آزادی برسازنده هویت انسان است

1401/7/27 ۰۹:۳۱

آزادی برسازنده هویت انسان است

مفهوم پیشرفت (Development یا progress) از بحث‌برانگیزترین مفاهیم فكری و فلسفی در روزگار كنونی است. بسیاری از محققان تاریخ و فلسفه و جامعه‌شناسی معتقدند ایده پیشرفت، از مفاهیم بنیادین و اساسی در عصر تجدد (مدرنیته) و در روزگار مدرن است، به این معنای ساده كه مسیر تاریخ بشری، رو به تكامل و اعتلا و بهبود است و وضعیت زندگی انسان به صورت نسبی، ولو به شكل بسیار كند و بطئی، هر روز بهتر از دیروز می‌شود.

محسن آزموده: مفهوم پیشرفت (Development یا progress) از بحث‌برانگیزترین مفاهیم فكری و فلسفی در روزگار كنونی است. بسیاری از محققان تاریخ و فلسفه و جامعه‌شناسی معتقدند ایده پیشرفت، از مفاهیم بنیادین و اساسی در عصر تجدد (مدرنیته) و در روزگار مدرن است، به این معنای ساده كه مسیر تاریخ بشری، رو به تكامل و اعتلا و بهبود است و وضعیت زندگی انسان به صورت نسبی، ولو به شكل بسیار كند و بطئی، هر روز بهتر از دیروز می‌شود. اینكه معیار این پیشرفت و بهبود چیست یا این توسعه در چه ابعادی رخ می‌دهد یا اینكه چگونه می‌توان آن را سنجید، بحث‌هایی دامنه‌دار و مناقشه‌برانگیز است. بگذریم كه در دوران متاخر مدرن یا چنان‌كه برخی می‌گویند، عصر پست مدرن، بسیاری به‌طور جدی با این ایده به هر معنایی مخالفت كرده‌اند و بعضا می‌گویند، تاریخ بشر نه فقط مسیری رو به اعتلا و پیشرفت را طی نكرده، بلكه رو به زوال و انحطاط هم رفته است. با این‌همه متفكران و فیلسوفان بزرگ مدرن، به‌طور كلی از ایده پیشرفت و ترقی دفاع می‌كنند، اگرچه هر یك تعبیر و معنای خاص خود را از آن مراد می‌كنند. گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1831-1770) یكی از بزرگ‌ترین فیلسوفان مدرن است كه دستگاه فلسفی عظیمی پدید آورده و در آن به عمده مباحث بنیادین فلسفی پرداخته. هگل غیر از مباحث اساسی در هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی و ارزش‌شناسی، هم فلسفه سیاسی دارد، هم فلسفه تاریخ، هم فلسفه حق، هم فلسفه هنر، هم فلسفه اخلاق و هم فلسفه دین. او در فلسفه تاریخ خود، از نوعی ایده پیشرفت دفاع می‌كند. آرش اباذری، پژوهشگر و استاد فلسفه، به‌طور خاص در حوزه فلسفه هگل تخصص دارد و دكترای خود را در این زمینه از دانشگاه جانز هاپكینز اخذ كرده است. كتاب او با عنوان «هستی‌شناسی قدرت هگل: ساختار سلطه اجتماعی در سرمایه‌داری» در سال 2020 از سوی انتشارات دانشگاه كمبریج به زبان انگلیسی منتشر شده است. اباذری در همایش «اندیشه پیشرفت: مباحثی در فلسفه، علم و تاریخ» كه در موسسه پژوهشی حكمت و فلسفه ایران به همت گروه مطالعات علم و گروه فلسفه غرب این موسسه برگزار شد، بحث مفصلی راجع به هگل و اندیشه پیشرفت ارایه كرد. آنچه می‌خوانید گزارشی از این سخنرانی است.

*******

برای بحث درباره پیشرفت از منظر هگل، لازم است كه درباره فلسفه تاریخ او توضیحاتی ارایه كنم. فلسفه تاریخ هگل تا حدودی آسان‌یاب‌تر است و ژارگون پیچیده هگلی را ندارد و از این رو بسیاری برای شناخت هگل، از آن شروع می‌كنند، در حالی كه این تذكر ضروری است كه این فلسفه تاریخ اگر به تنهایی خوانده شود، عمیقا دچار بدفهمی می‌شود.  فلسفه تاریخ هگل سه تز كلی دارد كه تا حدودی قابل دفاع است، اگرچه نكات دیگری در فلسفه تاریخ او هست، مثل توصیفات تجربی از كشورهای دیگر مثل كشورهای آفریقایی كه نه فقط غلط بلكه زشت است و باید دور ریخته شود. در ادامه به این سه تز كلی خواهم پرداخت.

1- شكاف بنیادین بین دنیای مدرن و دنیای پیشامدرن

برخی تصور می‌كنند كه فلسفه هگل سنت‌گراست و مدرنیته از دل سنت ‌زاده شده، در حالی كه به هیچ‌وجه چنین نیست و هگل قائل به شكافی عمیق بین دو دنیای مدرن و پیشامدرن است. به نظرم این تز كاملا قابل دفاع است. هگل معتقد است در تمام جوامع پیشامدرن قبل از ظهور مدرنیته، نوعی تبعیض ساختاری بین افراد وجود داشته است، مثل تبعیض‌های مذهبی یا قومی یا ... اما در دوران مدرن این اولین‌بار است كه بشریت به مثابه بشریت بازشناسی می‌شود. او در فلسفه حق می‌گوید: «در دوران مدرن یك انسان به عنوان یك انسان به رسمیت شناخته می‌شود، صرفا به خاطر اینكه یك انسان است، نه به این خاطر كه یهودی، كاتولیك، پروتستان، آلمانی، ایتالیایی و غیره است.» این نگرش از دید هگل یك اتفاق رادیكال و بنیادین در تاریخ بشر است و به همین علت باید مورد توجه قرار گیرد. هگل این ایده را در ساختار سیاسی به شكل دیگری تعریف می‌كند و می‌گوید اتفاق بنیادین و معرف ساختار سیاسی دوران مدرن، انقلاب فرانسه است. او می‌گوید در انقلاب فرانسه برای اولین‌بار در تاریخ بشر، یك قانون اساسی نوشته شد كه مبنای آن قانون اساسی حقوق انسانی یا بشری (human rights) است. یعنی ساختار سیاسی باید انسان به مثابه انسان را به رسمیت بشناسد، علاوه بر آن ساختار سیاسی عموما به شكل جمهوری باشد كه انسان‌ها در عین حال كه از قانون خاصی پیروی می‌كنند، خودشان قانون‌گذار هستند. یعنی منبع قانون‌گذاری در دوران مدرن، خود جامعه بشری و انسان‌ها هستند و نه چیز دیگر. او در فلسفه تاریخ می‌نویسد: از زمانی كه خورشید در آسمان است و سیاره‌ها دور آن می‌گردند، چنین چیزی نبوده كه وجود انسان را فقط به مثابه جنبه اندیشه گونش درنظر بگیرند، تا قبل از آن ارزش انسان‌ها به خاطر خصوصیت طبیعی یا دینی‌شان شناخته می‌شد. آناگساگوراس بیش از 2000 سال پیش در یونان گفته بود نوس یا عقل، جهان را اداره می‌كند. ولی هیچ‌وقت چنین نبود كه عقلانیت ساختار اجتماعی بشر را هدایت كند و در آن متجسد بشود و فقط در ساختار طبیعی بوده. بنابراین هگل متفكری كاملا انقلابی و معتقد به گسست رادیكال دنیای مدرن از دنیای پیشامدرن است.

2- ایده تاریخ جهانی (Weltgeschichte یا World history یا universal history)

به نظر هگل با به وجود آمدن دوره مدرن ایده تاریخ جهانی شكل می‌گیرد. این ایده هم به نظرم كاملا قابل دفاع است، اگرچه امروز شاید چندان باب روز نباشد. این ایده می‌گوید قبل از دوران مدرن فرهنگ‌های مختلفی وجود داشتند كه در حالتی موزاییكی در كنار هم، همزیستی داشتند، ممكن بود جنگ و ستیزی هم شكل بگیرد. اما لزوما برای فهم فرهنگ مردم ایران نیاز نبود كه فرهنگ مردم روم یا چین را بشناسیم و كمابیش از هم مستقل بودند. از این رو تا پیش از دوران مدرن نمی‌شد از تاریخ جهانی سخن گفت. ایده بنیادین هگل این است كه همزمان با اهمیت پیدا كردن انسان‌ها از طریق شأن عامل انسانی بودن‌شان و نه هیچ تعین دیگری، اهمیت می‌یابند، همه انسان‌ها در همه جای دنیا با هم ارتباط پیدا می‌كنند و تاریخ جهانی به وجود می‌آید. البته هگل درباره نقش نیروهای بازار و سرمایه‌داری كه در گسترش مدرنیته در تمام دنیا و یك‌شكل كردن دنیا حرفی نمی‌زند. معنای تاریج جهانی از دید هگل این است كه اگر می‌خواهیم وضعیت چین یا ژاپن امروز را بفهمیم، لازم است انقلاب فرانسه و اتفاقات آن را بفهمیم. برای فهم شرایط هر جایی چون ایران باید تاریخ جهانی را بدانیم. سوی دیگر قضیه این است كه باید كشورهای تحت ستم را هم فهمید تا اتفاقات كشورهای پیشرفته را بدانیم. او در كتاب «فلسفه حق» (1821)، حدود ده سال بعد از پیروزی جنبش‌های رهایی‌بخش در كشورهایی چون مكزیك، ونزوئلا، اكوادور و... با خوشحالی از این امر استقبال می‌كند و می‌گوید آزاد شدن مستعمره‌ها نه تنها برای مستعمره‌ها خوب است كه برای كشورهای استعمارگر هم خوب است، همچنان‌كه آزادی برده‌ها. همچنان‌كه در انقلاب مشروطه ایران، هم انقلاب فرانسه و هم پیروزی ژاپن به روسیه اهمیت دارد.

جهانی شدن تاریخ را به دو شكل می‌توان تبیین كرد: 1. به شكل همزمانی (synchronic): برای فهم هر كشوری لازم است به وقایع كشورهای دیگر هم توجه كرد. 2. به شكل در زمانی (diachronic): گذشته بشری را می‌توان به شكل واحدی درنظر گرفت كه درنهایت به مدرنیته ختم می‌شود.

3- نوع یا گونه بشر پیشرفت كرده است

این ایده مناقشه‌برانگیزی است. البته هگل به لحاظ شهرتش به عنوان ایده‌آلیست، به معنای روزمره خیلی رئالیست است، یعنی واقعیت دنیا را كامل می‌دیده و هیچ‌وقت دچار توهم نبوده كه در جهان مدرن همه‌چیز خوب است و مشكلی ندارد. اما تصور می‌كرده اگر از بالا نگاه كنیم، به‌رغم جنگ‌ها و بدبختی‌ها و فاشیسم و فلاكت‌ها، می‌توان ردپاهای عقلانیت را در تاریخ بشری ببینیم. بنابراین تز پیشرفت هگل، درباره ده سال و بیست سال و پنجاه سال و صد سال نیست، بلكه به تعبیر برودل مورخ و جامعه‌شناس فرانسوی، دوره‌های طولانی را مدنظر دارد.

معیار پیشرفت برای هگل

هگل پیشرفت جامعه بشری را به معنای بیشتر شدن ثروت درنظر نمی‌گیرد، چنان‌كه آدام اسمیت پیشرفت را در ثروت ملل درنظر می‌گیرد. همچنین پیشرفت از منظر هگل، پیشرفت در طول عمر یا بهداشت یا پیشرفت در نظریه‌های علمی یا پیشرفت در مهارت كنترل طبیعت نیست. هگل البته منكر این پیشرفت‌ها نیست، اما یك تك‌معیار برای پیشرفت معرفی می‌كند كه پیشرفت در آگاهی از آزادی است. این تنها معیار پیشرفت از دید هگل است. اما این آگاهی از آزادی انسان چرا این‌قدر اهمیت دارد؟ باید میان آگاهی‌های مختلف انسان از خودش تمایز گذاشت. هگل معتقد است دانستن اینكه من آزاد هستم و برده نیستم، یك تغییر بنیادینی در هویت عملی انسان به وجود می‌آورد و با سایر آگاهی‌های انسان از خودش متمایز است. او در كتاب «دایره‌المعارف علوم فلسفی» می‌نویسد، وقتی افراد و ملت‌ها مفهوم انتزاعی آزادی را درك می‌كنند، به معنای آنكه انسان‌ها به صرف انسان بودن‌شان آزاد هستند، نه به مثابه موقعیت اجتماعی یا فرهنگی خاصی، در آن صورت چنان نیرویی در آنها جمع می‌شود كه چیزی مهارشان نمی‌كند. این امری تصادفی و شانسی نیست، بلكه آزادی جزو برسازنده هویت عملی انسان است و اینكه انسان بفهمد آزاد است، كمك می‌كند كه بخواهد این آزادی را در عالم سیاسی و اجتماعی محقق كند. ژانت آفاری در ابتدای فصلی از كتاب خوب انقلاب مشروطه، این نقل قول از هگل را آورده و معتقد است انقلاب مشروطه را با تحلیل صرف اقتصادی نمی‌توان فهمید، بلكه باید به همراه آن آگاه شدن ملت ایران از آزادی خودشان را نیز وارد كرد.

حركت تاریخ از آزادی یك فرد تا آزادی همگان

فلسفه تاریخ هگل نوشته خود او نیست، بلكه مجموعه سخنرانی‌های اوست. روشن است كه نوشته‌های خودش با دقت بیشتری نوشته شده. هگل در این كتاب می‌گوید، جهت حركت تاریخ از موقعیت اجتماعی هست كه تنها یك نفر آزاد است به موقعیت اجتماعی كه گروهی از مردم آزادند، تا درنهایت به موقعیتی كه در آن همه افراد آزادند. موقعیتی كه در آن فقط یك نفر آزاد است، چین باستان و ایران باستان است كه در آنها تنها شخص امپراتور و شخص شاه آزاد است. موقعیتی كه در آن گروهی از افراد آزادند، منظور دوران یونان و روم است كه برده‌داری وجود داشته و كسانی كه شهروند محسوب می‌شدند، آزادی داشتند، اما همه مردم چنین نبودند تا دوران مدرن كه در آن هنجار عمومی این است كه همه مردم آزادند.

فهم هگل به میانجی ارسطو

نگرش هگل به این صورت كلی اندكی كاریكاتوری است و نیازمند تدقیق بیشتر است. برای فهم دقیق‌تر گفتار كلی هگل از تعریف ارسطو از آزادی بهره می‌گیرم. ارسطو در كتاب «بلاغت» می‌نویسد، خصوصیت انسان آزاد آن است كه گوش به زنگ فرمان انسان‌های دیگر نباشد. مثلا موقعیت یك استاد بنا و شاگردانش را درنظر بگیرید. كارگران استاد بنا گوش به زنگ بنا هستند، اما آن شخص بنا، گوش به زنگ كسی نیست و خودش همچون یك فرد آزاد است. با این توضیح، هگل می‌گوید در چین باستان و در ایران باستان تنها یك نفر بوده كه به معنای واقعی كلمه گوش به زنگ فرد دیگری نبوده كه شخص امپراتور و شاهنشاه بوده. در دوره یونان گروهی از افراد چنین بودند و در دوران مدرن همه افراد باید چنین باشند. البته هگل طرفدار نوعی آنارشیسم نیست و معتقد است در دوران مدرن افراد باید به اقتدار قانون تن بدهند، اما مهم آن است كه آن قانون هم باید توسط فرآیند دموكراتیك جمعی نوشته شود. بنابراین وقتی از قانون پیروی می‌كنند، گوش به زنگ فرد دیگری نیستند.  در این مرحله دو انتقاد ساده به هگل می‌شود كه می‌توان پاسخ داد: 1. هر كس مقداری تاریخ باستان ایران و چین باستان را خوانده باشد، متوجه دیوانسالاری قدرتمندی در این كشورها می‌شود و وجود بروكراسی مقتدر و پیچیده موجب پخش شدن قدرت می‌شود. با وجود این از نگاه بالاتر، اگرچه بروكراسی موجب پخش شدن قدرت می‌شود، اما درنهایت می‌توان با قید و بندهایی از این حرف سخن گفت كه در این بروكراسی پیچیده هم درنهایت تنها فردی كه به معنای دقیق كلمه آزاد است، شخص شاهنشاه است. 2. اگر روابط قدرت را از نزدیك و با دقت نگاه كنید، متوجه می‌شوید كه پیچیده‌تر از آن هستند كه همه امور را بتوان به یك نفر منتسب كرد و فرد در قدرت، در بسیاری موارد منقاد فرد یا كسانی هست كه خودش بر آنها فرمان می‌راند. اما باز هم از تز كلی هگل می‌توان دفاع كرد كه به‌رغم روابط پیچیده و یكطرفه نبودن جاده قدرت، باز هم در این حكومت‌ها تنها یك نفر آزاد هست.

مبنای آزادی

وقتی هگل را با دقت می‌خوانیم، در می‌یابیم كه حتی آن یك نفر هم چین باستان و ایران باستان آزاد نبوده است، زیرا او هم جباری بوده است. آزادی باید مبنای درستی داشته باشد. این مبنا موقعیت اجتماعی خاصی نیست كه فرد در آن بتواند به افراد دیگر حكمرانی كند. مبنای آزادی از دید هگل جزو تعریف آزادی است. او به تاكید می‌گوید كه حتی افلاطون و ارسطو هم با وجود آنكه فیلسوفان بزرگی هستند، به علت موقعیت خاص تاریخی و جغرافیایی، نفهمیدند كه انسان به مثابه انسان بودنش آزاد است، بنابراین در جامعه یونان هم به علت آنكه مبنای آزادی درست نبوده، حتی شهروندان هم آزاد نبودند.

پیشرفت از منظر تاریخ سیاسی

جنبه دیگر پیشرفت از دید هگل، آن است كه فلسفه تاریخ هگل، نوعی تاریخ سیاسی است، یعنی تاریخ دولت‌های مختلف است. اهمیت این نكته در آن است كه هگل نمی‌گوید پیشرفت به معنای پیشرفت اخلاقی است. از نظر هگل اهمیت پیشرفت در ساختار عینی سیاسی است به‌طوری‌كه بتواند اصل (principle) آزادی را متجسد كند و در خودش جا بدهد. گاهی هگل را به عنوان یك فیلسوف ایده‌آلیست درنظر می‌گیرند، یعنی گویی برای او فقط ایده‌ها اهمیت دارند. با همین رویكرد گفته می‌شود برای اینكه مثلا بحران ایران معاصر را بفهمیم باید یك طرح فلسفه در بیفكنیم. هگل به هیچ‌وجه چنین نمی‌اندیشد كه وظیفه چند فیلسوف آن است كه مسائلی را در سطح اجتماع حل كنند. تاریخی كه هگل مطرح می‌كند، خیلی مادی است یعنی تاریخ سیاسی كشورها را طرح می‌كند. او معتقد است برای فهم درست تاریخ، باید در ساختارهای سیاسی تغییر رخ بدهد.

در روایت تاریخی هگل، واضح است كه نهادها اهمیت دارند و به افراد و سوژه‌های فردی توجه نمی‌كند. اما چرا هگل به تاریخ سیاسی و تاریخ دولت‌ها توجه دارد و به تاریخ نهادهای دیگر توجه نمی‌كند؟ از دید او تا زمانی كه آزادی تعین عینی در ساختار سیاسی نیابد، اهمیتی ندارد.

تز بعدی هگل این است كه قوانین صوری و فرمال خیلی مهم‌تر از قوانین یا آداب و رسوم عرفی هستند. از دید او قوانین صوری، تعین آزادی را بهتر نشان می‌دهند. آنارشیست‌ها ممكن است با این دیدگاه مخالف باشند. اما هگل معتقد است برای فهم تاریخ باید به تاریخ دولت‌ها توجه كرد. دولت‌ها نهادهای متعینی هستند كه قوانینی متعین دارند كه به صورت عمومی بیان كرده‌اند و جایی مكتوب است كه می‌توانید راجع به آنها فكر كرد. دولت هم بنا به تعریف، یك نهاد عمومی است و با قبیله یا گروه خاصی از مردم تفاوت دارد و تصمیماتش بر كلیت مردم اثر می‌گذارد. نكته آخر آنكه از دید هگل تاریخ مكتوب اهمیت دارد. الان بسیاری طرفدار تاریخ شفاهی و تاریخ زیردستان هستند، اما از دید هگل آنچه اهمیت دارد، تاریخ مكتوب كشورهاست، زیرا تاریخ مكتوب اجازه می‌دهد كه نسل‌های بعدی انسان‌ها بتوانند راجع به آن تفكر كنند و موقعیت كنونی خودشان را در سایه تغییرات تاریخی ببینند. اگر چیزی مكتوب نباشد و صرفا شفاهی باشد، امكان «تامل» (reflection) تاریخی بسیار كمتر می‌شود یا از بین می‌رود. البته تاریخ مكتوب در طول تاریخ، از سوی دولت‌ها و شاهان حمایت می‌شده است و نگارش آن مستلزم غنای فرهنگی و اقتصادی نسبی است.  به نظر هگل برای فهم ساختار سیاسی لزوما و باید تاریخی كه منجر به آن ساختار سیاسی شده را فهمید. یعنی تاریخ جزو برسازنده آن ساختار سیاسی است. مثلا برای فهم شرایط اكنون ایران لزوما باید تاریخ سیاسی معاصر ایران را خواند. هگل از یك‌سو پیشرفت را در آگاهی از آزادی می‌داند و ازسوی دیگر معتقد است تاریخ، تاریخ عینی دولت‌هاست. به نظر می‌رسد این دو باهم در تقابل باشند، زیرا یكی تاریخ آگاهی از آزادی است و دومی تاریخ آزادی چنان‌كه محقق شده است. اما این تنشی مشكل‌دار نیست، به نظر هگل این دو در هم آمیخته‌اند. یعنی اینكه من بدانم كه دیگر برده نیستم و آزادم، همراه است با اینكه مدرنیته اولین دوران تاریخ بشر است كه در آن برده‌داری ملغا شده است. یعنی فهم انسان‌ها از خودشان همراه با به وجود آمدن نهادهای مناسب برای سكنا دادن این فهم است. البته گاهی این دو از هم فاصله می‌گیرند، مثلا انسان‌ها می‌دانند كه آزادند، اما در داخل یك دیكتاتوری زندگی می‌كنند، مثلا حكومت ویشی در فرانسه. اما این تنش باعث به وجود آمدن تاریخ می‌شود.

مكانیزم پیشرفت تاریخ

هگل معتقد است مكانیزم پیشرفت تاریخ، بر پایه تضادها و تناقض‌های اجتماعی است. او تاكید می‌كند جریان تاریخ مثل كاشتن و پروردن یك دانه بلوط و تبدیل آن به یك درخت تنومند بلوط نیست. آنچه برای او اهمیت دارد، این است كه طی بسط تاریخی، تناقض‌هایی در دل جامعه انسانی به وجود می‌آیند كه ممكن است ساختاری باشند، بین دو ساختار یا یك ساختار با عناصر درونی خودش. حل كردن این تناقض و فرارفتن از آن مكانیزم پیشرفت تاریخ است. او می‌گوید تاریخ جهان تئاتری از خوشبختی و لذت نیست، بلكه دوره‌های سعادت و خوشبختی اتفاقا صفحات خالی تاریخ را تشكیل می‌دهند و جاهایی كه موتور محركه تاریخ است، جاهایی است كه این تناقض‌ها بالا آمدند و در تنش قرار می‌گیرند و برای فراروی از آنها باید كاری كرد.

هگل در تحلیل تراژدی آنتیگونه، نشان می‌دهد كه چگونه تناقض یا تعارض باعث می‌شود كه شكل بین دو نرم بنیادی، یعنی یكی نرم (هنجار) زندگی خانوادگی و دیگر نرم زندگی اجتماعی كه توسط حاكم به وجود می‌آید، زندگی یونانی به‌طور كامل فرو بپاشد. به نظر هگل پیشرفت خواسته مستقیم انسان‌ها نیست. انسان‌ها زندگی روزمره خودشان را دارند در قالب این زندگی، با هم دچار تعارض می‌شوند و جنگ و ستیزهایی رخ می‌دهد و انقلاب‌هایی رخ می‌دهد. پیشرفت جامعه بشری در واقع «پیامد ناخواسته كنش‌ها آنهاست.» از دید هگل فروپاشی جامعه یونانی به دلیل آن است كه یك اصل فردیت نداشته است، درحالی كه جامعه رومی نوعی پیشرفت محسوب می‌شود، زیرا قوانین جامعه رومی و جامعه قانون‌مدار آن به یك شكلی به فردیت انسان‌ها اجازه ورود می‌دهد. اما این به آن معنا نیست كه وقتی رومیان به یونان حمله كردند، قصدشان پیشرفت بشریت بوده است. اما ما كه اكنون از نگاه گذشته نگرانه نگاه می‌كنیم، می‌توانیم تاریخ را جوری ببینیم كه گویی پیشرفتی رخ داده و جامعه رومی نسبت به جامعه یونانی یك پیشرفت كرده است.

تز مناقشه‌انگیز هگل درباره پیشرفت

به نظر هگل معیار پیشرفت، یك معیار پیشرفت افلاطونی در جهان خارج نیست كه در جایی بیرون از این جهان ثابت شده باشد و با مقایسه با آن بتوان میزان پیشرفت را سنجید. از دید هگل معیار پیشرفت در داخل خود تغییر و تحول جامعه انسانی به وجود می‌آید. اینكه انسان‌ها آزاد هستند، چنین نبوده كه در روز اول تاریخ مشخص باشد. به نظر هگل چنین نیست كه انسان‌ها یك طبیعت انسانی دارند كه فارغ از تاریخ آزاد هستند، بلكه در طول تغییر و تحول تاریخی، معیارهایی بالا می‌آید و عینی می‌شود كه برای فهم آنها باید تاریخ به وجود آمدن‌شان را دانست. یعنی معیارها از فرآیند تاریخی جدا نیست. اكنون كه به جهان مدرن رسیدیم و فهمیدیم كه انسان‌ها آزاد هستند، می‌توانیم به جهان گذشته نگاه بكنیم و تاریخ جهانی را به شكلی بازسازی كنیم كه تاریخ جهانی یك جور پیشرفت در ایده آزادی است. به همین جهت ارزش و اعتبار معیار پیشرفت، وابسته به وجود آمدن تاریخی آن معیار است و از آن جدا نیست.

همچنین از دید هگل تاریخ یك جور نوعی بازسازی عقلانی (rational reconstruction) تاریخ گذشته است. او تاكید می‌كند تاریخ صرفا یك انبان یا مجموعه‌ای از فاكت‌ها یا روابط علی میان وقایع نیست. او اینها را رد نمی‌كند. اما معتقد است تاریخ به معنای دقیق كلمه نوعی بازسازی عقلانی دوره‌های گذشته است. به همین جهت بسیاری از فاكت‌های تاریخی را باید دور ریخت. آن چیزی مهم است كه به این پروژه بازسازی عقلانی كمك كند. او به جای اصطلاح آلمانی «Historie»، از اصطلاح آلمانی «گشیشته» (Geschichte) استفاده می‌كند. گشیشته در آلمانی هم به معنای تاریخ و هم به معنای داستان است. هگل از «هیستوری»، برای نقل اتفاقات استفاده می‌كند، در حالی كه وقتی از «گشیشته» سخن می‌گوید، منظورش این است كه یك عنصر سابجكتیوی هم هست، اما این بدان معنا نیست كه عنصر سابجكتیو دلبخواهی كار می‌كند، بلكه می‌گوید باید ایده آزادی را در طول تاریخ پیگیری كنیم و از این طریق خیلی از چیزهایی را كه نسبت به این قضیه بی‌ربط هستند، دور بریزیم و اموری را كه به آن مرتبط هستند، برجسته كنیم.  در خوانش عمومی به نظر می‌آید كه از دید هگل پیشرفت یك ضرورت است. هگل وقتی از ضرورت پیشرفت سخن می‌گوید، به هیچ‌وجه از یك ضرورت متافیزیكی یا ضرورت در قوانین علی نیست. چنین نیست كه مثلا متفكری باهوش و آگاه در قرن دوم میلادی بتواند تحولات در قرن‌های بعدی را پیش‌بینی كند. ضرورت هگلی یك ضرورت متافیزیكی یا نسبت به آینده (prospective) نیست. هیچ‌گونه پیش بینی در تاریخ امكان‌پذیر نیست. نوع ضرورت هگل، ضرورت قفانگرانه (retrospective)یا گذشته‌نگرانه است. این ضرورت گذشته‌نگرانه، معرفتی (epistemic) است، نه هستی‌شناختی (ontological). یعنی برای فهم موقعیت انسان مدرن و اینكه انسان‌ها همگی آزاد هستند، لزوما و ضرورتا باید تاریخ جهانی را بخوانیم و به گونه‌ای بازسازی كنیم كه از طریق این بازسازی، موقعیت كنونی كاملا تبیین‌پذیر باشد. یعنی فهم‌پذیری  (intelligibility) انسان در موقعیت مدرن، ضرورتا وابسته به اینكه پیشرفت را در جامعه بشری تشخیص دهیم و از آن دفاع كنیم.

نقدهایی به هگل

انتقاد اول به هگل این است كه اگرچه هگل به معنای سردستی و ساده‌انگارانه نیست، با وجود این در فلسفه او نوعی از خوش‌بینی مندرج است. مهم‌ترین نقد آن است كه همین ایده آزادی كه در دوران مدرن به وجود آمده، همزمان همراه با به وجود آمدن دولت مدرن و همزمان با وجود آمدن قدرت دولت مدرن است. هر چه این ایده پیشرفت كرده، همزمان قدرت دولت مدرن هم بیشتر شده است. یعنی سلطه قدرت دولت مدرن در همه جای دنیا در زندگی افراد نسبت به قبل بیشتر شده است. مثلا در زمان خود هگل، فیشته، فیلسوف آلمانی قرن هجدهم و نوزدهمی، به اتهام الحاد از دانشگاه ینا اخراج شد و چند سال زندگی سختی داشت تا اینكه در برلین مشغول به كار شد، آن‌هم به این دلیل كه ساختار آلمانی به شكل امروزی وجود نداشت و یك دولت- ملت واحدی كه فقط یك قانون داشته باشد، نبود. به همین علت توانست از بنا خارج شود و به جای دیگری برود و كار پیدا كند. بنابراین وقتی ایده آزادی مدرن هست، ایده دولت مدرن هم می‌آید. هرچه این ایده آزادی مدرن به صورت تجربی پیشرفت كرده، ایده قدرت دولت مدرن هم بیشتر شده و تسلط قدرت دولت مدرن بر زندگی انسان‌ها خیلی بیشتر شده است. در قدیم ممكن بود یكی شاه شاهان و شاهنشاه باشد، اما توانایی این را نداشت كه در زندگی روزمره آدم‌ها چندان دخالت كند و صرفا خراج می‌گرفت. اما الان در همه جای دنیا، قدرت دولت مدرن چنان است كه در مورد همه ابعاد زندگی انسان‌ها توانایی دخالت دارد.

انتقاد دوم به هگل این است كه او در كتاب تاریخ فلسفه، به آزادی اجتماعی توجه نمی‌كند. البته در فلسفه حق به آن توجه دارد. یعنی هگل از سه ایده مركزی انقلاب فرانسه یعنی آزادی، برابری، برادری یا همبستگی، در فلسفه تاریخ تنها به آزادی و حقوق توجه می‌كند. اما آنچه اهمیت دارد، همبستگی اجتماعی و برابری اجتماعی هم ایده‌های بنیادین انقلاب فرانسه هستند كه به‌طور كامل محقق نشدند و هگل هم در فلسفه تاریخ چندان به آنها نپرداخته است. یعنی وقتی نابرابری اقتصادی آنچنان عمیق باشد كه انسان‌ها به صورت صوری (فرمال) آزاد باشند، اما اصلا نتوانند از این آزادی در زندگی روزمره‌شان استفاده كنند، یعنی «تجربه زیسته آزادی» نداشته باشند، در آن صورت آن آزادی به دردی نمی‌خورد. جنبه اجتماعی و جنبه اقتصادی آزادی اهمیت دارد، یعنی نباید اختلاف طبقاتی عمیق باشد. زیرا این اختلاف طبقاتی شدید باعث عدم همبستگی انسان‌ها می‌شود. توماس پیكتی در كتاب «سرمایه در قرن بیستم» (2013) یك تز كلی دارد و با كار آماری دقیق و جزییات نشان داده كه جریان حركت و گرایش و تمایل (tendency) سرمایه‌داری به گونه‌ای است كه نابرابری اجتماعی و نابرابری اقتصادی بیشتر و بیشتر می‌شود. او به صورت مستند نشان داده كه در دویست- سیصد سال اخیر نابرابری اجتماعی غیر از دوره كوتاهی بین جنگ‌های جهانی اول و دوم و بعد از جنگ جهانی دوم به علت دولت رفاه كه جریان نابرابری اجتماعی متوقف و حتی كم شد، در دوره‌های دیگر افزایش می‌یابد. تز كلی پیكتی این است كه سرعت افزایش ثروت و سرمایه خیلی بیشتر از سرعت افزایش درآمد است، به همین جهت هرچه زمان می‌گذرد، یك نوع اقتصادی رانتی پدید می‌آید. اگر ادعای اصلی دوران مدرن این بوده كه انسان‌ها به‌مثابه انسان بودن‌شان تعریف می‌شوند و نه به واسطه جایگاه اقتصادی و اجتماعی‌شان، در آن صورت می‌توان گفت كه این نابرابری اقتصادی كه در طول زمان بیشتر و بیشتر شده و جامعه سرمایه‌داری این خصوصیت درونی را دارد كه این نابرابری را بیشتر هم بكند، در این صورت با ایده‌آل‌های جامعه مدرن كاملا در تضاد قرار می‌گیرد. قرار بود كه از جامعه آریستوكراتیك و اشرافی، گذر كرده باشیم و انسان‌ها براساس جایگاه تولدشان تعیین نشوند. پیكتی تاكید زیادی بر ایده وراثت دارد و می‌گوید همین ایده وراثت و این ثروتی كه به وجود می‌آید، در طول نسل‌ها منتقل می‌شود، نشان می‌دهد كه انسان‌ها هنوز هم آن‌طوركه باید و شاید آزاد نیستند و به شرایط اجتماعی كه در آن قرار دارند، وابسته هستند.  به همین جهت انتقاد اصلی كه من به هگل دارم این است كه در فلسفه تاریخش (و نه در فلسفه سیاسی و فلسفه حق) این جنبه اجتماعی یا اقتصادی آزادی را درنظر نگرفته و صرفا به جنبه سیاسی آن توجه كرده است.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: