حمله مغول و سقوط بغداد

1401/10/25 ۱۲:۲۸

حمله مغول و سقوط بغداد

هدف از بیان مسائل تاریخی گذشتگان، شناخت و آگاهی ‌یافتن و تبیین حقایق است، راهیابی به سوی پذیرش حق. در سرزمین پهناور ایران، نور علم و تفكر هرگز خاموش نگشت و به‌رغم حوادث سخت و سنگینی كه در زمان خواجه نصیرالدین طوسی در ایران به وقوع پیوست با درایت و سیاست خواجه چراغ علم و معرفت همچنان فروزان ماند و تا به امروز روشنایی‌بخش این سرزمین است.

نگاهی به زندگی و زمانه خواجه نصیرالدین طوسی - بخش سوم

علیرضا روشنایی: هدف از بیان مسائل تاریخی گذشتگان، شناخت و آگاهی ‌یافتن و تبیین حقایق است، راهیابی به سوی پذیرش حق. در سرزمین پهناور ایران، نور علم و تفكر هرگز خاموش نگشت و به‌رغم حوادث سخت و سنگینی كه در زمان خواجه نصیرالدین طوسی در ایران به وقوع پیوست با درایت و سیاست خواجه چراغ علم و معرفت همچنان فروزان ماند و تا به امروز روشنایی‌بخش این سرزمین است. از این‌رو بررسی تاریخ زندگانی دانشمندان به‌ قدری اهمیت دارد كه هر قوم و ملتی تاریخ خود را از مفاخر خویش می‌شمارند و آن را چراغی فراسوی راه آیندگان می‌دانند. ذخایر تاریخی اقوام و ملل همانند ذخایر و منابع روی زمینی و زیرزمینی آن ملت، ارزنده و مهم است و میراث مهم و گرانقدر آن قوم و ملت به‌ حساب می‌آید و به عنوان گنجینه و ثروت ملی محسوب می‌شود. قرآن كریم به تاریخ اهمیت بسزایی داده و آن را به عنوان آموزشگاه و بلكه دانشگاه و عامل مهم پند و عبرت آیندگان و صاحبان اندیشه و فكر و بصیرت می‌داند: «لقدْ كان فِی قصصِهِمْ عِبْرةٌ لِأُولِی الْألْبابِ». با توجه به اینكه بخشی از مهم‌ترین دوران عمر خواجه در عصر مغولان گذشته است خوب است ابتدا به این دوره توجهی داشته باشیم و اما پیش از ورود باید منابع در دسترس شناخت این دوره را مورد توجه قرار دهیم.

 منابع مهم تحقیق درباره مغولان

1) طبقات ناصری؛ كتابی است به متن فارسی از منهاج الدین سراج جوزجانی كه درباره تاریخ سلسله‌های اسلامی و درباره سلسله غوریان، نخستین سلاطین هند و جانشینان آنان و دوره استیلای مغول در سرزمین ایران و چگونگی هجوم مغول و ویرانگری‌های آنان است كه غالبا مولف شاهد عینی بوده یا از قول منابع معتبر تاریخی و افراد موثق و معتبر آن را نقل كرده است در سال ۶۵۷ هجری تالیف شده كه نزدیك به رویدادهای سه دهه اول نوشته شده است. این كتاب از منابع مهم تاریخ ایران و بخشی از جهان اسلام و یكی از مهم‌ترین و مشهورترین كتب تاریخی كه از لحاظ تاریخی و ادبی میراث مشترك ایران، افغانستان، حتی پاكستان و هندوستان است؛ زیرا حاوی قسمت مهمی از تاریخ گذشته این كشورهاست و مهم‌ترین منبع درباره تاریخ اوایل دوره اسلامی هند نیز محسوب می‌شود.

2) تاریخ جهانگشای جوینی؛ كتابی معتبر در تاریخ مغول كه به متن فارسی، تالیف علاءالدین عطا ملك محمد جوینی (۶۸۱-۶۲۳ ق)، تاریخ‌نگار و ادیب ایرانی است. مولف سال‌ها در دربار ارغون و هلاكو و پسرانش، اباقا و تگودار، صاحب منصب و شاهد بسیاری از رخدادهای آن دوره بوده و برخی حوادث گذشته را نیز از شاهدان آنها و از خاندان خود كه از درباریان خوارزمشاهیان و مغولان بوده‌اند، شنیده بوده است. همچنین هنگام اقامت در مغولستان در ۶۵1ـ۶۵0، به تاریخ سرّی مغولان دسترسی داشته است و ظاهرا مغولانی كه به حوادث اِشراف داشته و معتمد بوده‌اند، آن را برای وی ترجمه كرده بوده‌اند.جوینی از منابع اسلامی نیز در نوشتن كتاب بهره فراوان برده است. مطالب تاریخ جهانگشای درباره اسماعیلیه نیز اهمیت دارد، زیرا پس از فتح قلعه الموت، به دستور هلاكو كتابخانه الموت در اختیار جوینی قرار گرفت و او تاریخ اسماعیلیه را از منابع آنجا استخراج كرد.

۳) جامع‌التواریخ یا «تاریخ رشیدی»؛ كتابی مشهور در تاریخ مغول به فارسی كه با داشتن سبك تاریخ‌نگاری بسیار عالمانه‌تر، دیدگاه‌های متفاوتی ارایه داده است. كتاب تألیف خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانی (۶۴۵ ـ ۷۱۸) . رشیدالدین این كتاب را به درخواست غازان خان نوشت و چون غازان خان درگذشت آن را به اولجایتو تقدیم كرد. به فرمان اولجایتو این كتاب به نام غازان خان، «مبارك غازانی» نامیده شد؛ اما بخش‌هایی دیگر شامل تاریخ دوران پادشاهی اولجایتو، تاریخ ادوار و اقوام جهان، صورالاقالیم و مسالك الممالك در دو جلد تألیف و به بخش پیشین افزوده شد. این سه جلد مجموعاً «جامع‌التواریخ» را تشكیل می‌دهند. رشیدالدین كه طولانی‌ترین نوشته را درباره طوایف مغول دارد، به شرح طایفه چنگیز پرداخته، اجداد او را یك‌یك برشمرده تا به چنگیز رسیده و درباره او نوشته است: اول نام او تموچین [بن یسوكای بهاد] بود. سیزده‌ساله بود كه پدرش نماند و بیشتر خویشان و اتباع از وی برگشتند و چون اونك خان پادشاه كرایت را مقهور گردانید، او را چینگری خواندند، یعنی پادشاه معظم و بعد از آن چون تایانك خان پادشاه نایمان را بكشت و پادشاهی بر او مقرر و مسلم گشت، توقی نه پایه سپیدی برپا كرده و لقب او را چنگیز نهادند. اخبار وی در رویدادهای دوران چنگیز بسیار جزئی، ریز و ارزشمند است.

 اسماعیلیان و فرقه‌های درونی آن

اسماعیلیان فرقه‌ای هستند كه پس از امام جعفر صادق علیه‌السلام به امامت فرزندش اسماعیل اعتقاد دارند. اینان با چنین عقیده‌ای از شیعه دوازده امامی (جعفری) كه قائل به امامت امام موسی كاظم علیه‌السلام پس از امام جعفر صادق علیه‌السلام هستند، جدا شدند. حكومت فاطمیان دارای چنین مذهبی بود. اما پس از مرگ خلیفه فاطمی، مستنصر، شكاف بزرگی میان صفوف اسماعیلیان و فاطمی روی داد، زیرا پس از مستنصر، فرزندش ابوالقاسم احمد خلافت را به دست گرفت. اشكال كار این بود كه این فرد، نه فرزند بزرگ مستنصر بود و نه از نظر برخی اسماعیلیان، شایستگی ولیعهدی را داشت، بلكه از نظر این دسته از اسماعیلیان برادر دیگر وی، «نزار»، شایسته خلافت بود. به نظر اینان مستنصر عملا نزار را ولیعهد خود كرده بود و طی بیماری‌اش كه به مرگ منتهی شد، برای او بیعت گرفته بود، اما وزیر او، افضل بن بدر الجمالی، به دلیل وجود مسائلی بین او و نزار و همچنین نزدیكی ابوالقاسم احمد با وی، در این كار مسامحه كرد تا مانع ولیعهدی نزار شود. این گروه همچنین عقیده دارند وقتی مستنصر از دنیا رفت، وزیرش، افضل، بر همه امور مسلط بود و همین امر موجب شد كه ولیعهدی و خلافت به ابوالقاسم احمد كه بعدا به «المستعلی باللّه» ملقب شد، منتقل شود. اینچنین بود كه اسماعیلیان در سال ۴۸۷ به دو فرقه منشعب شدند: یك فرقه قائل به امامت ابوالقاسم احمد، المستعلی باللّه و در نتیجه موسوم به مستعلیه و فرقه دیگر قائل به امامت نزار و در نتیجه موسوم به نزاریه.

پایان كار اسماعیلیه

هلاكوخان مغول نوه چنگیزخان در سی ذی‌القعده ۶۵۳ / اول ژانویه 1256 به ایران لشكر كشید. می‌توان گفت مغول‌ها بدون هیچ مقاومتی بخش‌های شمالی فلات ایران را تصرف كردند و به پیشرفت خود به سوی غرب ایران ادامه دادند. خواجه ‌نصیرالدین طوسی تا شروع حمله دوم مغول‌ها به رهبری هلاكوخان و تسلیم ركن‌الدین خورشاه، مدتی را در قلعه «میمون دژ» و مدتی دیگر را قلعه الموت، از قلاع اسماعیلیه، سپری كرد. ركن‌الدین خورشاه، آخرین رییس اسماعیلیه، سعی می‌كرد تا به هر صورتی هلاكو و مغولان را از تصرف قلاع اسماعیلیه منصرف كند، اما در سال 654 ق، قلعه الموت به تصرف در آمد و حكومت اسماعیلیه بعد از ۱۷۰ سال به پایان رسید و به دستور منگو قاآن، برادر هلاكو، خورشاه كشته شد. یكی از تبعات تسلیم ‌شدن خورشاه این بود كه وی و تمامی همراهانش جز خواجه ‌نصیرالدین طوسی و دو پزشك توسط نامه‌ای به «موفق الدوله» و «رییس الدوله» كه هلاكوخان آنان را به اردوی خودش ملحق نمود، به قتل برسند. پس ركن‌الدین به همراه فرزندانش و نصیرالدّین و وزیر مویدالدین و دو پزشك: موفّق الدوله و رییس الدوله، از قلعه الموت بیرون رفتند و خانه‌های‌شان را كه یكصد و هفتاد و هفت سال در آبادانی آنها كوشیده بودند، پشت سر نهادند. بیرون آمدن ركن‌الدین از قلعه و رفتنش به حضور هلاكو اعلام پایان ‌یافتن دولت اسماعیلیان در ایران بود. هلاكو بعد از شكست اسماعیلیه، عازم بغداد شد و در این عزیمت بزرگانی مانند عطاملك جوینی، خواجه نصیرالدین طوسی و ابوبكر بن سعد اتابك را در ركاب خود داشت.

كارل بروكلمان بر این عقیده است كه «نصیرالدّین طوسی به ركن‌الدین اندرز داد كه بدون مقاومت تسلیم شود، زیرا كه خود نیز تمایل داشت كه بدین‌وسیله رهایی یابد.» حسن الامین، فرزند مرحوم سید محسن امین، تحقیقات و آثاری درباره مغولان و خواجه ‌نصیر و اسماعیلیه دارد. نخست كتاب چنگیز و هلاكو: «الغزو المغولی للبلاد الاسلامیه من بغداد الی عین جالوت» بعد از آن كتاب «المغول بین الوثنیه و النصرانیه و الاسلام» اثر دیگر او است و سپس كتاب «الاسماعیلیون و المغول و نصیرالدین الطوسی» آثاری است كه در این زمینه نوشته شده است.

حسن الامین تأكید می‌ورزد بر اینكه «ركن‌الدین با ویژگان و ركن‌های دولت خود به مشورت پرداخت و ایشان كه به ‌یقین می‌دانستند كه مقاومت نتیجه‌ای نخواهد داشت، نظر به تسلیم ‌شدن دادند.»

عدم مساعدت كشورهای مغرب‌زمین  به درخواست خورشاه

در فاصله یورش اول و دوم مغول به سركردگی چنگیز و هلاكو به ایران، یعنی در سال (۶۳۷ ق/ 1038م) ركن‌الدین خورشاه اسماعیلی برای جلب مساعدت دولت‌های اروپایی بر ضد مغولان هیاتی به اروپا فرستاد؛ اما اروپاییان به این درخواست پاسخ مثبتی ندادند. به گفته ماتیو پاریس دولت‌های اروپایی سفیران اسماعیلی را به سردی پذیرفتند و به پیشنهادهای آنان توجهی نكردند. هیات دیگری نیز به همین منظور به دربار هنری (Henry) سوم پادشاه انگلیس رفت؛ ولی این هیات نیز توفیق نیافت، زیرا اسقف وینچستر (Winchester) پس از شنیدن خبر ورود سفیر اسماعیلی، گفت بگذارید این سگان یكدیگر را پاره كنند و نسل یكدیگر را براندازند، آن‌ وقت ما بر روی خرابه‌های شهرهای ایشان آیین كاتولیك را بنیان می‌نهیم؛ در آن صورت دنیا یك شبان و یك رمه خواهد داشت. اما این هجوم ویرانگر نه‌تنها ایران را بلعید، بلكه تا اروپای مركزی نیز رسید و سپاهیان «جبه» و «سوباتای» به روسیه رسیدند و چندی بعد لشكریان نوه چنگیز به نام «با تو» به روسیه، لهستان، مجارستان، دالماسی، ترانسیلوانی و شبه‌جزیره بالكان راه یافتند و همه‌ جا به قتل‌عام و ویرانی و هلاكت پرداختند. یورش مغول در سراسر جهان آن روز چنان هراسی ایجاد كرد كه به گفته ماتیو پاریس ماهیگیران گاتلند (Gothland) و فریزلند (freisland) جرأت نمی‌كردند از دریای شمال عبور كنند و در یارموت (Yarmouth) به صید ماهی بپردازند و در نتیجه در آن سال ماهی هرینگ در انگلستان فراوان و ارزان شد، به‌طوری‌ كه چهل یا پنجاه عدد آن به یك سكه نقره حتی در نواحی دور از ساحل خریدوفروش می‌شد.

زمینه‌های حمله مغول به بغداد

منگو قاآن، نوه چنگیز خان كه خلافت چنگیز به او رسید، كسی بود كه سپاه مغول با اشاره‌اش به هر مكانی حركت می‌كرد. وی چند برادر داشت كه ارتشش را رهبری و به نام او حكم می‌راندند. یكی از آنها هلاكو بود. منگو قاآن با قاضی القضاة مسلمانان، شمس‌الدین قزوینی، مراوده داشت و تمامی اهتمام قاضی آن بود كه كینه امپراتور مغولی را علیه نزاریان برانگیزد و او را تشویق می‌كرد بر سرزمین‌های آنان حمله كند و از هر وسیله‌ای برای رسیدن به مقصودش بهره می‌گرفت.

رشیدالدین همدانی در جزو اوّل جلد دوم از كتاب جامع‌التواریخ صفحه ۲۳۳ می‌نویسد: «در آن زمان قاضی القضاة، مرحوم شمس‌الدین قزوینی، در دربار خان حضور داشته است. وی روزی در حالی‌ كه زرهی زیر لباس‌هایش پوشیده بود، نزد خان حاضر می‌شود و به خان می‌گوید كه از ترس ملحدان زره به تن می‌كند و سپس گوشه‌ای از تعدیات آنها را برای خان نقل می‌كند. خان در برادرش، هلاكو، مظاهر و آثار پادشاهی را پیش‌بینی می‌كرد و در اراده و تصمیم‌هایش نشانه‌های پیروزی و جنگندگی را مشاهده می‌نمود. پس از اندیشه و تفكر دید كه برخی از كشورهای جهان تحت تصرف چنگیز قرار گرفته‌اند، ولی هنوز برخی دیگر از كشورها آزاد نشده‌اند.»

منهاج الدین سراج جوزجانی می‌نویسد: «قاضی شمس‌الدین با دربار مغول‌ها ارتباط داشته است. او كه رهبر و دانشمند بزرگی بوده، روزی نزد منگو قاآن می‌رود و از او می‌خواهد جلوی ملحدان را بگیرد و مردم را از شر آنها رها كند.» نویسنده طبقات ناصری می‌نویسد: «سخنان قاضی تأثیرات فراوانی در روح منگو قاآن داشت، زیرا به وی نسبت داده بودند كه فردی ضعیف و ناتوان است. این نسبت بدین خاطر بود كه وی قادر نبود این طایفه را ریشه‌كن كند؛ طایفه‌ای كه دارای دینی بودند مخالف با ادیان مسیحیان، مسلمانان و مغول‌ها. این نبود مگر به این دلیل كه آنها منگو قاآن را تطمیع كرده، منتظر زمانی بودند كه حكومتشان به ضعف گراید تا از كوه‌ها و قلعه‌هایشان بیرون آیند و اثری از دیگر مسلمانان باقی نگذارند.»

برخوردهای قاضی شمس‌الدین نشان می‌دهد كه فردی بسیار باهوش بوده و می‌دانسته است كه چگونه به قلب و عقل طرف خود راه یابد و چگونه بر عواطف و احساسات او چیره شود. ملاحظه كنید كه چگونه خاطرات عدم موفقیت جدش، چنگیزخان، را بر دستیابی به قلاع نزاریان در نوه او، منگو قاآن، زنده كرد تا حدی ‌كه مولف كتاب جامع‌التواریخ وضعیت را چنین نقل می‌كند: «منگو قاآن دید كه برخی كشورهای جهان تحت تصرف چنگیزخان قرار گرفته‌اند، ولی برخی از آنها هنوز آزاد نشده‌اند».

بدیهی است كه قلاع نزاریان از جمله جاهایی بوده است كه هنوز آزاد نشده بودند.

مولف كتاب جامع‌التواریخ به دنبال نقل سخن قاضی قزوینی چنین می‌نویسد: «منگو قاآن تصمیم گرفت به هر یك از برادرانش گوشه‌ای از سرزمین‌هایی را كه هنوز تسلیم مغول‌ها نشده بودند، بسپارد تا به تصرف در آورند.» و سرزمین نزاریان نصیب هلاكوخان شد. این گوشه‌ای از جریان آغاز حمله مغول‌ها به كشورهای اسلامی توسط هلاكوخان بود كه به فتح بغداد و جنایات هولناك بعد از آن منتهی شد.

تحریك مغولان توسط برخی مسلمانان

همچنان كه گفته شد برخی از مسلمانان، مغول‌ها را به این حمله تحریك می‌كردند كه در رأس آنها امام و دانشمند بزرگ، قاضی القضاة قزوین، شمس‌الدین قزوینی قرار داشت. دردناك‌تر اینكه قاضی مزبور كه مغول‌ها را به حمله تحریك می‌كرد، بزرگ‌ترین گناه نزاریان را این می‌دانست كه آنها مانند مغول‌ها بت‌پرست نبودند همچنان كه در گفتاری كه از او نقل كردیم ملاحظه كردید - و از نظر این قاضی و امام و دانشمند بزرگ مسلمانان، چنانچه آنها به دین مغول‌ها در می‌آمدند، هیچ اشكالی نداشتند! این قاضی توانست در تلاش‌هایش پیروز شود و نتیجه این بود كه مغول‌ها به نزاریان حمله كردند و به حكومت آنها پایان دادند و در همان حال به بغداد حمله كردند حكومت عباسیان را برچیدند. ای‌ كاش نظر قاضی مزبور، امام و مشوق مغول‌ها را در مورد سرانجام جهان اسلام كه بر اثر تحریكات او به آنجا رسید، می‌دانستیم.

در كتاب جامع‌التواریخ آمده است: هلاكوخان با سپاهش برای شكست اسماعیلیان لشگركشی كرد و به مدت یك ماه در شهر «كش» اقامت داشت. هلاكو فرستادگانی را برای پادشاهان مسلمان فرستاد كه متن پیام چنین است: «طبق فرمان قاآن تصمیم گرفته‌ایم قلعه‌های ملحدان را درهم شكنیم و آنان را قلع‌وقمع كنیم. اگر شما ما را در این حمله با تمامی عدّه و عدّه‌ای كه دارید یاری دهید، سرزمین، سپاه و مساكنتان برای شما باقی خواهد ماند و كارتان درخور ستایش خواهد بود؛ اما چنانچه سستی پیشه كنید و دستورهای خان را اجرا نكنید، به یاری خدا وقتی از ملحدان فارغ شدیم، عذر شما را نخواهیم پذیرفت و به ‌سوی شما حركت خواهیم كرد و با شما معامله‌ای همچون آنان خواهیم نمود».

یاری پادشاهان مسلمان  به ماموریت مقدس مغول!

پادشاهان و امرای مسلمان به ندای هلاكو پاسخ مثبت دادند و او را در این ماموریت مقدسش! یاری رساندند.رشیدالدین فضل‌الله همدانی لبیك آنان به ندای جهادی هلاكو را چنین توصیف می‌كند: «از بلاد روم، سلطان عزالدین و سلطان ركن‌الدین، از فارس، سعد بن اتابك مظفرالدین، از عراق و خراسان و آذربایجان و ارّان و شیروان و گرجستان، ملوك و بزرگان و اعیان‌شان به این ندای هلاكو پاسخ مثبت دادند.»

البته جریان به این حد متوقف نشد، بلكه پس از آنكه هلاكو بغداد را اشغال كرد و به شامات حمله كرد، دیگر پادشاهان مسلمان به او پیوستند و برای كشتار برادران مسلمان‌شان و فتح دیگر كشورهای اسلامی با او حركت كردند.

از جمله سلطان سعید بن سلطان عزیز بن سلطان عادل، برادر صلاح‌الدین ایوبی كه قلعه صبیب را تسلیم هلاكو كرد و او را در حملاتش یاری نمود.

ابو الفداء در تاریخش جلد ۳، صفحه ۳۰۴ این جریان را چنین نقل می‌كند: «سلطان سعید با مغول‌ها حركت كرد و آشكارا مرتكب فسق و فجور و ریختن خون مسلمانان شد.» سلطان سعید در جنگ «عین جالوت» به همراه مغول‌ها با مسلمانان جنگید و چون مغول‌ها شكست خوردند، مسلمانان او را اسیر كرده و كشتند. در این جنگ، سلطان اشرف موسی، حاكم شهر حمص نیز با مغول‌ها بود. اما وقتی مغول‌ها شكست خوردند، توانست فرار كند و به دست مسلمانان اسیر نشود. او از نوادگان شیركوه، عموی صلاح‌الدین ایوبی بود. یكی از كسانی كه مغول‌ها را در حمله به شام و مصر تشویق كرد، سلطان مغیث، فتح‌الدین عمر بن عادل بن كامل بن عادل، برادر صلاح‌الدین ایوبی بود. پس از پیروزی نیروهای اسلامی بر مغول‌ها در جنگ «عین جالوت»، ملك ظاهر، ركن‌الدین بیبرس اول، او را دستگیر كرد و از فقها و قاضیان دعوت به عمل آورد، تا آنها را از نامه‌های مغول‌ها به سلطان مغیث و جواب‌هایی كه او برای آنها در جهت تشویقشان بر حمله به مصر و شام نگاشته بود، آگاه كند. همچنان كه این مطلب را ابو الفداء در تاریخش ذكر كرده است. ملك ظاهر سپس او را به قتل رساند.

نظر مغرضانه ابن‌تیمیه نسبت به خواجه نصیر

ابن تیمیه پس از آنكه ادعا می‌كند اسماعیلیان، مغول‌ها را در حمله‌های‌شان یاری كرده‌اند، در اظهارنظری مغرضانه سخنش را چنین تكمیل می‌كند: «مهم‌ترین شخصیت اسماعیلی كه بار تمام این وقایع را به دوش كشید، وزیر اسماعیلیان، خواجه ‌نصیرالدین طوسی در الموت بود كه فرمان قتل خلیفه عباسی و برچیدن حكومت عباسیان را صادر كرد.»

ابن تیمیه هیات‌های خیانت متشكل از سلاطین، رجال و شخصیت‌های سیاسی اسلامی را كه در كاخ هلاكو جمع شده بودند، نمی‌بیند و تنها خواجه ‌نصیرالدین طوسی را می‌بیند. چرا چنین است‌؟ به این دلیل كه او وقتی می‌خواهد بنویسد، با چشم بصیرت به وقایع نمی‌نگرد، بلكه بصیرتش به ‌واسطه تعصب كور شده نمی‌تواند حقایق را ببیند و به‌ جای آن، اباطیل برایش خودنمایی می‌كند.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: