«تصویر جنگ در ادبیات جهان» در گفت‌وگو با شبنم حاتم‌پور

1402/9/20 ۱۴:۱۹

«تصویر جنگ در ادبیات جهان» در گفت‌وگو با شبنم حاتم‌پور

شبنم حاتم‌پور، نویسنده و منتقد ادبی گفت: مفهوم جنگ در ادبیات حماسی با اعتبار و آبرو وابستگی داشت و به نوعی مقدس شمرده می‌شد. به همین دلیل جنگاوران در اسطوره‌ها و حماسه‌های کهن نماد ایزدان و خدایان هستند.

 

جنگاوران در اسطوره‌ها و حماسه‌های کهن نماد ایزدان و خدایان هستند

بیتا ناصر: در پرونده «تصویر جنگ در ادبیات جهان» با شبنم حاتم‌پور، نویسنده، منتقد ادبی و استادیار زبان و ادبیات فارسی هم‌کلام شده‌ایم تا از او درباره بازنمودهای جنگ در ادبیات کهن و ریشه‌های جنگ و جنگاوری در این داستان‌ها بپرسیم.

*********

به عنوان کلام آغازین لطفاً بیان کنید که جنگ چه کارکردها و بازنمودهایی در ادبیات کهن داشته است؟

اگر جنگ را هرگونه نزاع میان هر تعداد از جمعیت انسانی در نظر بگیریم، متون کهن را سرشار از نزاع‌هایی می‌بینیم که مفهوم ابتدایی جنگ را ترسیم می‌کنند. بسیاری از جنگ‌ها در متون کهن اشاره‌ای نمادین به تنازع و بقا در آفرینش هستند و انسان برای غلبه اجباری بر دیگر چیزها و دیگر کسان از طبیعت الگوبرداری کرده است. همچنان که در طبیعت جدال همیشگی میان عناصر برقرار است و آنچه باقی می‌ماند در جهت آفرینش و حرکت اثرگذار است، انسان ابتدایی نیز از عناصر طبیعی مانند آتش و آب در جهت‌بخشیدن به خواسته‌های خود بهره برده و این جنگ‌ها برای بقا بوده است. به دست آوردن مراتع بهتر، جای امن‌تر، محصول بیشتر و مانند آن در روایت‌های کهن دینی هم دیده می‌شود، مانند نزاع میان هابیل و قابیل و هرچه بشر تجربه زیستی بیشتری به دست آورد دلایل نزاع‌های قومی قبیله‌ای آرمانی‌تر شد. در اولین روایت‌ها از اسطوره‌های آفرینش که از متون کهن باقی مانده‌اند، جدال‌ها از تقابل خوبی با بدی شکل می‌گیرد و مفهوم خوبی، نیروی یاری دهنده‌ی حیات و بدی، ضد زندگی و حیات است. اما اگر بخواهم به طور مشخص اشاره کنم باید از «بندهش» نام برد. در بندهش جدال میان اهریمن و هرمزد از اختلاف سلیقه میان آن دو است؛ چراکه هرمزد آفرینش پوسیده و سهمگین اهریمن را نمی‌پسندد و اهریمن هم‌سویی با او را نمی‌پذیرد و جدال از اینجا آغاز می‌شود. البته مفهوم نیکی و بدی از زروان شکل می‌گیرد؛ نیکی، جلوه عشق به فرزند است که به صورت هرمزد ظهور می‌کند و بدی، جلوه شک و تردید از سودمند بودن آفریدگان است که در اندیشه زروان پدید می‌آید و اهریمن از آن زاده می‌شود. در متون اوستایی، مانوی، پهلوی، ارمنی و سریانی هم تقریباً همین است. جدال نیکی و بدی با مظاهر پلشتی و ایزدی، نمایشی از جدال اضداد در طبیعت و حتی در سرشت انسان است. جنگ‌ها عمدتاً به دلیل ناسپاسی و افزون‌خواهی‌اند و در یونان باستان هم همین است و آنجا به دلیل کثرت خدایان، نزاع بر سر تصاحب قدرت به منظور غلبه بر دیگر خدایان، نیمه‌خدایان و البته انسان‌هاست و به نوعی افزون‌خواهی را رقم می‌زند. این جنگ‌ها، الگویی تکراری در متون کهن دارند؛ برای مثال جنگ پهلوان-ایزدان را با ضحاک در متون پهلوی و اوستایی و حتی در وداها می‌بینیم که در این الگوها یک دیو-اژدر که نماد ناپاکی، پلشتی و مظهر اهریمن است با قدرت خویش بر حیات بشری غلبه می‌کند و بعد یک پهلوان که نماد ایزدی اهورایی است با شکست او زندگی را بازمی‌گرداند.

چرا جنگ و جنگاوری تا این اندازه در داستان‌های کهن حائز اهمیت بوده است؟ آیا این مسئله ریشه در باورها و اعتقادات اقوام دارد؟

ریشه در نیازها دارد؛ نیاز به امنیت، نیاز به سرپناه‌، نیاز به غذا و نیازهای ابتدایی دیگر؛ هنگامی که جمعیت افزایش یافت تقاضا برای به دست آوردن غذا و دیگر احتیاجات بیشتر شد؛ اینجا جنگ است که مشخص می‌کند چه کسی استحقاق استفاده از امکانات اندک را دارد؛ درست مثل ساختاری که در طبیعت وجود دارد. موجودی که قدرت بیشتری دارد حق حیات را از آن خود می‌کند و رقبای ضعیف محکوم به نیستی هستند. اما همان طور که پیش از این هم گفتم نیازهای بشر در مقطعی آرمانی‌تر می‌شود و دلایل دیگری برای جنگ‌ها شکل می‌گیرد. در داستان‌های کهن دلایل آرمانی هنوز قوت نگرفته‌اند و در شکل تکامل‌یافته داستان‌ها می‌توان دفاع از بیوه‌زنان و وطن‌شیدایی را دید. در این داستان‌ها که ما از آنها با نام حماسه نام می‌بریم علاوه بر نیازهای ابتدایی بشر، تمایل به کسب قدرت بیشتر، افزون‌خواهی و غرور و خودپسندی علت‌های غالب جنگ‌هاست. اگر به پیشینه تاریخی ملت‌هایی که حماسه‌های بزرگ دارند نگاه کنیم درخواهیم یافت که اینها در جدال دائمی با اقوام دیگر برای اثبات جایگاه خود بوده‌اند. ایرانی‌ها، هندوها و یونانی‌ها به علت موقعیت جغرافیایی، مراتع خوب، دشت‌های حاصلخیز، جنگل‌های پر از شکار در معرض حمله اقوام مهاجم قرار داشتند. آنها با دفاع از خود و حمله به دشمن به حفظ و نگهداری از داشته‌ها و افزایش آنها می‌کوشیدند؛ پس مفهوم جنگ با اعتبار و آبرو وابستگی داشت و به نوعی مقدس شمرده می‌شد. به همین دلیل جنگ، خویشکاریِ بزرگترین الهه در اساطیر بشر یعنی «الهه مادر» است و جنگاوران در اسطوره‌ها و حماسه‌های کهن نماد ایزدان و خدایان هستند. گاهی یک جنگاور خود را وقف اهداف بزرگ خیرخواهانه می‌کند مانند رستم و سام در شاهنامه، هکتور در ایلیاد، بیوولف در حماسه ژرمن‌ها، سونجاتا در آفریقا گاهی نیز در خدمت اهداف دینی قرار می‌گیرد مانند روایت زرتشتی از رویین‌تنی اسفندیار که برای گسترش دین بهی انجام گرفت. گاهی پهلوان هدف‌های شخصی را دنبال می‌کند ولی در این مسیر دیگر انسان‌ها از کارهای خیر او بهره می‌برند مثل زیگورد پسر زیگفرد که این حرکت یعنی تلاش برای رفع مشکل و به دست آوردن خیر و نیکی برای انسان‌ها چنان مقدس شمرده می‌شد که تلاش پهلوان به شکل نوعی حرکت در جهت تکامل توصیف می‌شود. الگو در این داستان‌ها تهاجم خطرناک، استمداد از پهلوان، حرکت که بیشتر به شکل سفر است حالا گاهی کوتاه است گاهی طولانی گاهی هفت‌خوان دارد گاهی دوازده خوان، پس از حرکت جنگ رویارو و سپس بازگشت و اعتباریابی است. در داستان‌هایی که مقابله جمعی است مانند داستان جنگ ایرانیان با تورانیان الگوها در قسمت‌هایی تکرار می‌شوند به عنوان مثال سفر-رویارویی- عدم غلبه که علت‌های مختلفی دارد مثلاً ممکن است فرار دشمن باشد بعد دوباره حمله یا سفر بعد حمله ولی در نهایت نتیجه همان است. اودیسه هومر را به یاد بیاورید که ده سال جنگ است ولی الگو همین است و این تلاش‌هاست که پهلوان را در قالب نیمه‌خدا عزت و اعتبار می‌بخشد.

ارتباط کهن‌الگوهایی همچون مقابله با خیر و شر، نبرد با اهریمن و جنگاوری در داستان‌های کهن ادبیات جهان را چه می‌دانید؟

روح متون جنگاوری از تضاد شکل گرفته است؛ البته اگر نظریات تودوروف، پراپ و بارت را بپذیریم، این دو بُنی در تمام روایاتی که بشر دارد، دیده می‌شود. پراپ ثابت کرد که داستان‌های کهن و حکایت‌های قومی همه‌جا ساختار یکسانی دارند و این ویژگی اسطوره است که قدرت «سیالیت» آن سبب می‌شود بتوانیم خوانش‌هایی از آن داشته باشیم که پویایی و بی‌زوالی آن را در تاریخ بشر نشان می‌دهد. پراپ ساختار قصه‌ها را بررسی و ثابت می‌کند در داستان‌های دوبُنی همیشه خیر بر شر که او آن را «شرور» می‌نامد، پیروز است. گستردگی نمونه‌هایی که او داشت سبب شد پژوهشگران بسیاری از سراسر دنیا از روش وی استفاده کنند تا داستان‌ها، قصه‌ها و حکایات بومی را مورد بررسی قرار دهند و از نتایج آن شگفت‌زده شوند. ما اطمینان داریم که کهن الگوی خیر و شر در بسیاری از داستان‌های کنشی و حتی غیرکنشی حضور دارد؛ اما خوب است به اصطلاح کهن‌الگو هم اشاره‌ای کنم. یونگ معتقد است انسان‌ها دارای ناخودآگاه جمعی هستند که در لایه‌های عمیق روان، قرار دارد. از آنجایی که فرد برای کسب آن هیچ تلاشی نکرده برای فرد ناشناخته است و در واقع از تجربیات فردی انسان سرچشمه نمی‌گیرد و در روح جمعی بشر ریشه دارد که حیات آن به هزاره‌های متمادی می‌رسد مثل غریزه که انسان برای داشتن آن تلاشی نکرده اما می‌تواند با حواس آن را درک کند. کهن‌الگوها دریافت‌هایی از این غریزه مانند هستند که جنبه‌های ادبی نیز دارند و به همین دلیل است در متون کهن با آنها روبه‌رو می‌شویم. در داستان‌هایی که بر مبنای دوبُنی یا خیر و شر بنا شده‌اند الگویی داریم. «بارت» این الگو را آرامش، گره‌افکنی، تعلیق و گره‌گشایی می‌داند. آرامش به دلیل حضور خیر است و شر در گره‌افکنی و تعلیق نقش دارد اما تمام این داستان‌ها ختم به خیر می‌شود. هرچه به دوره‌های کلیدی جهش فکری در بشر نزدیک می‌شویم این کهن‌الگوها به‌روزتر و حتی پیچیده‌تر می‌شوند. با ظهور ادیان متعدد و مفاهیم فرامادی و ظهور معنویت، انسان در شرارت سهم عمده‌ای بر عهده گرفت و در روایت هبوط آدم و حوا به زمین، شیطان که همان اهریمن است تنها وسوسه ایجاد می‌کند، بعد آدم عصیان می‌کند و پس از آن فرزندانش شرارت را بر زمین گسترش می‌دهند. در بسیاری از متن‌هایی که مضمون معنوی دارند، مانند «کمدی الهی» در کنار شیطان که تا پیش از این یک تنه در برابر خیر مطلق قرار گرفته بود، انسان‌های دیو سیرت ظهور کرده‌اند و محور شرارت را به سوی انسان سوق داده‌اند. در داستان‌های دینی شیطان وسوسه می‌کند و انسان شرارت را به فعلیت در می‌آورد و حتی فردوسی در اسطوره آژیدهاک موجودی را خلق می‌کند که خود اهریمن نیست بلکه انسانی است که با وسوسه شیطان اهریمن‌خو می‌شود. همین نسبت را در خویشکاری خیر می‌بینیم و نیکی دیگر تنها از خدایان و نیمه‌خدایان صادر نمی‌شود بلکه فعلی است که از خدا یا «انسان کامل» که نماینده اوست اتفاق می‌افتد.

آیا به صرف اشاره مستقیم به جنگ می‌توان اثری را در زمره ادبیات جنگ قرار داد؟

خیر؛ قطعاً با اشاره به جنگ اثری ادبیات جنگ نخواهد شد. در ادبیات پایداری هم ممکن است اشاره به جنگ شود اما می‌دانیم که بین ادبیات پایداری و ادبیات جنگ تفاوت وجود دارد. سربازی که در میدان جنگ است و دارد با به کارگیری تصویرهای پیرامونش برای معشوقش شعر می‌سراید، آن شعر در زمره ادبیات غنایی است نه ادبیات جنگ؛ ما در ادبیات نمونه‌های بسیاری از تصاویر عاشقانه داریم که شاعر در ترکیب‌سازی و فضاسازی از جنگ و مقولات آن استفاده می‌کند. شعر سعدی پر از تصاویری است که معشوق در آن جنگجویی است که در برابر لابه‌های عاشق، زره بی‌توجهی پوشیده و این تصویرها اغلب از اسطوره الهه‌بانوی عشق گرفته شده که یکی از خویشکاری‌هایش، نبرد است. ممکن است از تاثیر تهاجم مغول به سرزمین‌های ما باشد که سعدی شاهد آن بوده اما قطعاً این غزلیات را از نوع غنایی به جنگی تبدیل نکرده است. به این بیت از سعدی دقت کنید:

نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا / ‏ تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی

یا این بیت:

تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی / ‏ که روز معرکه بر خود زره کنی مو را

وقتی به بسامد واژه‌ها نگاه کنیم می‌بینیم واژه‌هایی که در ارتباط مستقیم با جنگ‌اند بیشترین درصد واژگان محوری شعر را تشکیل می‌دهند؛ اما مضمون شعر عاشقانه است.

یا این شعر از ظهیر فاریابی:

شهر صبرم تا سپاه هجر تو غارت زند / ‏ بیگناهم کشت عشقت وای اگر بودی گناه

بر من آن کردی که با شهری سپاهی می‌کند / ‏ حال چون بودی خود این در بی‌گناهی می‌کند

شاعر با بهره‌گیری از موضوع «غارت» در جنگ که رسمی مشهود بوده تعابیر عاشقانه زیبا خلق کرده است؛ پس لزوماً نوشتن از ملزومات جنگ، نوع ادبی را به آن منتسب نمی‌کند. ادبیات جنگ باید از تجربه زیستی نویسنده درباره‌ی آن باشد و نگاه نویسنده به مضمون جنگ باید حاوی مسائل اجتماعی- سیاسی متاثر از جنگ و حتی جهان‌بینی فردی وی درباره جنگ باشد. عده‌ای از شاعران و نویسندگان جنگ را تکریم می‌کنند و عده‌ای نه! در این شعر دقت کنید:

لعنت به جنگ شما! ‏

تنها به ضیافتش بروید! ‏

ما تفنگ‌ها را بر زمین می‌کوبیم

و در جنگ دیگری شرکت می‌کنیم

همان جنگ راستین

این شعر از برتولت برشت است و شما می‌توانید نفرت او را به جنگ و پیشنهاد شاعر برای پایان دادن به کشتار و به قول خودش شرکت در جنگ راستین را ببینید، برشت مصائب جنگ را برای «پرولتاریا» می‌بیند در حالی که سرداران پشت جبهه می‌مانند. اینجا شاعر به بیان جهان‌بینی خودش درباره جنگ پرداخته است. آن را تحلیل نکرده، از برحق بودن و نبودنش نگفته ولی به حقیقت عریان آن هم اشاره کرده است. این شعر، اعتراضی است. شاعر به شیوه‌ای که حاکمان در جنگ انتخاب کرده‌اند معترض است.

حالا مقایسه کنید با این شعر از نزار قبانی که برای همسرش که در جنگ کشته شده، گفته است. این شعر گرچه عاشقانه است اما درباره عشقی است متاثر از جنگ و شاعر جنگ را زیسته و تجربه خود را سروده است:

بلقیس رفته بودی انار بیاوری

دانه‌هایت را آوردند

آنها بیروت را رها کردند

و غزالی را کشتند

کیفت را که از لای آوارها بیرون کشیدند

فهمیدم با رنگین‌کمان زندگی می‌کردم

شاید مخاطب بگوید این هم، شعر عاشقانه‌ای است. بله هست همچنان که می‌تواند یک مرثیه باشد اما در ژانر جنگ قرار می‌گیرد چون شاعر تجربه شخصی خود در رویارویی با جنگ و اثرات آن بر زندگی‌اش را گفته است.

از منظر نقد ادبی، اثر در ژانر جنگ چه ویژگی‌های خاصی دارد؟

جنگ بر خلاف ظاهر آشکار و خشونت‌باری که دارد وقتی در هنر وارد و به مقوله پیچیده‌ای تبدیل شود. آثار ادبی برگرفته از جنگ در دوره‌های مختلف تاریخی و در مناطق مختلف جهان ویژگی‌های همسانی ندارند که بتوان آنها را با هم در یک ترازو قرار داد و برای همه یک نسخه پیچید. این مسئله به دلایل پدید آمدن جنگ‌ها و نحوه پذیرش آن در جامعه و رفتار حاکمیت بازمی‌گردد. در جنگ‌های جهانی اول و دوم با اینکه اهداف مشترک در جبهه‌های مشترک وجود داشت اما نتایج آن در ادبیات ملت‌هایشان مثل هم نبود. برای مثال در آلمان جنگ جهانی، اندیشمندان، هنرمندان و نویسندگان را از فضای هنر دور کرد و فضای یاس و شکست که بر نتایج جنگ حاکم بود، در ادبیات پس از جنگ آلمان اثر گذاشت. در روسیه نتایج جنگ برعکس بود؛ اعتماد به نفس ملی، طرد فردگرایی و رواج وطن‌دوستی با فضای پرولتاریایی همراه شد و آثار جنگ را متاثر از این مضامین قرار داد. ادبیات جنگ را در دو دسته قرار می‌دهم؛ یک دسته آثاری که نویسنده چنین الگویی را دنبال می‌کند: تهدید، مبارزه، آرمان؛ انسانی که تهدید را درک می‌کند به مبارزه قدم می‌گذارد. مبارزه یا برای دفاع است یا برای تهاجم اما آنچه مهم است مبارزه در این الگو منجر به آرمان‌خواهی و رسیدن به آن می‌شود. آرمان انسان مبارز ممکن است با فقدان چیزی باشد که دلیلش مرگ و کشته شدن است. در برخی فرهنگ‌ها همین کشته شدن آرمان می‌سازد و گاهی آرمان همان دفاع است که می‌تواند در هر مرحله‌ای و به هر دلیلی متوقف شود. در کشورهایی که در جنگ‌های جهانی به اهدافی رسیده بودند، پیدایش این الگو در رمان‌های جنگ بیشتر مشهود است؛ مانند رمان «نشان سرخ دلیری» از «استیفن کرین» و رمان «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند» از «ارنست همینگوی»؛ اما در دسته دوم آثار جنگ، نویسنده به تحلیل این الگو می‌پردازد؛ یعنی الگو همین تهدید، مبارزه، آرمان است، اما نویسنده به تحلیل رابطه‌های آن پرداخته است. به عنوان نمونه چه رابطه‌ای میان تهدید و مبارزه هست یا آرمان انسان مبارز چه تبعاتی برای او و جامعه دارد؟ بیشتر رمان‌های بزرگی که گاهی با عنوان «ضد جنگ» از آنها یاد می‌شود از این دسته‌اند. البته من با این عنوان مخالفم و نمی‌دانم چرا از چنین عنوانی استفاده می‌شود؛ مگر مثلاً در برابر رمان عاشقانه رمان ضد عشق وجود دارد؟ یا رمان ضد تاریخ در برابر رمان تاریخی وجود دارد؟ رمان‌هایی که نویسنده به تحلیل تبعات جنگ می‌پردازد حاصل نگاه عمیق نویسنده به این پدیده است آن هم از فاصله‌ای که جنگ را بهتر می‌تواند مشاهده کند. بسیاری از آثار موفق این چنینی بعد از جنگ نوشته شده‌اند؛ آن هنگامی که نویسندگان تبعات جنگ را در جامعه مشاهده می‌کنند. این رمان‌ها در کشورهایی که در جنگ جهانی حاضر بودند اما دستاوردهایی نداشتند بیشتر دیده می‌شود؛ مانند رمان «سلاخ خانه شماره پنج» اثر مشهور کورت ونه گات یا رمان «در جبهه غرب خبری نیست» اثر مشهور اریش ماریا رمارک و یا «وداع با اسلحه» اثر مشهور «ارنست همینگوی». در آثار نویسندگان ایران هم این دسته‌بندی مصداق دارد. گروهی جنگ را با پرداختن به آرمان‌های ایدئولوژیک در رمان نشان داده‌اند؛ مانند بیشتر آثار احمد دهقان از جمله «نخل‌های بی سر» یا رمان «ارمیا» از رضا امیرخانی و رمان «نه آبی نه خاکی» از علی مؤذن و گروهی دیگر از نویسندگان به تحلیل جنگ و تبعات آن پرداخته‌اند مانند «زمین سوخته» از احمد محمود. آثاری هم هستند که حد فاصل این دو به شمار می‌روند. اگر الگو در اثر سرانجام نداشته باشد به ادبیات پایداری تعلق خواهد داشت و در همان الگوی تهدید، مبارزه، آرمان اگر مرحله آرمان محقق نشود، مبارزه محوریت خواهد داشت. مقابله و مقاومتی که برای رسیدن به آرمان است؛ اما هنوز منجر به آن نشده است. بیشترِ این آثار از آنِ نویسندگان جهان عرب یعنی خلیل السوامری، جمال بنوره، غسان کنفانی و نجیب محفوظ هستند.

آیا داستان‌های جنگ در ادوار مختلف برای تاریخ‌نگاری قابل ارجاع هستند؟

بله، داستان‌های جنگ منابع ارجاع‌پذیری هستند. ارسطو معتقد است، داستان نمود عمل به کمک طرح است. این تعریف درباره تاریخ هم صدق می‌کند و وقایع تاریخی را می‌توان با اندک تغییری به معنای داستان و روایت تاریخی به کار برد. در زبان انگلیسی بین دو واژه story وHistory شباهت آشکاری وجود دارد. تاریخ و داستان همیشه به هم وابسته بوده‌اند و هنگامی که مورخ وقایع زمان خود را با هنر نویسندگی به شکل خلاقانه‌ای بیان می‌کند از ظرفیت‌های داستانی استفاده می‌کند و داستان‌نویسی که وقایع عصر خود را موضوع داستانش قرار می‌دهد در واقع از ظرفیت مضمون و موضوع موجود استفاده می‌کند و از آن با پرداختی هنرمندانه داستان می‌سازد. تاریخ‌های بسیاری با این شیوه نوشته شده‌اند مانند «تاریخ بیهقی» که به وقایع پادشاهی محمود و مسعود غزنوی پرداخته است، «تاریخ جهانگشای جوینی» که وقایع ایران در دوره مغول و خوارزمشاهیان و اسماعیلیان را بیان کرده، در «نفثة المصدور» نویسنده به بیان سرنگونی حکومت خوارزمشاهیان و وقایعی که از سر گذرانده پرداخته و بسیاری از کتاب‌های تاریخی دیگر جنبه داستانی دارند. امروز رمان تاریخی گونه‌ای پرطرفدار از رمان است که مخاطبان بسیاری در جهان دارد. رمان تاریخی «خواجه تاجدار» از ژان گور ، «ژرمینال» از امیل زولا، «داستان دو شهر» از چارلز دیکنر و رمان‌های بسیار دیگر که نویسنده یک شخصیت تاریخی مشهور یا یک برهه از تاریخ را به داستان تبدیل کرده است. در ژانر جنگ هم همین اتفاق می‌افتد و آن داستان صلاحیت ارجاع تاریخی پیدا می‌کند. در رمان «الفبای خانواده» اثر ناتالیا گینزبورگ نویسنده اعتراف کرده که هیچ ابداعی در آن نداشته و حتی نام کسان نیز واقعی است. او به شرح خاطراتش از دوران جنگ و جامعه ایتالیا پس از جنگ می‌پردازد. رمان «سووشون» اشارات تاریخی مشهود به جنگ جهانی دارد. در رمان «بادبادک باز» از خالد حسینی برهه تاریخی حکومت ظاهرشاه، آخرین پادشاه افغان تا زمان حکومت انتقالی حامد کرزای را مضمون اصلی قرار می‌دهد. یکی از مضامینی که می‌توان در ادبیات جنگ بررسی کرد اثرات جنگ بر جابه‌جایی ملت‌هاست؛ مهاجرت‌هایی که در نتیجه جنگ اتفاق می‌افتند با مهاجرت‎ با دلایل دیگر کاملاً متفاوت‌اند. برخی از نویسندگان در رمان‌های جنگ که اتفاقاً مراجع تاریخی خوبی هم هستند، جنگ را از دید مهاجرانی که ترک وطن کرده‌اند نشان می‌دهند و به مشکلات فرهنگی مهاجران به عنوان یکی از تبعات جنگ می‌پردازند. به هر حال جنگ حقیقتی است که در برهه زمانی نسبتاً طولانی اتفاق می‌افتد و اثرات بسیاری بر جامعه انسانی می‌گذارد. نویسندگان نیز از آبشخور تاریخ بسیار بهره برده‌اند و به همین دلیل رمان‌های تاریخی با مضمون جنگ می‌توانند مورد توجه تاریخ‌نگاران قرار بگیرد.

منبع: ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: