1401/8/30 ۱۱:۳۲
شاید فلسفه شگفتترین دستاورد فكری بشر در طول تاریخ باشد. اگر عقل بزرگترین دارایی آدمی باشد، بیش از هر جا در ذهن و زبان فلاسفه نقش آفریده است؛ نقشی كه هنوز ادامه دارد و در مباحث كلان جهان امروز، فلاسفه همچنان از مراجع تفكر و افقگشایی هستند و هر جا سخنی از انسان و حقیقت و رستگاری و دین و سیاست و اجتماع و طبیعت و علم و اخلاق و هنر باشد، نام فلاسفه به میان میآید.
یادداشتی به مناسبتِ روز جهانی فلسفه
شاید فلسفه شگفتترین دستاورد فكری بشر در طول تاریخ باشد. اگر عقل بزرگترین دارایی آدمی باشد، بیش از هر جا در ذهن و زبان فلاسفه نقش آفریده است؛ نقشی كه هنوز ادامه دارد و در مباحث كلان جهان امروز، فلاسفه همچنان از مراجع تفكر و افقگشایی هستند و هر جا سخنی از انسان و حقیقت و رستگاری و دین و سیاست و اجتماع و طبیعت و علم و اخلاق و هنر باشد، نام فلاسفه به میان میآید. فلسفه در فرهنگ ایرانی نیز همواره پراهمیت بوده و به صورتهای مختلفی نقش آفریده است. امروزه فلسفه علاوه بر اینكه رشتهای دانشگاهی با گرایشهای مختلف است، طیف وسیعی از علاقهمندان به فلسفه در محافل غیردانشگاهی مباحث اهل فلسفه و آثار انتشار یافته در این حوزه را دنبال میكنند، اما به نظر میرسد كه هنوز به طور جدّ درباره نقش فلسفه و اهالی فلسفه در ایران امروز پرسشی صورت نگرفته است. فلسفه چه در مقام ژرفاندیشی در بنیادها، چه در توصیف زمانه، چه در طرح كلان مقولات و نظریات در سایر علوم، چه در مفهومی كردن معانی و دریافتهای روحی و معنوی، چه در افقگشایی و طرح نظریاتِ نو همواره ذهنها را به حركت واداشته و منشا اندیشههایی در مراتب انضمامیتر بوده است. اما شاید اكنون وقت مناسبی باشد كه اهل فلسفه ایران، به اقتضای مشتركات و تعلقاتشان، به توان و امكانات خود برای نقشآفرینی در ایران امروز بیندیشند. بعد از پشتسر گذاشتن حدود هشت دهه فعالیت آموزشی و پژوهشی در فلسفه دانشگاهی، انتظار میرود كه اهل فلسفه گفتوگویی درباره وضع و نقش خود در گذشته و اكنون ایران را آغاز كنند. شاید وجه مشترك فلاسفه از دوران باستان تا معاصر كوشش برای رسوخ در قلمرو اندیشه و طرح داناییهای متناسب با زمان برای بهبودن و بهزیستن باشد. اگر این دریافت را بپذیریم، عهد دیرین اهل فلسفه مقتضی بازپرسیدن از وضع فلسفه در ایران امروز است.
امروز همه كوششها برای روشن نگه داشتن چراغ فلسفه مفید و مغتنم است. ترجمه و تدریس و پژوهش فلسفه در هر صورت كاری شایسته است، اما روزگار ما اقتضای همراهی و همگرایی بیشتری دارد. برخی وضعِ اهالی فلسفه را همچون مجمعالجزایری توصیف میكنند. اگر چنین باشد، آیا نباید قصد گونهای همگرایی و همراهی را مطرح ساخت؟ به فرضِ اهمیت یافتن چنین قصدی، در گام اول باید دو گونه تعامل و گفتوگو را دامن زد؛ یكی گفتوگو در میان خود اهل فلسفه و دیگری گفتوگو و تعامل با اهل سایر رشتهها و حوزهها. نسل اهل فلسفه امروز از سویی باید «دیالوگ» را بیش از گذشته پیشه خود سازد و از سوی دیگر باید دانایی و درك خود را تمامِ درك نداند. شاید روزی فلسفه ملكه علوم بود، اما امروز هیچ حوزه دانایی، پادشاه دیگر حوزهها نیست. گاهی در یك شعر یا اثر علمی و هنری یا یك فیلم و حتی سخنی از رهبران معنوی و انقلابیون، نكتهای اظهار میشود كه باید با تمام وجود نیوشای آن بود. شاید این ویژگی دوران ما باشد كه سخن بدیع و معرّفِ زمانه، منحصر در هیچ رشته یا حوزه خاصی نیست. به همین جهت، اهل فلسفه باید گفتوگوی همهجانبه با نمایندگان سایر علوم و حوزهها را نیز تقویت كنند. اهل فلسفه ایران میتوانند ایران را یكی از مسائل كانونی خود قرار دهند و با نظر به تجارب شكلگیری و تثبیت عقلانیت در اقوام مختلف، سرنوشت عقلانیت در ایران را بررسی كنند و وضع اخلاق و توسعه و محیط زیست و قانون و سیاست و دین در ایران را دوباره مورد ژرفاندیشی قرار دهند.
اگر اهل فلسفه از نقش و كارآمدی خود پرسیدند، راه برای طرح این پرسش از سایر علوم و داناییها هم باز میشود. در ایران امروز یكی از اساسیترین پرسشها «نقش دانایی در زندگی» است. آنان كه تحولات تاریخ را براساس میزان رشد دانایی دنبال میكنند، از وضع كنونی ایران در حیرتند. از این منظر سرپرسش ایران امروز آن است كه با وجود فرهنگ و تاریخی بدین حدّ نیرومند و درخشان، بر این فرهنگ چه رفته است كه در حال رفتاری است كه با اوصافی چون خود ویرانسازی قابل اشاره است. در دورانی كه تمامی مصالح و منافع ملتها وابسته به همگرایی و تقویت خردجمعی برای توسعه و حفظ محیطزیست و رقابت در سطح بینالمللی برای رسیدن به شرایط متعادل و متوازن و مقابله با بحرانهای جهانی است، چه میشود كه تمامی انرژی و توان مردم در جهت ستیزه و مقابله و رفتارهای فرسایشی قرار میگیرد. چرا با وجود خردمندان پرشمار، خردپیشگی نزول میكند و بلندترین صداها به سوی نزاع و واگرایی دعوت میكنند.
اهل فلسفه بیش از دیگران به وضع فروپاشی و گسست و سستی ارزشها و بنیادها وقوف دارند. آنكه به هستی و نیستی خو كرده، از سویی موقعیتهای مرزی و نزدیك شدن به سرحدّات عدم را میشناسد و از سوی دیگر نزدیك شدن نوپدیدارها به اقلیم وجود را میبیند. هرگونه ورود فلسفی به جهان امروز مستلزم این توجه است كه اصلا در چه جهانی زندگی میكنیم. جهان كنونی بیش از گذشته با هست و نیست شدن پدیدارها روبهرو است و ایران امروز هم تحتتاثیر این رخدادها در حال زیر وزبر شدن است. در چنین شرایطی اهل فلسفه میتوانند دگرگونی بنیادها را شرح دهند. ایران امروز در حال تجربه واژگونی ارزشهاست. تجربهای كه شبیه آن را در تاریخ خود سراغ ندارد. توصیف و تبیین وضعیتی كه پیش از این تجربه نكردهایم، نیازمند شكلگیری مفاهیم جدید در زبان فارسی است و باز این اهل فلسفهاند كه میتوانند در كنار شاعران و حكیمان مفاهیم مناسب برای اندیشیدن در باره رخدادهای بزرگ را فراهم كنند. ایران امروز در حال تجربه فروپاشیهاست. اهل فلسفه شایستهترین گروهی هستند كه میتوانند با كسانی كه این شرایط را تجربه كرده و درصدد درك و فهم آنند، به گفتوگو بنشینند. اهل فلسفه میتوانند بساط خداوندان خودمطلقانگار را به نقد كشند. آنها علیرغم وقوف به كاستی همه طرحها میتوانند، باز به زندگی آری گویند و طرحهای بهبودبخش را مورد بحث قرار دهند. اهل فلسفه اوتوپیا را میشناسند، اما با نظر به تجارب تاریخی، شیفته هیچ اتوپیایی نیستند. آنها با وجودِ داشتن دریافتهای خاص خود، توان ورود به دیالوگ با «دیگران»، بدون خودبنیاداندیشی دارند. آنها میتوانند با فاصله گرفتن از داشته و پنداشته خود وارد گفتوگو با دیگران شوند و بدون مهر ختم زدن بر اندیشهای به عنوان نتیجه نهایی، همچنان آماده گفتوگوهای بیشتر باشند. اهل فلسفه زندانیان در ایدئولوژی هایدگری استیز و فاجعهساز را میتوانند تشخیص دهند و اسباب شكلگیری آنها را نشان دهند. در زمانی زندگی میكنیم كه سیاست به مهندسی هیجانات و كنشها تبدیل شده است. قدرت هیچگاه مانند امروز خودبسنده نبوده است. قدرت در تاریخ ایران همواره روئی به دین و حكمت و دانایی و عرف داشته است. اما اكنون قدرت خودبنیاد ظاهر شده و اگر هم از دین و عرف و عقل سخن گوید برای ترمیم و تجدید خود است. اهل فلسفه میتوانند پیشگام ورود به این عرصههای دشوار باشند.
زمان ما زمان آفتابی شدن نهایتها و به تمامیت رسیدنها و در عین حال سر زدن امكانات جدید است. سفت و سختهای گذشته همه در معرض زوال یا تردیدند. باورمندانِ بدون تفكر در این شرایط به عزا مینشینند، اما آنان كه زمان را طلیعه بروزات جدیدِ هستی میدانند، به استقبال هر نو میروند. تعارضات امروز بزرگتر از تعارضات قرن هجدهم اروپاست. برای حضور در میدان تعارضات امروز كمینه شرط، توانِ خلعِ نعلینِ گذشته و عریان شدن از ماسبق، در مصاف با بحرانهاست. اهل فلسفه میتوانند در زمانه ناكامی و عسرت و بحرانِ پس از بحران و تجربه «نازندگی»، افتان و خیزان طی طریق كنند.
ما در ایران امروز هم شاهد مصرف شدن و رو به پایان بودن رودخانهها و جنگلها و خاك و آب هستیم و هم ناظر فرسایش و به باد رفتن عناصری از فرهنگ خویشیم كه در گذشته سبب پایداری این فرهنگ و ترمیمبخش مناسبات و موجِد تعادل در زندگی بودهاند. در مسیری قرار گرفتهایم كه هر چه گذشته، بیش از پیش راستی و ایمان و ارزشها در میدان اختلاف و رقابتهای قدرت و تقابلهای ناشی از عدم مفاهمه از بین رفتهاند. در حال حاضر با دو پدیده روبهرو هستیم. یكی سر زدن استعدادهای توهمآفرین فرهنگ گذشته خود و دیگری جریان آرامِ اندیشیدن و نوجوئی در مقابل رویدادها. اگر استعداد اول بر زندگی ما غالب شود و راه استعداد دوم بسته شود، آینده تاریكتری در پیش داریم. به یاد آوریم كه آن شوریده بزرگ برای دویست سالِ پس از خود، پیشبینی نیهیلیسم كرد. اكنون در نیمه دوم دوره پیشبینیشده به سر میبریم. ما در حال تجربه نهیلیسم عریان و منفعل، با كمینه كوششی برای فعال شدن هستیم. اگر در حال تجربه نهیلیسمِ پساعقلانیت مدرن بودیم، شاید میتوانستیم شادان در مسیر به تمامیت رسیدن آن و پشتسر گذاشتن تعینات قرار گیریم، اما به نظر میرسد كه هنوز در آستانه پرسش ژرف از نیهیلیسم قرار نگرفتهایم. آیا در حال فراروی از نهیلیسیمِ منفعل به فعالیم یا مشغول نزاع بیپشتوانه حقیقتجوئی در مسیر خودویرانگری؟ باتوجه به همین شرایط است كه ایران امروز منطقهای آتشفشانی است. این آتشفشان كه ناشی از اندرونیات متعارض جان و فرهنگ و تاریخ ایران است، میتواند سهمگینتر از آتشفشانهای نیمهخاموش در قله كوهها باشد. فلسفه در جهت توصیف و بیان اسباب بحرانهای فعلی میتواند نقش ایفا كند، اما بروز این تواناییها مستلزم شكیبایی و جدیت در تفكر، قدرت درونی و تابآوری برای «خراب» «ساختن» است.
جنبش اعتراضی ماههای گذشته در ایران، نمودی از بحران در لایههای زیرین و موضوعی اساسی است. اسباب بروز چنین حركتی را برخی از اهالی فلسفه از سالهای قبل به طور مستقیم و غیرمستقیم مورد بحث قرار داده بودند. بزرگترین خطای رایج در ایران تقلیل دادن امور به سطح اجتماع و سیاست است. شعارهایی كه در هفتههای گذشته شنیده شد، ریشه در لایههای زیرین باور جوانانی دارد كه متعلق به زمانی متفاوتند. ما در ایران امروز با مردمانی روبهروییم كه ساعتِ هستی و حقیقتشان براساس افقهای مختلف تنظیم شده است. به بیان فلسفیتر با پدیده ناهم«زمان»ی روبهرو هستیم. رمز شكل نگرفتن دیالوگ در درجه اول «ناهمزمانی» است. از ناهمزمانی، «ناهمزبانی» نتیجه میشود. اهل فلسفه در این باب سخنها دارند. آنها میتوانند هم كار نقد صورتهای تعینیافته حقیقت كه به قالبهای بیرمقی تبدیل شدهاند برعهده گیرند و هم نابسندگی دعوتهایی كه به سوی سستی و آشوب بیشتر میكشاند.
میدانیم كه تكثّرگرایشهای فلسفی در ایران چنان زیاد است كه نمیتوان آنها را به سوی وحدتِنظر دعوت كرد، اما میتوان این تكثر را به امتیازی برای شكلگیری گفتوگویی غنی و ثمربخشتر تبدیل كرد. میتوان گفتوگوهایی با ظرفیتهای بالاتر را مقصود قرار داد. اهل فلسفه میتوانند الگوهایی از جریان «دیالكتیك» و «دیالوگ» در شرایط سخت را به نمایش گذارند. آنها میتوانند فراتر از احساسات و هیجانها، دریافتهای خود را در جهت شكلگیری صورتهای بدیع اندیشه به كار گیرند. ظهور نسل معترض را میتوان درسآموزترین پدیدار در سالهای اخیر تلقی كرد و به اسباب بنیادیتر آن اندیشید. گفتوگوی فلسفی در شرایط كنونی مستلزم آمادگی بدون قید و شرط برای رویارویی با نوپدیدههاست. از شواهد برمیآید كه در حال ورود به شرایط تعلیق و آشفتگی (كائوس) بیشتری هستیم. در زمانی كه بیم امواج از هر سو میرود، اهل فلسفه و تفكر باید بر كوشش و كاوش خود برای كشف قلمروهای ناشناخته بیفزایند. در چنین شرایطی سختترین كارها كشف امكانات فكری جدید است، همان كه سرچشمه همه امیدهاست.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید