاهد.

هویت‌ها با ویژگی‌هایی همچون جایگاه اجتماعی، قومیت، مذهب و حتی جنسیت تعریف می‌شوند و می‌توانند روابطی مبتنی بر قدرت یا برابری اجتماعی را بازتاب دهند. این روابط، در بسیاری موارد منجر به تنش‌ها و تعارض‌های اجتماعی می‌شوند، به‌ویژه زمانی كه یك هویت در برابر اكثریت یا در تقابل با هویت‌های دیگر قرار گیرد. در جهانی كه به ‌واسطه‌ سرمایه‌داری نئولیبرال دگرگون شده است، ساختارهای سنتی اجتماعی و اقتصادی فرو پاشیده‌اند و هویت‌ها اكنون نقشی تعیین‌كننده در بازسازی روابط اجتماعی و مواجهه با بحران‌ها ایفا می‌كنند.

موچنیك تاكید می‌كند كه فرهنگ و هویت، در فرآیندهای معاصر، نه‌تنها به‌ منزله‌ ابزارهایی برای بیان تضادهای اجتماعی به كار می‌روند، بلكه می‌توانند در خدمت تحكیم و بازتولید روابط نابرابر سیاسی و اجتماعی نیز قرار گیرند. در این میان، هنر، به‌ ویژه در جوامعی كه با بحران‌های هویتی و اجتماعی روبه‌رو هستند، نقشی دوگانه ایفا می‌كند؛ از سویی می‌تواند وسیله‌ای برای نقد وضعیت موجود و برانگیختن تغییرات باشد و از سوی دیگر، قابلیت آن را دارد كه به ابزاری برای تقویت نظم مسلط و بازتولید ساختارهای نابرابر بدل شود. در جهان مدرن، فشارهای اقتصادی و حقوقی ناشی از جهانی‌ شدن و سرمایه‌داری نئولیبرال، زمینه‌ساز شكل‌گیری تقابل‌های تازه‌ای میان نیروهای جهانی و ملی شده‌اند. هویت‌ها و فرهنگ‌ها، در واكنش به این فشارها، به عرصه‌هایی برای مقاومت یا انطباق بدل شده‌اند. دولت‌ها كه در موقعیتی میانجی میان نیروهای جهانی و كنشگران محلی قرار گرفته‌اند، می‌كوشند فرهنگ‌ها و هویت‌های بومی را در نظم جهانی ادغام كنند. این تلاش‌ها گرچه گاه به تقویت پیوندهای اجتماعی می‌انجامد، اما در عین‌ حال، خطر تشدید نابرابری‌ها و خشونت‌های پنهان و آشكار اجتماعی را نیز به همراه دارد.

بازنمایی هویت‌های فرهنگی

در چنین بستری، هنر به یكی از ابزارهای كلیدی در شكل‌دهی، بازنمایی و ترویج هویت‌های فرهنگی و رویكرد چندفرهنگ‌گرایانه تبدیل شده است. چندفرهنگ‌گرایی كه بر همزیستی مسالمت‌آمیز و احترام متقابل میان گروه‌های فرهنگی مختلف تاكید دارد، از طریق زبان هنر به بیان می‌رسد. هنر، با ظرفیت‌های گسترده‌اش در زمینه‌هایی چون تصویر، صدا، حركت و روایت، به خلق فضاهایی برای گفت‌وگو، همزیستی و تعامل فرهنگی كمك می‌كند. هنرمندان معاصر با بهره‌گیری از رسانه‌هایی چون هنرهای تجسمی، موسیقی، رقص، ادبیات و... مرزهای فرهنگی را به چالش می‌كشند و افق‌های تازه‌ای از زیست انسانی و نگاه بینافرهنگی را به نمایش می‌گذارند. آثار آنها، با بازنمایی زندگی و تجربه‌های گوناگون انسانی، بستری برای درك متقابل فراهم می‌آورند و از این رهگذر، در تغییر نگرش‌ها، زدودن كلیشه‌ها و كاستن از شكاف‌های فرهنگی نقشی بنیادین ایفا می‌كنند. هنر، در این معنا، نه ‌فقط زبان زیبایی كه زبان تفاهم، مقاومت و چشم‌انداز آینده‌ای دیگر است.

بازاندیشی در مرزها

در خاتمه، شایان ذكر است كه در جهان معاصر، هنرمندان همچون اندیشمندان، با بهره‌گیری از هنر به عنوان رسانه‌ای توانمند، نقشی اساسی در تعامل میان فرهنگ‌ها و همگرایی جهانی ایفا می‌كنند. آنها با تكیه بر ریشه‌های هویتی و فرهنگی خویش، نه‌تنها بازتاب‌دهنده فرهنگ‌های ملی، بلكه زمینه‌ای برای طرح و ترویج این فرهنگ‌ها در مقیاسی جهانی فراهم می‌سازند.

فرآیند جهانی ‌شدن، با همه پیچیدگی‌ها و چالش‌هایش، فرصتی پیش روی هنرمندان نهاده تا هویت‌های فرهنگی را از رهگذر آفرینش‌های هنری به صحنه بین‌المللی بیاورند؛ مرزها را بازاندیشی كنند و در عین حال به حفظ و تقویت ریشه‌های بومی یاری رسانند. این آثار، الهام‌ گرفته از سنت‌ها، باورها و تجربه‌های انسانی، روایتگر تاریخ و هویت ملت‌ها هستند؛ در حالی كه تاثیرات جهانی را نیز در خود جذب كرده‌اند.

هنرمندان از طریق رسانه‌هایی چون نقاشی، عكاسی، سینما، موسیقی و دیگر قالب‌های هنری، امكان آن را یافته‌اند كه تجربه‌های فرهنگی خود را عرضه كرده و به گفت‌وگویی میان فرهنگ‌ها دامن بزنند. این تعامل دوسویه میان هویت‌های ملی و جهانی، به خلق آثاری منتهی می‌شود كه نه‌تنها آیینه تنوع فرهنگی‌اند، بلكه ابزاری برای نقد، بازاندیشی و بازتعریف مفاهیم هویت نیز به ‌شمار می‌روند.

از این منظر، هنرمند با آمیختن خلاقانه عناصر بومی و جهانی می‌تواند آثاری بیافریند كه در سپهر جهانی بدرخشند و جهانی ‌شدنی را رقم زنند كه بر پایه‌ غنای فرهنگی و تفاوت‌های ارزنده ملت‌ها استوار است.

عكاس - مدرس دانشگاه علم و صنعت ایران

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: