اهمیت گفتگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها

1402/8/24 ۱۴:۵۱

اهمیت گفتگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها

گفتگوی منتشر نشده با دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، محمد صادقی – بخش دوم

سال 1967 شما در سمینار بین‌المللی دانشگاه هاروارد، پیشنهاد مهمی را مطرح کردید: تشکیل مجمعی از فرهنگ‌مداران همه کشورها برای بررسی مسائل جهانی که با دادن گزارش، مردم جهان را در جریان رخدادها و رویدادهای جهانی قرار دهند. كمی بیشتر توضیح می‌دهید؟

این سمینار هر ساله به ریاست هنری کیسینجر که در آن زمان استاد دانشگاه هاروارد بود، تشکیل می‌شد و 40 روز به طول می‌انجامید. در آن مسائل جهان و آمریکا به بحث گذاشته می‌شد، جنبه دولتی نداشت و در دعوت كردن از نمایندگان، تنها به شخصیت آنان توجه می‌شد. در سال 1967 من هم از ایران دعوت شدم تا در میان نمایندگان حدود 40 کشور جهان، سخنرانیی با عنوان The modern man and the backward man  ایراد کنم. در انتهای سخنرانی پیشنهاد كردم مجمعی از اندیشمندان جهان، از همه کشورها تشکیل شود و در آن مسائل مهم دنیای امروز به بحث گذاشته شود. این مجمعی خواهد بود فراملی، مرکب از افراد آزاد و مستقل از دولت‌ها، در مقابل سازمان ملل متحد که اعضایش نمایندگان دولت‌ها هستند. پیشنهاد من این بود که دنیا یک «تریبون» آزاد داشته باشد، به دور از مداخله دولت‌ها که در آن فرهنگ‌های کشورهای مختلف از طریق نمایندگانشان با هم روبرو شوند و ببینند برای این دنیای سرگردان  چه می‌توان کرد. این مجمع ‌باید همچنین ملتها را در جریان اخبار موثق درباره چگونگی کار جهان می‌گذاشت. سازمان ملل نتوانسته کار چندانی کند، جز آنکه دنیا را در حال گرگ و میش، نه جنگ و نه صلح، نگاه دارد.

پیشنهاد من مورد استقبال حاضران و عده‌ای از آمریکاییان قرار گرفت؛ ولی برد اجرایی نداشت، نه بودجه داشت نه سازمان، و همان‌گونه به صورت یک پیشنهاد باقی ماند. بعدها همان پیشنهاد را در دهلی‌نو، در «انجمن دوستی ایران و هند» در برابر عده زیادی از اعضای انجمن تکرار کردم. متن سخنرانی دانشگاه هاروارد تا کنون چندین‌بار چاپ شده است. ‌ نمی‌خواهم بگویم پیش‌بین هستم، ولی باید با فروتنی بگویم آنچه در آن زمان گفتم، حاوی هشدارهایی بود که سه دهه بعد نمود یافت و وقایع 11 سپتامبر و آنچه در عراق و افغانستان و پاکستان می‌گذرد، نشانه‌هایی از آن است.

در گفتگوی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها، چه كسانی باید مشاركت داشته باشند و گفتگو باید چه ویژگی‌ها و مشخصه‌هایی داشته باشد تا نتیجه بهتری از آن به دست آید؟

گفتگوی تمدن‌ها ناظر به گفتگوی میان دولت‌هاست. دولت‌ها باید در مجمعی به معرفی تمدن خود بپردازند، یعنی نوعی گفت‌وشنود فرهنگی میان آنان برقرار شود. البته این یک قدم به جلوست، ولی دولت‌ها نمی‌توانند بی‌طرف باشند. آنان منافع خود را در نظر دارند که دیدگاهی سیاسی است و سیاست طبیعتاً بر فرهنگ چیرگی دارد. پیشنهاد من آن بود که این زبان فرهنگی از جانب خود مردم به کار گرفته شود و «خرد جهانی» اندکی مجال بروز بیابد. اما این امر تنها می‌توانست از طریق نمایندگان آزاده هر کشور به آزمایش گذاشته شود. گفتگوی تمدن‌ها از جانب ایران با حسن نیت عنوان شد، سازمان ملل هم آن را تأیید كرد، ولی متاسفانه صدای فرهنگ در میان های‌وهوی سیاست گم می‌شود.

پس از انتشار نظریه برخورد تمدن‌های هانتینگتون،  به نقد  آن پرداختید. علت توجهتان به این موضوع چه بود؟

آنچه برخورد تمدن‌ها خوانده می‌شود و  هانتینگتون مطرح کرد، ناظر به نوع تفکری است که خود از عوامل دیگری شکل گرفته و زمینه‌ساز تصادم میان فرهنگ‌ها شده است. آن عوامل عبارتند از: فاصله وحشتناک میان زندگی‌ها که از یک سو به صورت فقر، محرومیت، سرخوردگی و تحقیر جلوه می‌کند و از سوی دیگر، به صورت تفرعن و بی‌توجهی به عمق امور. این تنها ناظر به دو قاره یا دو کشور نیست، بلکه در داخل یک کشور هم وجود دارد؛ مثلاً میان یک شهروند «دوبی»ای و «بنگلادشی» که هر دو مسلمانند، چه مناسبتی است؟ یا میان شاهزاده سعودی و یک فلاح مصری که هر دو عرب‌ هستند؟ مذهب مشترک، دیدگاه مشترک ایجاد نمی‌کند. این شرایط زندگی و معیشت و جوّ کشور است که فرهنگ‌ساز می‌شود، خاصه وقتی توجیهی برای نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی وجود نداشته باشد و بر اثر آن احساس غبن و محرومیت در گروهی پیدا شود. همان‌طور ‌که مشاهده می‌شود، گاه دو مسلمان بیشتر با هم کینه‌ور می‌شوند تا دو فرد با کیشهای متفاوت، زیرا منافع و مصالح شخصی، آنها را در دو صف قرار می‌دهد. آنچه فرهنگ‌ها را این‌گونه رو در رو کرده، تقسیم ناعادلانه مواهب زمین است.

در همین مقاله اشاره كرده‌‌اید که هانتینگتون شرق را نمی‌شناسد و به مشکلات درون‌تمدنی غرب نیز توجه ندارد.

این‌که گفتم هانتینگتون شرق را نمی‌شناسد، برای آن است که شرق بسیار تو در توست، می‌تواند بگوید «ف» و منظورش فرحزاد نباشد. تمدن غرب رابطه میان مادیت و معنویت را بسیار نزدیک کرده، یعنی معنویت را در خدمت مادیت قرار داده، ولی شرقی به یک دست این دارد و به یک دست آن و از این رو، این دو می‌توانند در حالت نامتوازن به سر برند و چه بسا میان آنها برخورد هم پیش بیاید. در شرق - لااقل بخشی از شرق- هنوز امور معنوی با امور مادی ارتباط دارند و این بین آن دو تفاوت ایجاد می‌كند؛ برای مثال، هم اکنون فاصله میان کره جنوبی و بلژیک، کمتر است تا فاصله میان دو محله شیعه‌نشین و سنی‌نشین عراق. این به آن معناست که عوامل دیگری به غیر از اشتراک دین یا جغرافیا، همسانی‌ها را ایجاد می‌کنند. باورها زاییده شرایط زندگی هستند.

در نوشته‌های‌تان به مسائلی توجه دارید که به قول خودتان آینده جهان را به آتشفشانی تبدیل خواهند كرد، مسائلی مانند جمعیت، محیط‌زیست و افروزش اجتماعی.

نوع تفکر بشر در قرن بیستم نسبت به صنعت بسیار خوش‌بینانه بود. انسان تصور می‌کرد بسیاری از گره‌ها به دست صنعت گشوده خواهد شد. البته دو جنگ جهانی اندكی در این خوش‌بینی رخنه انداختند. با این حال، باز هم این تصور وجود داشت که حل مشکل صنعت به دست خود صنعت است. اکنون اندک اندک علائمی مشاهده می‌شود ناظر بر این که کاربرد علم با معصومیت علم همراه نیست. نوعی عدم توازن خطرناک در کار جهان پدید آمده است. این عدم توازن میان علم و فرهنگ، میان برخورداران و محرومان، میان حرص و عقل بشر و سرانجام میان شرق و غرب است. آلودگی محیط‌زیست و افزایش ناموزون جمعیت دو نمودارند. از سوی دیگر، آگاهی بشر نسبت به سرنوشت خود بیشتر شده و دیگر به آنچه نصیبش می‌شود، قانع نیست. انسان قرن پیش، لااقل در شرق، به سرنوشت خود گردن نهاده بود، ولی آگاهی انسان امروز، او را ناآرام کرده است. 

در عرصه جهانی و به‌ویژه درباره‌ موضوع گفتگوی تمدن‌ها، ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟

ایران به عنوان یک کشور کهنسال با چندهزار سال تاریخ و نیز از آن رو ‌که در یکی از حساس‌ترین نقاط جغرافیا قرار دارد و تجربه‌های بسیاری اندوخته است، حرف بسیاری هم برای گفتن دارد، به شرط آنکه حافظه‌اش به خواب نرفته باشد. ایران نخستین تمدنی است که عرصه زندگی را به نیک و بد تقسیم کرد و امید داشت با کوشش و تدبیر خود، نیکی را بر بدی غلبه دهد. این شعار مردم ایران باستان بود که هنوز از اهمیتش کاسته نشده است. شاهنامه از جمله کتاب‌هایی است که درس زندگی را می‌توان از آن آموخت، کتابی است که در زندگی معنا می‌‌آفریند. می‌آموزد که چه باید کرد تا زندگی به زندگی کردن بیرزد. نبرد رستم با اسفندیار بر محوریت آزادی جریان دارد. عرفان ایران به یگانگی انسان‌ها توصیه می‌کند و می‌گوید: «مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن»! گمان می‌کنم این کوتاه‌ترین سخنی است که راه رستگاری را نشان می‌دهد. بدیهی است که جنبه‌های صوفیانه و منفی را باید از عرفان زدود. اینها شاخه‌های خشکی هستند كه بر اثر انحطاط تاریخی، بر ملت ایران تحمیل شده‌اند. گویا همین چند نمونه کافی باشد، به شرط آنکه ما قابلیت عرضه کردن آنها را داشته باشیم. بار سنگینی از گذشته بر دوش ماست، باید آن را نقد کرد و این، هوشیاری و آگاهی می‌خواهد وگرنه:

ذات نایافته از هستی بخش

کی تواند که شود هستی بخش؟

آیا می‌توان زمینه‌ها و بسترهای شكل‌گیری گفتگوی فرهنگ‌ها را در ادبیات ایران و به‌ویژه ادبیات عرفانی  جستجو كرد؟ در مقاله‌ «ایران چه حرفی برای گفتن دارد»، به چهار سخنگو و نماد فرهنگ و تمدن ایران پرداخته‌اید. این چهار تن به چه کار دنیای مدرن می‌آیند؟

منظور آن نیست عرفان بایزید بسطامی و عطار در این دوره پیاده شود. هر تمدن بزرگی در گذشته‌های خود، رگه‌های مثبت و منفی دارد، به قول معروف «صاف و دُرد» دارد. ما باید بدانیم از گذشته چه بگیریم که با مقتضیات امروز مطابقت داشته باشد. نباید با سبکسری گناه را به گردن گذشتگان انداخت. گذشتگان پایبند مقتضیات زمان خود بودند.

در جایی اشاره كرده‌اید اگر فرزانگی همه ملتها را روی هم قرار دهیم، نتیجه‌اش می‌شود خرد جهانی و بر عبارت یگانگی در چندگانگی نیز تأکید كرده‌اید. همچنین در برابر عبارت دهکده جهانی از عبارت دهکده معنوی جهانی استفاده كرده‌اید.

هر ملتی که دوران درازی را طی کرده و خود را تا به امروز کشانده، واجد تدابیر و دستاوردهایی بوده که زندگی ملی او را ادامه‌پذیر ساخته است. این همان سرمایه خرَدی است که او در اختیار دارد. تفاوت تمدن‌ها، ناشی از تفاوت میان محیط، موقعیت و رویدادهاست؛ بنابراین واکنش‌ها نیز قدری متفاوت خواهند بود، ولی در اصل همه در جستجوی یک چیز هستند: زندگی کردن به بهترین نحو ممکن. عصاره این دستاوردها را می‌توان در کنار هم نهاد و سنجید و موارد مشترک را جدا کرد. تفاوت‌ها را علت‌یابی کرد و آنگاه نتیجه گرفت که چه چیز با طبیعت بشر و با مقتضای دنیای امروز سازگارتر است.

امروزه، بنیادگرایی افراطی و سر برآوردن جنبش‌های تندرو در نقاط متعدد،‌ چالش‌هایی جدی پدیدآورده و پیش‌بینی اندیشمندان، چه در باب پایان تاریخ و چه درباره غلبه سكولاریزم و جهانی‌شدن، مشکلاتی را به‌وجود آورده، آیا این موارد ادعای هانتینگتون را تأیید نمی‌كند؟

هر ملت و گروهی دنیا را از دیدگاه خود می‌بیند. متاسفانه قضیه به اینجا ختم نمی‌شود. چه بسا او خود را بر حق و دیگران را ناحق بشناسد. عجیب است که دوران ما دوران علم است و با این‌همه به تعصب خام هم دامن زده می‌شود! تعصب، پوششی برای مطالبه کمبودهاست. دهکده جهانی پدیده‌ای است که بر اثر سرعت ارتباطات انسانی و اقتصادی و خبری مطرح شده، وگرنه یک جوان گرسنه آفریقایی که حتی به آب کافی هم دسترسی ندارد، در عمل چگونه با یک جوان غربی، از یک دهکده واحد جهانی شناخته می‌شوند؟ دهکده جهانی زمانی مفهوم می‌یابد که نوعی توازن در جوانب مختلف در میان مردم جهان حاصل شده باشد. نظریه هانتینگتون مبتنی بر جدال فرهنگ‌ها و ناشی از تفاوت جهان‌بینی‌هاست. ظاهر کار تا اینجا درست است، ولی چه باید کرد؟ فرهنگ یک امر انتزاعی نیست. مبادیی دارد كه ما در زندگی روزمره هر لحظه با آن روبرو هستیم. از قدیم گفته‌اند: شکم گرسنه ایمان ندارد! همین جاست که ایمان می‌تواند به بی‌ایمانی تبدیل شود. حرف سعدی هم کهنه نشده است که می‌گفت:

فرق است میان آن‌که یارش در بر

با آن‌که دو چشم انتظارش بر در

دهکده جهانی فاصله میان دو دنیای برخوردار و نابرخوردار را بیشتر می‌کند و در نتیجه، موجب افتراق بیشتر می‌شود، مگر آنکه برای تعدیل فاصله‌ها فکری بشود.

تصمیم‌گیران سیاست‌های بین‌الملل اغلب سیاستمداران هستند و هیچ تصمیم مهم و راهبردیی در حلقه‌های فرهنگی اتخاذ نمی‌شود. به این ترتیب، آیا برای برقراری مفاهمه و دیالوگ بینافرهنگی، جای خوش‌بینی وجود دارد؟

اگر عقل جهانی بخواهد به کار بیفتد، باید سیاست خود را با فرهنگ دمساز كند، یعنی میان سرشت بشر، سرنوشت او، نیازهای او و آرزوهای او، حداقل هماهنگی پدید آید و به هر یک از آنها پاسخ مناسبی داده شود.

اهل فرهنگ، هنر و اندیشه به گفتگو در سطح جهان قائل هستند، اما اهل سیاست به خشونت‌ها دامن می‌زنند؛ مثلاً در سال گفتگوی تمدن‌ها، واقعه 11 سپتامبر رخ می‌دهد!

واقعه 11 سپتامبر هشداری بود که به دنیای ناهنجار داده شد. تعبیه‌های دفاعی بر ضد تروریسم کافی نیست، عراق و افغانستان نشان داده‌اند که كافی نیست. باید ریشه‌ها را دریافت. به قول سعدی:  پیرمردی ز نزع می‌نالید/ پیرزن صندلش همی مالید! دنیا در حالت طبیعی به سر نمی‌برد؛ زندگی با توازن بر سر پا می‌ماند و افراط‌گری‌ها، برهم‌زننده این توازن هستند.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: