زبان مادری را پاس بداریم / سید مهدی زرقانی

1402/4/19 ۱۱:۲۳

زبان مادری را پاس بداریم / سید مهدی زرقانی

احترام به زبان‌ها، گویش‌ها و لهجه‌های ایران‌زمین ضرورتی انكار ناپذیر است. اگر زمام امور مسائل فرهنگی از ید سیاست‌كاران به حیطه تصمیم‌گیری اهل فرهنگ منتقل شود یا دست كم با مشورت با آنها صورت گیرد، شاید بهتر بتوان مسائل و مشكلات مربوط به زبان‌ها، گویش‌ها و لهجه‌ها را برطرف كرد.

پیرامون سه تصمیم نگران‌كننده برای تدریس زبان و ادبیات فارسی

احترام به زبان‌ها، گویش‌ها و لهجه‌های ایران‌زمین ضرورتی انكار ناپذیر است. اگر زمام امور مسائل فرهنگی از ید سیاست‌كاران به حیطه تصمیم‌گیری اهل فرهنگ منتقل شود یا دست كم با مشورت با آنها صورت گیرد، شاید بهتر بتوان مسائل و مشكلات مربوط به زبان‌ها، گویش‌ها و لهجه‌ها را برطرف كرد. تنوع زبانی، قومی، فرهنگی و عقیدتی برای كشور همان‌قدر كه می‌تواند در صورت سوءمدیریت تبدیل به عاملی برای ایجاد تفرقه شود، اگر درست مدیریت شود امكان بالقوه فوق‌العاده‌ای است برای گسترش روابط انسانی و ایجاد پشتوانه‌های عظیم فرهنگی برای كشور عزیزمان ایران. عظمت ایران به همین تنوع زبانی، قومی، فرهنگی و ادبی آن است و چنین امكان خارق‌العاده‌ای می‌تواند زمینه فعالیت‌های فرهنگی فراوانی را در كشور رقم بزند. مدیریت صحیح این موضوع شرط لازم برای جلوگیری از سوءاستفاده دشمنان این مرز و بوم است كه با تشكیل «پان»های متعدد و شیطنت‌هایی كه زیر عنوان‌های شیك پنهان شده، نیت‌های بدشان را اعمال می‌كنند، آن هم برای مردمی كه ده‌ها قرن تحت عنوان ایرانی مسلمان در كنار یكدیگر زیسته‌اند و نمود و نماد وحدت ملی بوده‌اند.در تمام این قرون زبان و ادب فارسی، زبان مشترك و بین‌الاقوامی ایرانیان بوده و هر كس در هر كجای این سرزمین اهورایی خود را ملزم به پاسداشت و رشد و ارتقای آن می‌دانسته است؛ چندان كه رسیدن زبان و ادبیات فارسی به این درجه از قدرت و اهمیت نتیجه تلاش ملی همه ایرانیان است و به هیچ‌وجه به گویش‌وران یك منطقه یا یك زبان و گویش و لهجه خاص محدود و منحصر نمی‌شود. زبان و ادبیات فارسی برای ایرانیان حكم پرچم را دارد كه همه خود را در مقابل آن مسوول می‌بینند.

اما در سال‌های اخیر سه تصمیم نامناسب برای این میراث ملی اتخاذ شده كه نیازمند بازنگری و تجدید نظر است. اتفاقا هر سه تصمیم به وزارت آموزش و پرورش مربوط می‌شود كه با فرهنگ به صورت عام و زبان و ادب فارسی به‌طور خاص ارتباط مستقیمی دارد. هرچند در هر سه مورد هم متولیان امر و دغدغه‌مندان به صور مختلف نسبت به نامناسب‌بودن این تصمیمات واكنش نشان دادند اما تصمیم اخیر وزارت آموزش و پرورش، بیت یغمای جندقی را به ذهن متبادر می‌كند كه حالت ضرب‌المثل به خود گرفته است:

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من آن‌چه البته به جایی نرسد فریاد است

وضع الشیء فی موضعه

تصمیم نادرستِ نخست مربوط بود به جذب طلاب حوزه علمیه برای تدریس درس‌های علوم انسانی ازجمله دروس زبان و ادبیات فارسی در مقاطع تحصیلی پیش از دانشگاه. زبان و ادبیات فارسی به همان اندازه كه عمومی است، تخصصی است. تا آن‌جا كه به طیف مخاطبان مربوط می‌شود عمومی است و از آن‌جا كه به مدرسان مربوط می‌شود تخصصی می‌شود. رشته زبان و ادبیات فارسی از نخستین رشته‌هایی است كه در دانشگاه تاسیس شد و در طول حدود یك قرن با استفاده از تجارب دانشجویان و استادان و نیز با نظر به چشم‌انداز جهانی برنامه‌ریزی درسی این رشته به صورتی درآمده كه امروز در دانشگاه‌ها می‌بینیم. واحدهای درسی یك مجموعه مرتبط با هم و شبكه‌ای از عناصر به هم پیوسته را تشكیل می‌دهند كه فارغ‌التحصیل این رشته تنهابا فراگیری مجموع آنها شایستگی پیدا می‌كند تادروس ادبیات فارسی را در مقاطع پیشادانشگاهی تدریس كند. یعنی مثلا اگر كسی شعری از حافظ را تدریس می‌كند، در كنار متن غزل باید اطلاعاتی درباره تاریخ ادبیات، تطور شعر، ژانر غزل، بیان و بدیع فارسی، مسائل زیبایی‌شناسی هنری، عرفان و تصوف، دستور زبان فارسی، عروض و قافیه هم داشته باشد. اظهارنظر ذوقی درباره حافظ چیزی است و تدریس غزل حافظ چیز دیگری. چطور ممكن است كسی كه این دانش‌ها را در مراكز معتبر دانشگاهی نیاموخته بتواند این موضوعات را چنان‌كه باید و شاید تدریس كند؟ آیا این كار زیر سوال بردن حیثیت علمی نهاد دانشگاه نیست؟ اگر چنین چیزی امكان‌پذیر است فلسفه دپارتمان‌های ادبی و رشته كارشناسی و كارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه چیست؟ از آن سوی، اگر عدل را «وضع‌الشیء فی موضعه» تعریف كنیم، آیا استخدام طلبه حوزه علمیه به عنوان دبیر زبان و ادبیات فارسی از مصادیق عدل به شمار می‌رود و اگر نه آیا این وهنی برای حوزه علمیه نیست كه خود را در معرض اتهامی قرار دهد كه شایسته آن نیست؟

حذف از كنكور

تصمیم نادرست دوم حذف درس ادبیات از دروس كنكور برای رشته‌های غیر علوم انسانی بود. آموزش و پرورش سال‌هاست كه با تمركز بر تربیت كنكوری از رسالت اصلی خویش دور افتاده است. دغدغه اصلی دانش‌آموزان حتی پیش از ورود به دبیرستان (دوره متوسطه دوم) «مهارت تست‌زنی»است. نه تنها آنها بلكه دبیران، والدین و كل عناصر مرتبط با آموزش به جای تربیت ذهن و زبان و روان‌ كسانی كه می‌خواهند به عنوان آینده‌سازان زمام امور این كشور را به دست گیرند، در پی كشف شیوه‌های موفق تست‌زنی هستند. محققان حوزه تعلیم و تربیت بارها هشدار داده‌اند كه آموزش و پرورشِ تست‌محور نهایتا می‌تواند در مورد بخشی از دانش‌آموزان كه وارد دانشگاه می‌شوند، آن‌ هم در سطح بسیار محدودی، مفید و موثر واقع شود اما گویا این وزارتخانه كه به اعتبار تربیت انسان مهم‌ترین وزارتخانه كشور است، قرار نیست خودش را از اختاپوس تست رها كند. تصمیمات سال‌های اخیر مبنی بر تاثیرگذاری بیشتر كارنامه درسی در آزمون ورود به دانشگاه‌ها می‌توانست راهی به دهی داشته باشداما هم‌ در نظر و هم در عمل آنقدر ایراد دارد كه امیدی به آن نیست. آموزش و پرورش به طرز خطرناكی تست‌محور شده است. در چنین وضعیتی و با این نظام ارزش‌گذاری است كه درس زبان و ادبیات فارسی از مواد درسی كنكور در مورد دانش‌آموزان غیر علوم‌انسانی حذف می‌شود. غافل از اینكه زبان و ادبیات فارسی مقوله‌ای نیست كه با كسب نمره و امتیاز تمام شود یا مثل برخی دروس تخصصی فقط در حرفه‌ها و زمینه‌های شغلی و پژوهشی خاصی كاربرد داشته باشد، مقوله هویت‌ساز است. همان‌قدر كه یك دانش‌آموز رشته علوم انسانی به هویت‌سازی نیاز دارد، یك دانش‌آموزش رشته تجربی یا ریاضی یا رشته‌های هنرستانی به هویت نیازمندند. نمی‌توان این درس‌ها را به بهانه اینكه عمومی هستند از سر فصل مواد امتحانی برخی رشته‌ها در كنكور حذف كرد. عمومی‌بودن زبان و ادبیات فارسی به معنای این است كه برای عموم رشته‌های تحصیلی لازم است. ممكن است گفته شود درس از برنامه درسی حذف نشده بلكه از مواد امتحانی كنكور حذف شده است. بله! اگر نظام آموزشی ما تست‌محور نمی‌بود، این پاسخ تا حدی قانع‌كننده بود اما واقعیت این است كه میزان توجه دانش‌آموزان به دروس را نقش درس‌ها در «سامانه تست» مشخص می‌كند. كافی است سری به دبیرستان‌های كشور بزنید و كاهش شدید میزان توجه دانش‌آموزان غیر علوم انسانی را به مقوله زبان و ادبیات فارسی ببینید تا نتیجه زودهنگام این تصمیم خطرناك برای‌تان روشن شود.آن‌چه در این میان نادیده گرفته شده نقش فرهنگی زبان و ادبیات فارسی است و اینكه زبان و ادبیات فارسی فقط درس نیست، عنصر هویت‌ساز است. در زمانه‌ای كه بحران هویت تبدیل به یكی از مسائل جهانی بشر شده و ارتباطات دنیای مجازی آستانه هویتی ملت‌ها را به‌شدت متزلزل كرده، این تصمیم نادرست نتیجه‌ای جز بی‌هویت كردن نوجوانان و جوانان ندارد. ملتی كه هویتش را از دست داده باشد، همچون بیدی می‌شود كه به هر بادی می‌لرزد و در جهان مجازی باد نمی‌وزد كه توفان برپاست. از ملت واخورده در بحران هویت، می‌شود همه‌چیزش را گرفت.

زبان شناس برای تدریس ادبیات

تصمیم نادرست سوم، كه به همان اندازه دو تصمیم قبلی خطرناك است، استخدام زبان-شناسان برای تدریس زبان و ادبیات فارسی در دبیرستان‌هاست. ما امیدواریم این تصمیم اخیر وزارت آموزش و پرورش با تخصص خود وزیر جدید آموزش و پرورش، كه زبان‌شناس است، ارتباطی نداشته باشد. دانش زبان‌شناسی افق‌های بسیار با ارزشی را پیش روی محقق می‌گشاید. در این نكته تردیدی نیست. اما دانشجویانی كه وارد گرایش‌های مختلف زبان‌شناسی از مقطع كارشناسی ارشد می‌شوند، اغلب فارغ‌التحصیلان رشته‌هایی غیر از زبان و ادبیات فارسی هستند. بارم‌گذاری و ضریب مواد امتحانی كنكور آنها بیشتر معطوف به زبان‌های خارجی است و طبیعی است كه در چنین شرایطی لیسانسیه‌های غیر زبان فارسی وارد این رشته می‌شوند. در طول تحصیل نیز عمده مباحث آنها و حتی نمونه‌ها و شاهد مثال‌ها عمدتا از زبان‌های غیر فارسی است، چون این رشته برآمده از دل زبان‌های خارجی است. بدین‌ترتیب فارغ‌التحصیلان این رشته در دوره كارشناسی و بالاتر عمدتا اطلاعات تخصصی درباره زبان و ادبیات فارسی به دست نمی‌آورند و مباحث و مقولات تدریس آنها در اكثر گرایش‌های كارشناسی ارشد و دكترا نیز مباحث جهانی زبان است و نه زبان فارسی. تنها یك گرایش (آزفا) از گرایش‌های متعدد رشته زبان‌شناسی به آموزش زبان فارسی به فارسی‌زبانان و غیر فارسی‌زبانان اختصاص دارد كه آن هم بیش از آنكه آموزش زبان فارسی باشد، مسائل مربوط به «آموزش زبان» است. یعنی فارغ‌التحصیلان این رشته‌ها می‌توانند در آموزش زبان انگلیسی یا فرانسه هم فعالیت كنند اما چطور است كه آنها به عنوان دبیر زبان و ادبیات فارسی استخدام می‌شوند نه مثلا زبان انگلیسی یا فرانسه یا عربی؟ گویا آموزش و پرورش دیواری كوتاه‌تر از زبان و ادبیات فارسی برای جذب نیروهایی كه قرار است در زمینه غیرتخصصی خودشان فعالیت كنند، نیافته است. مساله وقتی حادتر می‌شود كه بدانیم در اطلاعیه استخدام دبیر، گرایش‌های همگانی و شناختی زبان‌شناسی هم می‌توانند به عنوان دبیر زبان و ادبیات فارسی آزمون بدهند و استخدام شوند. این‌جا دو اشكال پیش می‌آید؛ اشكال نخست این است كه فارغ‌التحصیلان این رشته، آن هم فقط در گرایش آزفا، در بهترین حالت می‌توانند ادعای تدریس آموزش زبان فارسی داشته باشند نه آموزش ادبیات فارسی. منتها وقتی داوطلبی به عنوان «دبیر زبان و ادبیات فارسی» جذب شود، نمی‌توان از او خواست فقط درس‌های مربوط به آموزش زبان فارسی را تدریس كند و به ادبیات كاری نداشته باشد و مگر ما در دوره دبیرستان چند درس مربوط به آموزش «زبان فارسی» داریم كه فارغ‌التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی نتواند آن را تدریس كند؟ وانگهی حتی درس‌ها و برنامه فارغ‌التحصیلان آزفا نیز عملا معطوف به آموزش زبان به صورت عمومی است نه آموزش زبان فارسی به صورت خاص.

اشكال دوم را با برگشت به مطالب پیشین مطرح می‌كنیم. اگر برای تدریس دروس زبان و ادبیات فارسی فارغ‌التحصیلان حوزه علمیه یا زبان‌شناسی صلاحیت دارند، پس فارغ‌التحصیلان زبان و ادبیات فارسی كه هم تخصص آموزش زبان دارند و هم آموزش ادبیات

در كجای نظام آموزشی ما قرار می‌گیرند؟ ممكن است گفته شود راه بر آنها بسته نیست اما واقعیت این است كه این‌گونه تصمیمات نادرست ارزش‌گذاری ضمنی را در بدنه جامعه ایجاد می‌كند. سوال اصلی كه در اذهان ایجاد می‌شود این است: آیا برای تدریس زبان و ادبیات فارسی به تخصص ویژه و گذراندن واحدهای خاص نیازی نیست؟ ممكن است یك فارغ‌التحصیل رشته ریاضی بتواند برخی درس‌های رشته تجربی را تدریس كند اما چطور است كه در مورد آن رشته‌ها این سهل‌انگاری‌ها اتفاق نمی‌افتد و تنها در مورد زبان و ادبیات فارسی است كه چنین نرم‌شكنی‌هایی حادث می‌شود؟ اینها نشانه‌های خوبی نیست. اگر تدریس زبان و ادبیات فارسی در دبیرستان‌ها نیاز به مهارت‌های خاصی در زمینه مثلا آموزش زبان دارد، ما می‌توانیم از دانش زبان‌شناسی استفاده كنیم و واحدهایی در این زمینه به واحدهای درسی این رشته بیفزاییم نه اینكه فارغ‌التحصیل زبان و ادبیات فارسی بیكار باشد و فارغ‌التحصیلان زبان‌شناسی برای جذب در این رشته استخدام شوند.

این سه تصمیم خطرناك هر یك به تنهایی می‌تواند بر زبان و ادبیات فارسی ضربه‌ای مهلك وارد كند، اكنون ببینید وقتی هر سه با هم وارد عرصه شوند، چه بلایی بر سر این طفل یتیم خواهد آمد. یاد داستان «عدل» صادق چوبك افتادم و اسبی كه هر كه از راه رسید، خواست بهره خودش را از او ببرد و كسی به فكر اسب نبود. یكی اسب زبان و ادبیات فارسی را از دست این رایضان (مربیان) ناكاربلد نجات دهد!

پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: