زندگی‌نامۀ محمّدطاهر نصرآبادی / حسین مسرّت

1401/1/21 ۱۲:۳۷

زندگی‌نامۀ محمّدطاهر نصرآبادی / حسین مسرّت

ازآنجاکه نصرآبادی به‌طور کامل به بیان سرگذشت و آثار خود به گونۀ زندگی‌نامۀ خود نوشت (auto biography) در تذکرۀ نصرآبادی ذیل فصول: صف پنجم و خاتمه پرداخته و تقریباً کار را بر نگارندۀ این سطور آسان نموده، بااین‌حال جای آن دارد که در اینجا نیز شرح مختصری از زندگی و آثار او به‌ویژه آنچه ناگفته مانده است درج شود.

 

ازآنجاکه نصرآبادی به‌طور کامل به بیان سرگذشت و آثار خود به گونۀ زندگی‌نامۀ خود نوشت (auto biography) در تذکرۀ نصرآبادی ذیل فصول: صف پنجم و خاتمه پرداخته و تقریباً کار را بر نگارندۀ این سطور آسان نموده، بااین‌حال جای آن دارد که در اینجا نیز شرح مختصری از زندگی و آثار او به‌ویژه آنچه ناگفته مانده است درج شود.

میرزا محمّدطاهر نصرآبادی از نویسندگان و سخنوران نامی سدۀ یازدهم هجری قمری است. وی به سال 1027 ق در نصرآباد ماربین اصفهان دیده به دنیا گشود، پدرش صاحب فضل و کمال بود، امّا در هیچ‌کدام از کتاب‌ها نامش نیامده است، ولی از فحوای نوشتۀ تذکرۀ صبح صادق (76-75) برمی‌آید که گویا نامش محمّدتقی بوده است. پدر وی از بازماندگان میرزا صالح آزادانی نصرآبادی (اصفهانی) معاصر جهانگیر شاه تیموری بود که در هند می‌زیست. میرزا صالح، صاحب فرزندانی چند ازجمله میرزا صادق مینا (عموی محمّدطاهر نصرآبادی) بود.

محمّدطاهر در سال 1044 در سن ّ هفده‌سالگی پدرش را از دست داد و چون سرپرستی نداشت، روزگار جوانی را در پی کارهای بیهوده به سر برد: «گرد یتیمی خاطرم را غبارآلوده کرد ... در ایّام رعونت و غفلت، مدار به لاطائل و حرکات باطل می‌گذشت.»  ازاین‌رو نتوانست به تحصیل علم بپردازد، کم‌کم از این روزگار بیهوده ناخرسند شده و به درویشی روی آورد. پس‌ازآن گذارش به قهوه‌خانه‌ای در اصفهان افتاد. «قهوه‌خانه در آن عصر جایگاه اهل فضل و دانش و ادب و شعر و موسیقی بوده و همه‌کس بدان راه نداشته، چنانکه شاه عبّاس هم گاه‌گاهی بدان جا می‌رفته است»  که محلّ گردهمایی شعرا و ادبا و اهل کمال آن شهر بود. کم‌کم در اثر علاقه‌ای که به این حضور پیدا کرد، باب آشنایی و معاشرت با برخی سخنوران آن محفل گشوده شد و توانست از محضر دانشمند نامی آن عصر، آقا حسین خوانساری (بنگرید به تذکرۀ نصرآبادی) نهایت استفاده را ببرد. سعادتی که نصیب کمتر کسی می‌شود.

محمّدطاهر در اثر این رفت‌وآمدها تمایل زیادی به نثر و شعر پیدا کرد و درراه کسب آداب فضل و هنر و شعر کوشید؛ و به‌یک‌باره گذشتۀ غفلت زدۀ خود را از یاد برد و گام در راهی نو گذاشت. نصرآبادی پس‌ازآنکه تسلّطی در سرودن مادّۀ تاریخ پیدا کرد، شهرتی به هم زده و دوستانی گردآورد. بنا بر آنچه در تذکرۀ می‌آورد، زندگی سختی داشته و با کار کشاورزی به گذران زندگی می‌پرداخته است. چونان که در شرح‌حال خود نوشت آمده، دست‌پروردۀ فقر است، جدّ اعلای او خواجه صدرالدّین علی در زمان سلطان محمّد گورکان «مالک آب و زمین بسیار بود» و به ساختن مدارس همراه با موقوفات فراوان بر آن همّت می‌گمارده، ولی «در زمان شاه جنّت مکان شاه‌طهماسب، موقوفات به تصرّف دیوان درآمده، الحال ما بیچارگان، محروم و پریشان احوالیم.» 

      امّا وحید دستگردی دراین‌باره می‌نویسد: «معاش وی به عهدۀ باغ و مزرعه کمی که در نصرآباد داشته، مقرّر بوده و زیادت طلبی نداشته و بااینکه اجداد و اعمام وی همه دارای مشاغل دیوانی بوده‌اند، وی مسلک خرسندی و قناعت را از دست نداده، در گوشۀ انزوا به خدمات ادبی مشغول و در نظر بزرگان عصر محترم و در نزد امرا و مقرّبان درگاه شاهی معزّز بوده و هرگاه شاه سلیمان صفوی به نصرآباد می‌رفته، در خانۀ وی که اکنون هم اثری از عمارت ظریف و شاعرانۀ آن باقی است، منزل گزین می‌شده است.» 

وی سفری به مشهد و حجاز و مکّه کرد و در بازگشت همچنان پیوندش را با دوستان قهوه‌خانه‌ای‌اش حفظ نموده بود. پس از درگذشت چند نفر از اصحاب قهوه‌خانه به محلّۀ لنبان رفت و در مسجد لنبان حجره‌ای گرفته و حلقه‌ای از دوستان را تشکیل داد و در آنجا پذیرای شعرا و ادبا و دراویش شد و به گفتۀ خودش تا سال نوشتن تذکرۀ نصرآبادی (1083 ق) در 56 سالگی، هفت سال بود که در آنجا مستقر بود. هرچند دراین‌باره سال‌ها در اصفهان می‌زیست و سرگرم کار تدوین و نگارش تذکره بود. امّا خانه و مزرعه‌اش در نصرآباد پابرجا بود و گه گاهی بدان جا رفت‌وآمد می‌کرد.

ملیحای سمرقندی، مؤلّف تذکرۀ مذکّرالاصحاب که در سال 1088 ق به اصفهان آمده، در تذکرۀ خود پس‌ازآنکه به اوصاف نصرآباد اصفهان و محلّ اقامت و استراحت میرزا طاهر می‌پردازد، چنین می‌آورد:

«آثار زیرکی و اطوار تازگی از طرز ملاقات و طریق حالاتش پیداست. به هرکس سلوک مشفّقانه و واخورد دوستانه دارد. محرّر این حروف در ماوراءالنهر پسندیدگی افعال و سنجیدگی احوالش را شنیده بود. به مجرّد دخول اصفهان از مومی الیه سراغ گرفته شد. میرزا طاهر با یکی از پیش‌خدمتان خود رقعه ای نوشته، راهی کرد. میرزا طاهر چند نوبت مرا به محلّ اقامت خود نصرآباد همراه موزونان برد. به فرمودۀ او شعرای دیگر به دستور، صحبت‌ها به روی مخترع این سواد آراستند. قریب به هفت ماه بیش‌تر که در دارالسّلطنۀ مذکور مانده شد. همراه حاجی فریدون بیگ سابق، میرزا مسعودا ولد زمانای زرکش و شاه شوکت اکثر به خدمت او رسیده می‌شد.» 

به‌غیراز برخی نامه‌ها و آثار منظوم و منثوری که از وی در دست است، مهم‌ترین اثرش همانا تذکرۀ نصرآبادی است که در بخش آثار نصرآبادی به آن خواهیم پرداخت.

سال‌مرگ نصرآبادی

آنچه روشن است نصرآبادی تا سال 1099 ق در قید حیات بوده است. متأسّفانه از فحوای هیچ‌کدام از تذکره‌های موجود، سال وفاتش به‌درستی روشن نیست و بی‌جا نخواهد بود اگر بر مبنای برخی تواریخ جدید نسخه‌هایی از تذکرۀ نصرآبادی، بگوییم تا آغاز سدۀ دوازدهم قمری زنده بوده است. (یعنی 88 سالگی). هرچند جلال الدّین همایی، تاریخ وفات مسیحای معنی را در 1115 ق که در تذکره ضبط است، محلّ تردید دانسته که این تاریخ از خود مؤلّف یا الحاقی باشد. 

آرامگاه نصرآبادی

چنانکه در کتاب‌های رجال اصفهان (عبدالکریم گزی) و دیباچۀ تذکرۀ نصرآبادی (چاپ وحید دستگردی) آمده، وی در نصرآباد زادگاه خود در نزدیک مدرسۀ خواجه صدرالدّین علی در جوار آرامگاه نیاکانش و در دهلیز خانقاه شیخ ابوالقاسم نصرآبادی و به عبارتی در مقبرۀ میرزاها آرمیده است.

«خانقاه شیخ ابوالقاسم نصرآبادی و مدفن وی در نصرآباد واقع‌شده و در سال 854 هجری به‌وسیلۀ خواجه صدرالدّین علی طبیب، جدّ اعلای میرزا طاهر نصرآبادی مدرسه در جنب آن بناشده است ... اکنون این خانقاه به تکیۀ میان ده نصرآباد معروف است.»

شایان گفتن است که نباید او را با محمّدطاهر اصفهانی (شعرباف)، همچنین میرزا محمّدطاهر کاتب «وقایع سلطان العجم» در اواخر عهد شاه عبّاس اوّل و میرزا محمّدطاهر اصفهانی از سلسلۀ میرزایان و میرزا محمّدطاهر اصفهانی (التفات خان) که هر سه در سدۀ یازدهم و دوازدهم می‌زیستند و محمّدطاهر نصرآبادی [یزدی] که در آغاز زندیّه در نصرآباد یزد می‌زیسته، اشتباه کرد. فرد دیگری هم به نام محمّدطاهر سپاهانی [اصفهانی] گردآورندۀ کتاب «صریح الملک» در سدۀ یازدهم در اصفهان می‌زیسته است.

خانۀ نصرآبادی

وحید دستگردی در دیباچۀ تذکرۀ نصرآبادی می‌نویسد: «خانۀ مسکونی میرزا طاهر در نصرآباد هنوز برقرار و چند اطاق بسیار ظریف شاعرانۀ آن از دستبرد حوادث مصون مانده است. این خانه مشتمل بر باغ دلگشای بسیار خوبی است و نهر بزرگ معروف به " مادی قمش" که با یک رود بزرگ برابری می‌کند از وسط باغ می‌گذرد.» (ص: و)

خاندان نصرآبادی

    کامل‌ترین شرح‌حال را خود نصرآبادی دربارۀ خاندان و خویشان در صف پنجم تذکره درج کرده که ما را از هرگونه شرح اضافه بی‌نیاز می‌سازد. مصلح الدّین مهدوی در «تذکره القبور» شرح‌حال چهارده نفر از برجستگان این خاندان را برمی‌شمارد که همگی اهل علم و دانش و فرهنگ و ادب و برخی از آن‌ها هنرمند به‌ویژه خوشنویس بوده‌اند بااین‌وجود با نگاهی گذرا وضع خاندان اهل علم و فضیلت این نویسندۀ توانا را بررسی می‌کنیم. گفته می‌شود محمّدطاهر نصرآبادی از نوادگان شیخ ابوالقاسم نصرآبادی  عارف بزرگ و نامی ایران در سدۀ چهارم هجری است که شرح‌حال و کرامات وی در بیشتر کتاب‌های عرفانی ازجمله تفسیر کشف‌الاسرار میبدی و تذکرة الاولیای عطّار نیشابوری درج است وی خلیفۀ شیخ شبلی بغدادی بوده که درگذشت وی به سال 372 یا 367 هجری قمری در نصرآباد اصفهان یا به روایتی در مکّه و به روایتی دیگر در مدینه روی داد. (بنگرید: ریحانة الادب 4 : 194، طریق الحقایق 2 : 210).

    جدّ بزرگ محمّدطاهر، خواجه صدرالدّین علی است که در علم طب شهرتی بسزا در اصفهان داشته است. بنا به نگارش محمّدطاهر در زمان سلطان محمّد گورکان، حاکم آن شهر بوده، در اواخر سنۀ 854 ق مدرسه‌ای را در نصرآباد بنیان می‌گذارد که هنوز بخشی از سر در آن پابرجاست. این مدرسه در کنار خانقاه شیخ ابوالقاسم و وصل بدان بوده و دارای موقوفات فراوانی در پیرامون خود و در روستاهای بید هند گلپایگان و دو دانگ خوانسار بوده است.

جدّ پدری او میرزا صالح آزادانی اصفهانی، فردی باکمال و اهل فضل و علم بوده که به دلیل ناسازگاری اوضاع زمانه، به‌ناچار رخت سفر به هند می‌بندد و در عهد جهانگیر شاه تیموری (1037-1015 ق) صاحب اعتبار فراوانی بوده و هم در آنجا پیوند زناشویی برقرار کرده و صاحب چهار پسر ازجمله میرزا صادق مینا - عموی محمّدطاهر - است. میرزا صالح در دهم شوّال 1043 ق درگذشت، او دارای طبعی روان بوده، چنانکه می‌گوید:

از بزمگاه وصلت اگر برکنارِه ام                         محروم نیستم ز تو، گرم نظاره‌ام

الفت میانۀ من و غم‌های عشق تو                         جایی رسیده است که من هیچ‌کاره‌ام

میرزا صادق مینا متخلّص به صادقی، عموی محمّدطاهر از شاعران نامور عصر صفوی بود که شرح‌حالی از وی در تذکرۀ نصرآبادی و بسیاری از تذکره‌ها درج است. او به سال 1018 ق در بندر سورت هندوستان به دنیا آمد. در سال 1036 ق در سلک ملّا زمان شاه جهان به خدمت وقایع‌نویسی سرفراز گردید. (رک. تاریخ تذکره‌ها 2 : 667) از میرزا صادق دو اثر نفیس به نام‌های: «صبح صادق» و «شاهد صادق»(رک. تاریخ تذکره‌ها 2 : 668-665) در دست است. وی در سال 1061 ق در بنگاله درگذشت، از اوست:

سوی میخانه به تأیید جنون خواهم رفت                          باز از عالم اسباب برون خواهم رفت

حدّ این بادیه جز اشک ندیده است کسی                   آه خواهم شد و از اشک برون خواهم رفت

راه‌گم‌کرده‌ام و میکده را می‌جویم                          گر نیابم، زخم چرخ برون خواهم رفت

بنا بر فحوای نامه‌های مندرج در منشآت نصرآبادی (نسخۀ خطّی کتابخانۀ نجفی مرعشی، ش 3945) روشن می‌گردد که محمّدطاهر، برادری به نام میرزا فصیح داشته است. (نامۀ شمارۀ 19)

جلال الدّین همایی در تاریخ اصفهان می‌نویسد: «خاندان نصرآبادی اکثر تعلیم خط و سواد از ملّا علی بیگ حشمتی داشتند.»

خانوادۀ نصرآبادی

محمّدطاهر تنها دارای یک فرزند به نام تاجمیر و ملقّب به بدیع الزّمان بوده که شرحی از زندگی و اشعارش در تذکرۀ نصرآبادی درج است. وی نیز چون پدر، شاعر و ادیب و صاحب‌ذوق بود. حزین لاهیجی درباره‌اش می‌گوید: «از کودکی در حجر تربیّت پدر سخنور، چون سرو به موزونی علم گشته تا پایان زندگانی که از هفتاد درگذشته بود، به سخن مأنوس و شاعری را پیشه خود ساخته، در تاریخ‌گویی و معمّا مهارت داشت. تواریخ بسیار گفته، همگی لطیف و بدیع است و در قصاید و غزل نیز ابیات خوب دارد. شاه سلطان حسین صفوی او را به خطاب ملک‌الشعرا و قطاع اراضی نصرآباد نوازش نمود. با فقیر ربطی قدیم داشت.

این چند بیت از اوست:

گلچین داغ عاشقی از خارخار باش                       گلچین طراز ناله چون باد بهار باش

از چاک زینت دل‌آشفته ده " بدیع "                     چون شانه در گشایش زلف نگار باش » 

بدیع الزّمان در سال 1121 ق در اصفهان درگذشت. (دربارۀ وی بنگرید: خزانۀ عامره: 151، شمع انجمن:80، تذکرة القبور، چاپ دوم:87، الذرّیعه 1/9 :130، ریاض الشعرا: برگ 60) از وی کتابی به نام «تاریخ بنیاد چهل‌ستون» بر جامانده، بدیع الزّمان مثنوی را به‌گونه‌ای سروده که از هر بیت آن تاریخ بنیاد چهل‌ستون استخراج می‌شود. چنانکه مصرع نخست آغاز و مصرع دوم پایان ساختمان یعنی 1116 ق است. (دربارۀ این مثنوی بنگرید: وحید، س 9 (1350): 223).

فرزندان بدیع الزّمان با نام خانوادگی تاجمیر هم‌اکنون در نصرآباد و اصفهان زندگی می‌کنند که مرحوم عبّاس تاجمیر، بزرگ این سلسله بود و چندین سال پیش درگذشت. فرزند وی با نام طاهر تاجمیر ریاحی اکنون ساکن اصفهان است.

نصرآباد کجاست؟

نصرآباد از دهات پیرامون ماربین واقع در نیم فرسنگی اصفهان و مشرّف بر بستر زاینده‌رود است که: «به‌وفور آب و درخت و میوه بر تمام دهستان‌های اطراف اصفهان برتری دارد و از کثرت درخت، کمتر آفتاب زمین آن را پیدا می‌کند و از دور مانند یک جنگل که درختان وی دست‌به‌هم داده باشند، نمایان و پدیدار است، چنانکه شاعری در وصف آن گوید:

«ماربینش چو روضۀ ارم است                                     آفتاب اندرو، درم، درم است»

نصرآباد همواره زادگاه دانشمندان و فضلا و عرفا بوده، هنوز هم خانقاه عارف بزرگ شیخ ابوالقاسم نصرآبادی که آرامگاه و زیارتگاه عمومی هست، در آنجا پابرجاست. همایی دربارۀ نصرآباد می‌نویسد: «نام قدیم ساسانی آن نرسی آباد  و نرسه آباد است. [محاسن مافروخی] در حدود یک‌فرسخی سمت مغرب شهر جنب کارلاوان [=کلادان] که منارجنبان معروف آنجاست.» 

بنا بر مندرجات کتاب «فرهنگ آبادی‌ها و مکان‌های مذهبی کشور»  78 روستا اکنون به نام نصرآباد در ایران وجود دارد که سهم استان اصفهان یازده و سهم استان یزد سه [چهار روستا درست‌تر است] روستاست.

کتاب‌نامه

پاپلی، محمدحسین: فرهنگ آبادی‌ها و مکان‌های مذهبی کشور، مشهد: آستان قدس رضوی،1367.

تاهباززاده (خیّامپور)، عبدالرّسول: فرهنگ سخنوران، تهران: طلایه، چاپ دوم، 1372.

حزین لاهیجی، محمدعلی: تذکرة المعاصرین، به کوشش: معصومه سالک، تهران: سایه، 1375.

گ‍زی‌ ب‍رخ‍واری‌، ع‍ب‍دال‍ک‍ری‍م‌: رج‍ال‌ اص‍ف‍ه‍ان‌، ی‍ا ت‍ذک‍ره ال‍ق‍ب‍ور، به کوشش: م‍ص‍ل‍ح‌ال‍دّی‍ن‌ م‍ه‍دوی‌، بی‌جا: بی‌نا، بی‌تا.

گلچین معانی، احمد: تاریخ تذکره‌های فارسی، تهران: سنایی، چاپ دوم، 1363، ج 2.

---------------: کاروان هند، مشهد: آستان قدس رضوی، 1369، ج 1.

مدرّس تبریزی، محمّدعلی: ریحانة الادب، تهران: خیّام، چاپ سوم، 1369، ج 4.

معصوم علیشاه، م‍ح‍مّ‍دم‍ع‍ص‍وم‌ ش‍ی‍رازی:‌ طرایق الحقایق، به کوشش: م‍ح‍م‍ّدج‍ع‍ف‍ر م‍ح‍ج‍وب‌، تهران: کتاب‌فروشی بارانی، بی‌تا، ج 2.

مهدوی، مصلح الدّین: تذکرة القبور، یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان: ثقفی، چاپ دوم، 1348.

نصرآبادی، میرزا محمّدطاهر: تذکرۀ نصرآبادی، نسخۀ خطّی کتابخانۀ وزیری یزد، ش 2602، در 1091 ق.

---------------: تذکرۀ نصرآبادی، به کوشش: حسن وحید دستگردی، تهران: فروغی، چاپ سوم، 1361.

---------------: منشآت نصرآبادی، نسخۀ خطی کتابخانۀ مرعشی نجفی، ش 3945، در 1077.

همایی، جلال الدّین: تاریخ اصفهان، مجلۀ هنر و هنرمندان، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، 1375.

منبع: مهر و ناهید، مهر و ناهید،س 17، ش32(بهار و تابستان 1400)

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: