«تصویر جنگ در ادبیات جهان» در گفت‌وگو با حسین مقدس

1402/9/22 ۱۱:۴۰

«تصویر جنگ در ادبیات جهان» در گفت‌وگو با حسین مقدس

حسین مقدس، نویسنده و منتقد ادبی گفت: نه تنها تمام رخدادهای یک اثر اسطوره‌ای بلکه تمام عناصر روایی در چنین اثری، جملگی در خدمت تولید حماسه قرار می‌گیرند.

تولید حماسه، نقطه اشتراک آثار اسطوره‌ای است

بیتا ناصر: ادبیات جنگ در آثار کهن با عنوان ادبیات حماسی مورد استفاده قرار می‌گیرد، آنجا که شخصیت‌های مردمی و قهرمانان در نبرد با بدی، شر، اهریمن، دیوها، جادوگران و شخصیت‌های ضدقهرمان، به اسطوره‌های در میان عوام تبدیل می‌شوند. که البته نمونه‌های آن در ادبیات کهن جهان به کرات دیده می‌شود.

حسین مقدس، نویسنده و منتقد ادبی که پیشتر آثاری همچون «فرورفتن در چاه» و «خوابگردی» از او به چاپ رسیده، معتقد است که جنگ در آثار کهن اساطیری، یک شکل مطلوب و آرمانی است که بدون توجه به گروه‌های اجتماعی، تمامیت انسان را در مقابل تمامیت غیر انسان قرار می‌دهد.

********

جنگ و پیامدهای آن همواره به عنوان مبحثی جدانشدنی از ادبیات جهان مطرح بوده است. ابتدا درباره پیشینه ادبیات جنگ توضیح دهید.

پیشینه ادبیات جنگ به درازای ادبیات به صورت عام است. ما همه فرزندان قابیل هستیم و برای فهم منطقی این گزاره باید درک علمی از مقوله جنگ داشته باشیم. به نظر من جنگ پدیده‌ای استثنایی و نادر نیست که فقط در مقاطع خاصی از تاریخ رخ داده باشد و از آن گریزی نباشد. به عبارت دیگر جنگ، عارضه‌ای قابل اجتناب نیست و بنا به قول معروفی، ادامه دیپلماسی است. جنگ و صلح دو روی یک مفهوم و یک پدیده هستند. منظور از پدیده در اینجا هر گونه رخداد اجتماعی است و از ساده‌ترین تا پیچیده‌ترین آنها محصول روابط اجتماعی هستند؛ این رابطه، ذاتی جامعه است و بر حسب ضرورت‌های متعدد اجتماعی سمت و سوهای متفاوتی می‌یابد. منافع انسان‌ها، چه در حالت فردی و چه گروهی یا طبقاتی در شکل‌گیری مضمون چنین سمت و سوهایی و حتی در ایجاد شدت و غلظت آن نقش اصلی و تعیین‌کننده دارد. انسان‌ها درک‌شان از خود را در قالب گروه‌های مشخص اعم از فرهنگی، اقتصادی، طبقاتی، نژادی، جنسی و دینی تعریف می‌کنند و هویت اجتماعی که محصول چنین ارتباطی است چنان با افراد پیوند می‌یابد که در غیاب آنها تصور زیست اجتماعی تبدیل به امری ناممکن می‌شود. ماهیت و چگونگی رابطه گروه‌های اجتماعی از منظر فلسفه اجتماعی همیشه محل مناقشه بوده است. پرسش اصلی این است که آیا بقا، استمرار و تثبیت منافع یک گروه اجتماعی در تقابل با گروه یا گروه‌های دیگر است؟ بعضی از نظریات قابل اعتنا در جامعه‌شناسی به وجود نوعی تصادم، تضاد یا تعارض ذاتی و جوهری بین گروه‌های اجتماعی اشاره می‌کنند و بقا و حرکت جامعه و هم‌چنین هرگونه تغییر ناگهانی یا تدریجی در جامعه را محصول چنین تعارضی فرض می‌گیرند.

دینامیسم اجتماعی محصول تعارض گروه‌های اجتماعی موثر است که هم باعث قوام و استمرار نظام اجتماعی و هم علت فروپاشی آن می‌شود. تعارضات اجتماعی به عنوان محتوای رابطه و تا زمانی که بر اساس قوانین جاری قابل تحمل باشند در چارچوب روابط عادی به بقا صلح و سازش کمک می‌کند اما چنین وضعیتی پایدار نیست و در آینده‌ای دور یا نزدیک، متناسب با میزان پیشرفت تعارضات وجه آنتاگونیستی (قهرآمیز) آن بر وجه مسالمت‌جویانه‌اش غلبه می‌کند و رویارویی مستقیم و جنگ اتفاق می‌افتد. در واقع زمانی که چنین تعارضاتی در سطح یا عمق چنان پیچیده و بغرنج می‌شوند که عملاً به صورت اقتدا به قانون یا دیپلماسی زمان صلح، دیگر به صورت صلح‌آمیز قابل گشایش نباشند. البته این اصول بیشتر به ماهیت و ریشه تولید جنگ در یک جامعه مشخص می‌پردازد. اما با تامل بیشتر می‌توان چارچوب‌های کلی آن را در تبیین جنگ‌های بین کشورها و بیرون از مرزها را دریافت. روابط کشورها نیز مانند گروه‌های اجتماعی بر مبنای تعارض و تقابل منافع تعریف و تبیین می‌شود. چنین تعارضاتی در فرآیند روابط بین‌الملل و بسته به توان دفاعی - تعرضی طرفین مدام دستخوش تغییر بوده است. هر چند دیپلماسی مدارا پیش‌فرض روابط بین‌الملل است اما عوامل مشخصی از جمله قدرت و توانمندی نظامی این یا آن طرف معادله، این موازانه را به هم می‌زند. هرگونه تهاجم یا دفاع براساس این نظریات قابل تبیین است. اینک باید روی تعریف ادبیات متمرکز شویم تا بتوانیم پیوند بین ادبیات و جنگ را دریابیم. ادبیات معلول تاثیر حسی عاطفی ما در مقابل رخدادهای اجتماعی است. ما تاثرات عاطفی خود را از تعارضات اجتماعی در آینه‌ی ادبیات و هنر به صورت مکتوب و در هیبت کلمات و زبان باز تولید می‌کنیم. کار ادبیات، تاکید بر ماهیت حسی – عاطفی چنین روابطی است. ادبیات چیزی جز بازنمایی تاثرات و واکنش‌های عاطفی ما نسبت به تاثیر آشکار و پنهان رخدادهای اجتماعی در قالب روایت مکتوب نیست. نویسنده اگرچه در خلوت به تولید اثر می‌پردازد اما محصول تولیده شده او متاثر از پیوندهای عاطفی او با رخدادهای جمعی است. از همین روست که حتی خصوصی‌ترین و ذهنی‌ترین آثار ادبی، پدیده‌های اجتماعی تلقی می‌شوند و جنگ یکی از هولناک‌ترین پیامدهای احتمالی هرگونه رابطه اجتماعی است. ما همیشه در حال جنگیم. گاهی با پرتاب سنگ و سلاح، گاهی با پرتاب کلمات؛ چه فرقی می‌کند؟ ماهیت و جنس هر دو یکی است. ادبیات عرصه بازتولید همین تعامل‌ها و تقابل‌های دائمی و متغیر است و تمام رخدادهای هولناک که روان اجتماعی ما را زخمی و جریحه‌دار می‌کند برای همیشه در حافظه ادبیات حک می‌شوند. پیشینه ادبیات جنگ به درازای ادبیات به صورت عام است. ما همه فرزندان قابیل هستیم اما ادبیات در عین حال خصیصه متمایز دیگری نیز دارد؛ ادبیات نقد جنگ هم هست.

آثار کهن و اسطوره‌ای همچون ادیسه، شاهنامه، گیلگمش و داستان‌های هزار و یک شب در کنار مفاهیمی مانند نبرد با اهریمن، مقابله با خیر و شر، حرص، طمع و عشق شکل گرفته است. جنگ در این آثار چه کارکردی دارد؟

درک آثار کهن و اساطیری به‌خصوص آثار حماسی از دو طریق میسر می‌شود؛ اول از منظر هستی‌شناسی غالب در دوران تولید این آثار و دوم توجه به ساختار مناسبات و روابط اجتماعی در آن دوره و آنچه در توضیح حالت اول به طور خلاصه قابل ذکر است، توجه به این نکته است که جهان‌بینی و رویکرد فلسفی در هر عصر در آیینه ادبیات همان عصر بازتولید می‌شود. آثار کهن اساطیری در غیاب بینش علی شکل گرفته و فاقد درک علمی است. همچنین هستی طبیعی یا اجتماعی در غیاب قوانین علت و معلولی و علمی، متکی بر خواست و اراده برگزیدگان و صاحبان قدرت و تفسیر آنان از جهان شکل می‌گیرد. از ویژگی‌های مهم این عصر، تقابل انسان و دشمنانش در قالب موجودات موهوم و افسانه‌ای، تصورات ایده‌آلیستی از تحولات اجتماعی و اعتقاد به ارزش‌های ثابت و مطلق جهت تبیین هستی است. نگاه غالب در این دوره به مفاهیمی اجتماعی مانند خیر و شر، عشق و دیگر مضامین اصلی در ادبیات مطلق، ساده‌لوحانه و مبتنی بر آرمان‌های انتزاعی و غیرواقعی است. جنگ در آثار کهن اساطیری، یک شکل مطلوب و آرمانی است که بدون توجه به گروه‌های اجتماعی، تمامیت انسان را در مقابل تمامیت غیر انسان قرار می‌دهد. جنگ و الزاماً صلح دغدغه انسان به طور عام است. ادبیات در این مقطع از تاریخ، انسان‌ها را به دو گروه اصلی تقسیم می‌کند. عوام در مقابل برگزیدگان، پهلوانان و پادشاهان و نجات‌دهندگان در مقابل انبوه گرفتار شدگان و رویکردی که بعدها در دوران شبان رمگی به منتهی درجه آشکار شد. آثار ادبی اساطیری بر بستری از اقتدار کاریزمایی برگزیدگان بنا شده است و در این آثار توده‌ها و عوام به فراخور الزامات اجتماعی عصر خود فاقد هویت و شخصیت هستند و ارزش آنها در وفاداری یا طغیان در برابر چنین سیستم مسلط تعریف می‌شود. چنین رویکردی به افراد و عوام تا پیش از دوران رنسانس و شکل‌گیری جهان مدرن و سراسر دوران روابط ارباب رعیتی تجربه شده است.

اکنون شاید بتوان تصور دقیق‌تری از نقش و کارکرد جنگ در آثار اساطیری تبیین کنیم. نه تنها تمام رخدادهای یک اثر اسطوره‌ای بلکه تمام عناصر روایی در چنین اثری، جملگی در خدمت یک هدف یعنی تولید حماسه قرار می‌گیرند و این استراتژی در تمام آثار کهن اساطیری کم و بیش قابل درک است. از کهن‌ترین متون حماسی در دسترس یعنی «گیلگمش» که پس از مرگ به مقام خدایی می‌رسد تا اودیسه که شرح مقابله ادیسیوس و طغیانش در مقابل فرمانروای دریاها، بازگشت پیروزمندانه به سرزمین پدری و به خصوص شاهنامه فردوسی که شاید عظیم‌ترین اثر حماسی به قصد ارج نهادن به هویت ملی است و با پیدایش جهان، خلق انسان و اولین پادشاه آغاز می‌شود و سراسر جنگ با حیوانات وحشی دیوها، جادوگران و جنگ‌های میهنی ایران و توران و دیگر هزارویک شب با شبکه‌ی درهم پیچیده‌ای از رخدادهای جادویی و هزارتوهای حیرت‌انگیز همگی در یک نکته مشترکند؛ «تولید حماسه». سنگ بنای حماسه در منزلت منحصر به فرد قهرمان و مقابله با شر و حمایت بی‌چون و چرا، خدشه‌ناپذیر و یک‌پارچه عوام است. هدف حماسه، تولید، تقویت یا تثبیت نوعی خاص از هویت اجتماعی است و این مهم از طریق «تقدیس» برآورده می‌شود که براساس مولفه‌هایی که بحث در مورد آن‌ها خود مجال جداگانه‌ای طلب می‌کند دنبال می‌شود. ما حماسه را با توصیف صحنه‌های درخشان از رشادت‌ها، افتخارات و دلاوری‌های فردی که در خدمت هویت ملی و میهنی، دینی، نژادی و غیره باز می‌شناسیم و نقش محوری فرد و انفعال ضمنی جمع را در آن به وضوح مشاهده می‌کنیم. رویکرد فلسفی حاکم بر آثار کهن بر حسب درک آن عصر در تقدیس قهرمان، قرار دادن او در مرکز ثقل رخدادهای اجتماعی و فرمانبرداری و تبعیت مطلق عوام است. امروزه با گسترش درک علمی و فهم رابطه بین فرد و جمع و کشف قواعد حاکم بر دترمینیسم (تعین‌گرایی) اجتماعی رویکردهای حماسی در آثار ادبی رنگ باخته و کارامدی گذشته خود را از دست داده است. هرچند تولید حماسه اینجا و آنجا و به صورت متفرقه ما را به گذشته‌های خود متصل می‌کند. نمونه‌های بارز آن، منظومه آرش کمانگیر اثر سیاوش کسرایی و یا بعضی از آثار مهدی اخوان ثالت را در کشور خودمان می‌توانیم مثال بیاوریم.

ادبیات کلاسیک چه ویژگی‌هایی دارد؟

ادبیات کلاسیک از آن رو که به مدلول‌های متفاوتی ارجاع‌پذیر است، عبارت گنگ و نامشخصی است. از یک سو در تاریخ ادبیات از قرن هفدهم میلادی به بعد با مکتب خاصی به نام مکتب کلاسیک (کلاسیسیم) و ویژگی‌های معین آن روبه‌رو هستیم و از طرف دیگر عبارت «ادبیات کلاسیک» اصطلاحاً به آثاری اطلاق شده است که به لحاظ کیفیت و استانداردهای ادبی از آنچنان سطح قابل قبولی برخوردارند که در ردیف بهترین نمونه‌های ادبی چند قرن گذشته قرار گرفته‌اند، در اینجا نیز بیشتر روی تعریف دوم متمرکز می‌شویم. اتفاق مهمی را که به عنوان خط فاصل بین ادبیات اساطیری و ادبیات کلاسیک می‌توان برشمرد، تفاوت رویکرد و نگاه پدیدآورندگان این آثار نسبت به مفاهیم مهم اجتماعی از جمله جنگ است. انسان‌ها در طی دوران مهم تاریخی نگاه خود را نسبت به پدیده‌های اجتماعی تغییر داده‌اند و فهم چیستی مفاهیم اجتماعی را نه خود آنها به عنوان یک پدیده بیرونی، که نوع رابطه انسان با آنها تعیین می‌کند. جنبش رنسانس، به مثابه طلایه‌ای از یک دوران جدید، زلزله‌ای در بینش انسان به وجود آورد و مطابق با آن تعریف و برداشت او را نسبت به مهم‌ترین مفاهیم اجتماعی نظیر مرگ، عشق، هستی، صلح و جنگ تغییر داد. طبعاً چنین تغییر نگرشی تاثیر خود را نه تنها در مضمون آثار ادبی و به صورت مشخص رمان که فرم غالب در ادبیات کلاسیک است به صورت بسیار عمیقی برجای گذاشته که فرم و دیگر عناصر آن را متحول هم کرده است. به عنوان مثال اگر منطق رخدادها در آثار کهن و اساطیری آسمانی، ناشناخته و منبعث از اقتدارهای ناشناخته است، در آثار کلاسیک روابط به صورت علت و معلولی مرتب و برای اولین بار شبکه‌های نامرئی از عوامل دخیل در شکل‌گیری علت و معلول آشکارا در آثار ادبی منظور می‌شوند. استفاده از ادراک به جای احساس، منطق به جای عاطفه و کنش فعال به جای انفعال، مسیر جدیدی را در تاریخ اندیشه آدمی باز می‌کند.

جنگ در ادبیات کلاسیک چه جایگاهی دارد؟

عصر کلاسیک، دوران شکل‌گیری تعاریف زمینی در مقابل برداشت‌های آسمانی با استفاده از مولفه‌های زمینی است؛ انسان خود را در مرکز هستی قرار می‌دهد و به مدد ابزارهای متناسب به جنگ جهان می‌رود. جنگ در بسیاری از آثار کلاسیک به عنوان یک مفهوم مطلق منفی چه به عنوان یک موضوع محوری و چه غیرمستقیم و به عنوان بستری برای شکل‌گیری رمان مورد توجه نویسنده و خواننده قرار می‌گیرد. برای اولین بار به واسطه تغییر بینش‌های بنیادین و حضور مخاطب حرفه‌ای (در مقابل مخاطب عام در آثار کهن) جنگ به موضوعی قابل تامل، چالش‌برانگیز و قابل شناخت بدل می‌شود. همچنین جنس رابطه بین نویسنده و مخاطب در عصر کلاسیک با عصر ادبیات اساطیری متفاوت است. مخاطب در عصر کلاسیک برخلاف دوره‌ی اساطیری در جایگاه و گروه مشخص و موثری قرار می‌گیرد و در کیفیت ادبی اثر نقش فعال دارد و بر مسیر خلق آن تاثیر می‌گذارد. نتیجه چنین اقتداری از سوی مخاطبان ادبیات تغییر در ساختار رمان و ابداع هارمونی‌های جدید است. نوشتار که اینک شکل مسلط رابطه بین تولیدکننده و مصرف‌کننده اثر است (برخلاف انتقال سینه به سینه در اعصار گذشته) مطابق با بینشی زمینی، حامل تجربه‌های هولناک از جنگ‌های خانمان‌سوز می‌شود. جنگ‌هایی که به قصد حمله یا دفاع و یا از منظر وسعت، درونی یا برون‌مرزی است به عنوان محوری‌ترین عامل تولید شر و رنج‌های بی‌شمار در مرکز توجه نویسندگان آثار کلاسیک قرار می‌گیرد.

جنگ‌های جهانی اول و دوم تا چه میزان در ادبیات کلاسیک جهان جریان‌ساز بوده است؟

گاهی قوانین فیزیک نه تنها در ارتباط با حوزه فیزیک که در مورد رخدادهای اجتماعی نیز کاربرد دارند. طبق اصل سوم نیوتن، هر کنشی با واکنشی هم اندازه اما در جهت مخالف همراه است. جنگ جهانی اول و دوم به طور خاص، به لحاظ وسعت دامنه، قتل و کشتار بی‌شمار انسان‌ها و تاثیرات و تبعات جنبی آن در زندگی میلیاردها انسان در سراسر جهان واقعه‌ای منحصربه‌فرد به شمار می‌رود. حجم هولناک چنین شرارتی در چنین ابعاد گسترده‌ای بی‌شک به همان اندازه رعب‌آوری و تولید رنج در عرصه ادبیات بازتاب داشته است. کنش اجتماعی جنگ باعث شکل‌گیری واکنش ادبی به همان اندازه اما در جهت مخالف و دست‌مایه خلق بسیاری از آثار ادبی و هنری می‌شود. ابعاد هولناک جنگ‌های جهانی و میزان و شدت تاثیر آن بر روی انسان آن چنان گسترده بوده که به جرئت می‌توان ادعا کرد احدی نتوانسته از تاثیر مخرب آن، مستقیم یا غیرمستقیم در امان بوده باشد. آیا این جنگ‌ها قابل اجتناب بوده‌اند؟ به گمان من همچنان که در ابتدا گفته شد، جنگ به‌خصوص در ابعاد جهانی نیز نه به عنوان یک پدیده استثنایی، بلکه به عنوان فرم خاصی از تصادم اجتماعی همیشه با ما همراه بوده که فقط تحت شرایط خاصی امکان قوه به عمل را داشته است. جنگ شکل دیگری از دیپلماسی است؛ روی دیگری از سکه تقابل منافع است اما اشکال جنگ مدام در بستر تاریخ تغییر کرده است. شاید روزی جنگ فیزیکی جای خودش را به جنگ اندیشه برای بهتر شدن زندگی بدهد. هدف از جنگ‌های بزرگ جهانی، تلاش برای تقسیم مجدد جهان بین گروه‌های پیر و جوان مدعی قدرت است. شوک حاصل از جنگ‌های جهانی و امواج عاطفی و احساسی حاصل از این رخداد نابودکننده، هنوز که هنوز است دست‌مایه شکل‌گیری آثار ادبی و هنری به خصوص رمان و فیلم می‌شود. ادبیات تمام کشورها، به‌ویژه کشورهایی که مستقیماً در دو جنگ جهانی درگیر بوده‌اند مملو از آثار ادبی است که مستقیم یا غیرمستقیم از این واقعه جهانی تاثیر گرفته‌اند. تعداد قابل توجهی از آثار ادبی را می‌توان برشمرد که با محوریت اصلی جنگ‌های جهانی تولید شده‌اند و تعداد بسیار بیشتری را می‌توان برشمرد که هرچند مستقیماً به جنگ به عنوان موضوع اصلی نپرداخته اما پدیده جنگ و تبعات اجتناب‌ناپذیر آن چنان در تار و پود اثر ریشه دوانده و با موضوع اصلی ترکیب شده که حذف آنها از مجموعه رمان، به کلیت آن آسیب جدی وارد می‌کند. بی‌شک بعضی از این آثار به گنجینه آثار کلاسیک ادبی سپرده خواهند شد. یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های ادبیات قرن بیستم مقوله جنگ‌های جهانی بوده است.

مهمترین و تأثیرگذارترین آثار ادبیات کلاسیک جهان در حوزه‌ جنگ کدامند؟

جنگ به دلیل وسعت و دامنه تاثیر یکی از موضوعات اصلی در ادبیات محسوب می‌شود و بخش قابل توجه‌ای از آثار کلاسیک ادبی، مستقیم یا غیرمستقیم از پدیده‌جنگ متاثر بوده‌اند. اگر به اینترنت مراجعه کنید لیست بلندبالایی از چنین آثاری را می‌توانید به‌دست بیاورید، هرچند که در مورد ارزش این آثار، اجماعی وجود ندارد اما در میان این آثار می‌توان نمونه‌هایی را دید که تاثیر عمیقی بر اذهان و افکار عمومی داشته‌اند. از میان آنها، آثاری چون «جنگ و صلح» از لئو تولستوی، «جنگ» از لویی فردینان سلین، «در جبهه‌غرب خبری نیست» از اریش ماریا رمارک، «تبصره ۲۲» از جوزف هلر، «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آید» و «وداع با اسلحه» از ارنست همینگوی که با محوریت جنگ نوشته شده و همچنین آثاری مانند «نشان سرخ دلبری» از استفن کرین، «برباد رفته» از مارگارت میچل، «بینوایان» از ویکتورهوگو، «دکتر ژیواگو» از بوریس پاسترناک، «شکست» از امیل زولا، «کشتن مرغ مقلد» از نل هارپرلی، «کلبه‌ی عمو تم» از هریت بیچر استو، «ریشه‌ها» از الکس هیلی، «سلاخ‌خانه شماره پنج» از کرت وانه‌گت، «امریکایی آرام» از گراهام گرین و «سرباز خوب» شوایک از یاروسلاو هاشک که از جنگ به عنوان یک عامل مستقیم یا غیرمستقیم در ساختار رمان استفاده کرده‌اند می‌توان نام برد. البته با اغماض به این لیست می‌توان آثار دیگری نیز افزود که همگی متاثر از عوارض جنگ تولید شده‌اند حتی فکر می‌کنم رمان ایرانی «زمین سوخته» از احمد محمود را نیز می‌توان در کنار چنین آثاری قرار داد.

منبع: ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: