1401/8/29 ۱۰:۴۲
سیدمحمدرضا میرزاده عشقی، فرزند حاج سیدابوالقاسم كردستانی، دوازدهم جمادیالاخر 1312 هـ.ق (1273 هـ.ق) در همدان متولد شد. او در مدرسه الفت و آلیانس تهران ادبیات فارسی و زبان فرانسه را فراگرفت.
میرزاده عشقی، روزنامهنگار، شاعر و هنرمندی كه تئاتر و زمانه را پیوند زد
بابك احمدی: سیدمحمدرضا میرزاده عشقی، فرزند حاج سیدابوالقاسم كردستانی، دوازدهم جمادیالاخر 1312 هـ.ق (1273 هـ.ق) در همدان متولد شد. او در مدرسه الفت و آلیانس تهران ادبیات فارسی و زبان فرانسه را فراگرفت. در هفده سالگی درس و مدرسه را رها كرد و به كارهای اجتماعی علاقه نشان داد. در 1332 هـ.ق روزنامه «نامه عشقی» را در همدان منتشر كرد و در آغاز جنگ جهانی اول به استانبول رفت كه كانون فعالیت ملیون بود. نخستین شعرهای خود، از جمله نوروزینامه و اپرای «رستاخیز سلاطین ایران در خرابههای مدائن» را در آنجا سرود. در بازگشت به ایران به آزادیخواهان پیوست و مبارزه سخت و بیامانی را علیه وثوقالدوله (عامل قرارداد ننگین 1919) آغاز كرد. او تنها به سرودن شعر قناعت نكرد، بلكه با سخنرانیها و مقالات تند، روز به روز عرصه را بر وثوقالدوله تنگ میكرد. عامل قراردادی كه به قول عشقی «سند فروش ایران به انگلستان» بود و در نهایت او را به زندان انداختند. زمانی كه سیدضیاءالدین طباطبایی در 1299 پس از كودتا به نخستوزیری دست یافت، عشقی به طرفداری از او شعرها و تصنیفهای زیادی نوشت، اما از لحظهای كه رضاخان «جمهوریت» را علم كرد، به مخالفت سرسختانه با او پرداخت. میرزاده عشقی در 1342 هـ.ق روزنامه «قرن بیستم» را كه قبلا منتشر كرده بود، مجددا دایر كرد و مقالات و كاریكاتورهای تندی در آن به چاپ رسانید. آخرین شماره این روزنامه با اشعار و كاریكاتورهای موهن نسبت به رضاخان، دیگر برای دیكتاتور قابل تحمل نبود. روزنامه توقیف و امر مبنی بر ترور وی توسط عوامل كودتا صادر شد. با وجودی كه «بهار» این موضوع را حس كرده و عشقی را هوشیار ساخته بود ولی در بامداد پنجشنبه دوازدهم تیر 1303 به دستور سرتیپ درگاهی، رییس شهربانی وقت و با شلیك گلولههای چند تن از ماموران تامینات، مانند ابوالقاسم بهمن پسر ضیاءالسلطان و سلطان احمدخان، مجروح شد. (خودش قبلا در این باره سروده بود: من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاك/وین كاسه خون به بستر راحت هدر كنم) او پس از چند ساعت در بیمارستان نظیمه تهران در سی و یك سالگی درگذشت. ترور عشقی بازتاب گستردهای در تهران داشت و در اندك زمان، شهر را تحت تاثیر خود قرار داد. برخی روزنامهنگاران وابسته به نمایندگان اقلیت مجلس، مانند سیداسدالله رسا مدیر روزنامه قانون، عباس اسكندری مدیر روزنامه سیاست، رحیمزادهصفوی مدیر روزنامه آسیای وسطی و فخرالدین شهاب مدیر روزنامه شهاب، در مجلس تحصن كردند و به رییس مجلس نامه نوشتند.
جسد این شاعر آزاده در ابنبابویه به خاك سپرده شده و به سنگ گورش میخوانیم:
«در مسلخ عشق جز نكو را نكشند
لاغرصفتان زشتخو را نكشند
گر عاشق صادقی ز كشتن مگریز
مردار بود هر آنكه او را كشتند»
جنبش مشروطه تغییرات بنیادینی در ساختار سیاسی و فرهنگی كشور پدید آورد كه این دگرگونی در عمق اندیشه افراد جامعه نیز تاثیر بسزایی گذاشت و باعث شد تا آنان در جهت تحولی اجتماعی و سیاسی، دست به تلاشهای مبارزاتی بزنند. در این میان، میرزاده عشقی از چهرههای مهم عصر استبداد است كه نه تنها در زمینه هنر، بلكه در عرصه سیاست نیز حضوری پررنگ داشته است. نوشتن شعر و شش نمایشنامه، در كنار حرفه روزنامهنویسی و ارائه دیدگاههای انتقادی نسبت به حكومت، او را از چهرههای برجسته روزگار خویش معرفی كرده است و در نهایت، بینش آزادیخواهانهاش كه به صریحترین شكل ممكن ابراز میشد با ضرب گلولهای به خاموشی گرایید. این نكته را در مورد عشقی باید در نظر داشت كه آثار او علاوه بر اینكه در زمره آثار سیاسی قرار دارند، میتوان آنها را به نمایشنامههای اخلاقی نیز مربوط دانست؛ در واقع، با در نظر گرفتن یك نمایشنامه سیاسی كه حاوی یا اظهاركننده اصولی اخلاقی یا رسیدن به پیامدی اخلاقی باشد، ناخودآگاه چنین آثاری به نحوی هر چند نامحسوس، به یك بیانیه سیاسی در قالبی هنری بدل و این امر، باعث میشود كه بررسی نمایشنامههای عشقی در كنار حرفه روزنامهنگاری او از نمود چشمگیرتری نیز برخوردار شود.
روزنامه «قرن بیستم» علیه استبداد
اندكی پس از كودتای اسفند ۱۲۹۹ او روزنامه «قرن بیستم» را با هدف مورد حمله قرار دادن حكومت قاجاریان منتشر كرد و پس از فراز و نشیبهای بسیار و تعطیلی پیدرپی روزنامه كه بر اثر انتقادات صریح او علیه استبداد و قوامالسلطنه در سه دوره اتفاق افتاد، آخرین بار، روزنامه كه تنها یك شماره از آن به چاپ رسید و انتقادی علیه جمهوریت رضاشاه بود، زمینه ترور او را مهیا كرد و درنهایت، مجموع فعالیتهای انقلابیاش او را به كام مرگ كشاند. عشقی، همواره از زبانی صریح و انتقادی برخوردار بود و از آنجا كه در بیان اندیشههایش انقلابی عمل میكرد، كانون توجهات را به خود اختصاص میداد كه این موضوع حتی امروزه نیز نمود چشمگیری داشته است. عشقی به عنوان هنرمندی كه در اشعار، مقالات انتقادی و نمایشنامههایش انعكاس حوادث زمانه خویش را بازتاب میداد، فردی تاثیرگذار و هنرمندی صاحب سبك شناخته شده است و با وجود گذشت چندین سال از ترور و كشته شدنش همچنان به عنوان یكی از بحثبرانگیزترین هنرمندان عصر مشروطه در مورد آثار و شخصیت انقلابیاش صحبت میشود. اندیشههای سیاسی عشقی، در آثار نمایشیاش به خوبی بازتاب یافته است كه در اینجا به واسطه بررسی شش نمایشنامه به جای مانده از او به وضوح میتوان خشونت را در آنها ردیابی كرد.
از پیشگامان ادبیات نمایشی
میرزاده عشقی را امروز به عنوان یكی از سردمداران ادبیات نمایشی كشورمان میشناسیم كه با نوشتن متنهای نمایشی، یك گام برای پیش بردن این هنر نوپا در كشورمان برداشته است. او چند نمایشنامه كوتاه نوشته كه مهمترین آنها عبارتند از: اپرای «رستاخیز سلاطین ایران در خرابههای مدائن»، اپرت «بچه گدا و دكتر نیكوكار»، «حلواءالفقراء، جمشید ناكام». از این جمله میتوان به نمایشنامه «داستان بیچارهزاده» نیز اشاره كرد.
ناگفته نماند كه استفاده میرزاده از اصطلاح «امتیاز فضلی» در ابتدای نمایشنامه این نظر را ایجاد میكند كه وی گوشه چشمی به روشنفكران پیش از مشروطه به ویژه آنان كه در حوزه قفقاز بوده یا در آنجا بالیدهاند، داشته و از آثار آنها سود میجسته است. یكی از این روشنفكران یوسفخان مستشارالدوله كه اثر معروف «یك كلمه» از او است. یكی از مباحث مهم در این كتاب، تحت عنوان «امتیاز فضلی» است كه همان «شایستهسالاری» مصطلح در این روزگار است. تا آنجایی كه نگارنده مطلع است، پس از مستشارالدوله، كمتر كسی این اصطلاح را در آثار خود به كار برده و استفاده میرزاده عشقی از این عبارت، به ایجاد این نظر كمك كرده كه وی از آثار روشنفكران پیش از مشروطه بیبهره نبوده است. درباره مستشارالدوله نگاه كنید به: مستشارالدوله، یك كلمه، تهران؛ آدمیت، فریدون، فكر آزادی، تهران 1340 («نمایشنامههای میرزاده عشقی» نوشته علی میرانصاری)
عشقی با آنكه خود از شاعران سنتگرا به شمار میآید، اما علاقه خود به شعر نو و نوآوری در بر هم ریختن شعر سنتی را با ارایه آثار جدید نشان داده است. او و ابوالقاسم لاهوتی پیشزمینههای تغییر و دگرگونی بنیادی شعر فارسی را ایجاد كردهاند و نیما یوشیج موفق به ثبت این تحول عظیم در ساختار شعر فارسی شده و «شعر نو» را در چهارگوشه دنیای فارسی زبان رواج داده است.عشقی با چند دیدگاه و رویكرد ادبی سراغ ادبیات نمایشی میرود تا بر پایه ارجاع مخاطب به یك قالب نوین و امروزی بتواند تاثیرات فرهنگی لازم را در جامعه عقب افتاده آن زمان ایجاد كند. یكی از اقدامات او معرفی دو نوع نمایشی ـ اپرا و اپرت ـ در سرزمینمان است. او كه خود شاعر است و به زبان شعر و نظم آگاه است، بهتر از هر كس دیگری از پس نگارش متون آهنگین برمیآمده است.
اپرا و اپرت
اپرا، تركیبی نمایشی برای صحنه كه در آن تمام یا اكثر سطرهای متن به آواز خوانده میشود. اپرت، نمایشی سبُك با آواز فراوان و گفتوگوی كم و امروزه گاه به كمدی موزیكال نیز اطلاق میشود. میرزاده عشقی در تعریف این دو گونه نمایشی، به نمایش تمام آهنگی (اپرا) و نمایش نیمه آهنگی (اپرت) اكتفا كرده است. نمایش تمام آهنگ (اپرا) «رستاخیز سلاطین ایران در ویرانههای مدائن» در استانبول نوشته میشود و مطمئنا در آن روزگار در آن شهر نسبتا متجدد كه دروازه اروپا و آسیا به شمار میآمده است، تحت تاثیر رویارویی با فرهنگ غرب و اقدامات تجددگرایانه آتاتورك چنین نمایشهایی در آنجا اجرا میشده است. میرزاده عشقی درباره مبدا نگارش این اپرا كه در سال 1334 هـ.ق در مسافرت از بغداد به موصل، مخروبه بعضی از قصرهای حوالی خرابههای شهر معظم مدائن را زیارت كرده و از خود بیخود شده، اشاره میكند و در این باره مینویسد: «تماشای ویرانههای آن «گهواره تمدن دنیا» مرا از خود بیخود كرد و این اپرای رستاخیز نشانههای قطرات اشكی است كه روی كاغذ به عزای مخروبههای نیاكان بدبخت ریختهام.»با این توصیفات، این منظومه اولین اپرایی است كه در زبان فارسی به معرفی نمایش پرداخته است. در این اپرا هشت خواننده حضور مییابند كه عبارتند از: میرزاده عشقی با لباس سفر در خرابههای مدائن، خسرو دخت با كفن داریوش، سیروس، انوشیروان، خسروپرویز، شیرین (ملكه قدیم ایران)، روان شت زردشت. عشقی در جریده «قرن بیستم» درباره این اپرا نوشته است: «بهترین و موثرترین نمایشها، امروز نمایشات آهنگی است. این قسم نمایش تمام منظوم و تمام موسیقی است، چون موسیقی و شعر یك اثرات مخصوصی در ذهن بشر دارد، به نمایش آهنگی امروزه در دنیا خیلی اهمیت میگذارند.»
نخستین اجرا
«رستاخیز سلاطین ایران در خرابههای مدائن» نخستینبار در سال 1300 هـ.ق در اصفهان اجرا شد و عشقی در همان مقاله میافزاید: «تاریخ نمایش آهنگی (اپرا) در ایران باید از شب دوشنبه هفتم جمادیالثانی كه در اصفهان این نمایش به موقع اجرا گذارده شد، ثبت شود. قریب 800 تومان در اصفهان برای این نمایش صرف كردم و قریب 500 تومان هم در تهران این نمایش مخارج پیدا كرد.» در اعلام اجرای این اپرا در تهران اشاره شده است: «این نمایش در لیله یكشنبه 29 شهر شعبان المعظم 1339 هـ.ق، در سالن گراند هتل به وسیله زبردستترین آرتیست و موسیقیدانهای معروف این شهر به معرض نمایش گذارده خواهد شد.»
در ادامه عشقی نوشته است كه از بابت اجرای این «اپرا» متضرر شده و تا وقتی كه «ضررهای اقتصادی»اش جبران نشود، به چاپ این نمایش رضایت نخواهد داد. اگر در وسط آفریق[آفریقا] برای سیاهپوستها این نمایشها انشا شده بود، اقلا منفعتی جزیی عاید میشد، در این محیطِ قدرنشناسی كه بر خلاف واقع، عاشق ادبیات معرفی شده است، آنقدر ضرر كردم. نمیدانم این چه سری است كه خدمتگزاران ادبی و فكری همیشه از محیط خود دلتنگ و به مناسبت این مقوله این نمره را به فصل مقدس و شكوههای شعرا زینت میدهم.» این وضعیت آنقدر بغرنج میشود كه عشقی به اجبار، اعلانی را با عنوان «آخرین گدایی» مینویسد: «با آنكه هیچ میل نداشتم نمایش رستاخیز سلاطین ایران به منفعت بنده تجدید بشود، ولی از آنجایی كه پرمقروض و پریشان شدهام و نیز خیال دارم كه از ایران خارج بشوم و چندی در خارج زندگی كنم، این نمایش را به مناعت و مباشرت خودم در آینده نزدیكی به معرض عموم خواهم گذارد. از عموم آقایانی كه نسبت به این گوینده حسن توجه دارند و از زندگانی فقیر و بیچاره من اطلاع دارند، متوقع هستم كه به من كمك كنند؛ بلكه طوری بشود كه زندگی من بیش از این مخلوط با عزا و بینوایی نباشد و شاید بتوانم گریبانم را از دست این محیط.... خلاص كرده چندی در خارج از این سرزمین زندگانی كنم و این آخرین گدایی خواهد بود كه من در مملكت گدا به جای میآورم.»در ابتدای نمایش میبینیم كه «خرابه معظمی را كه یكی از عمارات سلطنتی مخروب درباره سلاطین ساسانی است، در مداین نشان میدهد» حدیث نفس میرزاده عشقی را در ابتدا میشنویم كه با آهنگ مثنوی قرائت میشود:
«این در و دیوار دربار خراب/ چیست یارب وین ستون بیحساب؟» جالبترین قسمت آن خارج شدن شاهزاده خانم ساسانی از آرامگاه و خواندن اشعاری است از عظمت ایران در دوران باستان و سرزنش ایرانیان كه بر اثر سهلانگاری و غفلت افتخارات گذشته را از دست دادهاند. او میگوید:
«در عهد من این خطه چو فردوس برین بود/ای قوم به یزدان قسم این ملك نه این بود/ چه شد گردان ایران؟/ جوانمردان ایران؟/ این خرابه قبرستان نه ایران ماست/ این خرابه ایران نیست ایران كجاست؟»
بچه گدا و دكتر نیكوكار
میرزاده عشقی در سال 1307 اپرت «بچه گدا و دكتر نیكوكار» را منتشر كرد كه با نام «اپرت بچه گدای معشوق و دكتر نیكوكار» و «نماش نیمه آهنگی اپرت خندهآور، سرنوشت بچه گدا و عاشق اشتباهی» نیز روی صحنه رفت. این نمایش اخلاقی و اجتماعی است كه میرزاده عشقی خود در وصف آن نوشته است: «غرض از این نمایش مجسم كردن استعدادهای خوب ایرانی است كه در نتیجه نبودن تعلیم اجباری به دزدی و حقهبازی و رذالت صرف میشود و در پرده دوم نشان داده میشود كه ممكن است استعدادهایی كه در كارهای زشت ترقی میكنند، آنها را از این كارها بازگردانده و در كارهای زیبا به آنها ترقی داد.»
این نمایش برای اولینبار به همراه «اپرای رستاخیز سلاطین ایران» در گراند هتل روی صحنه رفت. در همین اعلان تاكید شده است كه «اپرای رستاخیز سلاطین ایران، برای آخرین دفعه به خواهش عده كثیری از رفقا» در سالن گراند هتل اجرا میشود؛ اما اجرای نمایش «بچه گدا و دكتر نیكوكار» در ماههای بعد نیز ادامه یافت.
حلواء الفقرا
«حلواءالفقرا» یك نمایش تك پردهای است كه عشقی درباره آن مینویسد: «از آنجا كه باز هم در این اوان كه متاسفانه دوره تجدد در ایران نامیده شده، دیده میشود بازرگان خرافات همواره وارد این پارك و آن قصر شده و با متاع پوچ و هیچِ خویش، این ساده بیچاره و آن صاف قلب بدبخت را به خاك سیاه مینشانند، نگارش این یك پرده نمایش (حلواءالفقرا) را واجب شمرده و شب دوشنبه بیستوهفتم جمادیالثانی در اصفهان و شب بیستونهم شعبان 1339 در تهران به معرض نمایش گذاشته شده و در این شماره به طبعش مبادرت مینمایم.» آغاز این متن هم حقایق اولیهای را درباره كلیت نمایش آشكار میكند: «اتاق یكی از محترمین و بزرگان ایران را نشان میدهد كه اثاثیه درویشی از قبیل بوق منتشا، پوست، تبرزین و... مزین كرده و كتب بسیاری نیز در قفسههای اتاق دیده میشود. در یك گوشه اتاق شخصی كه به نظر میآید از عمرش پنجاه الی شصت سال گذشته، دارای ریش انبوه و ابروان پیوسته با موهایی دراز و قبایی از قدك در بر و شال پهن به كمر بسته و عبای نیمداری هم به دوش انداخته، اسمش ندیم باشی و با خود طوری زیر لب حرف میزند كه گاه گاه از شدت فكر تكان برداشته كلاه بلند نیز به حركت میآید...» میرزاده در این نمایش تكپردهای قصد ارایه و نشان دادن تضاد و تقابل میان فكر و اندیشه نو و باورهای كهنه و خرافی مردم زمان خود را داشت. جمشیدخان در این نمایش نماینده فكر نو و ندیم باشی و گرفتارخان، رمال باشی، میرزا یاوه و كیمیاگر نماینده افكار كهنه و خرافی بودند. او در ابتدای نمایشنامهاش نوشت: «نمایشنامه موهومات، از آنجا كه باز هم در همین اوان كه متاسفانه دوره تجدد ایران نامیده شده؛ دیده میشود، بازرگانان خرافات همواره وارد این پارك و آن قصر شده، با متاع پوچ و هیچ خویش، این ساده بیچاره و آن صاف قلب بدبخت را به خاك سیاه مینشانند.»
٭ عنوان مطلب مصرع اول از یك رباعی خاقانی است كه بر سنگ قبر میرزاده عشقی نوشته شده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید