اشعار جامی در سطح پختگی اشعار حافظ نیست

1402/7/9 ۰۷:۱۰

اشعار جامی در سطح پختگی اشعار حافظ نیست

دومین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌‌ی جامی به «سیمای حافظ در آیینه‌ی جامی» اختصاص داشت که با حضور دکتر سپیده موسوی چهارشنبه پنجم مهر در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد. در این درس‌گفتار، محور بحث بر مبنای نگاه جامی به سخن و پایگاه شعری حافظ بود تا بدین طریق، نقش و اهمیت دیدگاه او در مطالعات حافظ‌پژوهی شناخته شود.

آناهید خزیر: سپیده موسوی سخنانش را این‌گونه آغاز کرد. در ادبیات فارسی اندیشمندان فراوانی وجود دارند که هر کدام سعی کرده‌اند طرحی نو در بیندازند. ما ناخواسته در هر گوینده‌ای ردپای دیگری را نیز می‌بینیم. هیچ‌کس نیست که از سنت دیرین خودش جدا باشد. حتی کسانی که طرحی نو درانداختند با پیش‌فرض‌هایی از گذشتگان مشترک هستند. می‌خواهیم جامی را از این جهت بررسی کنیم و ارتباط او را با حافظ بهتر متوجه شویم. جامی یکی از چهره‌های برجسته ادبیات است و در زمینه‌های مختلف طبع‌آزمایی کرده است؛ او دیوان شعر و مثنوی‌های هفت اورنگ را سروده است و آثار منثور نیز دارد. جامی در عرصه‌های مختلف هنرنمایی کرده است.

آیا جامی در عرصه‌ی غزل به شعرای پیش از خودش توجه داشته است؟ اگر داشته است به چه کسی بیشتر از دیگران؟ آیا صرفاً توجه داشته است یا تقلید هم کرده؟ باید توجه داشته باشیم که تقلید نیز یکی از راه‌های آغاز طبع‌آزمایی و شروع هر کاری است. تقلید زمانی بد است که باعث شکل‌گیری شخصیت مستقل هنرمند نشود و در هنرمند در همان تقلید متوقف شود. نمونه‌های ادبی از این مسئله را در آثار مولوی می‌بینیم؛ مولوی می‌گوید «خلق را تقلیدشان بر باد داد» و به همین مسئله اشاره دارد. این مسئله برای جامعه کنونی ما نیز اهمیت دارد.

جامی یکی از بزرگان مشهور نقشبندیه است

جامی از چند لحاظ حائز اهمیت است؛ اولا به این دلیل که او یکی از بزرگان سلسله‌های عرفانی مشهور یعنی نقشبندیه است. این طریقت معروف و تاثیرگذار بوده است. جامی تاثیرات مهمی بر این طریقت گذاشته است. نگاه جامی به حافظ چگونه بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش می‌توانیم به آثار منثور جامی مراجعه کنیم زیرا هدف اصلی نثر، انتقال پیام است، نه صرفا زیبا سخن گفتن آن‌گونه که در شعر مطرح است.

جامی در آثار منثورش سخن خود درباره حافظ را می‌گوید؛ مثلا در نفحات‌الانس می‌نویسد: «وی لسان‌الغیب و ترجمان‌الاسرار است. با اسرار غیبیه و معانی حقیقیه که در کسوت صورت و لباس مجاز بازنموده است. هر چند معلوم نیست که وی دست ارادت پیری گرفته و در تصوف به یکی از آن طایفه نسبت درست کرده باشد اما سخنان چنان بر مشرب این طایفه واقع شده است که هیچکس را به آن اتفاق نیافتاده است. یکی از عزیزان سلسله خواجگان فرموده است که هیچ دیوان به از دیوان حافظ نیست اگر مرد صوفی باشد.» سلسله خواجگان گونه‌ای از فرقه‌های صوفیه بوده است که رهبر آن خواجه یوسف همدانی بوده است و نقشبندیه نیز از زیرشاخه‌های این سلسله است.

چند نکته را از سخنان جامی می‌توانیم برداشت کنیم. لسان‌الغیب لقبی است که در آثار قرن نهم در وصف حافظ بسیار به کار می‌رود. مفهوم این لقب به معنای عرفانی آن اشاره دارد؛ در این نگاه عالم دوگانه است و شامل جهان شهادت و جهان غیب می‌شود. صوفیان معتقد بودند که حافظ زبان آن جهانی است که دیده نمی‌شود. از نظر جامی هم صورت شعر او زیباست و هم معنای کلام او. جامی می‌داند که حافظ عارف نیست؛ زیرا دست ارادت به سمت پیری دراز نکرده است. این نشان‌دهنده‌ی رندی حافظ است.

جامی می‌گوید صورت شعر حافظ زیباست

مسئله این است که حافظ در هیچ چهارچوبی نمی‌گنجد. بسیاری از اشعار او به هیچ صورت در عرفان نمی‌گنجد هرچند برخی اشعار او کاملا عرفانی است. این چیزی است که از حافظ یاد می‌گیریم؛ می‌توانیم اندیشه‌های گوناگونی را بخوانیم و بیاموزیم اما کاملا درگیر آن‌ها نباشیم. وقتی اسیر چهارچوبی شویم مجبوریم از آن خارج نشویم. اما عشق یعنی آزادی. کسی مانند حافظ که می‌گوید «فاش می‌گویم و از گفته‌ی خود دلشادم / بنده‌ی عشقم و از هر دو جهان آزادم» نمی‌توانیم چنین آدمی را در ظرف خاصی بگنجانیم. جامی می‌گوید با این حال سخن او بر مشرب صوفیه است؛ یعنی از الفاظ و مفاهیم آن‌ها استفاده می‌کند. حافظ از هر چیزی که به او در بیان منظورش کمک کند استفاده می‌کند. او از اسطوره‌ها نیز استفاده می‌کند اما اسیر آن‌ها نمی‌شود. این نگاهی است که جامی ارائه می‌دهد.

جامی در بهارستان می‌نویسد: «اکثر اشعار وی لطیف و مطبوع است و بعضی قریب به سرحد اعجاز غزلیات وی نسبت به غزلیات دیگران در سلاست و روانی حکم قصاید ظهیر دارد نسبت به قصاید دیگران و سلیقه شعر وی نزدیک است به سلیقه نزاری قهستانی.» منظور او این است که می‌توان از آن لذت برد و همه می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. شعر او مانند مسکن است و با تکرار از زیبایی و اثر آن کم نمی‌شود. او در ادامه می‌نویسد: «اما در شعر نزاری غث و سمین بسیار است به خلاف شعر وی و چون در اشعار وی اثر تکلف ظاهر نیست وی را لسان‌ الغیب لقب کرده‌اند». غث و سمین یعنی برخی اشعار خوب هستند و برخی بد و کیفیت یکسانی ندارند. از نظر جامی شعر حافظ اینگونه نیست.

جامی لقب خاتم‌الشعرا دارد

اکنون تلاش می‌کنم تا مسئله تاثیرپذیری ادبی جامی از حافظ را بررسی کنم. آیا جامی مقلد حافظ بوده است؟ جامی شاعر مهمی است و لقب خاتم الشعرا را دارد اما این مسئله نباید باعث شود تا حقیقت را نادیده بگیریم. یاد حکایتی از عبید زاکانی افتادم که نوشته بود: «سلطان محمود را در هنگام گرسنگی بادمجان بورانی پیش آوردند، خوشش آمد و گفت: بادمجان طعامی است خوش. ندیمی در مدح بادمجان فصلی پرداخت و [سلطان محمود] چون سیر شد گفت: بادمجان چیز خیلی مضری است. ندیم، باز در مضرت بادمجان مبالغتی تمام كرد. سلطان گفت: ای مردک نه این زمان كه مدحش می‌گفتی؟ گفت: من ندیم توام نه ندیم بادمجان، مرا چیزی باید گفت كه تورا خوش آید نه بادمجان را.» ما هم نمی‌خواهیم ندیم جامی باشیم.

در عرصه‌ی غزل می‌بینیم که غزل‌های او هر چند خوب هستند اما به اندازه‌ی غزل حافظ زیبا و عالی نیستند. در دوران معاصر کسانی مانند ابتهاج و شهریار به حافظ توجه کرده‌اند. حافظ آن‌قدر در اندیشه شهریار پررنگ است که وقتی می‌خواهد از معشوق یاد کند می‌گوید «دیوان حافظی تو و دیوانه تو من». چنین اثری را در کلام جامی نمی‌بینیم. در مثنوی‌های او اثرات بیشتری را می‌بینیم. تضمین‌هایی که جامی از شعر حافظ مطرح کرده است اهمیت دارند؛ یعنی عین مصراع یا عبارتی را در شعر خود گذاشته است. یکی از مشهورترین این تضمین‌ها مصراع اول غزل اول حافظ است که جامی از آن استفاده کرده است.

جامی هم مانند حافظ به بی‌فایدگی زهد خشک اشاره می‌کند. یاد جمله‌ای از عباس معروفی می‌افتم که مضمون کلی آن این است که در جامعه هر چیزی ابتدا زیبا و پرطرفدار است اما بعد از گذر زمان از زیبایی آن کاسته و خراب می‌شود. شاید این مسئله به علت عوام‌زدگی جامعه ما است یا شاید هم به شرایط سیاسی ربط دارد. برای همین است که فضایی معنوی مانند فضای زهد و عرفان نیز از جایی به بعد تخریب می‌شود و افراد دیگر در پی نقد آن برمی‌آیند.

ریاکاری و نفاق از نگاه حافظ دین را نابود می‌کند

جامی می‌گوید: «مدعی گر نخورد می بگذارش که مدام / خاطر از وسوسه زهد مشوش باشد» واژه «مدعی» از کلمات پرتکرار در شعر حافظ است، او چند نفر را مدعی می‌نامد؛ یکی شیطان است، یکی کسانی که معتقدند در حد حافظ شعر می‌گویند و همین‌طور کسانی که در راه عرفان و زهد ادعا دارند. جامی می‌گوید اگر مدعی می نمی‌خورد باید او را رها کنیم. زهد مانند وسوسه‌ای است که خاطر انسان را مشوش می‌کند.

حافظ چند چیز را باعث وسوسه می‌داند؛ یک وسوسه اهرمن و دیگری وسوسه عقل. فحوای بیت جامی مانند ابیات زیادی از حافظ است مانند «اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز / پیاله‌ای بدهش گو دماغ را تر کن» افرادی که اهل تساهل نیستند متحجر هستند؛ مغز و دل آن‌ها سنگی است. از نظر حافظ مغز این فقیه خشک است و باید به او می داد تا از این حالت خارج شود.

ریاکاری و نفاق از نگاه حافظ دین را نابود می‌کند. این‌ها مسائلی هستند که جامعه ما همچنان درگیر آن‌ها است. شعر حافظ همچنان مشکلات جامعه ما را نشان می‌دهد. او می‌گوید: «به کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند / امام شهر که سجاده می‌کشید بر دوش». شیخ بزرگ شهر را از میکده بیرون می‌بردند این صفات با هم جور درنمی‌آیند. حافظ معتقد است شرایط جامعه چنان درگیر این مسائل است که خود او نیز دچار شده است؛ او می‌گوید «حافظم در مجلسی دردی‌کشم در محفلی / بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت می‌کنم». نفاق و دورویی در جامعه زیاد است.

عباراتی از اشعار حافظ در اشعار جامی دیده می‌شود

خودفروشی زاهدان نیز از دیگر مسائل مهم مورد نظر جامی است. بعضی از آدم‌ها عقل و اندیشه‌ها و عواطف خود را می‌فروشند. کسانی که زهدورزی می‌کنند دچار این مسئله می‌شوند. زاهد بر دنیا پشت می‌کند اما در ازای بهشت و این نوعی خودفروشی است. افراد یکرنگ به میکده می‌روند زیرا نمی‌توانند دورو باشند. چنانکه حافظ می‌گوید «بر در میکده رفتن کار یکرنگان بود / خودفروشان را به کوی می‌فروشان راه نیست». میخانه در شعر بر مکانی دلالت دارد که در آن دروغ گفته نمی‌شود زیرا فرد مست حساب و کتاب عقلانی را در نظر ندارد.

بحث آزادگی و آزادی از تعلقات نیز از نکات مورد توجه حافظ و جامی است. حافظ بارها بر آزادی و بی‌تعلقی خود تاکید می‌کند. حافظ اهل خودش است و از لحظه‌ای که خودش ساخته است استفاده می‌کند. جامی نیز می‌گوید «به داغ نامرادی شاد می باش / به غل بندگی آزاد می باش» او نیز می‌گیرد نباید به جهان تعلق داشته باشیم زیرا در نهایت قرار است با حسرت آن را از دست بدهیم. باید توجه داشته باشیم که حال و هوای این دو شاعر متفاوت است. حافظ می‌گوید من هر دو جهان را نمی‌خواهم و در لحظه زندگی می‌کنم حرفی که در شعر خیام هم می‌بینیم. با این حال هم حافظ و هم جامی از نوعی بی‌تعلقی و آزادی صحبت می‌کنند.

تصویری که درباره حافظ می‌بینیم را در دو بخش بررسی کردیم؛ آثار منثور او و اثر حافظ بر غزلیات او. هم عباراتی از اشعار حافظ در اشعار جامی دیده می‌شود و هم مضامین تفکر حافظ. با این حال اشعار جامی در سطح پختگی اشعار حافظ نیست.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی شهر کتاب

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: