1402/1/26 ۰۸:۵۸
کسانی که به فرهنگ، هنر و ادبیات این مرزوبوم عشق میورزند، خوب میدانند که قلههایی همچون فردوسی، سنایی، عطار، مولانا، نظامی، سعدی و حافظ حافظه تاریخی و شناسنامه فرهنگی ما هستند که بدون آنان هیچ هویتی نخواهیم داشت...
هفت شهر عشق را عطار گشت/مــا هنوز اندر خـم یک کوچــهایم(مولانا)
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، عطارشناس برجسته و نامی معاصر، عطار را از ستونهای استوار و ماندگار شعر عرفانی دانسته و میگوید: «اگر قلمرو شعر عرفانی فارسی را به گونه مثلثی در نظر بگیریم، عطار یکی از اضلاع این مثلث است و آن دو ضلع دیگر، عبارتند از سنائی و مولوی. شعر عرفانی، به یک اعتبار، با سنائی آغاز میشود و در عطار، به مرحله کمال میرسد و اوج خود را در آثار جلالالدین مولوی مییابد.»
کسانی که به فرهنگ، هنر و ادبیات این مرزوبوم عشق میورزند، خوب میدانند که قلههایی همچون فردوسی، سنایی، عطار، مولانا، نظامی، سعدی و حافظ حافظه تاریخی و شناسنامه فرهنگی ما هستند که بدون آنان هیچ هویتی نخواهیم داشت ولی اینکه چرا در این روز و روزگار ما از تکلم کرامات آنان غافلیم و سیمای درخشان آن چهرههای ماندگار در قاب چشمان خوابآلوده ما، محو و مهآلود است، خود حکایت دیگری است که باید برای این غفلت و بیمهری چارهای اندیشید.
ملتهایی که - به هر علت - به گذشته خود پشت کردهاند، به درختان بیریشه ای میمانند که فرصت طلایی باروری، بلوغ و بالندگی را از کف دادهاند و بی هیچ پیشینه و پشتوانهای آب در هاون میکوبند! چراکه رمزوراز برآمدن، قد کشیدن و بلوغ فرهنگی، «خودباوری» و «خودشناسی» فرهنگی است؛ چنان که علامه اقبال لاهوری - که رحمت خدا بر او باد – میگوید: احتساب خویش کن، از خود مرو/ یک دو دم از غیر خود بیگانه شو/ تا کجا این خوف و وسواس و هراس؟/ اندرین کشور مقام خود شناس/ این چمن دارد بسی شاخ بلند/ بر نگون شاخ، آشیان خود مبند/ نغمه داری در گلو، ای بیخبر/ جنس خود بشناس و با زاغان مپر»
و اما تبعات دوری و مهجوری از قله هایی چون عطار برای جامعه ادبی ما چیست؟ تبعات این «خودفراموشی» چشم دوختن به راه رفتن دیگران و فاصله گرفتن از جان و جهان سبک زندگی ایرانی – اسلامی است. به عبارت دیگر «شبیه دیگران شدن» که نوعی استحاله فرهنگی است.
بیگمان، بسیاری از هنجارگریزیهای بیمبنا و افراطی در عرصه شعر و ادب به خاطر انقطاعی است که بین نسل قدیم و جدید، یا به تعبیری رساتر بین نسل دیروز و امروز به وجود آمده است که رهآورد محتوم این گسست چیزی جز «بحران مخاطب» در شعر و ادبیات نیست. معناگریزی و دمیدن در تنور «فرمالیسم محض»، نداشتن زبانی مشترک برای تعامل و تفاهم، افتراق اصول زیباشناختی، عدم همسنخی دریافتهای شاعرانه از جهان و هستی، خروج از مدار تعادل و افتادن در ورطه افراط و تفریط از دیگر نشانههای این گسست ادبی است. در شرایط کنونی تنها راهکاری که برای برونرفت از این بحران مــــیتوان پیشنهاد کــرد«بازگشت به خویشتن» و«خودیابی و خودباوری فرهنگی» است، چنان که حضرت عطار میگوید:
گنج پنهانی تو ای جان و جهان/ جان شعاع تـو، جهان آثار تو
جان کلام آنکه ما امروز برای «قدکشیدن» و «بلوغ فرهنگی» به شناخت بزرگانی چون عطار که عمود خیمه عرفان و آینهدار حکمت و معرفتاند، سخت محتاجیم. به عبارت دیگر، تا زمانی که ما با این چهرههای پرفروغ و ماندگار تاریخ و فرهنگ خویش بیگانهایم، با خودمان بیگانهایم و به نوعی گرفتار «آلزایمر فرهنگی»! آری، باید به اصلمان برگردیم و به «وصل» بیندیشیم. چرا که:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگـــــــــار وصل خویش
برای بازگشت به خویشتن، باید دیگربار پای عطار و عطارخوانی، مثنوی و مثنویخوانی، شاهنامه و شاهنامهخوانی را به خانههامان باز کنیم، و به بازخوانی آموزههای معنوی و انسانی آنان بنشینیم؛ قلههای سر به فلک کشیدهای که جهانیان از درک حضور آنان به خود میبالند و با دیده تکریم و احترام به آنان مینگرند. باید به ملاقات گذشته باشکوه تاریخی خویش برویم، به دیدار فردوسی، سنایی، مولانا ، ناصرخسرو، نظامی، سعدی، حافظ، خیام، صائب و بیدل و باید به تماشای قد و بالای رشید و سیمای فهیم و فرهیخته فرهنگ خودمان بنشینیم و با بازشناسی ظرفیتهای والای فرهنگ و تمدن ایرانی در مسیر کمال گام برداریم.
باید بار دیگر روی پای خودمان بایستیم و از خودمان بپرسیم: «از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟» باید نقطه استقرار خود را در جهان بیپیر امروز پیدا کنیم، تا دریابیم که کیستیم و در کجای تاریخ ایستادهایم؟ و ایمان بیاوریم که فردا از آن ماست و در فردای روشن تاریخ خورشید از «شرق» طلوع میکند.
با گرامیداشت روز بزرگداشت سیمرغ قاف عشق وحکمت و عرفان، مولانا عطار نیشابوری که نام بلندش با شاهکارهایی چون منطقالطیر (مقامات طیور)، الهینامه، تذکرةالاولیا، اسرارنامه، مصیبتنامه و مختارنامه در ذهن و زبان مردم ایران و جهان جاودانه شده است،
حُسن ختام این نوشتار کوتاه را به غزلــی عرفانی و معنوی از حضرت او اختصاص مـــی دهم و دامن سخن را برمیچینم:
ای دل اگر عاشقی، در پی دلدار باش/ بر در دل روز و شب منتظر یار باش/ دلبر تو دایما بر در دل حاضر است/ رو در دل برگشای، حاضر و بیدار باش/ دیده جان، روی او، تا بنبیند عیان/ در طلب روی او، روی به دیوار باش/ ناحیت دل گرفت، لشگر غوغای نفس/ پس تو اگر عاشقی،عاشق هشیار باش/ نیست کس آگه که یار، کی بنماید جمال/ لیک تو باری به نقد، ساخته کار باش/ در ره او هرچه هست، تا دل و جان نفقه کن/ تو به یکی زندهای، از همه بیزار باش/ گر دل و جان تو را، دُر بقا آرزوست/ دم مزن و در فنا، همدم عطار باش
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید