جامی قصه سلامان و ابسال را چگونه رمزگشایی می‌کند؟

1402/10/25 ۱۰:۲۸

جامی قصه سلامان و ابسال را چگونه رمزگشایی می‌کند؟

هفدهمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌‌ی جامی به «نور حکمت و سایه‌ی خیال، نقد و تحلیل سلامان و ابسال» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر مهدی محبتی چهارشنبه ۲۰ دی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

آناهید خزیر: هفدهمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌‌ی جامی به «نور حکمت و سایه‌ی خیال، نقد و تحلیل سلامان و ابسال» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر مهدی محبتی چهارشنبه ۲۰ دی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

محبتی سخنانش را این چنین آغاز کرد و گفت: متدولوژی فهم و برخورد، مهم‌ترین گام در شناخت دقیق و درست هر سنت سترگ ادبی به‌ویژه روایت‌های نمادین و تمثیلی آن است. آن‌گاه که میراث فلسفی و شگردهای ادبی  به هم پیوند می‌خورد؛ مساله را کمی دشوارتر  هم می‌سازد. سلامان و ابسال جامی که به باور برخی مهم‌ترین منظومه‌ی روایی عبدالرحمان جامی است؛ از حیث نحوه‌ی تکوین تاریخی، سیر تطور و تحول، کارکردهای حکمی و ادبی و جایگاه آن در حکمت و ادب فارسی و به‌ویژه کاربردش در جهان معاصر، چنان که باید و شاید بررسی و تحلیل نشده است. هدف این درس‌گفتار نگاهی نو به این ژانر نسبتاً مغفول ادبی از دریچه‌ی نقد و تحلیل سلامان و ابسال جامی است.

مهم‌ترین اندیشه‌های ابن طفیل در حی بن یقظان

چند روایت درباره سلامان و ابسال وجود داشت که به برخی از آنها اشاره کردیم. سه روایت اصلی وجود داشت؛ روایت دو مرد، یک مرد و یک زن و دو همسفر. پیش از بحث در باب اثر جامی، می‌خواهم به ابن طفیل اشاره کنم. ابن طفیل از دانشمندان بزرگ جهان اسلام است که در فلسفه و طب و علوم عقلی مقامی در خور ستایش دارد. از آثار او جز قصایدی در طب و رساله حی بن یقظان چیزی بر جای نمانده است. این رساله مهم‌ترین اثر ابن طفیل است که شامل اندیشه‌های عمیق فلسفی اوست و با بهره‌گیری از عنصر خیال، در قالب داستان نگاشته شده و موضوع آن سیر و حرکت انسان از عالم ماده به جهان معقولات و رسیدن به معرفت الهی است.

شهرت ابن طفیل بیشتر به دلیل کتاب فلسفی‌اش به نام حی بن یقظان است که در اوضاع و احوالی که گفته شد نوشته شد. در این کتاب پس از بیان یک مقدمه که نشات فلسفه در غرب اسلامی را بیان می‌کند، به بیان فلسفه‌ی نوافلاطونی خود در مقام یک افسانه می‌پردازد. رساله حی بن یقظان مهم‌ترین اثری است که اندیشه‌های ابن طفیل را می‌توان در آن یافت.

مسئله او در کتابش این است که انسان می‌تواند بدون پیامبران، به هدایت برسد یا نه. ابن طفیل می‌گوید مردم دو دسته هستند؛ برگزیده‌ها و توده‌ها.  برگزیدگان می‌توانند با عقل خود نیاز خود را برآورده کنند. ابسال باطن شریعت را دوست داشت و سلامان ظاهرش را. ابسال عزلت‌طلب می‌شود و در جزیره‌ای زندگی می‌کند تا اینکه روزی حی بن یقظان به این جزیره وارد می‌شود و ابسال را می‌بینید. ابسال اولین انسانی است که او می‌بیند. این دو از هم فرار می‌کنند تا روزی که ابسال در حال نماز است و حی بن یقظان کم کم به او نزدیک می‌شود. به تدریج با زبان اشاره با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. آنها با هم دوست می‌شوند.

حی بن یقظان می‌فهمد که مردم علاقه‌ای به امور آخرت ندارند و دنبال لذت دنیوی هستند. ابسال جدا می‌شود و به جزیره برمی‌گردد تا عمرش به پایان می‌رسد. این روایت ابن طفیل است. چرا در این روایت ابسال رمزآلود حرف می‌زند؟ چرا مردم به دنبال پول هستند؟ چرا روح‌های پاک با هم یکی می‌شوند اما روح‌‌های ناپاک همدیگر را نابود می‌کنند؟ داستان می‌خواهد بگوید اقلیتی در دنیا به رستگاری می‌رسند.

جامی از نامگذاری سلامان چه می‌گوید؟

سلامان معانی مختلفی دارد؛ نام یک درخت است، یکی از معشوقان عرب نامش سلما است، نام نهر معروفی نیز بوده است. جامی می‌گوید علت این نامگذاری به سلامتی او ربط داشت؛ او سالم و قوی بود و نامش را سلامان گذاشتند. ابسال در عربی یعنی چیزی که حرام است و باید ترک شود. به معنای هلاکت و حبس نیز است.

در سال ۸۸۵ این اثر سروده و به یعقوب ترکمان آق‌قویونلو و برادرش یوسف تقدیم شده است. حدود ۱۱۳۰ بیت است. ساختار کتاب او دارای مقدمه‌ای طولانی است که با وصف خداوند آغاز می‌شود، به نعت خواجه نقشبندی و سبب نظم کتاب پرداخته و سپس به بیان ناتوانی‌های پیری خود می‌پردازد. در ادامه به تشویق شاهزاده به ترک شراب است. به نکات خوبی اشاره می‌کند که توبه هم کار خداست. و اشاره به خواب خودش. جامی به خوابی که برای تالیف کتاب دیده است اشاره می‌کند. او می‌گوید از طرف خواجه و پیامبر به او گفته شده که کتاب را بنویسد. سی درصد کتاب مقدمه است اما در میان آن داستان‌های گوناگونی وجود دارد. داستان جامی تحت تاثیر روایت حنین بن اسحاق است که درباب پادشاهی بود که فرزند نداشت و به حکیم خود دستور داد که فرزندی برای او تهیه کند. ابیاتی از اثر را می‌خوانم:

 هیچ نعمت بهتر از فرزند نیست   جز به جان فرزند را پیوند نیست

حاصل از فرزند گردد کام مرد    زنده از فرزند ماند نام مرد

چشم تو تا زنده‌ای روشن به اوست   خاک تو چون مرده‌ای گلشن به اوست

دستت او گیرد اگر افتی ز پای    پایت او باشد اگر مانی به جای

پشت تو از پشتیش گردد قوی    عمرت از دیدار او یابد نوی

مذمت زنان و ابیاتی زن‌ستیزانه

حکیم مذمت زنان را آغاز می‌کند و اینجا شاهد ابیاتی زن‌ستیزانه هستیم:

گر دهی صد سال زن را سیم و زر    پای تا سرگیری او را در گهر

جامه از دیبای ششتر دوزیش          خانه از زرین لگن افروزیش

لعل و درّ آویزه گوشش کنی          شرب زرکش ستر شب‌پوشش کنی

هم به وقت چاشت هم هنگام شام     خوانش آرایی به گوناگون طعام

در ادامه جامی داستان سلیمان و بلقیس را نقل می‌کند. در فرهنگ ما سلیمان پیامبری مهم است اما در فرهنگ یهودی او فردی خوش‌گذران است. در ادامه حکیم نطفه را از شاه می‌گیرد. بچه کمی بزرگ می‌شود و دایه‌ای برای او می‌گیرند به نام ابسال. کمی از وصف زیبایی ابسال را می‌خوانم:

دلبری در نیکویی ماه تمام      سال او از بیست کم ابسال نام

نازک اندامی که از سر تا به پای     جز جزوش خوب بود و دلربای

بود بر سر فرق او خطی ز سیم     خرمنی از مشک را کرده دو نیم

گیسویش بود از قفا آویخته        زو به هر مو صد بلا آویخت

چشم او مستی که کرده نیم خواب    تکیه بر گل زیر چتر مشک ناب

همچو سیمین لعبت از سیمش تنی     چون صراحی بر کشیده گردنی

در ادامه دایه سرپرست سلامان می‌شود و بچه عاشق او می‌شود و ابسال هم همین‌طور. ابسال او را به خلوت دعوت می‌کند. جامی به زیبایی روند این مسئله را تعریف می‌کند. پدر سلامان از موضوع آگاه می‌شود و بسیار ناراحت می‌شود و او را نصیحت می‌کند اما فایده ندارد. در ادامه این دو تن به دریا فرار می‌کنند و به جزیره‌ای می‌رسند. پادشاه می‌فهمد و آن‌ها را به سمت خودش می‌کشد. اما دوباره این روند تکرار می‌شود و دوباره به صحرا فرار می‌کنند. تصمیم می‌گیرند در آتش خود را بسوزانند و خلاص شوند. پدر سلامان با همت خود او را نجات می‌دهد و ابسال می‌سوزد. سلامان بسیار غمگین می‌شود. حکیم نقشی از انسانی به نام زهره طراحی می‌کند و از او برای سلامان می‌گوید. به تدریج ذهن سلامان به سمت معشوق نو می‌رود. در ادامه سلامان پادشاه می‌شود و داستان تمام می‌شود.

جامی تاکید می‌کند که منظورش قصه‌گویی صرف نیست

باید به رمزگشایی این اثر بپردازیم. جامی تاکید می‌کند که منظورش قصه‌گویی صرف نیست. در دوران باستان تصور نمی‌کردند که خدا جهان را خلق کرده است. ایده‌ی خلق را کمی تغییر دادند و گفتند که خداوند عقل کل را خلق می‌کند. عقل کل نفس کل را می‌سازد و آن افلاک را به وجود می‌آورد و بعد به عناصر اولیه می‌رسیم. عقل دهم واسطه ما و خدا است. توانایی رسیدن به عقل فعال مسئله ابن طفیل و ابن سینا نیز بود. حی بن یقظان و سلامان و ابسال دو الگو برای رسیدن به آن اصل است.

جامی می‌گوید در این قصه شاه نشانه خدا، حکیم نشانه فیض هستی، سلامان نشانه نفس ناطقه، ابسال نشانه تن شهوت‌پرست، تولید نطفه بی‌رحم نشانه از عدم تعلق روح به جسم، با هم بودن سلامان و ابسال نشانه همراهی جسم و روح است. مانند خدا که در همه جای هستی است؛ یعنی هستی جسم خدا است. رفتن به دریا در گام اول نشانه غرق‌شدن در شهوت است و از هم دورماندن این دو تن یعنی افزایش سن و کم‌شدن میل شهوانی. سلامان نمی‌تواند پدرش را نادیده بگیرد زیرا نمی‌تواند از لذت‌های عقلی دور شود. آتش‌افروزی آن‌ها و مرگ ابسال یعنی ریاضت‌های سخت برای تصفیه روح. زهره نیز نشانه معشوق الهی است. جامی اینجا مطلب را تمام می‌کند.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی شهر کتاب

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: